در ادامه سفر غرب آفریقا و پس از دیدن کشورهای موریتانی، سنگال، گامبیا، گینه بیسائو، گینه کوناکری و سیرالئون، نهایتا به کشور لیبریا رسیدیم. کشوری که تاریخ معاصر غم انگیزی داره و اسمش با جنگ داخلی و بیماری گره خورده. با توجه به روابط ویژه لیبریا با ایالات متحده آمریکا، قبل از سفر انتظار سخت گیری زیاد برای ویزا و همینطور هنگام ورود به کشور رو داشتم. توی سفرنامه لیبریا در مورد ویزا، نحوه ورود و همینطور پایتختش نوشتم و به همراه عکس هایی که در طول سفر گرفته شده با شما به اشتراک گذاشتم.
ویزای لیبریا
کشور لیبریا توی ایران سفارت نداره که خوب با توجه به روابط ویژه و نفوذ تمام و کمال امریکا روی لیبریا، کاملا طبیعیه. نزدیکترین سفارت های لیبریا به ایران در کشورهای قطر و امارات هست. بهترین گزینه برای ویزای لیبریا ولی کشورهای غرب آفریقا هستند. سیستم ویزای لیبریا برای همه کشورهای دنیا تقریبا یکسان هست. پر کردن فرم، دو قطعه عکس، پرداخت ۱۰۰ دلار برای گرفتن ویزا سه روز بعد و پرداخت ۱۵۰ دلار برای دریافت ویزا ۳۰ دقیقه بعد.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
اما این قضیه ویزای لیبریا برای ما کمی فرق داشت. برای گرفتن ویزای لیبریا به سفارتش در فری تاون پایتخت سیرالئون رفتیم. اولش که می گفتند ما اجازه نداریم به ایرانی ها ویزا بدیم. بعد از کمی اصرار، فرم ها رو دادند تا پر کنیم. علاوه بر فرم و دو قطعه عکس، رزرو هتل رو هم خواستند. بعد ما رو فرستادند پیش کنسول تا باهامون مصاحبه کنه و چند تا سوال مسخره در مورد کارمون و هدف سفر بپرسه. بعد هم جناب کنسول جلوی خودمون زنگ زد به هتل و در مورد واقعی بودن رزرو پرسید. به رئیسش در مونروویا هم زنگ زد و کسب تکلیف کرد. نهایتا گفتند نفری ۱۲۵ دلار برای ویزا بدید. اگر هم ویزای فوری میخواهید ۱۷۵ دلار بدید. گفتیم آخه مال همین سوئیسی و اسپانیایی که ده دقیقه پیش ویزا گرفتند ۲۵ دلار کمتر از ما بود و همه جا همین قیمت ۱۰۰ دلار هست ویزای لیبریا! جناب کنسول گفت همینه که هست، قیمت ویزای برای ایرانی ها همینه. ۱۲۵ دلار رو دادیم و گفتیم حالا میشه ویزا زودتر آماده بشه؟ گفتند فردا ۱۰ صبح بیایید شاید آماده بود. فردا صبح که رفتیم ویزای توریستی لیبریا با اعتبار سه ماه توی پاسپورتمون بود. نکته جالب این بود که توی رسیدی که بهمون دادند هم نوشته بود ۱۲۵ دلار پرداخت کردیم.
یک ایرانی هم در غنا برای ویزای لیبریا اقدام کرده بود که فقط گزینه ویزای فوری ۱۵۰ دلاری رو بهش داده بودند.
مختصری در مورد لیبریا
کشور جمهوری لیبریا در غرب آفریقا ۱۱۱۳۷۰ کیلومتر مربع مساحت داره و کمی از استان اصفهان بزرگتره. لیبریا با کشورهای سیرالئون، گینه و ساحل عاج مرز زمینی داره و دارای ۶۸۰ کیلومتر خط ساحلی در اقیانوس اطلس (خلیج گینه) هست. منابع سرشاری از الماس، طلا، سنگ آهن و … در لیبریا وجود داره که متاسفانه سهم مردمش از این منابع خدادادی اندک هست.
لیبریا حدود پنج میلون نفر جمعیت داره که زبان رسمی و اصلیشون انگلیسی هست ولی به زبان های قبیله های خودشون (۱۶ قوم و قبیله) هم صحبت می کنند. حدود ۸۵ درصد مردم لیبریا مسیحی و بقیه مسلمان هستند.
آب و هوای لیبریا گرم و استوایی و تقریبا در همه سال یکسانه فقط میزان بارش فرق میکنه و فصول سال به خشک و بارانی تقسیم میشند. توصیه می کنم از خرداد تا آبان که فصل بارانی لیبریا هست به این کشور سفر نکنید.
