قبل از سفر به توگو وقتی داشتم روی نقشه میدیدمش اولین چیزی که به خودم گفتم این بود این کشور چرا اینقدر درازه 😅 توگو برام بسیار ناشناخته بود و در مورد امنیتش اطلاعات چندانی نداشتم. هرچه بیشتر بهش نزدیک شدم فهمیدم این کشور باریک و دراز تنوع جالبی داره و میتونه یک مقصد گردشگری در آفریقا باشه. سفرنامه توگو داستان سفرم از لحظه ورود در مرز جنوب غربی و خروج کمی عجیب و غریب در مرز شمال شرقی هست.
سفر به توگو در ادامه سفر غرب آفریقا و پس از دیدن کشورهای موریتانی، سنگال، گامبیا، گینه بیسائو، گینه کوناکری، سیرالئون، لیبریا، مالی، بورکینافاسو، ساحل عاج و غنا بود. در صورتی که قصد دارید با منطقه غرب آفریقا آشنا بشید میتونید از کشور موریتانی شروع کنید و در جریان کل سفر قرار بگیرید.
ویزای توگو
کشور توگو با ایران روابط دیپلماتیک نداره، بنابراین از سفارت توگو در تهران هم خبری نیست. ما ایرانی ها برای سفر به توگو نیاز به ویزا داریم ولی خوشبختانه نیازی به سفر به کشور ثالث برای گرفتن ویزای توگو نیست. کشور توگو به شهروندان همه کشورها از جمله دارندگان پاسپورت ایرانی، در بدو ورود به راحتی ویزای یک هفته ای میده. این ویزا رو بعدا داخل خود کشور توگو و با مراجعه به اداره پلیس میشه تا ۹۰ روز هم تمدید کرد.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
مدارک لازم برای ویزای توگو در بدو ورود شامل موارد زیر میشه:
- اصل پاسپورت با شش ماه اعتبار به همراه یک کپی از صفحه اول پاسپورت.
- یک قطعه عکس رنگی جدید.
- فرم ویزای توگو که از مرزبانی دریافت می کنید. فرمی که به ما دادند به زبان فرانسه بود.
- رزرو هتل در توگو به همراه کپی.
- در صورتی که با پرواز وارد توگو میشید باید پرواز خروج از توگو داشته باشید.
- اصل کارت واکسن تب زرد به همراه یک کپی.
- هزینه ویزای یک هفته ای در بدو ورود توگو ۱۰۰۰۰ فرانک غرب آفریقا (معادل ۱۵ یورو) هست. بعید میدونم اگر برای ویزا به سفارت توگو در کشوری که این کشور روابط دیپلماتیک داره برید، هزینه ویزای قبل از سفر کمتر باشه.
مدت زمان معطلی برای صدور ویزای توگو از ۱۵ دقیقه تا چند ساعت میتونه باشه. بستگی به خستگی مامور مرزی، شلوغی مرز و اینکه به ماموری برخورد کنید که از شما خوشش بیاد یا نه داره.
مختصری در مورد توگو
کشور توگو با اسم رسمی جمهوری توگولیز (Togolese) کشوری کوچک در آفریقای غربی هست. توگو با مساحت ۵۶،۷۸۵ کیلومتر مربع از استان خوزستان کوچکتر هست. توگو با عرض ۱۵۰ کیلومتر، یکی از باریک ترین کشورهای دنیاست و مابین دو کشور غنا و بنین ساندویچ شده. همسایه سومش کشور بورکینافاسو در شمال هست و از جنوب هم به آب های اقیانوس اطلس (خلیج گینه) محدود شده و ۵۶ کیلومتر خط ساحلی داره.
قبل از جنگ جهانی اول توگو مستعمره آلمان بود ولی با شکست آلمان ها در جنگ اول توگو بین فرانسه و بریتانیا تقسیم شد. قسمت انگلیسی توگو بعدها ضمیمه کشور غنای امروزی شد و قسمت فرانسوی در سال ۱۹۶۰ به استقلال رسید که در حال حاضر همین کشور توگوی امروزی هست. توگو هم مثل خیلی از کشورهای آفریقایی رهبرانی داشته که از نردبان دموکراسی بالا رفتند و هنگامیکه به قدرت رسیدند حاضر به پایین اومدن نشدند. همین رهبران دیکتاتور و طولانی مدت، باعث شدند توگو امروز جزو کشورهای فقیر قاره سیاه باشه.
