سفر میانمار یکی از بهترین قسمت های سفر اخیرم به جنوب و جنوب شرق آسیا بود. انتظار دیدن یک کشور زیبا و دوست داشتنی رو داشتم ولی نه در این حد. خوبی سفر به این بود که هر چه از روزهای ابتدایی سفر می گذشت، میانمار یک برگ زیباترش رو نشون میداد. معابد تاریخی باگان، طبیعت زیبا و مردم فوق العاده مهربون میانمار به این زودی ها فراموشم نمیشه. توی سفرنامه میانمار سعی کردم ماجراهای سفر بعلاوه عکس هایی از تاریخ و طبیعت میانمار رو با شما به اشتراک بذارم.
ویزای میانمار (برمه)
متاسفانه میانمار این کشور منحصر به فرد در ایران سفارت نداره، که اگر می داشت مطمئنم هر سال تورهای ویژه ای به این کشور اجرا می شد. در حال حاضر برای دریافت ویزای میانمار باید به سفارت میانمار در کشورهایی مثل ویتنام، تایلند، مالزی و یا سایر کشورهای مجاورش مراجعه کرد.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
ما برای دریافت ویزای میانمار به سفارت میانمار در هانوی مراجعه کردیم. سفارت میانمار ظاهرا مدام دستورالعملش برای صدور ویزا رو تغییر میده. ما امیدوار بودیم که طبق رویه قبلی این سفارت، بتونیم یکی دو روزه ویزا بگیریم ولی مسئول دریافت مدارک به ما گفت دو هفته بعد برای گرفتن گذرنامه تون مراجعه کنید. بعد از کلی صحبت کردن با ایشون، نشون دادن بلیط های پرواز و صحبت با شخص کنسول بالاخره موفق شدیم قانعشون کنیم که در پنج روز روند صدور ویزا طی بشه. ظاهرا سفارت میانمار در کوالالامپور منظم تر از سفارت میانمار در هانوی عمل می کنه و اگر در برنامه سفرتون کوالالامپور هست، بهتره به سفارت میانمار در کوالالامپور مراجعه کنید. در حال حاضر میانمار برای بسیاری از کشورها امکان دریافت ویزای فرودگاهی و ویزای الکترونیکی رو فراهم کرده و امیدوارم این گزینه به زودی شامل حال گذرنامه ایرانی هم بشه. مدارک لازم برای دریافت ویزا، اصل و کپی گذرنامه، رزرو پرواز، رزرو هتل و یک قطعه عکس هست. هزینه صدور ویزا هم چهل دلار بود.
بلیط رفت و برگشت میانمار
طبیعتا پرواز مستقیمی از ایران به کشور میانمار وجود نداره. شرکت های هواپیمایی مثل قطر ایرویز و ترکیش با یک توقف به کشور میانمار پرواز دارند و قیمت هاشون از ۹۰۰ دلار شروع می شه. پروازها به مقصد یانگون هم ارزان تر از پرواز ها به مقصد نایپیداو پایتخت میانمار هست. اما راه حل دیگر، سفر به کشور مالزی هست که برای توقف های کمتر از چهارده روز برای ایرانی ها نیازی به ویزا نداره و می شه از شرکت های هواپیمایی جنوب شرق آسیا پروازهای ارزون تری رو به میانمار پیدا کرد. بلیط من از تایپه به یانگون با تای ایرویز و از یانگون به کوالا لامپور با مالیزا ایرلاین مجموعا ۲۷۳ دلار شد. بدلیل نامشخص بودن وضعیت ویزای میانمار، بلیط ها رو دیر خریداری کردیم وگرنه یک ماه قبلش میشد با نصف این قیمت هم خرید.
مختصری در مورد میانمار
میانمار سرزمینی با تاریخ چند هزار ساله در جنوب شرق آسیا با کشورهای بنگلادش، لائوس، تایلند چین و هند همسایه هست. بزرگترین شهر اون یانگون یا رانگون هست اما پایتخت کشور میانمار، از سال ۲۰۰۵ به نایپیداو (Naypyitaw) تغییر پیدا کرده. این کشور ۵۴ میلیون نفر جمعیت داره و طبق آمار رسمی دولت، مردم این کشور ۸۸ درصد بودایی۶ درصد مسیحی و ۴ درصد مسلمانند. آماری که مسلمان های میانمار قبولش ندارند و باور دارند که ۲۰ از مردم مسلمانند و دولت آمار واقعی ارائه نمی کنه. طبق آنچه که من در شهرهای مختلف میانمار (برمه) دیدم بیست درصد مسلمان، باورپذیر تر هست.
تشکیل این کشور به ایجاد امپراطوری پاگان در سال ۸۴۹ میلادی بر می گرده، این پادشاهی سرزمین هایی رو که امروزه به عنوان کشور میانمار می شناسیم با هم متحد می کنه و یک سرزمین مستقل از تبت و چین ایجاد می شه. بعد از اون در اواخر قرن سیزدهم این پادشاهی سقوط می کنه و کشور به سرزمین های کوچکتری تجزیه می شه. سال ها قدرت از طایفه ای به طایفه دیگر دست به دست می شه. نهایتا در اوایل قرن نوزدهم میانمار تحت استعمار بریتانیا قرار می گیره و به سرزمین های هند بریتانیایی اضافه می شه. پس از جنگ جهانی دوم و آسیب هایی که در این منطقه به جا گذاشت به کمک جنبش های دانشجویی که از سال ۱۹۳۸ آغاز شده بود، بالاخره این کشور در سال ۱۹۴۸ به استقلال می رسه.
برمه طی سال های ۱۹۶۲ تا ۲۰۱۱ توسط یک دولت نظامی اداره می شد. دولت نظامی برای کم کردن سایه استعمار بر این کشور نام های زیادی رو تغییر میده از جمله نام کشور رو از برمه به میانمار و همینطور نام شهر رانگون رو به یانگون تغییر میده. برخی از کشورها نام میانمار رو قبول نکردند و همچنان از نام برمه استفاده می کنند اما خیلی از کشورها و همینطور سازمان ملل نام جدید رو پذیرفته اند.
یکی دیگر از اتفاقاتی که میانمار از اون آسیب شدیدی دید، طوفان سال ۲۰۰۸ بود که هزاران نفر کشته و ناپدید شدند و قسمت های زیادی از جنوب کشور ویران شد.
این کشور یکی از ضعیف ترین سیستم های بهداشتی جهان رو داره به طوری که جزو بیست کشور ضعیف جهان از این نظر قرار داره و امید به زندگی هم ۶۴ تا ۶۵ سال هست.
از نظر اقتصادی هم کشور جایگاه بسیار بدی در جهان داره اگرچه که از نظر منابع یکی از کشورهای غنی محسوب می شه. میانمار معادن زیادی از یاقوت، یاقوت کبود، مروارید و یشم داره و نود درصد یاقوت جهان رو میانمار تامین می کنه که یکی از خالص ترین یاقوت ها در جهان هست. با اینحال به دلیل مدیریت نادرست و همچنین تحریم های بین المللی اوضاع اقتصادی کشور مناسب نیست. بسیاری از شرکت های مطرح در حوزه جواهرات مثل بولگاری، تیفانی و کارتیه به دلیل شرایط نامناسب نیروی کار در معادن، سنگ های قیمتی رو از میانمار نمی خرند ولی احتمالا با واسطه این خرید رو انجام میدند!