ابولا بطور کامل در لیبریا ریشه کن شده و از این بابت مشکلی نیست. حتما قبل از سفر واکسن تب زرد رو بزنید و کارتش رو همراهتون داشته باشید. اگر قصد بازدید از پارک های ملی لیبریا رو دارید حتما قرص های پیشگیری از مالاریا رو بخورید و سعی کنید توسط پشه ها گزیده نشید!
لیبریا و بویژه پایتختش امنیت چندانی نداره و بهتره هرکجای کشور که هستید شب در اقامتگاهتون بمونید. شنا کردن در سواحل لیبریا هم خیلی خطرناکه.
روز اول، ورود به لیبریا از مرز زمینی سیرالئون
به همراه همسفرانم شهرزاد و فهیمه از روی پل رودخانه مانو عبور کردیم و وارد خاک لیبریا شدیم. مرزبانی لیبریا نسبتا تمیز و به سامان بود. در مرحله اول پاسپورت هامون رو گرفتند و مشخصاتمون در دفتری ثبت شد. رافائل پسر سوئیسی که از فری تاون تا اینجا باهامون اومده بود، ازشون پرسید چه مدارکی برای ورود لازم داریم؟ کارت واکسن تب زرد کافیه یا باید واکسن دیگری هم داشته باشیم؟ افسوس خوردم چرا از روی پل پرتش نکردم توی آب!
ماموران مرزی فوق العاده خوش رو و مودب بودند. در مورد مدت اقامت و محل اقامت سوال پرسیدند. رزرو یک هتل توی موبایل بهشون نشون دادم. رافائل که حتی اسم یک هتل در لیبریا رو هم بلد نبود گفت من هم همین هتل میرم. یک کار ناشیانه دیگه که رافائل کرد، جلوی مرزبان ها پول از جیبش دراورد و با صرافی که اونجا بود پول چینج کرد!
در پایان مرحله اول مهر ورود به لیبریا توی پاسپورت زده شد و به سمت اتاق سلامت هدایت شدیم. در اتاق سلامت مرزبانی لیبریا مشخصات کارت واکسن تب زرد ثبت شد و به اتاق آخر فرستاده شدیم. شخصی که احتمالا مسوول مرزبانی بود پاسپورت ها رو کنترل کرد و مجددا مشخصاتمون رو در دفترش ثبت کرد و گفت به لیبریا خوش آمدید.
ورود به لیبریا بسیار ساده تر از اون چیزی بود که انتظارش رو داشتیم. در مورد بد رفتاری پلیس مرزی لیبریا و رشوه گیری مامورانش از سایر کوله گردها شنیده بودم ولی چیزی که دیدم کاملا برعکس شنیده ها بود.
از صرافی که اونجا بود کمی دلار لیبریا خریدیم. واحد پول لیبریا، دلار لیبریا هست و در زمان سفر یک دلار امریکا برابر ۱۶۰ دلار لیبریا بود. دلار امریکا هم در لیبریا خیلی رایج هست ولی بهتره برای خریدها و پرداخت های خرد، دلار لیبریا داشته باشید. دنبال سیم کارت هم گشتیم ولی کسی که سیم کارت میفروخت رفته بود.
ماموران مرزبانی گفتند یکی از کارمندهای ما تاکسی داره و توصیه می کنیم با اون تا شهر مونروویا برید. یکی ماشین که در کمال تعجب پلاک هم نداشت نشونمون دادند. طبق روند معمول در غرب آفریقا، ماشین شش مسافر میزد و کرایه هر مسافر ۷۰۰ دلار لیبریا بود. خوشبختانه رافائل میخواست به شهر ساحلی روبرت اسپورت بره و گفت ازمون جدا میشه. ما سه نفر هم چهارتا صندلی عقب ماشین رو رزرو کردیم و حین خوردن نوشیدنی خنک، منتظر موندیم تا دو تا مسافر جلو هم پیدا بشه. بعد از نیم ساعت یک مسافر پیدا شد و رافائل هم که دیده بود ماشینی برای روبرت اسپورت پیدا نمیکنه، نظرش عوض شد و گفت با شما به پایتخت میام.
ساعت ۱۶:۳۰ از مرزبانی حرکت کردیم. جاده های لیبریا خیلی خوب بودند و سرعت رانندگی نسبتا بالا بود. چهره مردم نسبت به کشور قبلی کمی تو هم رفته بود و از لبخند خبری نبود. رافائل چند بار دوربینش رو برد بیرون عکس بگیره که با دعوا و داد زدن راننده روبرو شد، گفت بدبختمون می کنی با این عکس گرفتنت!