توگو حدود ۸ میلیون نفر جمعیت داره. از این تعداد حدود ۳۰ درصد مسیحی و ۲۰ درصد مسلمان هستند. ۵۰ درصد بقیه از آیین وودو (Voodoo) که ریشه در دین های قبایل آفریقایی این منطقه با هزاران سال قدمت داره، پیروی می کنند. حتی کسانی که به دین های آسمانی مسیحیت و اسلام اعتقاد دارند ممکنه در کنارش به بت پرستی و جادوگری هم باور داشته باشند.
از اونجایی که توگو مستعمره فرانسه بوده، زبان رسمی کشور در حال حاضر فرانسه هست و تقریبا همه می تونند به فرانسه صحبت کنند. علاوه بر فرانسه به زبان یکی از ۴۰ قوم و قبیله ساکن توگو هم صحبت می کنند.
کشور توگو به سه منطقه جغرافیایی جنوبی با آب و هوای گرم و استوایی، منطقه کمی مرتفع مرکزی و منطقه شمالی با دشت های ساوانا تقسیم میشه. مناسبترین زمان سفر به توگو زمستان هست. توی این بازه زمانی بارندگی نسبتا کمه، دمای هوا متعادل هست و از باد و طوفان شدید هم خبری نیست. دو ماه ابتدایی بهار هوا بشدت گرم و طاقت فرسا میشه.
اگر بخواهید از ایران به توگو سفر کنید باید پروازهایی با دو توقف رو انتخاب کنید چون نه تنها پرواز مستقیم بین دو کشور نیست، حتی پرواز با یک توقف هم به سختی میشه پیدا کرد. بلیط پرواز تهران-لومه بصورت رفت و برگشت از ۱۰۰۰ دلار شروع میشه. توصیه من پرواز به کشورهای همسایه توگو یعنی غنا و بنین و در ادامه سفر زمینی به توگو هست.
مراقبت بهداشتی الزامی برای توگو واکسن تب زرد هست. در کشور توگو ریسک گزش پشه مالاریا وجود داره و بهتره قبل از سفر شروع به خوردن قرص مالاریا کنید.
روز اول، ورود به توگو
به همراه همسفرم فهیمه از مرزبانی غنا خارج شدیم و در حالیکه هوا داشت تاریک میشد راهی مرزبانی توگو در همون نزدیکی شدیم. ساختمان مرزبانی توگو ساده تر از مرزبانی غنا بود. تفاوت عمده ای که کرده بود این بود که در مرزبانی توگو کسی انگلیسی بلد نبود. همه فرانسه بلد بودند و من هم چیزی از فرانسه نمیدونستم. تنها یکی از مرزبان ها چند کلمه انگلیسی بلد بود و به کمک همون پروسه ویزا و پر کردن فرم ها که به زبان فرانسوی بود رو انجام دادیم. پول ویزا هم بصورت نقد نفری ده هزار فرانک غرب آفریقا پرداخت کردیم. توگو هم جزو اتحادیه پولی غرب آفریقا هست که پول مشترکی به اسم فرانک غرب آفریقا (سفا یا سی اف ای) دارند. ارزش سفا با یورو فیکس شده و هر یورو برابر ۶۵۶ فرانک غرب آفریقاست. کنترل این پول با فرانسه هست که عملا اقتصاد مستعمرات سابقش رو در اختیار خودش داره.
پروسه دریافت ویزای بدو ورود توگو و زدن مهر خروج در پاسپورت یک ساعتی طول کشید. اینکه چه مدارکی نیاز هست رو اول سفرنامه مفصل در قسمت ویزای توگو نوشتم.
از مرزبانی که خارج شدیم هوا کامل تاریک شده بود. شهر لومه پایتخت توگو همونجا چسبیده به مرز غنا هست و ما مستقیم وارد پایتخت شدیم. کوچه ها و خیابان های نزدیک مرز تمیز نبود و با نور کمش به نظر نا امن میومد.
پیاده همون محله رو جستجو کردیم و خیلی زود یک مسافرخانه با اتاق تمیز پیدا کردیم. یک اتاق در طبقه سوم هتل هوکا با کولر، یخچال کوچک و دوش آب گرم به قیمت ده هزار سفا گرفتیم.