مسیر حرکت ما در کشور میانمار
مسیری را که من و دو همسفرم مهسا و فهیمه از لحظه ورود به شهر یانگون تا هنگام خروج طی کردیم، در نقشه زیر می تونید ببینید:
سیم کارت میانمار
برای تهیه سیم کارت سه اپراتور Telenor، Ooredoo و MPT در کشور میانمار وجود دارند. هر سه نوع سیم کارت، آنتن دهی خوبی در کل کشور دارند و قیمت ها هم تقریبا نزدیک به هم هست. البته MPT کمی گرون تر از دو تای دیگه ست. ما سیم کارت رو از شرکت Oredoo خریدیم چون صف کوتاه تری در فرودگاه داشت. سیم کارت با ۴ گیگ اینترنت و تعدادی پیامک رایگان ۴۰۰۰ کیات حدود ۳ دلار شد.
روز اول، ورود به یانگون
با پرواز تای ایر از تایپه و یک توقف در بانکوک وارد یانگون شدم. از برخورد کارکنان سفارت میانمار در هانوی تقریبا مطمئن بودم که مشکلی با مسلمانان ندارند، اما باز هم موقع ورود منتظر سوالات مامور کنترل گذرنامه بودم، ولی بدون هیچ سوالی مهر ورود به کشور رو در گذرنامه م زد و ورودم به میانمار رو خوش آمد گفت.
اولین چیزی که در بدو ورود جلب توجه می کرد لباس های سنتی مردم این کشور بود. خانم ها و آقایون هر دو پارچه ای رو به دور کمر خودشون می پیچند. بعدها فهمیدم به این پارچه “لونجی” گفته می شه، همون “لونگی” که در بنگلادش هم مردها استفاده می کنند.
واحد پول کشور میانمار، کیات و هر ۱۵۸۰ کیات معادل یک دلار هست. نرخ تبدیل ارز در فرودگاه خیلی بد نبود و کمی پول تبدیل کردیم و سیم کارت خریدیم. بعد هم با یک تاکسی به سمت هاستلی که رزرو کرده بودیم رفتیم. از فرودگاه به مرکز شهر هر ساعت اتوبوس هست ولی قیمت تاکسی هم مناسب بود.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
از همان ابتدا مشخص بود، کشور زیر ساخت های مناسبی نداره و چندان تمیز نیست، فقر مالی مردم هم کاملا مشخص بود و ماشین ها هم عمدتا قدیمی بودند.
در شهر یانگون هاستل های زیادی وجود نداره و اکثرا تمیز نیستند و امکانات زیادی هم ندارند. ما سه تخت در یک اتاق چهار تخته در هاستلی در مرکز شهر با قیمت ۲۸ هزار کیات رزرو کرده بودیم.
متاسفانه اتاق با عکس هاش که در سایت بوکینگ دیده بودم خیلی متفاوت بود. یک اتاق کوچک نزدیک به در ورودی هاستل که چهار تا تخت توش قرار داده بودند. در اتاق یک در چوبی بود که کامل هم بسته نمی شد. البته خوشبختانه تخت ها و ملحفه ها تمیز و قابل قبول بود. برای من یک هاستل معمولی بود ولی همسفرانم موقع دیدن اتاق چند دقیقه ای طول کشید تا خودشون رو مجاب کنند که شب رو باید اونجا بخوابند.
کارکنان هاستل، چهار پسر جوان بودند که از دیدن خارجی ها هیجان زده شده بودند و برای انجام هر کاری هر چهار نفرشون با هم به این طرف اون طرف می رفتند و ریز ریز می خندیدند. در طول مدت کوتاهی که اونجا بودیم انقدر خوب و مهربون برخورد کردند که نتونستم نمره پائینی برای هاستل ثبت کنم.
شب برای دیدن شهر و خوردن شام به خیابان های اطراف هاستل رفتیم با توجه به کثیفی شهر نمی شد به غذاهای خوش ظاهر خیابونی اعتماد کرد و به دنبال یک رستوران خوب و تمیز بودیم که نهایتا در یکی از شعبه های کی اف سی با قیمت ۳ دلار غذا خوردیم. البته حتی استانداردهای کی اف سی هم در این کشور پائین تر از بقیه دنیاست.
بعد از خوردن شام با دیدن کارتن خواب ها، کثیفی خیابان ها، موش ها و سگ های ولگرد و استشمام بوی تند ادرار در نزدیکی کارتن خواب ها، کم کم تحمل همسفران رو به اتمام بود و سریع به هاستل برگشتیم.
روز دوم، دیدنی های شهر یانگون
صبح بعد از خوردن صبحانه مختصر هاستل، قبل از هر کاری به چند دفتر فروش بلیط اتوبوس سر زدیم. اول باید بلیط اتوبوس به شهر بعدی یعنی باگان رو برای شب می خریدیم. بالاخره بعد از قیمت گرفتن از چند دفتر فروش، تونستیم از دفتری که کمترین قیمت رو ارایه می کرد و جای صندلی های خالی اتوبوسش هم مناسب تر بود بلیط اتوبوس برای شهر باگان رو به قیمت ۲۳ هزار کیات بخریم. بعد از اینکه خیالمون بابت اتوبوس راحت شد به سمت بازار سنتی شهر رفتیم. در همون برخورد اول تعداد مسلمان ها و مساجد شهر هم برامون قابل توجه بود.
خیلی از مردم پوشش سنتی خودشون رو داشتند و تقریبا خبری از کفش نبود و همه از دمپایی انگشتی استفاده می کردند. خانم ها خمیری رو به صورت خودشون کشیده بودند. به این خمیر در زبان محلی تاناکا (Thanaka) گفته می شه، ترکیبی از چند چوب از خانواده مرکبات و چوب صندل هست که روی یک سنگ به خوبی می سابند و به شکل خمیر در می آورند و اون رو به عنوان محافظ در برابر نور خورشید روی صورت خودشون می کشند. نمونه ش رو در ماداسگار هم می شه دید که اون جا بهش ماسونجوانی (Masonjoany) گفته می شه.
به میدان سوله پاگودا (Sule Pagoda) شهر یانگون رفتیم. در مرکز میدان پاگودای سوله و در سمت دیگر میدان، پارک استقلال و ساختمان دادگاه عالی برمه قرار داشت. بلیط ورودی معبد هفت هزار کیات معادل پنج دلار بود که از بیرون هم می شد کمی داخلش رو دید و ما از ورود به اون صرف نظر کردیم و به سمت پارک استقلال رفتیم. چند تا از دانشجوها به سمتون اومدند، با اون ها هم صحبت شدیم و کمی اطلاعات گرفتیم.
مردم میانمار هم مثل خیلی از مردم جنوب شرق آسیا ماده مخدری به نام بیتل (Betel) رو به صورت روزانه مصرف می کنند. میوه بیتل رو روی برگ اون همراه با افزودنی های معطر و طعم دهنده هایی قرار می دهند. روش کمی آهک می ریزند و برگ رو دور این مواد خوب می پیچند و اون رو توی دهنشون نگه می دارند و می مکند که باعث می شه همیشه دهان و دندان هاشون قرمز باشه. مصرف این ماده مخدر ضعیف، بیشتر بین مردها رواج داره.
