قبل از شروع سفر غرب آفریقا، وقتی داشتم پازل شهرها و کشورهای اون منطقه رو توی ذهنم کامل می کردم، مطمئن بودم کشور مالی قراره اوج این سفر باشه. دیدن تمدن دیرینه ای که حول رودخانه نیجر شکل گرفته و شهرهای بسیار زیبا در قلب صحرای آفریقا بسیار هیجان انگیز بود. اما هرچه بیشتر جستجو کردم مجبور شدم یکی یکی شهرها رو از برنامه حذف کنم. سفر طولانی روی رودخانه نیجر رویایی بود که عملی نشد.
سفر مالی در ادامه سفر غرب آفریقا و پس از دیدن کشورهای موریتانی، سنگال، گامبیا، گینه بیسائو، گینه کوناکری، سیرالئون و لیبریا بود. در سفرنامه مالی قصه های این کشور با مردم مهربونش به همراه وضعیت امنیتش رو با شما به اشتراک گذاشتم.
ویزای مالی
کشور جمهوری مالی در ایران سفارت داره و آدرس سفارت مالی تهران، قیطریه، خیابان بهار جنوبی، خیابان جهرمی، خیابان بهرام، کوچه آریا غربی، شماره ۲۲ و تلفن سفارت ۰۲۱۷۸۸۱۷۶۲۲ هست. مدارک لازم برای ویزای مالی شامل رزرو بلیط، رزرو هتل، گواهی اشتغال به کار، یک قطعه عکس ۳*۴ رنگی، اصل و کپی پاسپورت هست. مدت زمان بررسی ویزا هفت الی ده روز و هزینه ویزا ۷۰ یورو هست. سفارت مالی در تهران بر خلاف مردم کشورش برخورد دوستانه ای نداره. وقتی به سفارت مراجعه کردم اجازه وارد شدن نمیداد و می گفت باید از قبل تلفن میزدی تا بهت می گفتم کی بیایی. نهایتا تونستم برم داخل و شرایط سفر رو برای منشی ایرانی سفارت مالی توضیح دادم. خانم منشی گفت با توجه به شرایط کنونی مالی احتمالش کم هست با ویزای توریستی موافقت کنند و با توجه به برنامه سفرم توصیه کرد توی یکی از کشورهای غرب آفریقا برای ویزای مالی اقدام کنم.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
نهایتا ما هم برای ویزای مالی در اولین کشوری که در غرب آفریقا رسیدیم یعنی موریتانی اقدام کردیم. توی نواکشات پایتخت موریتانی تونستیم ویزای مالی رو با پرداخت ۱۶ یورو و دو ساعته دریافت کنیم. توی سفرنامه موریتانی در مورد برخورد خوب کارکنان سفارت مالی و بوسه بر پاسپورت ایرانی نوشتم.
مختصری در مورد مالی
کشور مالی با مساحت ۱،۲۴۰،۱۹۰ کیلومتر مربع کشور بزرگی محسوب میشه و بیست و چهارمین کشور بزرگ دنیاست. از نظر موقعیت مکانی در صحرای آفریقا و قسمت جنوبی اون واقع شده و با کشورهای الجزایر، موریتانی، سنگال، گینه، ساحل عاج، بورکینافاسوو نیجر همسایه هست. مالی کشور محصور در خشکی هست و به آب های آزاد راه نداره. درسته که زمانی امپراطوری بزرگی در این منطقه وجود داشته ولی در تاریخ معاصرش مستعمره فرانسه بوده و در سال ۱۹۶۰ مالی تونست به استقلال برسه.
جالبه بدونید به منطقه ای در جنوب صحرای بزرگ آفریقا، ساحل گفته میشه و کشورهایی که روی این نوار از غرب تا شرق قاره آفریقا هستند هم کشورهای ساحل نامیده میشند. کشورهای ساحل شامل موریتانی، مالی، نیجر، چاد و سودان هست. در تصویر زیر میتونید منطقه ساحل در آفریقا رو ببینید.
جمعیت کشور مالی حدود بیست میلیون نفر هست. تقریبا همشون (بالای ۹۵ درصد) مسلمان هستند و البته که به دین های بومی و قدیمی اون منطقه از آفریقا و جادوگری هم اعتقاد دارند. پیشه اکثر مردم مالی کشاورزی و دامداری هست. عبور دو رودخانه نیجر و سنگال از این کشور، زمین های حاصلخیزی ایجاد کرده. زبان رسمی مالی فرانسه هست و تقریبا همه فرانسه بلدند. علاوه بر زبان فرانسه، حدود ۸۰ زبان محلی هم در سرتاسر مالی وجود داره.
برای سفر به مالی داشتن واکسن تب زرد الزامیه. اما مساله اصلی در سفر به مالی مسائل بهداشتی نیست، امنیت این کشور مشکل اساسی داره. اکثر کشورهای غربی شهروندان خودشون رو از سفر به مالی منع کردند. در نقشه زیر وزارت خارجه کشور آلمان به شهروندانش توصیه کرده فقط برای کارهای اظطراری میتونند به مناطق نارنجی سفر کنند و سفر به مناطق قرمز تحت هر شرایطی ممنوعه.
از ایران پرواز مستقیمی به مالی وجود نداره و بهترین گزینه هواپیمایی ترکیش و قطری هستند که با یک توقف از ایران میشه به باماکو پایتخت مالی سفر کرد. هزینه پرواز رفت و برگشت از ۷۵۰ دلار شروع میشه.
روز اول، ورود به مالی
به همراه همسفرانم شهرزاد و فهیمه از خط مرزی گینه و مالی در شهر کورماله عبور کردیم و به سمت ساختمان مرزبانی مالی حرکت کردیم. جلوی ساختمان مرزبانی خیلی شلوغ بود. زود فهمیدیم قسمت خارجی ها جداست و نیازی به معطلی در صف نداریم. پلیس مرزبانی هیچ سوالی نپرسید و با دیدن ویزای مالی، فوری مهر ورود رو در پاسپورت زد و خوشامد گفت. کل پروسه خروج از گینه و ورود به مالی ۷۰ دقیقه طول کشید که بیشترش در قسمت گینه بود.