هتل هوکا اینترنت و وای فای نداشت. با مرز کمتر از ۵۰۰ متر فاصله داشتیم و سیم کارت غنای من همچنان وصل بود و میتونستم از اینترنتش استفاده کنم. پذیرش هتل دختر مهربانی به اسم بالین بود که میتونست کمی انگلیسی صحبت کنه. بهمون گفت سر کوچه میتونیم سیم کارت بخریم.
رفتیم سیم کارت خریدیم ولی فروشنده نتونست تنظیمات گوشی فهیمه رو انجام بده و اینترنتش وصل نمیشد. فروشنده و همکاراش بیش از یک ساعت داشتند تلاش کردند و موفق نشدند. نهایتا قرار شد فردا دوباره بریم سراغش.
از تعداد زیاد مسجد وصدای اذان عشاء که همه جا پیچیده بود مشخص بود که ساکنان این محله در غرب لومه همگی مسلمان هستند. تعداد زیادی کبابی کنار کوچه ها بود و من هم یک نصف مرغ کوچک برای شام ازشون خریدم.
نزدیک هتل هوکا یک گدای هیکلی، سمج شده بود و تقاضای پول می کرد. در آخر دیگه رفتارش داشت خشن میشد که یکی از کارکنان هتل اومد بیرون و با عربده کشیدن سر گدا، شرش رو کم کرد. کارمند هتل از اینکه این تجربه بد برای من اتفاق افتاده بود شرمنده بود.
روز دوم، لومه پایتخت توگو
صبح وقتی به شلوارم نگاه کردم دیدم دوباره یک قسمتش پاره شده. خاک زیاد و کثیف شدن باعث میشد تقریبا هر روز تمام لباس ها رو بشورم. شلوارم دیگه داشت نفس های آخرش رو میکشید. به کمک فهیمه و پتوی مسافرتی چندین بار وصله پینه شده بود و این بار هم یک تکه از پتو بهش دوخته شد تا در برابر نفوذ خاک و کثافت مقاومت کنه.
پنجره اتاقمون دید نسبتا خوبی به محله داشت ولی برای دیدن بهتر شهر به پشت بام در طبقه پنجم رفتم. از اونجا مرزبانی توگو-غنا و همینطور دریا به خوبی مشخص بود.
به پذیرش هتل گفتم یک شب دیگه هم میمونیم و بهش تاکید کردم اتاق نیاز به تمیز کردن نداره. معمولا بخشی از پول رو داخل اتاق پنهان می کنم و ترجیح میدم کسی برای تمیز کردن وارد اتاق نشه.
سراغ مغازه ای که شب قبل ازش سیم کارت خریده بودیم رفتیم. دوباره کلی آدم مشغول شدند و بالاخره تونستند اینترنت سیم کارت رو فعال کنند.
قاعدتا باید به سفارت نیجریه در توگو می رفتیم ولی شنبه بود و سفارت ها تعطیل. به ساحل رفتیم رفتیم و مشغول قدم زدن در کنار اقیانوس شدیم. شهر لومه پایتخت توگو ساحل بسیار خوب و تمیزی داره و بودن همچین ساحلی زیبایی در پایتخت نعمت بزرگی هست.
دستفروش ها روز تعطیل مشغول فروختن قورباغه، مار و مارمولک خشک شده بودند که علاوه بر خاصیت دارویی (به قول خودشون) برای جادو و جادوگری هم کاربرد داره. توگو یکی از مراکز بزرگ جادوگری و آئین وودوو در آفریقا هست.
آخر هفته مردم زیادی برای تفریح به ساحل اومده بودند و در کنارشون عده ای ماهیگیر هم مشغول کشیدن تور از دریا بودند. در نگاه اول مردم توگو مهربون بودند و با با وجود اینکه زبان هم رو نمی فهمیدیم خیلی راحت میشد باهاشون ارتباط برقرار کرد و گفت و خندید.
وقتی خواستیم با خانوده ای که بچه کوچک داشتند عکس بگیریم، نی نی ترسید و شروع به گریه و زاری کرد. توی آفریقا مشابه این صحنه رو باز هم دیده بودم. بچه ها معمولا از نزدیک یک سفید رو ندیدند و از دید اون ها ما موجودات عجیب غریب و یکجورایی هیولا هستیم. نهایتا با کلی نوازش ماردش و شیر خوردن بچه آروم شد.