این ماده با ناس که بعضی از مردم ایران به ویژه در سیستان و بلوچستان استفاده می کنند متفاوته، ناس از برگ تنباکو و افزودنی های دیگری ساخته می شه.
بعد از اون به خیابان پانسودان (Pansodan) رفتیم و در یک رستوران سنتی که خیلی هم شلوغ بود نهار خوردیم و جالب اینکه داخل رستوران باید کفش هامون رو در می آوردیم. قبل از نهار هم با چای سبز از مشتریان پذیرایی می شد.
یک گالری صنایع دستی در خیابان پانسودان وجود داشت. صنایع دستی بسیار زیبا با قیمت های نجومی. یکی از صنایع دستی خیلی گران قیمت، ظروفی هست که با چوب بامبو ساخته شده و روی اون رو به شیوه سنتی لعاب دادند، ظاهرا لعاب کاری در میانمار قدمت دیرینه ای داره.
در آفتاب سوزان بعد از ظهر به سمت رودخانه پازوندانگ (Pazundaung) رفتیم. در اسکله قایق هایی وجود داره که افراد رو به سمت دیگه رودخانه می بره. طبق گفته دانشجوها سمت دیگه رودخانه می تونستیم ریکشا بگیریم و قسمت های جنوبی شهر رو ببینیم. اما گرمای هوا و فرصت کمی که داشتیم مانع ما می شد. در کنار اسکله هم یک بازارچه سنتی از میوه و سبزیجات و غذاهای خیابونی وجود داشت. غذاهای خیابونی میانمار معمولا از انواع حبوبات یا تخم بلدرچین به همراه مخلفاتی مثل کلم سفید و سیر داغ تهیه می شه و تقریبا همه جا می شه سمبوسه های خوشمزه هم پیدا کرد. غذای دیگری که به عنوان صبحانه یا اسنک استفاده می کنند، نوعی خمیر سرخ شده در روغنه به نام اکیاکوی e kya kway که در چین هم خیلی مرسومه و یوتیا او youtiao نامیده می شه.
برای دیدن غروب خورشید با تاکسی به پارک کانداگی (Kandawgyi) رفتیم. ورودی پارک برای هر نفر ۳۰۰ کیات و مجوز همراه داشتن دوربین عکاسی هم ۵۰۰ کیات بود. در این پارک یک رستوران مجلل به شکل یک پرنده افسانه ای روی دریاچه وجود داره که از گران قیمت ترین رستوران های شهر یانگون هست. ورودی برای رستوران ۳۰ دلار و تماشای نمایشی که در اون برگزار می شه ۴۵ دلار بود. در غرب دریاچه معبد بزرگ شوادگون (Shwedagon) قرار داره و نمایی از اون در سمت غربی دریاچه مشخصه.
یکی از جاذبه های گردشگری مهم شهر یانگون، معبد بزرگ و معروف شوادگون هست که بلیط ورودی ده هزار کیاتی داره. وقتمون خیلی محدود بود و هم هیچ کدوم از ما علاقه ای به دیدن معبدی که چنین ورودی گرونی داره نداشتیم و به دیدنش از این فاصله رضایت دادیم.
شب قبل از رفتن به ترمینال، به خیابان ماها بندولا (Maha Bandula Garden) رفتیم که بازار شبانه ای در اون برگزار می شه. در میانمار غذاها تنوع خیلی زیادی داره از غذاهای گیاهی، دریایی و گوشتی. از ظاهر غذاها به نظر می رسید خوشمزه باشند اما خوردن این غذاها با اون سطح از بهداشت وقتی قراره شب توی اتوبوس باشی، منطقی نبود.
باید خودمون رو به ترمینال اتوبوس شهر می رسوندیم. با یک تاکسی به قیمت ده هزار کیات به ترمینال رفتیم که بر خلاف قاعده، خارج از شهر و حتی دورتر از فرودگاه بود. خوشبختانه صندلی های اتوبوس مثل صندلی های وی آی پی کشور خودمون بود. با دیدن پتوی رو صندلی برام مشخص شد که در میانمار هم دمای داخل اتوبوس ها رو کم می کنند و قراره که تا صبح یخ بزنیم. تا مقصد ده ساعتی راه بود و اتوبوس یک بار برای شام و یک بار هم برای سرویس بهداشتی توقف کرد.
کنار ترمینال یک قبرستان قدیمی هست که مسلمان ها، مسیحی ها و بودایی ها مرده های خودشون رو در اون در چند قسمت نزدیک به هم دفن کردند به نظرم قبرستان جالبی باید باشه ولی متاسفانه شب بود و امکان دیدنش برامون فراهم نبود.
روز سوم، باگان و معبد پوپا (Popa)
باگان در استان ماندلای کشور برمه قرار داره و از اواسط قرن نهم تا اواخر قرن سیزدهم میلادی مرکز پادشاهی پاگان بوده. طی اون سال ها حدود ده هزار معبد در مساحتی حدود صد کیلومتر مربع در این منطقه ساخته شده. دلیل ساخت این تعداد از معابد مشخص نیست ولی حدس زده می شه که هر پادشاهی که به قدرت می رسیده تلاش می کرده معبدی زیباتر و بزرگ تر از معابد قبلی بسازه ولی در مورد معابد کوچک تر دلیل قانع کننده ای بیان نشده.
همین جا یک توضیح کوتاهی در مورد تفاوت معبد (Temple)، پاگودا (Pagoda) و استوپا (Stupa) بدم. پاگودا ساختمانی یک یا چند طبقه هست که معمولا کاربری مذهبی داره و به عنوان معبد هم استفاده می شه و داخل اون عبادت می کنند. استوپا ساختمانی مدور و زنگوله ای شکل هست و معمولا هم یادگاری از بودا مثل مو، دندان یا استخوان درون اون قرار داره. امکان ورود به این ساختمان مدور وجود نداره و درون اون فضای خالی وجود نداره تا از دزدیده شدن یادگار بودا جلوگیری بشه.
معبد واژه کلی تری هست، ساختمانی که مثل مسجد و کلیسا می شه وارد اون شد و عبادت کرد، بنابراین ممکنه معابد به شکل پاگودا یعنی ساختمانی چند طبقه با معماری خاص ساخته بشه و ممکنه یک ساختمان معمولی باشه.
خب بر گردیم به باگان. این منطقه یک منطقه زلزله خیزه و خیلی از معابد در طول تاریخ آسیب دیده ند، طوری که در طی ۷۰ سال حدود ۴۰۰ مرتبه زلزله در این منطقه ثبت شده. در حال حاضر حدود دو هزار معبد باقی مونده که برخی قدمت هزار ساله دارند و برخی هم جدیدتر هستند.
می شه گفت باگان معروفترین شهر میانمار هست و سالانه حدود پانصد هزار گردشگر برای دیدن این سایت تاریخی و همینطور تماشای طلوع و غروب خورشید بر فراز معابد هزار ساله این شهر، به این منطقه سفر می کنند. اگر چه این عدد، رقم بزرگی نیست اما برای کشوری مثل میانمار و زیرساخت های نه چندان مناسبش قابل توجه هست و نشان دهنده محبوبیت این منطقه در بین گردشگرهاست.