چیزی که کنار مرزبانی مالی توجه من رو جلب کرد مغازه ای بود که یخچال ویترین دار و نوشیدنی خنک داشت. تعدادی دستفروش هم میوه میفروختند که یکی از میوه هاشون سیب بود. سیب میوه گرونی در آفریقاست. ظواهر امر در ابتدا نشون میداد مردم مالی نسبت به گینه کمی ثروتمندتر هستند.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
ساعت ۱۳:۲۰ با همون تاکسی که از شهر کان کان گینه حرکت کرده بودیم، به سمت باماکو پایتخت مالی راه افتادیم. جاده های مالی همه اسفالت و بدون چاله بودند. مسیر زیبا و دوست داشتنی بود. کوهستان های نه چندان مرتفع، گاهی بیابان، درختان انبه فراوان و درختانی که در زمستان گل داده بودند به همراه تماشای چهره کنجکاو روستاییان، زیبایی های مسیر رو تشکیل میدادند. دو تا ایست بازرسی هم در مسیر داشتیم که فقط مدارک راننده رو کنترل کردند و کاری به مسافرها نداشتند.
جاده گینه به مالی امن هست ولی اوضاع در بقیه قسمت های کشور اینطور نیست. در سال ۲۰۱۲ گروهی شورشی به اسم توراگ در شمال مالی ادعای استقلال کرد. کمی بعد ارتش هم در پایتخت کودتا کرد و اوضاع پیچیده شد. به مرور گروه های شورشی بومی تضعیف شدند و اسلامگراها قدرت رو در دست گرفتند. متاسفانه اوضاع مالی روز به روز پیچیده تر شد و ارتش فرانسه و نیروهای پاسدار صلح سازمان ملل هم نتونستند پیشرفت چندانی در مالی بکنند. اکثر جاده های کشور پهناور مالی شب ها بسته میشه و جولانگاه تندروها، القاعده مغرب، داعش، بوکوحرام و سایرین میشه. دولت تمام تلاش رو میکنه که جاده های جنوبی که شاهرگ تغذیه کشور از گینه و ساحل عاج هست رو تحت کنترل خودش نگه داره. خیلی سخته بیایی مالی و نتونی تیمبوکتو (Timbuktu)، گائو (Gao)، جِنه (Djenne)، داگون (Dagon) و موپتی (Mopti) رو ببینی ولی با این اوضاع امنیت چاره ای نبود.
ساعت سه ظهر به گاراژ گینه در باماکو (Bamako) رسیدیم. کلی آدم به سمتمون حمله ور شدند و سعی داشتند ما رو به سمتی بکشند. تا الان بدترین جاهایی که توی غرب آفریقا دیدم گاراژ ها و ترمینال ها بوده، حتی از مرزبان های رشوه گیر هم بدترند! از دستشون فرار کردیم و از ترمینال اومدیم بیرون. کمی پیاده رفتیم تا از گاراژ کمی فاصله بگیریم و سپس یک تاکسی برای مقصدمون گرفتیم.
محل اقامتمون در مالی هاستل اسلیپینگ کمل یا شتر خوابیده بود. یک تخت توی اتاق ۸ تخته ۶۰۰۰ فرانک غرب آفریقا میشد. واحد پول مالی هم مثل خیلی از کشورهای غرب آفریقا، سفا، سی اف ای یا همون فرانک غرب آفریقاست، پولی که کنترلش با دولت فرانسه هست و در سفرنامه سنگال مفصل در موردش توضیح دادم. نرخ تبدیل فرانک غرب آفریقا با یورو فیکس شده و یک یورو معادل ۶۵۶ فرانک غرب آفریقا هست.
هاستل شتر خوابیده نسبتا تمیز بود و امنیت بالایی داشت. درب ورودی نگهبانی با اسلحه بزرگ ایستاده بود و داخل هاستل هم چند مرد مسلح برای حفظ امنیت بودند. عکسبرداری داخل هاستل بدلیل وجود نگهبانان ممکن نبود.
کوله ها رو گذاشتیم و قبل از تاریک شدن هوا رفتیم تا کمی شهر باماکو رو ببینیم. توی بازارچه ای که همون نزدیک هاستل بود گشتی زدیم. چهره مردم مالی دوست داشتنی بود و علی رغم وضعیت جنگ زده کشور، خنده بر لب اکثرشون بود. چند تا مغازه موبایلی برای خرید سیم کارت امتحان کردم ولی سیم کارت هاشون روی موبایل من فعال نمیشد.
بعد از بازار به دیدن رودخانه نیجر رفتیم و باری اولین بار چشمم به جمال شاخه اصلی نیجر روشن شد. سال ها قبل در مسیر برزیل، از بالا دیده بودمش. با اینکه رودخانه نیجر از وسط پایتخت عبور میکنه، اطرافش پر از زمین های کشاورزی بود. گرگورهای ماهیگیری هم به وفور در ساحل رودخانه دیده میشد.
بعد از ملاقات با نیجر، به هتل باکالا رفتیم. ورودی هتل دو درب آهنی با فاصله چند متری بود. در بین این دو درب بطور کامل بازرسی شدیم سپس اجازه ورود دادند. تراس و بار هتل باکالا مشرف به رودخانه نیجر بود. حین خوردن آبمیوه غروب زیبای خورشید روی رودخانه نیجر رو تماشا کردیم. البته خورشید پشت سرمون غروب کرد و فقط نور نارنجیش رو دیدیم.
بعد از غروب در حالیکه پشه ها حمله کرده بودند، هتل باکالا رو ترک کردیم و به هاستل برگشتیم. شام ماکارونی پختیم و حین غذا پختن با سایر مسافرهای هاستل که همشون برای کار یا عضویت در ان جی او ها اونجا بودند گپ زدیم.
روز دوم، باماکو پایتخت مالی
شب قبل خواب خیلی خوبی داشتم. هوای باماکو آخرای شب به ۱۸ درجه رسیده بود و دم صبح به ۱۶ درجه سانتیگراد هم رسید و کمی سردم شد. صبحانه مختصری خوردیم و رفتیم تا یک روز پر کار داشته باشیم. یک تاکسی به مقصد سفارت بورکینافاسو گرفتیم. تاکسی اولش گفت بلدم ولی بعد مسیر رو اشتباه رفت و توی ترافیک گیر افتادیم. یکجا هم پلیس متوقفش کرد و قصد داشت جریمش کنه که به خیر گذشت. بهش گفتم مرد حسابی سفارت بورکینافاسو اونطرف رودخانه ست، تو این طرف آب اومدی داری دنبال سفارت می گردی. با یک لحن مظلومانه ای گفت آخه با این قیمتی که شما گفتید اصلا منطقی نبود اون طرف آب. بنده خدا راست می گفت. من با قیمت ۵۰۰ فرانک (کمتر از یک یورو) شروع کرده بودم که بعد سر یک قیمت به توافق برسیم اما راننده که دیده بود من خیلی با اعتماد به نفس قیمت رو اعلام کردم، همون ۵۰۰ رو قبول کرده بود 😂
پس از یک شهرگردی بالاخره به سفارت بورکینافاسو رسیدیم. مبلغی که از نظر راننده منصفانه بود رو پرداخت و از راننده تشکر کردم.