لیبریا داستان غم انگیزی داره. در سال ۱۸۴۷ برده هایی که در امریکا آزاد شده بودند به اینجا اومدند و اولین جمهوری آفریقا رو به نام جمهوری لیبریا پایه گذاری کردند. متاسفانه این برده های آزاد شده تعداد زیادی از سیاهپوست های بومی این منطقه رو قتل عام کردند. جیمز مونرو پنجمین رئیس جمهور آمریکا از برده های آزاد شده و تشکیل کشور لیبریا دفاع کرد و برده ها هم به پاس این حمایت، اسم پایتختشون رو مونروویا گذاشتند. حتی پرچم لیبریا هم شبیه پرچم امریکاست فقط یک ستاره داره. درسته که لیبریا هیچوقت مستعمره امریکا نبوده اما همیشه تحت استثمار و نفوذ امریکا بوده. این تولد غم انگیز، سال ها جنگ داخلی (که دامنش به سیرالئون هم کشیده شد) و ضربه مهلک ابولا در سال ۲۰۱۴، تاثیر زیادی روی مردم غمگین و خشن لیبریا گذاشته.
توی مسیر چهارتا ایست بازرسی داشتیم که پاسپورت هامون و مهر ورود کنترل شد. اینکه راننده بهشون رشوه ای داد یا نه رو نمیدونم ولی مزاحمتی برای ما نداشتند.
غروب شد که به شهر مونرویا پایتخت لیبریا رسیدیم. راننده رفت توی یک گاراژ و گفت رسیدیم. بهش گفتیم خانم پلیس مرزبانی گفت تا خود هتل با این ماشین میرید و ما هم برای این با تو اومدیم. راننده پسر خوبی بود و قبول کرد اما راننده هایی که توی گاراژ بودند افتاده بودند سرش که باید همینجا پیادشون کنی و ما ببریمشون. رانندمون گفت مشکلی نیست، شما سه تا رو تا درب هتل میبرم ولی این پسره (رافائل) بعدا اومد سوار شد و باید کرایش تا هتل رو بده. دوباره شرّی شد برامون این رافائل. نهایتا بعد از کلی دعوا بین راننده و رافائل، حرکت کردیم. مسافر پنجم پسر دانشجوی مهربانی به اسم جو بود که گفت من هم باهاتون میام کمک کنم محلی برای اقامت پیدا کنید.
توی راه ماشین خاموش شد و راننده هرچقدر تلاش کرد روشن نشد. نمیدونم عمدا این کار رو کرد یا واقعا ماشینش خراب شد. راننده از اینکه توی شب، توی شلوغی مانرویا و با مسافرهای خارجی، ماشینش خراب شده بود، خیلی نگران و مظطرب به نظر می رسید. به ما گفت حق ندارید از ماشین پیاده بشید تا یک تاکسی براتون پیدا کنم. موفق شد یک تاکسی پیدا کنه و خیلی سریع ما رو به ماشین جدید انتقال داد.
هتل ها توی مونرویا خیلی گرون هستند. محل اقامتی که روی نقشه انتخاب کرده بودیم و داشتیم به سمتش می رفتیم اسمش مسافرخانه خانم امیلی بود. مسافرخانه یک درب آهنی بزرگ شبیه درب زندان داشت. بعد از دو دقیقه کوبیدن به درب، نگهبان یک دریچه چشمی رو باز کرد و وقتی مطمئن شد سفید هستیم درب رو باز کرد. رافائل رو سپردیم دسته فهیمه و قرار شد اجازه نده بیاد داخل و گنده کاری کنه. من و شهرزاد هم رفتیم داخل و بعد از دیدن گزینه هایی که داشتیم و کلی چونه زدن و تماس با خانم امیلی، نهایتا یک اتاق دو تخته تمیز (با تشک اضافه و بدون استفاده از کولر) به قیمت شبی ۴۵ دلار گرفتیم. واسه رافائل هم یک تخت توی اتاق دوتخته که شبیه هاستل بود به قیمت ۲۰ دلار گرفتیم. بعد از مدت ها محل اقامتی داشتیم که وای فای داشت!
هتل آب جاری هم داشت. کم کم داشت یادم می رفت حمام با آب جاری چقدر خوبه. اینقدر خاک قرمز تو وجودم رفته بود که با وجود آب جاری و چند بار شستشوی سرم، باز هم نتونستم موهام رو کامل تمیز کنم.
به کمک نگهبان آب خریدیم و با کمی نان خشکی که هنوز از ایران همراه داشتیم شام خوردیم. بیواک و لباس هایی که مشکوک به همراه داشتن موجودات پلید از شب آخر سیرالئون بودند رو هم داخل مواد ضدعفونی کننده انداختیم و بیهوش شدیم.
روز دوم، مونروویا پایتخت لیبریا
خوشبختانه تونستم بعد از مدت ها یک خواب عالی داشته باشم. دو تا پنکه ای که توی اتاق داشتیم هم برای تلطیف هوا کافی بود، هم توی هوای شرجی مونروویا تونسته بود لباس ها رو خشک کنه.