بلوار ساحلی و چند تا از خیابان های لومه بسیار عریض با آسفالت خوب بودند که نشون میداد همه جای شهر کوچه های باریک و خاکی نیست.
قصد داشتیم به کاخ ریاست جمهوری نزدیک بشیم ولی همه خیابان هایی که به اونجا منتهی میشد توسط نظامی ها بسته شده بود. به دیدن محله سفارت ها که خیابان های تمیز و خانه های زیبایی داشت بسنده کردیم.
پیاده به سمت بازارچه صنایع دستی رفتیم. خوشبختانه بازاراچه باز بود و یک ساعتی مشغول دیدم صنایع دستی توگو که تفاوت زیادی با سایر کشورها نداشت شدیم. بازارچه کوچک بود و همه مغازه ها رو دیدیدم.
بعد از دیدن صنایع دستی به فتیش مارکت یا همون بازار جادوگری رفتیم که متاسفانه این یکی تعطیل بود. تعدادی ون به عنوان وسیله حمل و نقل در شهر لومه هست ولی فقط توی خیابان های اصلی حرکت میکنه و تعدادشون خیلی کمه. وسیله اصلی حمل و نقل در لومه موتور هست. یک موتور تاکسی گرفتیم و به محله خودمون برگشتیم.
نزدیک هتل توی رستوارن محلی ناهار خوردیم. خانم آشپز و گارسون ها خیلی بامزه بودند و معلوم بود خیلی کم مشتری خارجی دارند. خوردن یک ناهار خوشمزه به همراه تماشای گارسون های شیطون چسبید.
به هتل رفتیم و زیر کولر یک ساعتی موندیم تا خنک بشیم. هوای لومه گرم و کمی شرجی بود. تازه توی زمستان این وضع بود، در بهار هوا خیلی داغ تر میشه.
عصر دوباره به ساحل که خیلی شلوغ شده بود رفتیم، با مردم گپ زدیم و غروب آفتاب رو در کنار اقیانوس اطلس تماشا کردیم.
روز سوم، به سوی کارا در شمال توگو
صبح زود ساعت ۵:۳۰ از خواب بیدار شدیم، وسایل رو جمع کردیم و رفتیم بر خیابان اصلی تا تاکسی پیدا کنیم. اون موقع صبح روز تعطیل همه داشتند می دویدند.
به سختی تونستیم یک تاکسی پیدا کنیم تا با ۱۵۰۰ فرانک غرب آفریقا ما رو به گاراژ شهر در فاصله ۱۱ کیلوتری ببره. تاکسی موتوری راحت پیدا میشد اما تاکسی سواری خیلی کم بود.
از میان خیابان های خلوت لومه عبور کردیم و به گاراژ رسیدیم. رسیدن به گاراژ همانا و دعوا و جنگ و جدال بین راننده ها همان. پدیده دعوا بین راننده ها و واسطه ها توی گاراژ های غرب آفریقا دیده بودم ولی این بار به دعوای فیزیکی منجر شد. بعد از دیدن همه ماشین ها یکیشون که نسبتا تمیز بود رو انتخاب کردیم و از دفترش بلیط خریدیم. یک بلیط به مقصد شهر کارا در شمال توگو و در فاصله ۴۰۰ کیلومتری، ۶۲۰۰ سفا شد. به راننده گفتم دو تا صندلی کنار خودش رو می خوام و مسافر دیگه ای نباید اون جلو سوار کنه.
نیم ساعتی طول کشید تا راننده حرکت کنه. بجز ما و یک پسر جوان مسافر دیگری نداشت. همه مسافرهاش رو توی مسیر سوار کرد و ون خیلی زود پر شد.
جاده های بین شهری توگو بسیار بهتر از انتظارم بودند و تا مسافت زیادی بیرون از لومه، اتوبان داشتیم! درسته کشور فقیری هست و لی زیرساخت جاده ای خوبی داره.
نکته جالبی که توی مسیر دیدم عوض شدن مرتب دین روستاها بود. اینطور نبود که مثلا جنوب مسلمان باشه و شمال مسیحی. یکی در میون روستاها مسجد و کلیسا داشتند. البته که تعداد زیادی از مردم به آیین وودوو باور دارند اما معبدی که شکل خاصی داشته باشه و از اون بشه تشخیصشون داد ندارند.