برای ویزای بورکینافاسو باید دو تا فرم پر می کردیم و به همراه دو قطعه عکس و اصل پاسپورت تحویل میدادیم. ویزای ترانزیت سه روزه ۱۲۰۰۰ سفا و ویزای عادی سه ماهه ۴۸۰۰۰ سفا بود. از اونجایی که اوضاع بورکینافاسو خوب نبود و باید سریع ازش عبور می کردیم، ویزای ترانزیت رو انتخاب کردیم. گفتند فردا ساعت سه بعد از ظهر برای تحویل گرفتن پاسپورت ها بیایید. قصد داشتیم سفارت نیجریه هم یک سری بزنیم ولی بدون پاسپورت کاری از دستمون بر نمیومد.
به یک بانک در اون نزدیکی مراجعه کردیم و در مورد نحوه ارسال پول با وسترن یونیون سوال پرسیدیم. مسوولین بانک پس از شور و مشورت گفتند با کپی پاسپورت و گواهینامه بین المللی نمیشه اینکار رو کرد، باید اصل پاسپورت باشه. پول نقد زیادی نداشتیم و تصمیم داشتم از یکی از دوستانم در اروپا بخواهم پول ارسال کنه.
پیاده به سمت مرکز شهر و بازار راه افتادیم. از یک مغازه موبایلی که انگلیسی بلد بود و چند تا پسر باهوش داخلش مشغول بودند، سیم کارت خریدیم. خرید سیم کارت و رجیستر کردنش برای یک خارجی، توی مالی کار پیچیده ای هست و هر کسی نمیتونه انجام بده. نیم ساعت طول کشید تا سه تا سیم کارت رجیستر شد. هزار فرانک هزینه سیم کارت شد و هزار فرانک هم شارژش کردم. با هزار فرانک تونستم یک پکیج ۵۰۰ مگابایتی بخرم. با توجه به گرون بدون اینترنت در مالی، از قیمت این بسته اینترنتی راضی بودم. چون مالی کشور بسته ای هست و به دریا راه نداره، اینترنت رو از کشورهای همسایش میگیره و به همین علت اینترنت توی مالی ارزون نیست.
تا مسجد جامع باماکو حدود یک ساعتی پیاده راه بود که همش از توی بازار عبور می کرد. کل این قسمت از شهر بازار بود.
در کنار مسجد جامع، بازار صنایع دستی بزرگ شهر که بهش بازار هنرمندان مالی گفته میشه قرار گرفته. بازاری بسیار دوست داشتنی که علاوه بر خرید میشه ساخت صنایع دستی رو هم دید. بیش از یک ساعت در حال گشت زدن، گوش دادن به موسیقی و لذت بردن از بازار بودیم.
مسجد جامع بزرگ باماکو خیلی ساده بود. مسلمان هاش هم خیلی سختگیر بودند. به هیچ عنوان اجازه ندادند دخترها بیاند داخل. من رو هم بدلیل اینکه آسین کوتاه پوشیده بودم راه نمیداد. بهشون گفتم حق ندارید جلوی مسلمان رو برای ورود به مسجد بگیرید و به زور رفتم داخل 😎
بعد از دیدن مسجد از بازار سبزیجات که در همون نزدیکی بود خرید کردیم و یک تاکسی به مقصد هاستل گرفتیم. ترافیک باماکو وحشتناک بود. جایی که نیم ساعت ماشین تکان نخورد، پیاده شدیم و زیر آفتاب داغ و هوای آلوده به سمت محلمون حرکت کردیم. وقتی ترافیک رو پشت سر گذاشتیم دوباره تاکسی گرفتیم. قبل از رفتن به هاستل از سوپرمارکت محلمون گوشت چرخ شده، برنج و شیر خریدیم.
برای شام کباب تابه ای، پلو و سالاد درست کردیم. فیلیپ صاحب هاستل با غذای ما، بویژه ته دیگ سیب زمینی، کلی حال کرده بود. با فیلیپ کلی در مورد اوضاع کنونی مالی گپ زدم و اطلاعات جالبی ازش گرفتم.
دولت ظاهرا دیگه کنترلی بر شرق و شمال کشور (یعنی ۷۰ درصد کشور) نداره و توی اون مناطق تروریست ها و جهادی ها به راحتی جولان میدند. باماکو و مناطق جنوب اون تا گینه ظاهرا امنه و دولت بویژه از شاهراهی که پایتخت رو به گینه وصل میکنه محافظت میکنه. این شاهراه برای تامین نیازهای اساسی کشور بسیار مهم و حیاتیه. جنگ سوریه هم در تشدید بحران بی تاثیر نبوده و تعداد زیادی از جهادی ها و تروریست های داعش به مالی اومدند. هر روز خبری از کشتار و غارت یک روستا میاد و احتمال این وجود داره نیروهای حافظ صلح سازمان ملل و ارتش فرانسه که به کمک مالی اومدند، کشور رو ترک کنند. فیلیپ می گفت اگر یک گردشگر به منطقه شرق یا تیمبوکتو بره، به احتمال بسیار زیاد گروگان گرفته میشه یا کشته میشه.
در رابطه با امنیت باماکو هم فیلیپ معتقد بود همه چیز شکننده هست. جهادی ها اینجا هم هستند ولی فعالیت چندانی نمیکنند. در مورد امنیت خانه ها و هتل هایی که نگهبان مسلح دارند از فیلیپ پرسیدم. جواب خیلی صریحی بهم داد: حتی خونه سفیرها هم امنیت نداره. احمقانست فکر کنی یک محافظ که حقوق یک ساعتش از یک دلار هم کمتره، حاضر باشه در شرایط خطر جون خودش رو فدای کسی بکنه!