رفتیم پایین توی رستوران هتل صبحانه بخوریم ولی با دیدم قیمت هاش منصرف شدیم. یک قهوه رو ۲.۵ دلار میداد! از مدیر بامزه اونجا سعی کردیم کمی اطلاعات برای دیدن شهر بگیریم ولی نتونست کمک چندانی بکنه. ظاهرا اکثر خارجی ها برای بیزنس و تجارت به مونرویا میاند و کمتر کسی به عنوان گردشگر گذرش به لیبریا میافته. آقای مدیر هم هی میخواست ابراز صمیمیت کنه می گفت من خیلی دوست هندی دارم، هندی ها همشون خوبند. توضیحات چندباره ما و قسم که ما هندی نیستیم و ایرانی هستیم، فایده نداشت و تو مغزش رفته بود که ما هندی هستیم
همه ما ژرژوه آ فوتبالیست معروف آفریقایی و تنها آفریقایی که توپ طلای فوتبال رو برده میشناسیم. ژرژ وه آ متولد مونروویا هست و در سال ۲۰۱۷ برنده انتخابات ریاست جمهوری کشور لیبریا شد.
توی لیبریا دو تا کمپانی ام تی ان و اورنج خدمات سیم کارت ارائه میدند. از ام اتی ان یک سیم کارت و ۱۲۰۰ مگ اینترنت مجموعا به قیمت دو دلار خریدم. البته پروسه رجیستر و خرید سیم کارت طولانی و خسته کننده بود. توی فرم ها باید اسم یک معرف و تلفنش رو هم مینوشتم. از روی کارت مسافرخانه امیلی، اسم مدیر و تلفنش رو نوشتم اپراتور پرسید دوست هست؟ گفتم بله، دوست قدیمی و کاملا من رو تایید میکنه 😂
در حال قدم زدن به سمت بازار بودیم که یک عکاس پرسنلی جلوی موزه ملی دیدیم. فهیمه عکس هاش تمام شده بود و همونجا توی مجهزترین آتلیه عکاسی که تا حالا دیده بودم برای فهیمه عکس گرفتیم. ۸ قطعه عکس پرسنلی ۴۰۰ دلار لیبریا شد.
به سمت واترفرانت مارکت رفتیم. یک بازار شلوغ و بی در و پیکر کثیف با مردانی عصبانی که اگر حواست نبود با گاری هاشون از روت عبور می کردند. مردم لیبریا بطور کلی خیلی بلند صحبت می کنند و احساس می کنی همش مشغول دعوا کردن هستند.
فهیمه توی بازار دو دسته مو گرفت و مشغول بافتن موهاش به سبک آفریقایی شد. من و شهرزاد هم به دیدن محله سفارت ها و بازار صنایع دستی رفتیم. بازارچه صنایع دستی بزرگ نبود. همشون انتظار داشتند یک سر تو مغازشون بریم و ما هم تنها مشتری های بازار بودیم. تو رودربایستی گیر کردیم و همشون رو دیدیم! حداقل یک ساعتی توی بازار بودیم.
بعد از بازار به سمت هتلی که کنار سفارت آمریکا بود و قرار بود منظره عالی از دریا داشته باشه رفتیم اما دریغ از یک منظره خوب!
در همون نزدیکی راه دسترسی به ساحل بود. از دیدن یک ساحل نسبتا تمیز و لمس آب های اقیانوس اطلس در لیبریا لذت بردیم. هوا بسیار گرم و شرجی شده بود و داشت از تحمل ما خارج میشد. سراغ یک سوپر مارکت رو گرفتیم و تونستیم یک سوپری نسبتا بزرگ پیدا کنیم. هدف اصلی از اومدن به سوپرمارکت، خنک شدن بود. کمی هم نون و ژامبون ازش خریدیم.
بعد از سوپرمارکت به سمت واترفرانت مارکت رفتیم. فهیمه کارش تمام شده بود و ازنتیجه بافتن موهاش به سبک آفریقایی بسیار راضی بود. توی همون بازار از یک غذا فروش خیابانی ماهی خریدیم. خوشمزه ترین ماهی بود که در غرب آفریقا خوردم.