باگان به عنوان یک جاذبه در فهرست میراث جهانی یونسکو ثبت شده و از سال ۲۰۱۵، دولت برای ورود به این منطقه بلیط ۲۵ هزار کیاتی معادل ۱۷ دلار تعیین کرده. بعضی ها با پرداخت مبلغی به رانندگان تاکسی از راننده می خواند تا برای خرید بلیط توقف نکنه ولی این کار هم غیرقانونیه و هم غیر اخلاقی. قطعا هیچکدوم از ما هم خوشحال نمی شیم یک گردشگر خارجی بدون خرید بلیط از آثار باستانی کشورمون دیدن کنه.
از طرفی در هنگام ورود به برخی از معابد یا برخی نقاطی که برای دیدن غروب و طلوع وجود داره افرادی هستند که بلیط رو کنترل می کنند.
ساعت پنج و نیم بود که به ترمینال باگان رسیدیم و با یک تاکسی به سمت هتل رفتیم. از راننده خواستیم تا قبل از طلوع آفتاب ما رو به منطقه مناسبی ببره تا بتونیم اولین طلوع زیبا رو در این منطقه ببینیم.
بالن هایی که بر فراز منطقه حرکت می کنند، علی رغم قیمت بالای ۳۰۰ تا ۳۵۰ دلاری شون از مدت ها قبل رزرو میشند.
شهر باگان نسبت به یانگون توریستی تره و تقریبا تمام شهر پر از هاستل و اقامتگاه های خوب هست. باگان به سه قسمت باگان قدیم (Old Bagan)، باگان جدید (New Bagan) و نیااونگ (Nyaung-U) تقسیم می شه.
بیشتر هاستل ها و هتل ها در بخش باگان جدید قراردارند ولی قیمت هاشون در فصل پائیز خیلی بالاست. ما یک اتاق سه تخته در یک هتل به قیمت ۳۰ هزار کیات برای هر شب در منطقه نیااونگ رزرو کرده بودیم. بعد از دیدن یک طلوع زیبا به هاستل رفتیم و خوشبختانه تونستیم اتاقمون رو زودتر از موعد تحویل بگیریم و حتی از صبحانه خوشمزه هاستل هم بهره مند بشیم.
بعد از کمی استراحت، رفتیم داخل شهر تا هم شهر رو ببینیم و هم بتونیم برای فردا یک توک توک پیدا کنیم. وسیله نقلیه معمول در باگان برای گردشگرها، موتور هست. هزینه کرایه موتور برای یک روز ۷ هزار کیات معادل ۴.۵ دلار هست. وسیله دیگه ای که استفاده می شه توک توک هست، ما هم یک توک توک برای فردا صبح به قیمت ۱۵ هزار کیات هماهنگ کردیم و قرار شد صبح ساعت پنج و نیم راننده به دنبال ما بیاد و تا ساعت ده صبح چند تا از معابد منطقه رو ببینیم. بعد از مشخص شدن برنامه فردا، تا جایی که گرمای هوا اجازه می داد، کمی داخل کوچه پس کوچه های شهر پرسه زدیم و ظهر هم در یکی از رستوران های این منطقه نهار خوردیم.
در پنجاه کیلومتری جنوب شرقی باگان معبدی بر روی یک آتشفشان خاموش قرار گرفته که افسانه های زیادی در موردش وجود داره. این معبد که بیشتر به نام پوپا (Popa) شناخته می شه در ارتفاع ۱۵۰۰ متر از سطح دریا قرار گرفته و برای رسیدن به اون باید ۷۷۷ پله را بالا رفت.
برای بعد از ظهر یک تور برای دیدن این معبد رزرو کردیم و حدود ساعت سه عصر بود که یک ون برای بردن ما به هتل اومد. از باگان تا نزدیکی کوه پوپا یک ساعتی راه بود. برای رسیدن به معبد باید از یک بازارچه سنتی که در دامنه کوه ساخته شده رد می شدیم.
بعد از گذر از بازارچه و از نیمه راه باید کفش ها و جوراب ها در می آوردیم و با پای برهنه مسیر رو ادامه می دادیم. مسیری که پر از میمون های بازیگوشه و اگر وسیله یا خوراکی دست کسی می دیدند به سمتش حمله می کردند به خصوص بطری های آب و خوراکی. طبیعیه که در چنین شرایطی مسیر فوق العاده کثیف بود و پا گذاشتن روی چنین زمینی خودش به نوعی شکنجه بود.
از بالای کوه منظره ای فوق العاده از جنگل های اطراف دیده می شد. در دل جنگل ها هم تعدادی معبد وجود داشت.
ما تا پس از غروب خورشید توی معبد موندیم و غروب رو تماشا کردیم. حدودا ساعت هفت بود که به پائین کوه برگشتیم تا با ون به هاستلمون برگردیم.
روز چهارم، تماشای طلوع و غروب در باگان
صبح زود قبل از طلوع آفتاب، راننده توک توک درحالی که داشت ماده مخدرش رو مصرف می کرد، جلوی هتل منتظرمون بود. از قبل، از طریق نقشه جای مناسبی رو برای دیدن طلوع انتخاب کرده بودیم و از راننده خواستیم تا ما رو به اون نقطه ببره.
قبلا گردشگرها برای دیدن طلوع یا غروب بالای معابد می رفتند. خوشبختانه این کار به تازگی ممنوع شده و مسیر راه پله معابد بسته شده. بالا رفتن از معابدی که سال ها از ساخت اون ها می گذره و در زلزله های متعدد آسیب دیده ند، هم برای سلامتی گردشگرها خطرناکه و هم باعث از بین رفتن میراث چند صد ساله جهانی می شه. البته متاسفانه هنوز هم برخی افراد سودجو با دریافت مبلغی راه رو برای گردشگرها باز می کنند.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
منطقه باگان یک دشت بزرگه که معابد در کنار هم به فواصل نزدیکی قرار گرفتند و برای دیدن یک منظره فوق العاده فقط کافیه از تپه ای که چند متری از سطح زمین فاصله داره بالا رفت و واقعا نیازی نیست با خودخواهی به معابد آسیب رسوند.
معابد معروف باگان
بعد از تماشای طلوع خورشید، تا ساعت ده وقت داشتیم تا چند تا از معابد بزرگ و مهم منطقه رو هم ببینیم. معابد بزرگ و معروفی مثل معبد شوسانداو (Shwesandaw)، معبد دامایانگی (Dhammayamgyi) و معبد سولامانی (Sulamani) و چند معبد کوچکتر.
معبد دامایانگی (Dhammayamgyi)، بزرگترین معبد باگان کشور برمه هست که در سال ۱۱۷۰ میلادی به دست یک پادشاه ظالم ساخته شده، پادشاهی که برای رسیدن به قدرت پدر و برادران خودش رو کشت و هر کدام از نزدیکانش که پیرو آئین هندو می شدند رو به قتل می رسوند.
معبد سولامانی (Sulamani) در سال ۱۱۸۳ میلادی ساخته شده و بسیار شبیه به معبد تاتبینیو (Thatbyinnyu) هست. درون معبد نقاشی های قدیمی و زیبایی وجود داره که البته نیاز به مرمت دارند. این معبد هم پس از زلزله ۱۹۷۵ بازسازی شده ولی به نظرم شیوه بازسازی اون خیلی بهتر از معبد آنانداست.