از فیلیپ پرسیدم به نظرش ریشه اصلی مشکل مالیه چیه؟ جواب خیلی ترسناکی داد، تغیرات اقلیمی! زمانی منطقه جنوب صحرا و ساحل آب کافی داشت. در چند سال گذاشته خشکسالی تشدید و چاه های زیادی خشک شد. کشاورزانی که دیگه زمین حاصلخیز نداشتند به مناطق جنوبی تر مهاجرت کردند و چون منابع برای روستاهای پایین تر هم دیگه کافی نبود، با کشاورزان و دامداران اون مناطق درگیر شدند. این درگیری های بین قبیله ای و بین روستایی یک فرصت طلایی برای گروه های تندرو و جهادی هست که ایده و نفوذ خودشون رو گسترش بدهند.
اگر ما توی ایران امیدی به شیرین کردن آب دریا در شمال و جنوب داشته باشیم، مالی این امکان رو هم نداره چون در خشکی محصور شده و به آب های آزاد دسترسی نداره.
روز سوم، آبشار سیبی
ساعت هفت از هاستل زدیم بیرون. یک تاکسی برای گارا دِ گینه یا همون گاراژ گینه گرفتیم. توی گاراژ یک بلیط برای شهر سیبی (Sibi) به قیمت ۱۰۰۰ سفا خریدیم. حدود یک ساعتی طول کشید تا ماشین پر بشه. با راننده صحبت کردیم صندلی جلو بشینیم.
ساعت ۹:۱۵ به شهر سیبی رسیدیم. جلوی تنها هتل شهر که با معماری سنتی ساخته شده بود از ماشین پیاده شدیم. بهمون گفته بودند از این هتل میشه موتور برای آبشار سیبی گرفت. قیمت هایی که بهمون دادند منطقی نبود. پیاده به سمت مرکز شهر حرکت کردیم و با هر موتوری که دیدیم صحبت کردیم. نهایتا بعد از یک ساعت دو تا موتور پیدا کردیم که ما سه نفر رو به آبشار ببرند، توقف کنند، برمون گردونند و کلا ۱۲۰۰۰ فرانک غرب آفریقا بهشون پرداخت کنیم.
ساعت ۱۰:۲۰ دقیقه به سمت آبشار حرکت کردیم. ۱۸ کیلومتر جاده خاکی و آفرود پیش رو داشتیم. بعد از طی یک کیلومتر یک ایست بازرسی بود که از هر نفر ۳۰۰۰ سفا برای ورودی پارک ملی سیبی میگرفت. بعد از حدود نیم ساعت و عبور از دو تا روستا، به مسیری رسیدیم که عبور ازش به نظر غیرممکن میومد. در همین حین یکی از موتورها هم زمین خورد و موتور کمی آسیب دید. خوشبختانه به راننده و ما آسیبی نرسید. از راننده ها پرسیدم مسیر رو بلدید؟ یکیشون گفت بله من پنج سال پیش یک بار اومدم. نقشه رو نگاه کردم. مسیری که میرفتیم به آبشار منتهی نمیشد! بهشون گفتم باید برگردیم به آخرین جایی که دو راهی بود.
خوشبختانه یک موتورسوار دو پشته ارتشی دیدیم که گفتند مسیر رو بلدیم، دنبال ما بیایید. دیدن اون دو نفر با اسلحه بزرگشون، بیشتر از اینکه برای پیدا کردن آبشار خوشحالم کنه، برای داشتن امنیت حداقلی در کوه های مالی خوشحالم کرد.
ارتشی ها ما رو تا خود آبشار بردند، دمشون گرم. ساعت ۱۱:۴۰ به آبشار رسیدیم. آبشار خیلی کوچک ولی توی اون گرما دوست داشتنی بود. خصوصا دریاچه ای که پایین آبشار تشکیل شده بود فوق العاده بود. نبودن گردشگر و خلوت بودن اون محوطه، باعث شد حسابی از تصمیممون برای اومدن این مسیر سخت راضی باشیم.
صبحانه و میوه هایی که آورده بودیم رو خوردیم و از آرامش اونجا لذت بردیم. آبتنی کردن زیر آب آبشار خیلی چسبید.
بعد از یک ساعت سوار موتور شدیم تا به شهر برگردیم. محدودیت زمانی داشتیم چون باید قبل از بسته شدن سفارت بورکینافاسو به باماکو میرسیدیم. در راه برگشت، موتوری که زمین خورده بود توی یک تعمیرگاه مشغول تعمیر موتورش شده که ۲۰ دقیقه ای معطلش شدیم.
ساعت ۱۴:۱۵ به سیبی رسیدیم. همون موقع یک ون گفت من الان حرکت می کنم سوار بشید و حرکت کرد. کمی که جلوتر رفت از پیدا کردن مسافر بیشتر نا امید شده و همه مسافرهاش رو داد به تاکسی و قرار شد تاکسی با همون قیمت نفری ۱۰۰۰ سفا تا باماکو بره.
راننده تاکسی به گاراژ نرفت و یکجایی حومه باماکو توقف کرد گفت اینجا آخرشه. ما هم بجای ۳۰۰۰ تا، ۲۰۰۰ سفا بهش دادیم و بدون محل گذاشتن به غر زدن ها و تهدیدهاش رفتیم.
سوار یک ون رنگی که توی مالی بهش بوس گفته میشه شدیم تا به نزدیکی سفارت بریم. بوس توی ترافیک گیر کرد. پیاده شدیم و یک تاکسی گرفتیم و بهش گفتیم از هر مسیری بلدی ما رو زود برسون درب سفارت بورکینافاسو.
خوشبختانه کمی قبل از اینکه سفارت بسته بشه رسیدیم و پاسپورت هامون رو گرفتیم. متاسفانه ویزا اون چیزی نبود که انتظارش رو داشتم. طی صحبت هایی که دیروز کرده بودیم برداشت من این بود که این ویزای ترانزیت رو در یک بازه زمانی میده، اما ویزای سه روزه تاریخ شروع و پایان داشت که باید در همون بازه سه روزه وارد و خارج میشدیم. تا اینجای کار از رفتن به موپتی جِنه و تیمبوکتو منصرف شده بودم ولی هنوز نمیدونستم توی سِگو چقدر قراره بمونیم. معلوم نبود توی سفارت با پاسپورت چکار کرده بودند که ویزای ساحل عاج هم داشت جدا میشد.