بعد از ناهار به سمت یک هتل متروکه حرکت کردیم. بعد از نیم ساعت گشتن و پرس و جو، تونستیم هتل دوکور رو پیدا کنیم. هتل دوکور زمانی بزرگترین هتل غرب آفریقا بوده و جزو افتخارات لیبریا محسوب میشده. اما بعد از جنگ های داخلی و توقف اومدن توریست و لغو تورهای گردشگری لیبریا، اداره هتل اقتصادی نبوده و هتل متروکه میشه. نگهبان های هتل اولش گفتند خطرناکه و هر لحظه ممکنه هتل ریزش کنه، اجازه نمیدیم برید داخل. بعدش گفتند نفری ۵ دلار بدید، یک نفر هم میاد دنبالتون تا جاهای خطرناک نرید. با کلی چونه و خنده و شوخی و قهر و آشتی، نهایتا نفری ۱ دلار دادیم و وارد شدیم. شخصی که دنبال ما فرستاده بودند تا طبقه دوم آمد ولی وقتی فهمید قصد داریم تا طبقه نهم بالا برویم، بی خیال شد و برگشت. دیدن اتاق ها و سالن هایی که زمانی میزبان ثروتمندترین مسافران لیبریا بودند و الان به این روز افتاده بودند جالب بود. تقریبا در تمام طبقات گیاهان در حال رویش بودند و بخش هایی از سقف ها ریزش کرده بود.
بهترین جای هتل قطعا سقف طبقه آخرش بود، جایی که همه مونروویا زیر پایمان بود. بعد از تماشای مونرویا از آن بالا، برگشتیم پایین، از نگهبانان تشکر کردیم و به سمت ساحلی که صبح دیده بودیم حرکت کردیم. در مسیر از یک درخت انبه خیابانی چند انبه سبز چیدیم تا شب با نمک بخوریم.
کمی آبتنی و تماشای غروب آفتاب روی آب های اقیانوس اطلس، پایان شهرگردی ما در مونرویا بود. شنا در آب های ساحلی لیبریا خیلی خطرناکه. دریای این کشور به داشتن موج های شکافنده و خطرناک که آدم رو به داخل میکشه معروفه.
متاسفانه فرصت نکردیم به بندرگاه شهر بریم. دیدن اسکله از این جهت برام جالب بود که لیبریا از نظر ناوگان کشتیرانی دومین در دنیاست! بله کشور کوچکی مثل لیبریا با تنظیم مقررات ساده و مناسب برای ثبت کشتی، باعث شده مالک خیلی از کشتی ها تمایل داشته باشند کشتی خودشون رو تحت پرچم لیبریا ثبت کنند. اکثر این کشتی ها یکبار هم به لیبریا نمیاند و فقط اینجا ثبت میشند. ثبت این تعداد زیاد کشتی باعث شده ثروت زیادی به لیبریا سرازیر بشه که قسمت عمدش به جیب سیاستمداران فاسدش میره.
از همان ساحل یک “که که” (توک توک) گرفتیم و به سمت مسافرخانه خانم امیلی حرکت کردیم. از میوه فروشی و مغازه های نزدیک مسافرخانه آناناس، لیمو، خیار، گوجه، نان، تخم مرغ و آواکادو خریدیم و خیلی زود وارد حصار امن مسافرخانه شدیم.
مونرویا یکی از خطرناک ترین شهرهای غرب آفریقاست و توی روز هم امنیت چندانی نداره چه برسه به شب. برای گردش روز هم یک نفر موبایلش رو نیاورده بود که اگر اتفاقی افتاد، همه چیز رو از دست ندیم.
روز سوم، به سوی شمال لیبریا و مرز گینه
ساعت ۷ صبح بیدار شدیم و مشغول جمع کردن و پختن تخم مرغ شدیم. چند تا ساندویچ درست کردیم و رفتیم پذیرش تا کلید رو تحویل بدیم. با مدیر که همچنان فکر می کرد هندی هستیم، عکس یادگاری گرفتیم و خداحافظی کردیم. جلوی درب مدرسه روبروی مسافرخانه، ناظم مدرسه بچه هایی که شیطنت میکردن رو با چوب میزد و آرومشون میکرد. صحنه ای که مدت ها بود ندیده بودم.
پیاده به سمت خیابان اصلی رفتیم و سوار تاکسی های اشتراکی شدیم که به محله رِد لایت مارکت می رفت. محله بازار چراغ قرمز جزو خطرناک ترین مناطق مونروویا هست. کاش میشد اونجا نریم، ولی چاره ای نبود. ماشین ها برای شهر گانتا از گاراژ اونجا حرکت می کردند.
چهل دقیقه ای توی راه بودیم تا به محل ردلایت مارکت و ایستگاه تاکسی های بین شهری برسیم. انگار وارد یک دیوانه خانه شده بودیم. علاوه بر کثیفی، شلوغی هرج و مرج و عربده، دود زباله سوخته هم همه جا رو گرفته بود و نفس کشیدن رو سخت می کرد. راننده ها و واسطه ها هم ریخته بودند سرمون و هر کدوم ما و کوله هامون رو به سمتی می کشیدند.
نهایتا تونستیم یک راننده که خودش ماشین داشت و دلال نبود رو شناسایی کنیم. یک ماشین نیسان نسبتا خوب داشت و رفتارش معقول بود. بلیط یک نفر تا شهر مرزی گانتا ۸۰۰ دلار لیبریا بود. چهارتا صندلی عقب رو خریدیم و سوار شدیم. با اینکه هوا گرم بود اما شیشه ها رو پایین ندادیم چون هوای بیرون خیلی سمّی بود.