راننده بیشتر از اینکه به مسافر زدن علاقه داشته باشه، بار قبول می کرد. سقف ماشین پر از بار شده بود. نهایتا به جایی رسید که صندلی ردیف عقب رو باز کرد گذاشت روی سقف و بارهای کوچک رو عقب ون جا داد. مسافرهای ردیف عقب هم توی بقیه قسمت های ون چلانده شدند و وضعیت بدی پیش اومد. راننده حرفم رو جدی گرفته بود و جرات نکرد مسافر و باری رو به جلوی ون منتقل کنه.
راننده چند بار برای دستشویی توقف کرد که همش صحرایی بود. آقایان در فاصله چندمتری ماشین کارشون رو انجام میدادند و خانم ها کمی دورتر و پشت بته ها می رفتند.
در شهر آتاکپامه توقف نسبتا طولانی داشتیم و راننده خیلی از بارها رو تحویل داد و بارهای جدید گرفت. این شهر با جمعیت حدود هفتاد هزار نفری پنجمین شهر بزرگ توگو هست. آتاکپامه زمانی که سرزمین توگولند مستعمره آلمان ها بود، مرکز اداری این مستعمره بود.
سال ۹۷ یکی از همکارانم به اسم عباس غیبش زده بود و شایع شده بود کلا از ایران رفته. یک تابلو بالای یک مغازه دیدم که نوشته بود عباس فتوکپی. به همکارام پیام دادم بالاخره عباس رو پیدا کردم 😁
هرچه به سمت شمال توگو می رفتیم پوشش گیاهی بیشتر می شد و سر و کله بائوباب های دوست داشتنی هم پیدا شد.
ساعت ۵ عصر بالاخره به شهر کارا رسیدیم. پیاده به سمت هتل لا کنکورد رفتیم. هتل بزرگی بود و تقریبا همه اتاق هاش خالی بود. اما باز هم حاضر نمیشد تخفیف بده. نهایتا یک اتاق با پنکه در طبقه دوم به قیمت ۶۰۰۰ سفا گرفتیم. آب هتل قطع بود و هر موقع آب های داخل حمام تمام میشد باید به خدمتکار هتل می گفتیم برامون آب بیاره.
در فرصت کمی که تا تاریک شدن هوا مونده بود رفتیم تا شهر کارا رو ببینیم. کارا با ۹۴ هزار نفر سومین شهر بزرگ توگو هست و بدلیل نزدیکی به مرزهای بنین، غنا و بورکینافاسو، اهمیت تجاری داره. دومین دانشگاه بزرگ توگو هم در کارا هست. توگو کلا دو تا فرودگاه بین المللی داره، یکیش در نزدیک پایتخت و دومی نزدیک همین شهر کارا هست. شهر دیدنی خاصی نداره، فقط دیدن رودخانه کارا که از وسط شهر عبور میکنه لذت بخش بود.
فهیمه از یک دستفروش کنار خیابون سالاد و ماکارونی خرید اما من به چیزی بیش از یک سالاد نیاز داشتم. رستوران کوچک نزدیک هتل توسط پسر جوان و بسیار دوست داشتنی به اسم اوتفیک اداره میشد. با اجاق هاش که ترکیبی از گاز و ذغال بود یک ماکارونی فوق العاده خوشمزه برام درست کرد. اوتفیک مسلمان بود و داشت نوشتن و خواندن عربی رو تمرین می کرد. توی مدتی که مشغول درست کردن ماکارونی بود فهیمه براش قران خوند. کمی هم اطلاعات در مورد مرز توگو و بنین و قبایل تاتا از اوتفیک گرفتم.
روز چهارم، قبایل تاتا و قلعه های مینیاتوی
با اینکه اتاقمون فقط پنکه داشت اما چون طبقه دوم بود و جلوی ساختمان باز بود، نسیم خنکی از پنجره میومد که باعث شد خواب لذت بخشی داشته باشم.
لباس هایی که شب قبل شسته بودیم رو بروی لبه تراس پهن کرده بودیم تا خشک بشه. باد لباس ها رو پخش کرده بود و داخل ساختمان نیمه کار کنار هتل کنکورد انداخته بود. وقتمون گرفته شد تا تونستیم همه لباس ها رو جمع کنیم.
