سفر به لبنان از اون سفرهایی هست که طعم خوشش تا مدت ها با آدم میمونه. بدلیل نزدیکی فرهنگی که حداقل با بخشی از مردمش داریم خیلی وقت ها حس بودن در یک کشور دیگه رو نداشتم و ارتباط با مردمش خیلی راحت بود. برای دیدن لبنان با تاریخ کهن هزاران ساله که بخشی از حکومت شام و عثمانی بوده ۸ روز زمان کمی هست. توی این مدت سعی کردم به مناطق مختلف کشور از شمال تا جنوب و شرق و مناطقی که ایرانی ها کمتر به اونجا میرند سر بزنم و توی این سفرنامه لذت دیدن لبنان رو به اشتراک بزارم. مرور عربی که زمان مدرسه آموختیم توی این کشور عرب زبان کمک خوبی میتونه باشه.
روز اول؛ طرابلس در شمال لبنان
پرواز از ایران به بیروت Beirut با ایران ایر و صبح زود بود. پروازی که با سایر پروازهای خارجی که قبلا دیده بودم متفاوت بود. قبلا دیده بودم مسافرهای پروازهای طولانی نماز بخونند ولی در پرواز تهران-بیروت ۸۰ درصد مسافرها نماز صبح رو خوندند. موقع خروج از هواپیما هم مسافرها با همون پوششی که سوار شده بودند از هواپیما خارج شدند.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
مامورای مرزی لبنان کمی کند هستند و برای ورود به لبنان کمی معطل شدم. فرودگاه رفیق حریری بیروت ۳۰ دقیقه اینترنت وای فای رایگان داره ولی فقط توی سالن ترانزیت میشه ازش استفاده کرد.
واحد پول لبنان لیر هست. هر دلار امریکا معادل ۱۵۰۰ لیر لبنان هست و تقریبا همه جا دلار رو قبول می کنند. اگر دلار خورد دارید نیازی به تبدیل کردنش به لیر ندارید. سال ها قبل پول ایران رو هم قبول می کردند ولی الان حتی صرافی ها هم ریال ایرانی قبول نمی کنند. توی فرودگاه هم صرافی داره هم بانک و نرخ هاشون با هم تفاوت چندانی نداره.
فرودگاه بیروت در جنوب شهر قرار گرفته و برای رفتن به مرکز شهر اتوبوس نداره. ساده ترین راه تاکسی های فرودگاه هست که کرایشون ۲۰ تا ۳۰ دلار بسته به مقصد و قدرت چونه متفاوته. راه دوم اینه که بلوار ۵۰۰ متری فرودگاه رو پیاده رفت و اول بلوار امام خمینی تاکسی به مقصد مرکز شهر به قیمت ۱۰ دلار گرفت. راه سوم هم که انتخاب من بود سوار شدن به ون های پلاک قرمزی هست که هر ۱۰ دقیقه از جلوی ترمینال ورودی فرودگاه عبور می کنند. فهمیدن مسیر این ون ها کار سختیه و راننده هم ممکنه تلاش کنه کرایه زیادی بگیره. کرایه عادیشون ۱۰۰۰ لیر هست و نهایتا ۱۰۰۰ لیر هم اگر کوله یا چمدون بزرگ همراه مسافر باشه. بعد از نیم ساعت و عبور از ترافیک وحشتناک صبحگاهی بیروت جلوی ترمینال اتوبوسرانی چارلز حلو در محله دورا پیاده شدم.
همون موقع یک اتوبوس به مقصد طرابلس Tripoli در شمال لبنان حرکت می کرد. بلیط ۵۰۰۰ لیری اتوبوس بزرگ کولر دار رو خریدم و دیدن بیروت رو برای بعد گذاشتم. مسیر ۸۰ کیلومتری بیروت-طرابلس از کنار خط ساحلی دریای مدیترانه بود و ۱ ساعت و نیم طول کشید. سه بار در طول مسیر ایستگاه های بازرسی بود که فقط با یک نگاه ساده سرباز به راننده برای ادامه مسیر اکی میداد.