بعد از ده دقیقه دو تا مسافر هم برای جلو پیدا شدند و ساعت ۹:۲۵ حرکت کردیم. راننده بیچاره تا بیاد از ترمینال بیرون بیاد به کلی دلال و باجگیر پول زور داد. همشون ادعا می کردند مسافرها رو ما پیدا کردیم! دلم به حال راننده سوخت.
تا شهر گانتا ۲۷۰ کیلومتر فاصله داشتیم. جاده خوب بود و راننده ها همگی پر سرعت و بی احتیاط رانندگی می کردند. این جاده جزو خطرناک ترین جاده های غرب آفریقا هست و تصادفاتش بسیار زیاد کشته میده. در مسیر دو تا تصادف هم دیدیم که معلوم بود همین صبح اتفاق افتاده. یکی از تصادفات از همون رنوهای استیشن معروف که تا خرخره مسافر و بار میزنند بود.
سه تا ایست بازرسی در مسیر داشتیم که باید پیاده میشدیم و مشخصاتمون ثبت میشد. راننده بینوا هم به همشون رشوه میداد. نمیدونم تهش چیزی واسه خودش موند یا نه
ساعت ۱۲:۴۵ به شهر گانتا در مرز لیبریا و سیرالئون رسیدیم. راننده توصیه کرد همین سمت مرز برای شهر بعدی ماشین بگیریم چون از مرز که رد بشید گاراژی وجود نداره.
ما رو رسوند به گاراژ گانتا، جایی که به مراتب بهتر از اون ردلایت مارکت مونروویا بود. حداقل دیوونه خونه نبود. از ماشین که پیاده شدیم چند نفر حمله کردند به کوله ها. گفتیم بلیط فروشی رو نشون بدید. کرایه هر نفر تا شهر مقصد ما ۸۰۰ دلار لیبریا بود. ازشون خواستیم ماشین رو نشونمون بدند. یک پاترول خوب بود ولی تقریبا پر شده بود و برای ما جا نداشت. ماشینی که نوبت بعدی بود همون رنوهای استیشن که اندازه اتوبوس بار میزنه بود. پول به اندازه کافی نداشتیم و باید چینج می کردیم. هیچکس یورو خورد تبدیل نمیکرد. نهایتا توی یک داروخانه یک پسر هندی قبول کرد ۵ یورو به دلار لیبریا تبدیل کنه.
برگشتم گاراژ تا بلیط بخرم. به یک مشکل جدید خورده بودم. پول های من اسکناس یک دلاری، پنج دلاری و دلار مونروویا بود. هر اسکناس دلار امریکا هم یک نرخ تبدیل به دلار لیبریا داشت. محاسبه اینکه چطور ۳۲۰۰ دلار لیبریا بهشون بدم خیلی ساده بود ولی اون ها سختشون بود. همه ترمینال جمع شده بودند این محاسبه رو انجام بدند ولی به نتیجه نمی رسیدند. نهایتا روی کاغذ محاسبات رو براشون نوشتم و بعد از تایید جمعیشون، ۴ تا بلیط خریدم. باید صبر می کردیم تا ۵ تا مسافر دیگه پیدا بشه.
کمی بادام زمینی و نوشیدنی خریدیم و مشغول معاشرت با مردم شدیم تا نهایتا ساعت ۳ بعدازظهر مسافرها تکمیل شد و حرکت کردیم.
خیلی زود و بعد از ۵ دقیقه به مرز رسیدیم. مرزبانی لیبریا کمی مدرن تر شده بود و علاوه بر کنترل مشخصات پاسپورت و زدن مهر خروج در دو نوبت، انگشت نگاری و عکسبرداری هم شدیم. یکی از ماموران مرزی جویای سلامتی آیت الله خمینی بود. فکر کنم خیلی وقت بود اخبار ندیده بود.
پیاده به سمت پل روی رودخانه مرزی لیبریا و گینه کوناکری حرکت کردیم. برای ادامه سفر به قسمت دوم سفرنامه گینه برید.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
هزینه های سفر به لیبریا برای یک نفر ۵۸ دلار بعلاوه ۱۲۵ دلار هزینه ویزا شد.