برنامه فردا مشخص شده بود، باید باماکو رو ترک می کردیم. بعد از انرژی زیاد که حفظ تعادل پشت موتور توی اون جاده ازمون گرفته بود، تمایلی به شهرگردی نداشتیم. رفتیم هاستل و با لباسشویی خوبی که داشت تقریبا هرچی داشتیم شستیم. کوله پشتی من هم توی این شستشو در ماشین کمی آسیب دید 😶
شب با یکی از دوستان فیلیپ که کارمند اداره زندان ها بود گپ زدم. میگفت طبق براوردی که جدیدا انجام دادیم، ۸۰ درصد زندانی های مالی تا حالا قاضی ندیدند! گفتم امکان نداره، حتما اشتباه می کنی. زنگ زد به دوستش دقیقش رو بپرسه. گفت درسته، اشتباه می کردم، ۷۶ درصد عدد صحیح هست! ظاهرا توی مالی بازداشت تا سه سال بدون محاکمه عادیه. دوست فیلیپ می گفت اگر من از زن تو خوشم بیاد، مبلغی بین ۵۰ تا ۳۰۰ یورو به یک شخصی در پلیس یا ارتش میدم، میان تو رو میندازن زندان و تو تا بیایی ثابت کنی بی گناه هستی چند سال طول میکشه، تازه اگر بتونی!
یکی دیگه از دلایل وضع موجود مالی و گرایش مردم به تندروها رو فهمیدم.
روز چهارم، در راه سِگو
صبح با درد باسن از خواب بیدار شدم. موتور سواری توی اون جاده کار خودش رو کرده بود. 😅 وسایل رو جمع کردیم و با تاکسی به ترمینال مرکزی باماکو رفتیم. بی نظمی زیاد بود و از بین شرکت های مختلف نهایتا یکی که زودتر از بقیه اتوبوس به مقصد شهر سگو یا سیگو (Segou) داشت انتخاب کردیم. بلیط اتوبوس نفری ۳۰۰۰ سفا شد. اتوبوس شرکت ایر نیونو قرار بود ۱۰ حرکت کنه ولی ۱۰:۳۰ حرکت کرد. اتوبوس جالبی بود، هی توقف میکرد، راننده میرفت بیرون، دوباره میومد داخل و حرکت می کرد. فکر کنم بار روی سقف میزد. در هر توقف هم کلی دستفروش سوار ماشین میشدند و با توقف بعدی پیاده میشدند.
با سرعت لاکپشتی داشتیم حرکت می کردیم که یهو عقب اتوبوس رو دود گرفت و صدای شوفر شوفر مسافرهای عقب به هوا رفت. شوفر کنار جاده توقف کرد و همگی با ترس از اتوبوسی که حالا دیگه همه جاش رو دود گرفته بود بیرون اومدیم.
منبع دود موتور اتوبوس در عقبش بود. ۱۵ دقیقه توقف داشتیم تا مسافرها همون کنار دستشویی کنند و دود موتور تمام بشه. بعد سوار شدیم و راننده بسیار آهسته اتوبوس رو به روستایی در اون نزدیکی برد و گفت باید صبر کنیم تا شرکت یک اتوبوس دیگه بفرسته.
روستای دیولا چند تا بائوباب با ابهت داشت که باهاش عکس گرفتیم. کمی سر به سر گاوهای تنبل گذاشتیم. توی خانه های روستا که بسیار بسیار ساده و ابتدایی بود هم گشت زدیم و با زبان اشاره با روستایی ها گپ زدیم. از مغازه کوچک روستا کمی شکلات خریدیم و به بچه های یی که همبازی ما شده بودند دادیم.
بعد از دو ساعت که از اومدن اتوبوس نا امید شدیم، رفتیم کنار جاده و سوار اولین اتوبوس عبوری شدیم. دوباره نفری ۳۰۰۰ سفا دادیم 😫
ساعت ۱۶:۳۰ به ترمینال شهر سگو رسیدیم. با یک تاکسی تا محل اقامتمون به اسم مسافرخانه میروبا گالری رفتیم. ما دو روز قبل از فستیوال موسیقی بزرگ سگو که بزرگترین فستیوال موسیقی مالی هست به اونجا رسیده بودیم و تمام اقامتگاه های شهر پر بود. نهایتا با استفاده از کوچ سرفینگ تونستیم با مسوول این مسافرخانه ارتباط بگیریم و گفت توی سالن معاشرت مسافرخانه براتون تشک پهن می کنم و اونجا بخوابید.
به محض اینکه رسیدیم کوله ها رو گذاشتیم و رفتیم به سمت رودخانه نیجر تا قبل از غروب آفتاب ببینیمش. رودخانه تمدن ساز نیجر جزو غیر عادی ترین رودخانه های دنیاست. سرچشمه نیجر جایی در کوه های کشور گینه و در فاصله ۲۴۰ کیلومتری اقیانوس اطلس شکل میگیره ولی به جای حرکت به سمت اقیانوس، رود نیجر به سمت شمال و کشور مالی حرکت میکنه، در مالی وارد صحرای آفریقا میشه و بعد از عبور از کشورهای نیجر، بنین و نیجریه، نهایتا بعد از مسافت ۴۲۰۰ کیلومتر به اقیانوس اطلس میریزه.کشورهای نیجر و نیجریه اسمشون رو از این رودخانه گرفتند.
مزرعه های اطراف رودخانه نیجر در سگو خیلی زیبا بودند و طیفی وسیعی از رنگ سبز رو میشد در این مزرعه ها دید. آبیاری مزرعه ها توسط کشاورزان و کودکان که بصورت دستی آب رو از رودخانه حمل می کردند و به مزرعه هاشون میرسوندند هم جالب بود.
قایق های زیادی هم مشغول آوردن ماسه بودند. این ماسه ها رو از جزایری که وسط رودخانه نیجر بودند برداشت و برای زمین های کشاورزی شهر سگو و همینطور خانه سازی میاوردند.
بعد از غروب آفتاب به هتل صاحارا در کنار رود نیجر رفتیم. رستوران و بارش خیلی گرون بود. اومدیم بیرون، از خانم دستفروش نزدیک هتل سیب زمینی سرخ شده خریدیم و برگشتیم روی پشت بام هتل نوش جان کردیم 😋
ساعت ۲۱:۳۰ شده بود که به مسافرخانه برگشتیم. بهمون گفتند امشب همه مسافرها نیومدند و یک اتاق خالی داریم. اتاقی که بهمون دادند کولر داشت ولی برای حمام باید از حمام مشترک بیرون اتاق استفاده می کردیم. برای این اتاق ۱۵۰۰۰ سفا پرداخت کردیم. من خیلی خوشحال شدم چون اونجایی که اول قرار بود بخوابیم پر از پشه بود. یکی از کارکنان مسافرخانه هم به چایی دعوتمون کرد. چایی محلی مالی به همراه زنجفیل تازه و تمبر هندی رو داخل آب جوش ریخت و چایی رو خوردم که طعم باحالش هیچوقت یادم نمیره.