پیدا کردن مسافرخانه بذر Seed Guest House کار راحتی نبود و نیم ساعتی داشتم دنبالش میگشتم. بعد از پیدا کردنش هم بهم گفتند تا ساعت ۲ اتاق آماده نمیشه. مسافرخانه متعلق به یک سازمان غیر دولتی به اسم بذر آرزو بود که به کودکان جامونده از تحصیل، آموزش میداد.
اتاق من هم یکی از کلاس های همین شبه مدرسه بود. کرایه اتاق شبی ۱۷ دلار شد که به گفته مدیرش نزیه، مستقیم صرف آموزش این کودکان میشه که حس خیلی خوبی بود. البته خوابیدن توی مدرسه محدودیت های خودش رو داشت و از من خواسته شده بود تا ساعت ۵ که بچه ها انجا هستند از حمام استفاده نکنم.
به توصیه نزیه برای ناهار به رستوران ابوحسین رفتم که غذاهای لبنانی با قیمت مناسب داشت. گفتم غذایی سفارش بدم که تا حالا نخوردم. غذایی به اسم فول و قیمت ۳۵۰۰ لیر سفارش دادم. از قیافه غذا فکر کردم لوبیا سفارش دادم و من هم عاشق لوبیا! خستگی زیاد و گرسنگی دقتم رو کم کرده بود و تازه قاشق چهارم فهمیدم غذا مزه لوبیا نمیده و طعمی داره که برام آشنا نیست. با دقت بیشتر نگاهش کردم. اوه داشتم باقالی می خوردم!!! برای منی که توی سه سالگی با خوردنش تا اون دنیا رفتم و برگشتم خیلی ترسناک بود. تا تونستم هله هوله خوردم تا شانس کمتری برای جذب باقالی ها بزارم. برگشتم مسافرخونه مشغول استراحت شدم و هر نیم ساعت علائم حیاتی و رنگ پوستم رو چک می کردم. برای اطمینان روی یک برگه هم بزرگ مشکلم رو نوشتم و جلوی درب اتاق گذاشتم 😀 خوشبختانه میزان باقالی ها کم بود و اتفاق بدی نیافتاد.
نزدیک های غروب که احساس بهتری پیدا کردم رفتم توی شهر گشتی بزنم و علاوه بر دیدن میدان ساعت که قلب شهره با یک تاکسی خطی تا کنار ساحل رفتم و اولین دیدارم رو با دریای مدیترانه در لبنان داشتم.
روز دوم؛ طرابلس، جبیل و بترون
نمیتونم بگم شب قبل خواب خیلی خوبی داشتم. کافه روبرو تا ۲ بامداد موسیقی بلند پخش میکرد و بچه های مدرسه پشتی هم صبح زود شروع کردند به فوتبال بازی کردن. هوا هم گرم بود و پنکه کمک چندانی نمیکرد، فقط با صدای بلندش جلوی ورود صداهای بیرون رو تا حدی میگرفت. با همه این ها به قدری خسته بودم که نهایتا تونستم چند ساعتی بخوابم.
قبرستان باب الرمل نزدیک مسافرخانه بود که اول از همه سری بهش زدم. بعد هم توی شهر طرابلس و بازار دوست داشتنیش مشغول قدم زدن شدم. معماری مرکز شهر طرابلس سنگی هست و خونه های ۴-۳ طبقه سنگی و کوچه های باریک ویژگی بارزش هست. این کوچه های باریک با دیوارهای بلند باعث میشند توی تابستان که هوا خیلی گرمه، نسیم خنکی از سمت دریا بین این کوچه های شهر جریان پیدا کنه. مسافرخانه بذر هم سنگی بود ولی روی دیوارهاش رو با گچ پوشونده بودند. مردم طرابلس اکثرا سنی مذهب و بسیار معتقد هستند. به من گفته شده بود خیلی مراقب باشم چون مردم این قسمت لبنان با ایرانی ها خوب نیستند ولی من اصلا احساس ناامنی نداشتم. فقط موقع عکس گرفتن حواسم بود مردم توی عکس نباشند. خانم های شهر هم حجاب رو خیلی سفت و سخت رعایت می کردند و افراد بسیار کمی بدون پوشش سر دیدم. توریست هم توی شهر خیلی کم دیدم و توی قلعه تاریخی شهر فقط یک زوج فرانسوی بودند.