تاریخ سفر: زمستان ۱۳۹۷
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۳۶دیدگاه
جالب بود ممنون.عاشق اونی شدم که احوال امام خمینی رو پرسیده😂😂
یه گزارشی توی کانال vice news تو یوتیوب درباره ی لیبریا بود و توش میگفت درصد زیادی از افراد گوشت آدم خوردن تو جنگ های داخلی و گزارشگرا کلن تو سفر از ترس گرخیده بودن
بدونن شما با پای خودت تفریحی رفتی باور نمیکنن
جالب بود امیرجان :)) پیداش میکنم میبینم. ممنون
ای کاش اینستاگرام رو میذاشتی
پایین همه صفحات هست
سلام جناب چند تا چیز برام جالب بودتو این سفرنامه، هرجا امریکاست تکنولوژی جلوتره، امنیت پایبن تر. جالبن. و اینکه شما سه نفر جرات کردید عالیه. و به دوستتون بگید بافت موهاش عالی شد. و عکس های هتل عالی بود. دمتون گرم.
فقط دختر پرتقال فروش 😘😂
سلام مهدی جان
ممنون از لطفت
جالب بود👌
سلام عالی بود
سلام و سپاس دوست عزیز
با سلام آقای خانی سفرنامه تون حرف نداره یه جاهاییش منم حالم بد و تنم میلرزه و زودتر میخوام از این جهنم کثیف فقرزده فرارکنم.فقط درجایی کناررودخانه به مصرف مواد مخدر و اعتیاد در غرب آفریقا اشاره کردید دقیق ذکرنمیکنم که بقیه تشویق بشن دنبالش بگردن و از اول بخونن میخوام بدونم مواد مخدر مخصوصا هروئین در جهان ماده گرونیه این بدبختها پول مواد رو چطور تهیه کردن که معتادهم بشن چون تو اروپاش هم خودتون بهترمیدونید هرکسی نمیتونه مواد مصرف کنه حداقل خوشبختانه!😊😊 با سپاس اگه توضیحی بفرمایید.نکته دیگه اینکه هیچ کجای دنیا مثل آفریقا ایدز بیداد نمیکنه عجیبه شما با این ریزبینیدر سفرنویسیتون بهش هیچ اشاره ایی نمیکنید باتشکر فراوان😊
سلام سپهر عزیز
متاسفانه مواد مخدر با هر کیفیتی و هر قیمتی پیدا میشه. قطعا اون چیزی که اون ها کنار رودخانه توی شمال گینه مصرف می کردند کیفیتش با کافی شاپ های آمستردام یکی نیست.
ایدز توی شرق و جنوب قاره آفریقا خیلی زیاد هست. ضمنا مثل سابق اونقدر کشنده نیست چون داروهایی داره.
سلام و درود فراوان برشما
سفرنامه های شما را با دقت و کنجکاوی مطالعه کردهام و امیدوارم ادامه یابد
خوشحال هستم که سفر به یکی از عجیب ترین نقاط کره زمین یعنی آفریقا را شروع کرده ایید و خوشحال تر شدم که همسفرانتان از زنان شجاع و آگاه ایران عزیز هستند
با توجه به تجربه ام ( حرفه پزشکی و کثیر سفر به دلایل تحقیقاتی) و مطالعه دقیق سفرنامه ها پیشنهاد میکنم حتما در یکی از سفر ها به آفریقا 7 تا 10 روز مهمان یکی از خانواده ها در روستا یا شهری غیر از پایتخت باشید و زندگی روزانه آنها را دنبال کنید مثلا به همراه مرد خانواده و یا زن خانواده صبح سر کار آنها بروید و شب برگردید ویا با بچه ها به مدرسه و یا دانشگاه بروید ( بنده این تجربه را بارها انجام داده ام)
فکر میکنم یکی از لذت بخش ترینو متفاوت ترین و عجیب ترین تجربیات سفر های خود را ایجاد خواهید کرد
بابت هزینه ها هم نگران نباشید بسیاری از مردم آنجا از ما ایرانی ها مهمان نوازتر هستند نکته بعدی برنامه بازدید از چند کشور حاشیه جنوبی آفریقا مانند توگو، غنا، بنین را به صورت همزمان در یک سفر بگذارید
لبخند ابدی در دلتان.
سلام دوست عزیز
درست میگید، توی آفریقا شهرهای کوچک تر و روستا دوست داشتنی تر هستند. زندگی باهاشون که دیگه عالیه. البته باید فرصتش رو هم داشته باشید.
من هم امیدوارم سفرهاتون همچنان ادامه داشته باشه و از تحقیق و جهانگردی لذت ببرید.
لیبریا یکی از خطرناک ترین کشورهای جهان در اوایل دهه 2000 تا 2010 بود چالز تیلور مردم لیبریا را واقعا بیچاره کرد همیشه از این کشور می ترسیدم بارها عکس مردم را دیده بودم که توسط شورشیان تیلور مثله شده بودند وقتی سفرنامه شما را خواندم واقعا تعجب کردم که چطور یک ایرانی جرات کرده و با دو همراه خانم به چنین سفر خطرناکی رفته دمت گرم
علاوه بر خطرناک بودن، در مورد برخورد بسیار بد ماموران مرزی هم زیاد شنیده بودم که خوشبختانه با ما مهربان بودند. به نظر میاد ژرژوه آ داره یک کاراهایی میکنه
سلام و سپاس از به اشتراک گذاشتن تجربیات سفرتان به لیبریا.