روز پنجم، قایق سواری روی رودخانه نیجر
طبق پرس و جویی که کرده بودیم، اتوبوس شب هم به سمت بورکینافاسو حرکت می کرد. ما قصد داشتیم امشب که در حقیقت شروع ویزای بورکینافاسو بود به سمت اونجا حرکت کنیم و فردا رو بطور کامل برای دیدنش داشته باشیم، آخه روز بعدش هم اعتبار ویزا تمام میشد و باید ترکش می کردیم.
پیاده به سمت محله ای که گاراژ های شهر بود حرکت کردیم. داخل یک دبستان شدیم که همه با روی باز و توباب توباب گفتن ازمون استقبال کردند. در مالی به سفیدها توباب گفته میشه، شبیه موزونگو در شرق آفریقا یا پومویی در سیرالئون. مردم مالی خیلی مهربان و خوش برخورد هستند و تا الان بهترین مردمان غرب آفریقا بودند.
بعد از مدرسه واسه اینکه دیر نشه سوار یک وسیله موتوری شبیه توک توک شدیم و به سمت چهار راه گاراژ ها رفتیم. توی سگو هر شرکت اتوبوسرانی گاراژ خودش رو داره ولی همه نزدیک به هم هستند. هیچکدام واسه شب اتوبوس نداشتند. همه اتوبوس ها به مقصد شهر بوبو دیولاسو (دومین شهر بزرگ بروکینافاسو) تا قبل از ظهر حرکت می کردند. نهایتا یک اتوبوسرانی که برای فردا ساعت ۸ صبح اتوبوس داشت انتخاب کردیم ولی پول کافی برای خرید بلیط نداشتیم.
گاراژ شرکت اتوبوسرانی که توی باماکو سوار اتوبوسش شده بودیم رو پیدا کردیم. ازش خواستیم پولمون رو پس بده. اولش میخندیدن. بیست دقیقه ای در حال گفتگو و استدلال کردن باهاشون بودیم. رئییسشون می گفت پشت بلیط نوشته در صورت کنسلی هیچ پولی پرداخت نمیشه. گفتیم لامصب آخه کنسل نکردیم که، اون اتوبوس قراضت توی جاده خراب شده. آخرش هیچ جوابی نداشتند، گفتند اتوبوس خراب شد قبول، ولی باید صبر می کردید، اگر تا ۲۴ ساعت اتوبوس جایگزین نمی فرستادیم اونموقع پولتون رو پس میدادیم. خسته شدیم و از ترمینال اومدیم بیرون. رئییسشون که میدونست استدلال های مسخره ای کرده، اومد دنبالمون و ۵۰۰۰ فرانک از ۹۰۰۰ فرانکی که پرداخت کرده بودیم رو پس داد. آخرشم گفت لطفا راضی باشید. فکر کنم اولین کسانی در مالی بودیم که بدلیل خرابی اتوبوس پول بلیط رو پس گرفته بودیم. اینکار توی آفریقا اصلا معمول نیست.
به سمت مرکز تجاری شهر رفتیم، جایی که بانک ها بودند. بعد از صحبت با چندین بانک، یکیشون که خلوت هم بود گفت پول دارم و اگر با وسترن یونیون پول ارسال کنند میتونم بهتون بدم. به دوستم در هلند پیام دادم و اون هم فوری از طریق وسترن یونیون پول رو به مالی ارسال کرد. چون پایه پولی فرانک غرب آفریقا یورو هست، هزینه انتقال بسیار کم شد. برای ۹۹۹ یورو انتقال، زیر ۱۰ یورو کارمزد پرداخت کردیم. ظاهرا از سمت هلند یک مشکلی پیش اومده بود. دوستم با تماس چندباره با دفتر وسترن یونیون و گفتن اینکه این پول برای نیاز پزشکیه و فوری باید برسه، مشکل رو حل کرد و نیم ساعت بعد کد رو برای من فرستاد. من هم کد رو به بانک دادم و معادل ۹۹۹ یورو، فرانک غرب آفریقا دریافت کردم.
پولدار شده بودیم و خوشحال. رفتیم گاراژ و بلیط بورکینافاسو برای فردا صبح ساعت ۸ صبح رو به قیمت ۶۰۰۰ سفا خریدیم.
توی راه برگشت به مسافرخانه یک رستوران بسیار ساده پیدا کردیم و با سرکشی توی آشپزخانه و غذاهایش، برنج و یک خورش شبیه به قرمه سبزی پیدا کردیم. البته طعمش فقط نزدیک به قرمه سبزی سوخته بود. ساعت ۲ ظهر بود و ناهار و صبحانمون یکی شده بود.
به مسافرخانه که رسیدیم بهمون گفتن باید اتاق رو تحویل بدیم. خوشبختانه توی ساختمان پشتی یک اتاق دیگه بهمون دادند. اتاقی که به مراتب ساده تر از اتاق قبلی بود و کولر هم نداشت. واسه این اتاق جدید ده هزار سفا پرداخت کردیم. کمی استراحت کردیم، به لطف پسر مهربان مسافرخانه چایی خاص با زنجفیل و تمبر هندی خوردیم و سپس به سمت رودخانه نیجر حرکت کردیم.
اینبار جهت مخالف روز گذشته رفتیم تا مزرعه های جدید ببینیم. با یک قایقران هم صحبت کردیم که ما رو سوار قایقش کنه، روی رودخانه ببره و غروب آفتاب رو روی رود نیجر باشیم.
درسته که با برنامه اولیه که فاصله شهرهای مالی و نهایتا تا کشور نیجر رو با قایق طی کنیم خیلی خیلی فاصله داشت، ولی در همین حد روی رودخانه بودن هم غنیمت بود. از تماشای غروب روی رودخانه نیجر لذت بردیم.