معبد شوسانداو (Shwesandaw) متعلق به سال ۱۰۵۷ میلادی هست و به شکل یک هرم و دارای پنج سطحه و در بالای اون یک استوپا قرار داره و به این شکل از استوپا که بالای معابد ساخته شده، چتر هم گفته می شه. بودایی ها معتقدند در این استوپا موی گوتاما بودا نگهداری می شه. در طبقه پائینی معبد هم مجسمه ای بزرگ از بودای خوابیده قرار داره.
ساعت ده به هتل برگشتیم تا کمی استراحت کنیم اما پس از مدت کوتاهی طاقت نیاوردیم و برای دیدن معبد شوزیگون (Shwezigon) که در نزدیکی هتل مون بود، بیرون رفتیم. می خواستیم از فرصت کوتاهی که داریم نهایت استفاده رو ببریم.
معبد شویزیگون یک معبد بودایی ست که در سال ۱۱۰۲ ساخته شده، در منطقه نیااونگ باگان قرار داره و مقادیر زیادی از ورقه های مس در ساخت اون به کار رفته. استوپایی در مرکز معبد وجود داره که گفته می شه دندانی از گوتاما بودا در اون نگهداری می شه. همینطور رد پایی روی یک سنگ هست که افسانه هایی در مورد اون گفته می شه و اون ها رو به بودا نسبت می دهند.
در نزدیکی معبد شوزیگون یک بازار سنتی وجود داره که پر از صنایع دستی این کشور از جمله ظروف بامبو (البته بیشتر به نظر می رسه از پی وی سی ساخته شده باشند)، سفال و لباس های میانماری هست و با چانه زنی می شه به قیمت های مناسبی برای خرید رسید.
برای نهار هم بالاخره دل رو به دریا زدیم و از غذاهای خیابونی، یک نهار خیلی و خیلی خوشمزه خوردیم.
بعد از گذروندن یک نیمروز پر هیجان و خوردن یک نهار خوشمزه به سمت رودخانه ایراودی (Irrawaddy) رفتیم. خانم های باگان برای شستن لباس ها و حمام کردن کنار رودخونه اومده بودند. میزان شادی و حس رضایتی که در چهره شون بود با سختی شیوه زندگی شون متناسب نبود. بعد از دیدن رودخانه باگان آفتاب خیلی تند و سوزان شده بود و بالاخره برای استراحت به هتل برگشتیم.
با راننده توک توک هماهنگ کرده بودیم تا عصر ساعت پنج به هتل بیاد و ما رو به دیدن چند معبد دیگه ببره از جمله معابد آناندا و تیلومینو.
غروب آفتاب رو هم روی یک پل که بین گردشگرها معروفه تماشا کردیم. اگر چه تعداد زیادی از گردشگرها اون جا حضور داشتند اما فضای پل برای همه کافی بود و به راحتی می تونستیم منظره رو ببینیم و عکاسی کنیم.
دیگر معابد معروف باگان
معبد آناندا (Ananda) در سال ۱۱۰۵ میلادی ساخته شده. این معبد در زلزله سال ۱۹۷۵ آسیب زیادی دیده و دوباره بازسازی شده. البته در بازسازی این معبد و برخی معابد دیگر از سرامیک های امروزی استفاده کردند و ساختار قدیمی اون رو بر هم زدند.
معبد تیلومینلو (Htilominlo) در دوران یک پادشاه به همین نام، در اوایل قرن سیزدهم میلادی، با آجرهایی قرمز رنگ ساخته شده. این معبد دارای سه طبقه و ارتفاعی حدود ۴۶ متره.
روز پنجم، حرکت به سمت کالاو
مقصد بعدی ما شهر نانگ شو (Nyaung Shwe) بود. شهری که در نزدیکی دریاچه معروف اینله قرار داره. می تونستیم با اتوبوس مستقیما به شهر نانگ شو بریم و راه دیگه این بود که به شهر کالاو بریم و از اون جا تا دریاچه اینله رو همراه با یکی از گروه های طبیعت گردی، به صورت پیاده طی کنیم. انتخاب ما بدون تردید مسیر دوم بود.
بنابراین با یک مینی باس به سمت شهر کالاو حرکت کردیم. مسیری ۲۷۰ کیلومتری که در هفت ساعت طی شد. مسیر کاملا کوهستانی با پیچ های تند و اسفالتی که بعضی جاها اساسا وجود نداشت و بعضی جاها هم جاده در حال ساخت بود.
بعد از ظهر بود که به کالاو رسیدیم. تا هتلی که رزرو کرده بودیم راه زیادی نبود و پیاده به سمت هتل رفتیم. آب و هوای شهر کالاو خیلی دلپذیر بود و بعد از گرمای یانگون و باگان می تونستیم یک نفسی تازه کنیم.
اتاقمون رو تحویل گرفتیم و بلافاصله راهی شهر شدیم تا برنامه طبیعت گردی رو نهایی کنیم و هم برای برگشتمون به یانگون برای روز آخر سفر، بلیط اتوبوس بخریم.
روز آخر سفر ما هم زمان شده بود با تعطیلات اخر هفته و همه اتوبوس ها پر بود اما در نهایت تونستیم سه تا صندلی انتهای اتوبوس نانگ شو به یانگون رو با قیمت ۲۵ هزار کیات بخریم.
تورها برای ترکینگ سه روزه معمولا قیمت هایی بین شصت تا صد دلار رو پیشنهاد می دادند. با کمی جست و جو در اینترنت یک وبسایت گردشگری پیدا کردیم که این برنامه رو به صورت گروهی برای گردشگرها برگزار می کرد و قیمتش خیلی مناسب بود.
خدمات تور سه روزه شامل تمام وعده های غذایی (به جز آب و نوشیدنی)، اقامت برای دو شب، راهنما، قایق سواری در دریاچه اینله و حمل و نقل کوله ها بود و برای تمامی این خدمات مبلغ ۲۵ دلار دریافت می کرد.
از طریق واتس اپ با مدیر آژانس هماهنگ کردیم و قرار شد موقعی که به کالاو رسیدیم به صورت حضوری هزینه تور رو پرداخت کنیم.
مسیر ترکینگ از شهر کالاو (Kalaw) شروع و با گذر از دریاچه اینله در شهر نانگ شو (Nyaung Shwe) به اتمام می رسید و ما باید در طول دو روز و نیمی که فرصت داشتیم حدود ۵۷ کیلومتر رو طی می کردیم، روز اول ۱۹ کیلومتر روز دوم ۲۴ کیلومتر و روز آخر هم ۱۴ کیلومتر.
هیچکدام از ما فعالیت ورزشی سنگین نداشتیم، از طرفی یکی از همسفران کفش چندان مناسبی هم برای این مقدار کوهپیمایی نداشت و نگران بودم به مشکل بر بخوریم. بنابراین اولین سوالم از مسئول فروش راجع به درجه سختی مسیر بود و با جواب ایشون که مسیر در این موقع از سال سخت نیست خیالم کمی راحت شد. این مسیر در ماه های پرباران هم سخت تر هست و هم زیبایی فصل پائیز رو نداره.