بعد از خورن صبحانه شامل آواکادو و موز، به داخل شهر رفتیم تا بانکی پیدا کنیم که وسترن یونیون و پول کافی داشته باشه. پول هامون دوباره داشت تمام میشد و به همون روشی که توی مالی انجام دادم، دوباره قصد داشتم پول بگیرم. پس از اینکه یک بانک خلوت و خوب پیدا کردیم، به دوستم در هلند پیام دادم و اون هم از طریق وسترن یونیون پول رو به اسم من در کشور توگو انتقال داد. شماره ای که دوستم ارسال کرده بود رو به همراه پاسپورتم به کارمند بانک دادم و پول رو دریافت کردم.
به هتل کونکورد برگشتیم و کوله ها رو بستیم و آماده رفتن شدیم. این قسمت از توگو اومده بودیم تا قبایل تاتا رو ببینیم اما با اطلاعاتی که شب قبل بدست آوردم فهمیدم این قبایل رو اونطرف مرز و در کشور بنین هم میشه دید و حتی سمت بنین آرومتر و کمتر توریستی هست. چیزی که ازش مطمئن نبودم این بود که آیا از این مرز اجازه عبور غیر بومی (ملیتی بجز توگو و بنین) داده میشه یا نه. مشکل دوم این بود که ما ویزای بنین نداشتیم و قانون ویزای بدو ورود بنین به تازگی اجرایی شده بود. اینکه توی این مرز امکان گرفتن ویزا باشه هم مبهم بود.
رفتیم گاراژ ببینیم ماشین چی پیدا میشه. اون روز ماشین مستقیم برای شهر بوکومبه در بنین نبود. باید با چند تا ماشین خودمون رو به مرز میرسوندیم اما این کار زمان زیادی ازمون می گرفت و احتمالا شب می رسیدیم.
بعد از کلی مذاکره و گفتگو یک راننده به اسم رشیدو قبول کرد با قیمت ۲۰۰۰۰ فرانک غرب آفریقا ما رو تا خود بوکومبه ببره. به رشیدو گفتم قول میدی تا خود بوکومبه ما رو ببری؟ وسط راه دبه نمیکنی؟ دست داد و قول مردونه داد تا خود بوکومبه ما رو ببره.
ساعت ۱۰:۴۵ بود که حرکت کردیم. توی مسیر رشیدو سعی داشت ما رو راضی کنه بریم پارک ملی و گورخر و کروکدیل بینیم. توگو در قدیم شیر، کرگدن و فیل هم داشته اما متاسفانه بدلیل شکار و تجاوز انسان به حریم حیوانات، نسل شون در توگو منقرض شده.
ساعت ۱۲ ظهر به شهر کانده رسیدیم. از اونجا وارد یک جاده خاکی شدیم که به روستای نادوبا در مرز توگو ختم میشد. همون ابتدای جاده یک اتاق با مامور دولت بود که متوقفمون کرد. ما رو به داخل اتاق هدایت کردند و گفتند باید بلیط ورود به منطقه قبایل تاتا رو پرداخت کنید. ورودی هر نفر ۱۵۰۰ سفا بود و حتی اگر قصد بازدید نداشتیم باز هم باید پرداخت می کردیم. بهمون گفت این فقط برای عبور هست و شما بدون راهنما اجازه وارد شدن و حتی نزدیک شدن به خانه تاتا ها رو ندارید. چون از عبور از مرز مطمئن نبودیم، ترجیح دادیم تاتا ها رو اینور مرز هم ببینیم. ۵۰۰۰ سفا هم برای راهنما پرداخت کردیم و به همراه یک راهنمای انگلیسی زبان حرکت کردیم.
حدود ۴۰۰ سال قبل وقتی شکارچیان برده (اروپایی ها) به این قسمت آفریقا رسیدند، تاتا ها با تغییر فرم خانه هاشون تونستند مقاومت زیادی در برابر اونها انجام بدند. ورودی کوچک خانه و مسیر تنگ برای رسیدن به قسمت های اصلی، داشتن منبع آب و آذوقه و تاریک بودن داخل خانه باعث شد هر خانه تبدیل به قلعه ای مقاوم بشه. از بیرون هم شکل ظاهری خانه های قبیله تاتا شبیه یک قلعه و دژ مینیاتوری هست. از ویژگی دوست داشتنی این خانه، وجود یک یا دو تا درخت بائوباب جلوی هر خانه بود.