نوشته بودید که رزرو هتل برای اخذ ویزا داشتید و حتی سفارتخانه لیبریا به هتل زنگ زده و تاییدیه گرفت.ولی در لیبریا به مسافرخانه رفتید.رزرو را بدون پرداخت انجام دادید؟
سوال دوم
اشاره ای به موزه ها و اماکن تاریخی و کاخ و ...در لیبریا نکردید.به این معنی است که اصلا موزه ای ندارد و یا اینکه شما علاقه ای به موزه گردی ندارید؟
سوال سوم
رافایل را چکار کردید؟ از ورودش به اطاقش در مسافرخانه دیگر در موردش ننوشتید.
سوال چهارم
شما بیشتر اجتماعی سفر می کنید و خیابانها و کوچه ها و سواحل و پارکها و بازارها و مردم را می بینید وتجربه می کنید.درست است؟
سپاس از پاسختان
سلام دوست عزیز
بله رزرو بدون پرداخت بود.
لیبریا یک موزه ملی داره ولی خاص نیست و تمایلی نداشتم وقتم رو توی موزه بگذرونم. اماکن تاریخی هم نداره.
رافائل رفت دنبال زندگی و برنامه سفر خودش. فقط از سیرالئون تا لیبریا با ما بود.
درسته، دیدن زندگی مردم عادی رو دوست دارم.
خیلی عالی بود
مرحوم ناصر خسرو قبادیانی هم از زیر خاک لایک میکنه قلمتون رو
مرسی امین جان
نظر منم همینه طوری مینویسن و چیزایی رو با عکس نشون میدن انگار همراهشونی حتی از گرما کلافه میشی😁
جالبه که سفرنامه امریکای جنوبیت یک ارامش خاصی داره و افریقا یک استرس خاصی شاید هم خودم استرس دارم
آمریکای جنوبی یکی از بهترین ها بود
سلام. چقدر عالی و چقدر وحشتناک بود .
سلام و سپاس دوست عزیز
کلا تاریخ غم انگیزی داره
چرا میانگین عمر مردم لیبریا 41 سال هست؟
سلام
این عددی که نوشتید خیلی قدیمی و احتمالا مربوط به زمان جنگ داخلی لیبریا هست. در حال حاضر امید به زندگی در لیبریا بالای 60 سال هست.
من میدونم میانگین مردم کامرون وجیبوتی ۳۵ ساله و بخاط ایدز و H.I.Vهست و مردم بلدنیستن رعایت کنن و خیلی بدبختن احتمال قریب به یقین لیبریاهم همینه
عالی بود،ولی به نظرم تو این سفر جانب احتیاط را رعایت کرده بودید،خیلی نمی شد مانور داد،فکر کنم معاشرت باهاشون سخت بوده
ممنون امیرجان
بله ارتباط باهاشون راحت نبود.
درود، مثل همیشه عالی.
عاشق هزینه سفرتون شدم =)
اون هتل هم خیلی جالب بود فقط با اون وضع چرا دیگه نگهبان داشت؟
سلام و سپاس امید جان
فکر کنم هتل دکور اگر نگهبان نداشته باشه محل اقامت هزاران بی خانمان لیبریایی میشه
سلام احمد جان. مثل همیشه عاااااالی، آخه من موندم کشور به این داغونی و خطرناک، کلاس گذاشتنش برای ویزا ندادن به ایرانیا دیگه چیه! واقعا جالبه! دوست جون جونی آمریکا هستن و وضعشونم اینه! آمریکا کجا رو آباد کرده که لیبریا رو آباد کنه!
سلام حسین جان
بله متاسفانه اوضاع خوبی نداره و دوستی با امریکا ظاهرا براش مفید نبوده.
سپاس بابت سفرنامه های جذاب که با فاصله زمانی کوتاهی روی سایت میان. سفر به چنین کشورهایی آسون نیست. خدا قوت.
یادمه قبل از اقای ژرژ وه آ خانمی به نام الن جانسون سیرلیف رییس جمهور لیبریا بود که در سال 2011 جایزه نوبل صلح گرفت و اون موقع امید زیادی به بهبود در لیبریا بود ولی ظاهرا اوضاع چندان بهتر نشده و شاید شدت ویرانی در حدی بوده که حالا حالا ها جای کار داره.
سلام و سپاس دوست عزیز
خوشحالم براتون جالب بوده.
درست میگید، رئییس جمهور قبلیشون هم خیلی معروف و برنده جایزه صلح نوبل بود.