بعد از نهایی کردن تور طبیعت گردی به بالای تپه ای در شهر رفتیم تا منظره کامل تری از شهر رو ببینیم. بالای تپه یک معبد بزرگ هم بود. بعد از لذت بردن از آب و هوای دلپذیر شهر کالاو و خوردن شام در یک رستوران محلی به هتل برگشتیم.
روز ششم، شروع طبیعت گردی به سمت منطقه “شان”
صبح بعد از صرف صبحانه هتل از طرف تور یک وانت به دنبال ما اومد و ما رو به محل شروع مسیر ترکینگ برد. اونجا با دیدن راهنمای تور که دمپایی انگشتی و لونجی پوشیده بود، مطمئن شدم که مسیر سختی در پیش نداریم.
گروه ما یک گروه فوق العاده دوست داشتنی، شامل سه دختر هلندی، فرانسوی و اسپانیایی، یک زوج استرالیایی و سه نفر ایرانی بود.
کوله های اصلی و وسایل سنگین و غیر ضروری مون رو تحویل دادیم. کوله های بقیه به هتل هاشون توی شهر نانگ شو تحویل می شد اما ما برای بعد از ظهر روز سوم بلیط اتوبوس به سمت یانگون داشتیم و قرار بود بعد از رسیدنمون به نانگ شو مستقیم به ترمینال اتوبوس بریم. بنابرین قرار شد کوله هامون رو قبل از سوار شدن به قایق و پیش از عبور از دریاچه تحویل بگیریم.
با یک کوله سبک که شامل لباس اضافه و یک لیتر آب می شد مسیر رو شروع کردیم.
ماشینی وجود نداشت و به ندرت موتورسیکلت دیده می شد. در این منطقه وسیله حمل و نقل و کشاورزی بوفالوهای کوهان دار و بدون کوهان هستند. بوفالوهای بدون کوهان برای شخم زدن زمین استفاده می شند و گاوهای کوهان دار که محلی ها بهشون “بو” میگن بیشتر برای حمل بار به گاری بسته می شند.
نهار رو در کنار یکی از مزرعه های بین راه خوردیم. وعده های غذایی ما توسط مردم محلی همون منطقه آماده می شد. غذاها بسیار خوشمزه و حجمشون هم کاملا به اندازه بود.
بعد از نهار و کمی استراحت، دوباره به پیمایش مسیر ادامه دادیم. مزارع آفتابگردان، ذرت، فلفل و زنجفیل مسیر رو به یکی از زیباترین مسیرها تبدیل کرده بود. درختان پاپایا و آواکادو هم زیاد در این مسیر دیده می شد و بخش زیادی از زیبایی مسیر به دلیل این بود که فصل خوبی رو برای سفر به منطقه انتخاب کرده بودیم، فصل برداشت محصول.
تا قبل از غروب آفتاب باید به روستا و محل اقامتون می رسیدیم. محل اقامت ما در شب اول در یک خانه روستایی بود. خانه های روستاهای مسیر از چوب و حصیرهای بامبو ساخته شده و برق خانه های روستاها معمولا از صفحه های خورشیدی به اندازه روشن کردن یک چراغ در شب، تامین می شه. آب آشامیدنی از چشمه ها و رودخانه های اطراف در یک منبع رو باز ذخیره می شه. طبیعی بود که خبری از دوش آب گرم هم نبود و باید با یک کاسه و آب خیلی سرد پشت یک دیوار نه چندان بلند، حمام می کردیم.
شارلوت دختر هلندی و کوچکترین عضو گروه، قبلا از دوستش راجع به تور اطلاعات کاملی گرفته بود و از همه جزییات تور خبر داشت و مژده یک شام رمانتیک و مفصل رو از قبل بهمون داده بود. نهار معمولا سوپ و نودل همراه با سالاد گوجه بود اما شام مفصل تر و شامل سوپ دال یا عدس، دو مدل خورش مرغ و ماهی، چند نوع غذای گیاهی مثل گل کلم و سیب زمینی، خورش بادمجان، خورش کدو حلوایی و برنج بود. بعد از خوردن شام، سوسو برامون یک افسانه تعریف کرد. افسانه ای از هزاران افسانه که مردمان میانمار به اون ها باور دارند.
افسانه قوم پا او (Pa-O)
مردم میانمار از ۱۳۵ قبیله (یا به قولی ۱۴۴ قبیله) یا قوم تشکیل شدند که آداب و رسوم متفاوتی دارند و حتی نوع پوششون هم متفاوته و این رو می شه به راحتی در تنوع پوشش مردم مناطق مختلف هم دید . بیشتر زنان منطقه “شان” (Shan State)، لباس های سیاه و یک شال معمولا نارنجی به تن داشتند. سوسو برامون توضیح داد که این لباس به خاطر افسانه تخم مرغ (Brocken Egg Legend) شکسته ست. داستان از این قراره که دو تا شاهزاده در کودکی رویای مانک شدن در سر داشتند. وقتی بزرگ می شند رویاشون رو محقق می کنند، مانک می شند، به جنگل میرند و به مراقبه می پردازند. روزی کیمیاگری که همراه اون ها بوده برای جمع کردن گیاه بیرون میره. در مسیرش دختری رو می بینه، عاشق اون می شه و با هم ازدواج می کنند و در یک غار با هم زندگی می کنند. اما اون دختر یک اژدها بوده که خودش رو در هیبت یک زن در آورده بوده. اژدها باردار می شه ولی به جای اینکه بچه ای به دنیا بیاره دو تا تخم می ذاره. کیمیاگر که متوجه موضوع می شه اژدها رو ترک می کنه. اژدها هم دل شکسته غار رو ترک می کنه. یک روز اون دو تا شاهزده این تخم ها رو پیدا می کنند و از اون ها نگهداری می کنند. از تخم ها دو تا بچه متولد می شن به نام های پا او (Pa-O) و کائین (Kayin). بنابراین مردم این دو قوم خودشون رو از فرزندان و نوادگان اژدها می دونند و مردان با پوشیدن پیراهن سفید و شلوار سیاه و زنان با پوشیدن بلوز و دامن سیاه عزادار و سیاه پوش این داستان تلخ هستند و همینطور زنان، شال نارنجی رو مثل سر اژدها به یاد مادرشون دور سر خودشون می پیچند.
روز هفتم، طبیعت گردی در منطقه شان
صبح زود قبل از طلوع بیدار شدم و به استقبال خورشید رفتم. بعد از یک پیاده روی طولانی خیلی کار سختی بود ولی منظره ای که دیدم به سختیش می ارزید. از آخرین باری که صبح چشمم به دریایی از ابر باز شده بود مدت ها می گذشت، و گل های آفتابگردان هم زیبایی این دریا رو دو چندان کرده بودند.
بعد از اون طلوع زیبا یک صبحانه مفصل و خوشمزه در انتظارمون بود و با خوردن صبحانه راهی شدیم. مسیر این روزمون طولانی تر ولی ساده تر بود. پس از یکی دو ساعت کوهپیمایی سبک به روستاهایی در منطقه شان رسیدیم که محصول اصلی که در زمین هاشون کاشته بودند فلفل قرمز بود و حالا ما دقیقا در بهترین زمان یعنی فصل برداشت در این منطقه بودیم. همه جا فرش قرمز برامون پهن کرده بودند، فرشی از جنس فلفل.