طرابلس قدمت بسیار زیادی داره و ساختش به زمان فینیقی ها برمیگرده و اسم دیگرش تریپولی هست. این شهر که بعد از بیروت دومین شهر بزرگ لبنان هست درحال حاضر بیشتر آثاری از دوران عثمانی ها و بعد از اون رو توی خودش جای داده.
دیدن طرابلس و مرکزش بیشتر از نصف روز زمان نبرد. ساعت ۱۲:۳۰ به میدون النور رفتم و سوار یک ون شدم که به سمت جنوب میرفت. نیم ساعت بعد ورودی بیبلوس از تاکسی پیاده شدم. شهر بیبلوس Byblos یا با اسم عربیش جبیل یکی از دیدنی های لبنان هست. جبیل قدمتی ۷۰۰۰ ساله داره و از زمان فنیقی ها که یک بندر مهم بوده تا امروز سکونتگاه انسان بوده. لایه های مختلفی از دوره های تاریخی رو میشه در شهر بیبلوس پیدا کرد. این شهر که جزو میراث جهانی یونسکو ثبت شده بین طرابلس و بیروت قرار گرفته و دسترسی بهش خیلی راحته. داخل خود شهر هم همه دیدنی ها رو میشه پیاده دید.
دیدنی بارز مرکز شهر قلعه شهر هست که بازدیدش بیش از ۱ ساعت طول کشید. سوق بیبلوس سنگفرش و زیبا بود ولی بیشتر توریستی بود و در حد و اندازه سوق زنده و واقعی طرابلس نبود. توی بیبلوس توریست زیادی دیدم و در کل پوشش مردم شهر با طرابلس تفاوت زیادی داشت.
بیبلوس واسه فسیل هاش هم خیلی شهرت داره. این شهر و تپه های اطرافش یکی از چهار مرکز بزرگ فسیل در دنیاست و قدمت فسیل هاش به ۱۰۰ میلیون سال میرسه! بیش از ۸۰ درصد فسیل هایی که پیدا شده متعلق به موجوداتی هستند که نسلشون منقرض شده. قیمت این فسیل ها خیلی متفاوته و یک فسیل بسیار کوچک و با کیفیت کم رو میشه با ۵ دلار خرید در حالیکه یک فسیل درست و حسابی تا صدها هزار دلار هم به فروش میره.
بعد از دیدن جبیل برگشتم سر جاده اصلی و با یک تاکسی-ون و دادن کرایه ۱۰۰۰ لیری مسافت ۱۵ کیلومتری تا شهر بترون رو رفتم. بترون Batroun که بیشتر شبیه روستا بود تا شهر، در قدیم یک بندر با اهمیت بوده ولی الان چیز زیادی از ابهتش و شکوه گذشتش باقی نمونده. فضای آروم شهر بدور از هیاهوی شهرهای قبلی لذت بخش بود.
بعد از بترون با یک ون-تاکسی به طرابلس برگشتم و برای شام یک فلافل اصل لبنانی خوردم. ارزونترین فلافلی که توی لبنان دیدم ۱۵۰۰ لیر بود و بعضی جاها فلافل ۱۰۰۰۰ لیری هم دیدم! بعد از شام کمی هم توی شهر قدم زدم و چون حس خوبی از قدم زدن توی کوچه و خیابان های بسیار خلوت طرابلس نداشتم زود به میدان ساعت که شلوغ بود برگشتم.