بعد از قایق سواری به سمت محلی که قرار بود فستیوال موسیقی فردا افتتاح بشه حرکت کردیم. ظاهرا هنوز بطور کامل آماده نبودند و گفتند ممکنه با دو سه روز تاخیر افتتاح بشه. یک نمایشگاه نقاشی هم اونجا بود که من تا حالا ندیده بودم. پارچه های رنگی با نقاشی روی بوم کار شده بود و ترکیب جالبی ایجاد کرده بودند.
هنرمند خالق این آثار هم اونجا بود، یکی از نمایندگاه مجلس مالی که چند بار به ایران سفر کرده بود و به قول خودش با چندتا از نمایندگان مجلس ایران رفیق بود. در مورد برنامه اولیه سفر بهش گفتم و در مورد اینکه چقدر ناراحتم بقیه قسمت های مالی رو از برنامه حذف کردم. گفت کار عاقلانه ای کردی، تا همین سگو امنیت داره، از اینجا بیشتر باید کاروان های مسلح محافظ داشته باشی وگرنه شانس زنده موندن یک خارجی کمه!
از یک ماهی فروش کنار خیابان ماهی به قیمت ۱۰۰۰ سفا خریدم و به آشپزی که کنارش بود دادم برام بپزه. ۲۵۰ سفا گرفت ماهی رو توی روغن سیاهش سرخ کنه. شام خوشمزه ای شد.
بعد از شام و قبل از رفتن به مسافرخانه، دوباره سری به هتل ساهارا زدیم.
روز ششم، به سوی مرز بورکینافاسو
ساعت ۶:۴۵ دقیقه از خواب بیدار شدیم و ساعت هفت از اقامتگاه خارج شدیم. کمی دنبال تاکسی گشتیم ولی اون موقع صبح خبری از تاکسی نبود. به خیابان اصلی رفتیم و از اونجا با یک توک توک خطی خودمون رو به گاراژ رسوندیم. هوای صبحگاهی سگو سرد بود. بادهای هارماتان که این موقع سال از سمت صحرای آفریقا به سمت جنوب میاد باعث خنکی و سردی هوا در شب و صبح میشه.
توی گاراژ بهمون گفتند اتوبوس خیلی تاخیر نداره. کارگرها مشغول بار زدن پاکت های خالی سیمان روی سقف اتوبوس بودند. جالب بود پاکت های پاره سیمان چه ارزشی داره که داره از مالی به بورکینافاسو فرستاده میشه.
ساندویچی که شب قبل آماده کرده بودیم برای صبحانه خوردیم و با سایر مسافرهای گاراژ گپ زدیم تا راننده ساعت ۸:۳۰ گفت سوار بشید حرکت کنیم.
اتوبوس نسبتا آهسته حرکت می کرد و توی شهر و روستاهای مسیر توقف می کرد. دستفروش ها هم با هر توقف به سمت اتوبوس هجوم میاوردند. توی یکی از همین توقف ها درب اتوبوس کنده شد 😅 رفتند یک جوشکار را آوردند و به شیوه کاملا استاندارد درب اتوبوس رو جوش داد.
ساعت ۱۲ ظهر برای ناهار و دستشویی توی شهر کوتیالا توقف کردیم. بعد از نیم ساعت دوباره به سمت مرز حرکت کردیم و ساعت ۱۴:۱۵ به خط مرزی مالی و بورکینافاسو رسیدیم.
مرزبان های مالی بر خلاف مردمش مهربان نبودند و کمی بد خلق و خشن بودند. بعد از عکس برداری و ثبت مهر خروج، رشوه هم می خواستند. بیست دقیقه ای داشتیم باهاشون کلنجار می رفتیم و نهایتا با اخم، دعوا، خنده، شوخی و خواستگاری یک افسر از شهرزاد، قضیه تمام شد.
به سمت مرزبانی بورکینافاسو که فاصله چندانی نداشت حرکت کردیم. از اینکه بدون مشکل داشتیم از مالی خارج میشدیم بسیار خوشحال بودم، اما بورکینافاسو هم اوضاع امنیتی خیلی بدی داشت.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
هزینه های سفر مالی ۵۷۰۰۰ فرانک غرب آفریقا، معادل ۸۷ یورو بعلاوه ۱۶ یورو هزینه ویزا شد.
تاریخ سفر: زمستان ۱۳۹۷
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۳۷دیدگاه
خیلی عالی خوشم اومد، با حوصله همه جزئیات رو توضیح دادین و این خیلی خوب بود.
به سفرنوشت خوش امدی حمید جان
جالب بود. چقدر زندگی سختی دارند
تشكر خيلى جالب بود وواقعاً لذت بردم تا آخر هم ديدم انگار منم همراهتان بودم ممنون از اينكه اينقدر با حوصله همه چى رو توضيح داديد با اون عكسهاى جالبتون
آفرين به شما
سلام دوست عزیز
خوشحالم همسفر مجازی شدید
بازم ممنونم
با عرض سلام و خسته نباشید
بسیار جالب بود سپاس و درود واقعا لذت بردم از بیان زیبا و تصاویر قشنگ 🙂ضمنا من خودم سه سال باماکو بودم از سال ۹۷ مردمان خوب و مهربانی داره ولی هزینه ها الان خیلی بالاتر رفته یک موضوع اب و هوای مالی عموما گرم و خشک ولی از خرداد تا آبان بارندگی شروع میشه و همه حا سر سبز مثل شمال ایران اذر تا اردیبهشت خیلی گرم
سلام امیرعلی عزیز
ممنون از پیامت و توضیحاتت. چه تجربه جالبی بوده سه سال زندگی بین این مردمان دوست داشتنی.
توی این مدت به تیمبوکتو هم سفر کردید؟
سلام. سفر نامه ی خوبی بود. میخواستم ببینم آیا میشه از راه زمینی و از طریق سنگال به مالی رفت؟ منظورم اینه که آیا امنیتش نسبت به جاده گینه به مالی خوب هست یا نه؟ ممنون.
سلام
بله شدنی هست، در سال 1397 اتوبوس هم بود ولی مسیر بسیار طولانی هست. در سمت سنگال امنیتش خوب هست. در سمت مالی هم اکی هست و اون قسمت مالی کمتر ناامنی پیش میاد. اما باید تحقیقات مفصل و بروز انجام بدید.
سلام
ممنون بابت قلم شیوا و رسای شما
در یک کلمه عالی مینویسید
من برای صادرات و احداث واحد تولیدی قصد دارم به مالی برم. بنظر شما ارزش ریسک کردن داره؟
سلام و سپاس دوست عزیز
شما از خیابان در تهران عبور می کنید هم ریسک می کنید. کل زندگی همینه. منتها باید ببینید اون چیزی که در ازای ریسک کردن بدست میارید ارزشش رو داره یا نه.