بوفالوها وقتی سه ساله هستند داخل بینی شون رو سوراخ می کنند تا بتونند طنابی رو از اون عبور دهند. این کار فوق العاده دردناکه و اگر زودتر از سه سالگی این کار رو انجام بدند بوفالو تحمل درد رو نخواهد داشت و می میره. به گفته سوسو بعد از سوراخ کردن بینی، بوفالو فرمانبردار و مطیع می شه و می تونند در کار کشاورزی ازش استفاده کنند.
نهار رو در یک خانه روستایی خوردیم و کمی استراحت کردیم. قرار بود شب رو در یک معبد بخوابیم. تا معبد هنوز سه ساعتی از مسیر باقی مونده بود و باید تا قبل از غروب آفتاب به معبد می رسیدیم. مسیر انقدر زیبا بود که گذشت زمان رو حس نمی کردم و من که برای گرفتن عکس توقف می کردم، مدام از گروه عقب می موندم.
بالاخره بعد از ۲۴ کیلومتر کوهپیمایی سبک به معبد رسیدیم. توی این معبد اکثر مانک ها سن کمی داشتند و بزرگترین مانک که سرپرست بقیه بود ۲۸ سال سن داشت و کوچکترین مانک ۷ ساله بود. برای اینکه بچه ها بتونند شرایط دور بودن از خانواده هاشون رو تحمل کنند، سرپرست زیاد بهشون سخت نمی گرفت و اجازه می داد بازی و شیطنت کنند. وقتی رسیدیم بچه ها در حال بازی فوتبال بودند.
توی معبد هم خبری از آب آشامیدنی و حمام گرم نبود. یک مغازه خیلی کوچک در چند متری معبد بود که باید از اون آب می خریدیم.
قبل از ورود به معبد سوسو توصیه های لازم رو کرد و گفت که چه کارهایی در معبد ممنوعه. خوردن نوشیدنی الکلی و پوشیدن لباس های کوتاه و باز در معبد ممنوع بود همینطور خواهش کرد لباس ها مون رو توی معبد و جلوی بودا آویزان نکنیم. محل خواب ما هم با یک پرده از بقیه معبد جدا شده بود.
روز هشتم، دریاچه اینله
صبح زود مردم محلی برای بچه ها غذا می آوردند و روی یک میز می ذاشتند و می رفتند. سوسو گفته بود غذای مانک های معبد فقط از نذورات مردم تامین می شه. مانک های کوچولو هم قبل از طلوع آفتاب بیدار شدند و جلوی بودا دعا خواندند و بعد مشغول خوردن صبحانه شدند. مانک های بودایی از ظهر تا صبح روز بعد، غذای دیگری نمی خورند
ما هم پس از خوردن یک صبحانه خوشمزه دیگه در معبد، به سمت دریاچه اینله حرکت کردیم بعد از کمی پیمایش مسیر وارد منطقه حفاظت شده اینله می شدیم و باید بلیط ورودی که ۱۵ هزار کیات بود را می خریدیم. حوالی ظهر بود که به دریاچه اینله رسیدیم و یک نهار خوشمزه که از بادوم زمینی درست شده بود خوردیم.
قرار بود مستقیما با قایق به سمت دیگه دریاچه و شهر نانگ شو بریم اما برای شب بلیط اتوبوس داشتیم بنابراین به پیشنهاد سوسو، یک قایق جداگانه برای ما سه نفر هماهنگ شد تا بتونیم قبل از رفتن به شهر نانگ شو روی دریاچه گشتی بزنیم و زیبایی های این دریاچه رو هم ببینیم.
بعد از نهار با دوستانمون خداحافظی کردیم، جما خانم استرالیایی گروهمون که باورش نمی شد ما بعد از این همه راه رفتن، قصد رفتن به هتل و استراحت نداریم و هنوز می خوایم به دیدن منطقه ادامه بدیم بهمون گفت: شماها دیوانه اید! 😄
داستان روهینگیا
قبل از سال ۱۹۸۲، میانمار از ۱۴۴ قوم تشکیل می شد. طی قانونی که در اون سال تصویب شد ۹ قوم یا قبیله از ملیت میانماری محروم شدند و در حال حاضر بدون سرزمین هستند. یکی از بزرگترین این قوم ها، قوم روهینگیا (Rohingya) هستند، قومی که تقریبا همگی آن ها مسلمانند و در کمترین آماری که ارائه می شه یک میلیون و هشتصد هزار نفرند. سوسو هم روایتی از داستان بحران روهینگیا رو برامون تعریف کرد که از نظر من کمی با مقالاتی که من در این زمینه خوندم مغایرت داره و از طرفی این مسئله خیلی ابعاد سیاسی پیچیده ای داره و بیش از این به اون نمی پردازم. اما داستان هر چه که هست نتیجه این بی تدبیری سیاسی، آواره شدن صدها هزار نفر و مهاجرت ده ها هزار نفر به کشورهایی مثل بنگلادش و تایلند بوده.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
دریاچه اینله
دریاچه آب شیرین اینله با مساحتی حدود ۱۱۶ کیلومتر مربع، دومین دریاچه بزرگ کشور میانمار هست. دریاچه اینله با قرار گرفتن در ارتفاع ۸۸۰ متری یکی از دریاچه های بلند دنیاست. در فصول کم بارش، عمق دریاچه حدود دو متر و در فصول پر بارش عمق اون به حدود چهار متر هم می رسه. وجود ۹ گونه ماهی و ۲۰ گونه حلزون اندمیک در این دریاچه، در مقایسه با مساحت نه چندان زیادش، جالب توجه هست.
نکته جالب دیگه در مورد این دریاچه این هست که در فهرست تالاب های بین المللی کنوانسیون رامسر ثبت شده و دیدن نام رامسر روی این دریاچه حس خوبی داشت. کنوانسیون رامسر که یک پیمان بین المللی برای حفاظت از تالاب های جهانه، در سال ۱۹۷۱ به تلاش اسکندر فیروز تهیه و نهایی شد. نام رامسر هم از شهر رامسر که این پیمان در آن نهایی شد، برگرفته شده. اسکندر فیروز، ملقب به پدر محیط زیست ایران، در اسفند ماه ۹۸ در گذشت.
روستاهای زیادی روی آب در این دریاچه وجود دارند و بعضی از اون ها به منظور خاصی برای بازدید گردشگرها آماده شده. کارگاه نقره سازی، کارگاه سیگار سازی، کارگاه های نساجی، قبیله گردن درازها از جاذبه های دیدنی روی این دریاچه هستند. نکته جالب در تمام این کارگاه ها، دستی بودن تمام دستگاه هست و هیچ ماشین برقی در اون ها ندیدم.
کارگاه نساجی روی دریاچه اینله
یکی از جالب ترین کارگاه هایی که در روی دریاچه دیدیم کارگاه نساجی بود. از بافت ساقه گل نیلوفر برای تولید نخ استفاده می کردند. این نخ ها رو با استفاده از رنگ های گیاهی رنگرزی می کردند و با دستگاه های پارچه بافی سنتی تبدیل به پارچه و لباس های زیبا می کردند. طبق گفته مسئول این کارگاه، هزاران گل نیلوفر آبی برای بافت یک پیراهن استفاده می شه که خب باور این رو که تمام لباس های کارگاه اصل باشند رو کمی سخت می کرد.