دیدن یکی از این خانه ها کمتر از یک ساعت زمان برد و رشیدو که فکر کنم دفعه اولش بود اینجا میومد کلی کیف کرده بود و مرتب عکس می گرفت. قبایل تاتا و خانه هاشون جزو میراث جهانی یونسکو ثبت شده و تنها اثر جهانی توگو هست.
بعد از دیدن خانه دژ مانند به سمت روستای نادوبا حرکت کردیم. رشیدو با پرس و جو ما رو برد پیش کسی که قرار بود مهر خروج از توگو رو برامون بزنه. یک پسر جوان با لباس ورزشی روی یک صندلی با یک نیمکت کنار خیابان اصلی روستا نشسته بود و چند تا مهر هم توی دستش بود. دیدن مرزبانی اینقدر غیر رسمی و بی در و پیکر جالب بود. مرد جوان پاسپورت ها رو گرفت و بعد از کنترل مهر ورود و ویزا، مهر خروج رو در پاسپورت زد.
رشیدو همونجا فهمید با ماشینش نمیتونه از مرز عبور کنه و ما رو تا بوکومبه ببره. عذرخواهی کرد و گفت با موتور (نفری ۵۰۰ سفا) میتونیم تا بوکومبه بریم. قرار شد خودش موتور بگیره چون به ما قیمت های بیشتری میدادند. بعد از گشتن توی روستا تونست دو تا موتوری که حاضر بودند با ۵۰۰ سفا ما رو تا بوکومبه در بنین ببرند پیدا کنه. راننده های موتورها یک کلمه هم انگلیسی بلد نبودند. از رشیدو خواستم بهشون بگه توی مرزبانی بنین توقف کنند تا ما ویزا و مهر ورود به بنین رو بگیریم و بعد هم ما رو به مسافرخانه تاتا توی بوکومبه ببرند.
سوار موتورها شدیم و به سمت کشور بنین حرکت کردیم.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
هزینه های سفر من به توگو ۴۵ هزار فرانک غرب آفریقا معادل ۶۹ یورو بعلاوه ۱۵ یورو هزینه ویزای توگو شد.
تاریخ سفر: زمستان ۱۳۹۷
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۴۱دیدگاه
صنایع دستیشون خیلی مرموزه. مثلا اون نقاب ها،
ولی اون نحوه خروجی زدن و مامورش و اینا خیلی جالب بود. به نظرم خیلی چیزا میتونه همینقدر ساده و کم هزینه باشه ...
چقدر فهیمه تو آفریقا قرآن خوند
تا حالا نمی دونستم همچین کشوری وجود داره . یک نفر از لومه برام پیامی فرستاد ( از طریق یک اپلیکیشن ) و اولین سوالی که برام پیش اومد این بود که : اصلا توگو کجاست ؟؟
سفرنامه تون خیلی برام مفید بود . اطلاعات جالبی رو ثبت کردین . واقعا دلم می خواست نوشته ها و عکس های بیشتری گذاشته بودین . برای من ، خواندن سفرنامه تون مثل این بود که خودم به اونجا سفر کردم . جذاب و هیجان انگیز بود
اصلا فکر نمی کردم هنوزم دیدن سفید پوست برای بعضی ها عجیب باشه . حتی عروسک هاشون هم سیاه بودند !
سلام و سپاس دوست عزیز
به سفرنوشت خوش آمدید
عباس فتوکپی عالی بود 😆😆😆😆
خیلی ممنونم، ماکارانی واقعا خوشمزه میاد وچه جالب بود اون مرزبانی یک نفره.
خیلی عالی هستش وای عالی کاش منم میبودم واین تجربه رو الان میکردم بخدا
بسیار عالی بود واقعا لذت بردم
سلام خیلی جالب بود ممنون
سلام
ممنونم
سلام . سفرنامه تون کوتاه و جالب و مفید بود . یک سوال : آقای عباس فتوکپی ایرانی است و آیا هنوز در لومه توگو زندگی میکند ؟ و اگر هست آیا موبایل یا اینستا گرام یا واتس آپ دارید از ایشون ؟ سپاسگزار شما هستم . محسن از تهران
سلام دوست عزیز
من نمیدونم اون عباس فتوکپی که من از تابلوش عکس گرفتم کی هست. فقط یک ضوخی با همکارم کردم :)
سلام
اونجا پاساژ یا مجموعه درست و حسابی نبود ؟
فقط دست فروش داشت ؟
اونجا کسی را هم پیدا کردید که بشه باهاش تماس گرفت و کارهای توریستی و هتل و این کارها را بکنه ؟
کسی هست که بتونید معرفی کنید ؟
سلام
پاساژ هم داره.