ممنون از شما به خاطر تمام سفرنامه هایی که اینجا منتشر کردین. خیلی جالب و جذاب هستن. موقع خوندن و تماشای عکسها خودم رو در اون شرایط و سفر تصور میکنم. افرین به شجاعتتون
سلام و سپاس دوست عزیز
خیلی خوشحالم براتون جالب و جذاب بوده
بسیار عالی بود .یه نفر پیشنهاد صادرات به مالی رو داده بود . خوندم پشیمون شدم.
سلام
ممنونم
به نظر من برای سرمایه گذاری در استخراج طلا خوبه فقط باید راهش را بدونید
سلام آقا احمددر سفر همراه و کمک خواستین درخدمتم.خیلی خوب سفرتون رو توضیح دادین،ممنون
سلام و سپاس دوست عزیز
سلام تیتر رو اشتباه نوشتید
نوشتید سفرمامه به جای سفرنامه
سلام دوست عزیز
ممنون، اصلاح می کنم
احمد عزیز با سلام و آرزوی سلامتی
مثل همیشه سفرنامه جذابی بودش. خدا قوت
خیلی جاها توی افریقا می خونم که آمار بیماریهای واگیر دار و ....بالاست. جایی ندیدم شما خیلی رعایت مسایل بهداشتی را بکنید و توصیه هایی داشته باشید. چون میدونم شما یه پله بالاتر از یک گردشگر صرف محسوب می شید و دغدغه گردشگری هم دارید.
با نشکر و ارادتمند
سلام دوست عزیز
من واکسن تب زرد و مننژیت رو زده بودم و قرص مالاریا هم میخوردم.
غرب آفریقا چند سال پیش مرکز ابولا بود ولی کنترل شد
سلام آقای خانی واقعا دست مریزاد توی اون هرج و مرج افریقا رفتی تولونه زنبور بابا خیلی نترسی که با دوتا خانم رفتی اونجا باور کن اگر من بودم با توجه به شناختی که از افریقا و خصوصا منطقه زیر صحرا دارم هرگز به این کشورها نمی رفتم اما خوشحالم که با همه سختی ها تونستی خیلی راحت مشکلات را پشت سر بزاری
سلام دوست عزیز
ناراحتم اون قسمت هاییش که دوست داشتم ببینم رو نرفتم. امیدوارم این منطقه روی صلح و آرامش به خودش ببینه و بتونم باز هم برم.
اون تیکش ک در اتوبوس کنده شد کلی خندیدم. عالی مینویسی احمد جان. پیشنهادم اینه ک مجموع سفرنامه هاتو یه کتاب کنی. قلمت خیلی صمیمی هستو ب دل میشینه.بدون اغراق بگم ک نوشته های خیلی هارو امتحان کردم ولی بعد از چند دقیقه خوندن خسته شدم.ولی بعضی از سفرنامه های شمارو بالای ده بار خوندم و هر کدومشو حداقل دو و حداکثر بالای ده بار خوندم.اینکه سعی میکنی همه ی جنبه ها مثه عکس غذا و حتی مواردی ک خیلیا فک میکنن غیرضروزی هستو میزاری جذاب میکنه سفرنامه هارو.خیلیا صد صفحه مینویسن بدون اینکه اشاره ای ب غذا کنن یا اگه هم بکنن اغلب عکسشو نمیزارن. در اخر هم اینکه بلوگفا رو انتخاب نکردی هم تاثیر گذاره. وبسایت خیلی بهتره و خوندن رو راحت تر میکنه همینطور دسترسی اسون و جامع
ممنون بابت همه ی این موارد
سپاس از لطفت مهدی جان
در مورد کتاب هنوز به نتیجه نرسیدم. فکر می کنم اینجا بهتر باشه، چون همه بهش دسترسی دارند و میتونند عکس رنگی به تعداد زیاد هم ببینند. قطعا نوشتن سفرنامه برای وبسایت و انتخاب و مرتب سازی این همه عکس وقت بیشتری نسبت به نوشتن کتاب از من میگیره.
خیلیم عالی ممنون
اگه میشد میرفتین شمالش ک چجوریه ک جالب میشد 😂😂
ایشالا یک زمانی تیمبوکتو هم میرم
هر سه از شجاعان هستید
سپاس
سلام احمد جان، مثل همیشه عاااااالی، اون قسمت خواستگاری از شهرزاد خانم کلی خندیدم 😅😅یه سوال، تو کانال تلگرامتون بیشتر ویدیو و کلیپ از سفرهاتون میذارید یا اینستاگرام. آخه من اینستاگرام ندارم فقط تلگرامتون رو دارم.و دوست دارم کلیپ های سفرتون رو بیشتر ببینم. اگه فرقی نمیکنه دیگه اینستاگرام رو دانلود نکنم.
سلام و سپاس حسین جان
توی اینستاگرام استوری ها مفصل تره. توی ایران خیلی ها به تلگرام دسترسی ندارند.
ممنون و سپاس احمد جان. خواهشا برای ما ایرانیان خارج نشین هم هر چی استوری که تو اینستاگرام هست تو تلگرام هم بذارید. آخه من هر کاری میکنم از اینستاگرام خوشم نمیاد. تا الان چند بار دانلودش کردم و اکانت ساختم بعد چند روز باز پاکش کردم. اگه از حالا اینکارو کنید ممنون میشم. 🙂
چشم
اگر فرصت کنم فیلم ها رو تدوین کنم توی یوتیوب هم میذارم
درود، سپاس بابت سفرنامه خواندنی و جذاب.
مالی وارث امپراتوری باستانی مالی و دارای تاریخی دور و دراز و غرور آفرینه. نسبت به سایر کشورهای غرب آفریقا دارای فرهنگی سرشار و انعطاف پذیره و منابع غنی طلا و اورانیوم هم داره (که متاسفانه بیشتر موارد مایه دردسر مردمش شده). شرایط فعلی این کشور به هیچ وجه شایسته مردمان خوبش نیست. امیدوارم دوباره یکپارچه و امن بشه و گردشگران بتونن شهرهای هیجان انگیزی مانند تومبوکتو رو از نزدیک بازدید کنن.
سلام و سپاس دوست عزیز
امیدوارم این مردم مهربان به چیزی که شایسته اون هستند برسند.