قبیله گردن دراز ها در منطقه “شان”
در میانمار و به خصوص در منطقه شان، قبیله ای زندگی می کنند که زنان اون از دوران کودکی حلقه هایی برنجی دورن گردن خود می اندازند و هر سال یک حلقه به حلقه های قبلی اضافه می شه تا ارتفاع گردن به سی سانتی متر برسه. این کار باعث نرم شدن استخوان ها و بلند شدن گردن می شه. در اواخر قرن نوزدهم با جنگ هایی که به واسطه به قدرت رسیدن دولت نظامی در این کشور اتفاق می افته، عده ای از مردم این قبیله به کشورهایی مثل تایلند و ویتنام مهاجرت می کنند. افسانه هایی در مورد چرایی این کار وجود داره و انقدر این افسانه ها در اعتقادات این قوم نفوذ کرده که هنوز هم به اون ها پایبندند. علاوه بر افسانه ها، بلندی گردن در طی سال ها به یکی از عناصر زیباشناسی بین این مردم تبدیل شده و زنان عموما برای خوشایند مردان، این رنج رو تحمل می کنند.
معبد پانگ دا (Hpaung Daw) روی دریاچه
این معبد روی دریاچه اینله ساخته شده و تنها راه بازدید از اون استفاده از قایق هست. پنج مجسمه بودا که در مرکز معبد قرار دارند، به مرور زمان با گذاشتن ورق های طلا روی اون ها توسط پیروان آئین بودا، از شکل اصلی شون خارج شدند و الان دیگه هیچ شباهتی به بودا ندارند. نکته دیگه اینکه خانم ها اجازه گذاشتن ورق طلا رو ندارند و فقط مردها می تونند این کار رو انجام دهند. هر ساله جشنواره های سنتی هم در ماه اکتبر در این معبد برگزار می شه.
ماهی گیران دریاچه هنوز هم به شیوه کاملا سنتی با حفظ تعادل در حال ماهی گیری بودند. تعدادی از افراد صرفا برای گردشگرها ژست می گرفتند و در نهایت انعامی دریافت می کردند. فکر کنم درآمد این افراد از ماهی گیرهای واقعی بیشتر بود.
بعد از دو ساعتی گشت زدن روی دریاچه و دیدن یک غروب بی نظیر دیگه روی دریاچه اینله به نانگ شو رسیدیم و دفتر شرکتی رو که ازش بلیط اتوبوس خریده بودیم پیدا کردیم. کوله هامون رو توی دفتر گذاشتیم و تا هنگام رسیدن زمان حرکت اتوبوس به دیدن شهر نانگ شو مشغول شدیم.
روز نهم، بازگشت به یانگون
صبح زود به ترمینال اتوبوس شهر یانگون رسیدیم و با یک تاکسی به فرودگاه یانگون رفتیم تا یانگون رو به مقصد کوالالامپور ترک کنیم. دل کندن سخت بود ولی بالاخره زمان خداحافظی با این کشور خاص و فوق العاده فرا رسیده بود.
هزینه های سفر به کشور میانمار
به طور کلی کشور میانمار، کشور ارزانی هست. جزئیات هزینه های سفر من به میانمار به این صورت بود:
- ویزای میانمار: ۴۰ دلار
- پرواز رفت و برگشت: ۲۷۳ دلار
- سیم کارت: ۴ هزار کیات
- اقامت ها: ۴۴ هزار کیات
- یک بار خشکشویی لباس: ۳ هزار کیات
- حمل و نقل برون شهری: ۶۸ هزار کیات
- حمل و نقل درون شهری: ۴۰ هزار کیات
- غذا، میوه و نوشیدنی: ۳۰ هزار کیات
- برنامه طبیعت گردی: ۳۸ هزار کیات
- بلیط های ورودی: ۴۱ هزار کیات
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
مجموع هزینه ۲۶۸ هزار کیات معادل ۱۷۰ دلار به علاوه ۴۰ دلار هزینه ویزا و ۲۷۳ دلار بلیط رفت و برگشت.
تاریخ سفر: پائیز ۱۳۹۸
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۱۸دیدگاه
سلام دوست عزیز عالی تر از این سفر نامه ممکن نبود انگار خودم سفر رفتم منتظر سفرنامه های بعدی ات هستم
تمام این سفرنامه رو با جزئیات به دقت خوندم و واقعا لذت بردم؛چقدر قشنگ و صمیمی هم توضیح داده بودید..احساس میکردم خودم هم در سفر هستم🙏🌹
سپاس دوست عزیز
سلام ای کاش اونجا که در باره تفاوت واقعه نسل کشی روهینگیا در واقعیت و در مقالات یه صحبت کوچکی کردید اون بحث رو رها نمیکردید و کامل توضیح میدادید
من به شخصه برام سوال بود چرا انقد مردم بودایی این کشور تند رو و اقلیت ستیز هستند و چرا این تفکر اقلیت ستیزی در مدم عادی هم رسوب کرده.......
عالی بود. باز تشریف بیایید به کشور ما. در خدمت هستیم.
سلام
ممنون دوست عزیز
چه جالب که یک برمه ای فارسی میتونه بنویسه
خیلی ممنونم از سفرنامه تون🌹🌹🌹، انگار میانمار کشور معبد هاست
بسیار عالی و تشکر از شما
ایا میتونید راهنمایی کنید که امکان سفر زمینی از تایلند به هندوستان وجودداره و چطور این کار بهتره
واقعا نفس ادم ازاینهمه زیبایی بندمیاد..تنهاتصورم ازمیانمار فقر و جنگ بود نمیدونم چرا. فک نمیکردم انقدرزیبا بامردم شادباشه
به جاي مانك بايد مينوشتيد راهب
خیلی عالی و جذاب بود ممنون از شما
سلام ، خیلی عالی تعریف کرده بود و عکس زیبا از طبیعت انجا گذاشته بود من عاشق اون قسمت شدم که با چه زحمت
بالا می رفتند تا طلوع خورشید را ببیند .
من خیلی دوست دارم طبیعت گردی در کشور های کمتر شناخته شوده اما حیف که نتونستم به آرزوم برسم
سلام دوست عزیز
امیدوارم از نزدیک این کشور زیبا رو ببینید.
مثل اینکه در میانمار غیر از معبد هیچی دیگه نیست
درود و سپاس
در گزارش سفر شما به صنایع دستی بسیار مختصر اشاره شد جای صنایع دستی و صنعت نقره و طلا با یاقوت خالی بود یاقوت برمه بسیار مشهور است جا داشت از نحوه خرید و فروش و قیمت هر قیراط هم کسب اطلاع میشد
سلام دوست عزیز
برای من جذابیت چندانی نداشت
اتفاقا روهینگا مسله مهمی هست چند وقت پیش دیدم یک پسربچه مسلمان رو داشتن کتک میزدن بودایی ها خدا لعنتشون کنه تا سه روز گریه کردم و چیزی نخوردم
سلام . با سپاس از شما . ما ایرانیها زیاد نمی تونیم سفرنامه ای که جذاب باشه و دارای جزییات کافی باشه بنویسیم و ریشه اون هم در عقب ماندن ما از تحولات دنیاست . این سفرنامه جزو معدود سفرنامه هایی بود که از خوندنش لذت بردم که نشان از دقت نظر و تجربه شما داره . باز هم سپاس