کسی رو ندارم.
سلام لذت بردم...من در حوزه صادرات فعالیت میکنم.والا از توگو به من پیشنهاد شده برای صادرات ...ایا قابل اعتمادند ...
سلام دوست عزیز
تجارت در آفریقا سود خوبی داره و به همین میزان هم ریسکش بالاست.
سلام و درود فراوان من را در این روز های بسیار زیبای پاییزی پذیرا باشید
سفرنامه آفریقا را مطالعه کردم و بسیار لذت بردم البته اگر بخواهم صادق باشم باتوجه به سفرنامه های شما در اروپا و آمریکا انتظار داشتم نقاط تروریستی طبیعی و یا تاریخی و حتی ملاقات با افراد بسیار بیشتری را تجربه کنید، به عنوان مثال در کشور توگو اقامت در منازل افراد محلی ( مانند هاستل هاهستند که شما در تمام سفر هااقامت کردید و در سایت هايى مانند booking ثبت شده آندو البته از نظر قیمت مشابه هاستل هستند) ، 4 نقطه طبیعی نزدیکی شهر لومه وجود دارد آبشار، جنگل، کوه جنگلی منطقه بازار صنعتی قدیمی ( مانند بازار سنتی کرمان و یزد)، 8موزه دولتی و خصوصی 3 منطقه گردشگری نزدیک بلوار کنار ساحل، منطقه مرکزی مشاغل خانگی،تور شن سواری...
در هر صورت امیدوارم در کنار نعمت سلامتی در سفر های بعدی لذت بیشتری را ببرید و البته ما هم با مطالعه سفرنامه های شما خاطرات گوناگون سفر هایمان را مرور کنیم
بیشترین، برترین ها را در کنار سلامتی و آرامش برای شما آرزومندم
سلام و سپاس علی جان
به امید سفر خودتون به این قاره دوست داشتنی
سلام احمد آقا سفرنامه شما جالب بود ازروز ورود به توگو از مرز چاد وساحل توگو پرچم و غذاهای توگو وتاتا و مرزبانی یه نفره . دوست من می تونم بپرسم کل هزینه سفر از ایران تا کشور توگو چقدر شد . وبهترین مسیر سفر کدوم کشورهست و از کجا شروع شد .
سلام دوست عزیز
هزینه ها رو نوشتم
عالی و شیوا مثل همیشه
ممنون احمد جان
سپاس امیرجان 🙏
خيلي خوب بود، يكي اون عكسي كه طرف مستأصل شده بود از درست كردن اينترنت گوشي و يكي هم مرزباني با لباس ورزشي و دمپايي و…
مرسی محسن جان
سلام مثل همیشه عالی بود
سلام و سپاس علی جان
واقعا لذت میبرم از خوندن سفرنامه هاتون.متشکرم
سپاسگزارم
سلام. اگرچه افریقا ,شاید بنظر جالب تر بیاید ,بخاطر اینکه کمتر در مورد آن نوشته و دیده ایم ,ولی فقر ,حال آدم را بد میکند . بخاطر پرچم ایران و مغازه عباس خیلی ممنونم . خیلی جالب بود . ولی همصحبت شدن با مردم آنجا (البته اگر فرانسه بلد بودید ) خیلی جالبتر میشد . در هر حال ممنونم
سلام و سپاس دوست عزیز
نمیدنم چرا من با سفرنامه های آفریقا بیشتر احساس همزاد پنداری میکنم :))))
شاید فکرم فقیره :))))
در مجموع خسته نباشی آقای خانی ممنون بابت ثبت این سفرنامه ها
سلام جواد جان
معمولا از آفریقا تصور صحیحی نداریم و حتی عکس و فیلم توی رسانه ها زیاد ازش ندیدیدم، واسه همین برای ذهن های کنجکاو جالب تره