روز سوم: بعلبک جواهری در شرق لبنان
صبح جمعه ساعت ۸ صبح از مدرسه یا مسافرخانه بذر آرزو خارج شدم و سر راهم به سمت مرکز طرابلس یک نون پنیر ذغالی برای صبحانه خریدم. از طلوع آفتاب تا غروب آفتاب تعداد زیادی ون، مینی بوس و اتوبوس خط ساحلی شمال تا جنوب لبنان رو طی می کنند و کرایشون از ۱۰۰۰ تا ۷۰۰۰ بسته به مسافت و نوع وسیله نقلیه متفاوته. سوار یک مینی بوس که چند تا مسافر ارتشی داشت شدم. قطعا سربازها میدونند کدوم وسیله بهتره. کل مسیر مشغول معاشرت با سربازها بودم و ۷۰ دقیقه خیلی زود گذشت. دو نفر از سربازها به گفته خودشون تکاور ارتش بودند و با شیفت کاری ۳ روز کار و ۴ روز استراحت حقوق ۱۴۰۰ دلار ماهیانه می گرفتند، بعد از ۱۵ سال بازنشسته میشدند و ۱۶۰ هزار دلار پاداش پایان خدمت می گرفتند. تا جایی که من میدونم ارتش لبنان معمولا توی جنگ شرکت نمیکنه و برخلاف تصور ما کار سختی نداره. فورا بهشون گفتم توی ارتش کاری برای یک مهندس مکانیک ندارید؟ 😀
به بیروت که رسیدم کنار یک پل از دوستان ارتشی خداحافظی کردم و با یک تاکسی خطی رفتم تا نزدیک سفارت ایران در لبنان و ده دقیقه ای هم پیاده روی کردم تا به سفارت برسم. ما ایرانی ها برای رفتن به سوریه نیاز به ویزا نداریم ولی فقط از مرز هوایی میتونیم وارد سوریه بشیم. برای رفتن به سوریه از مرز زمینی حتما باید مجوز ایران رو داشته باشیم. این مطلب رو سفارت سوریه در تهران هم تایید کرد. من هم برای گرفتن همین مجوز به سفارت رفتم. منشی لبنانی سفارت بعد از چندبار رفتن و اومدن نهایتا گفت ممنوعه و همچین مجوزی رو به شما نمیدند. نگرانیشون رو کاملا درک می کنم ولی از اینکه هیچکدوم از کارمندان ایرانی سفارت ایران در بیروت حاضر نشد من رو ببینه و چند ثانیه به صحبت هام گوش کنه، کمی ناراحت شدم.
پیاده به تقاطع خیابان های امام خمینی و امام موسی صدر رفتم و ساعت ۱۲ ظهر سوار تاکسی-ونی شدم که به سمت شرق لبنان و بعلبک Baalbek می رفت. در طول مسیر سعی کردم با عربی دست و پا شکسته از مسافرها بپرسم آخرین سرویس برگشت به بیروت کی هست. مسافرها تونستند بهم جواب بدند حدود ۶ عصر ولی برای اطمینان با خانمی که میتونست فارسی صحبت کنه تماس گرفتند و گوشی رو به من دادند تا شیرفهمم کنه و خیالشون راحت بشه.
بعد از طی مسیر کوهستانی نهایتا ساعت دو و نیم عصر به بعلبک رسیدم. فضای شهر نشون میداد که وارد یک شهر شیعه نشین شدم و برای اولین بار عکس های حسن نصرالله و پرچم زرد رنگ حزب الله لبنان رو توی شهر دیدم. پیش بینی هوا گفته بود ۹۰ درصد بارندگی میشه و هوای ابری هم همین رو نشون میداد. با اینکه خیلی گرسنه بودم تصمیم گرفتم تا بارون شروع نشده برم و معابد و دیدنی های بعلبک رو ببینم.
بیش از دو هزار سال پیش فنیقی ها ساخت معابدی رو در دره بقاع شروع کردند که رومی ها کارشون رو تکمیل کردند و در حال حاضر جزو میراث جهانی یونسکو به ثبت رسیدند. اینکه این معابد، بخصوص معبد ژوپیتر و معبد باخوس، بعد از این همه سال دوام آوردند حیرت آوره. نکته جالب دیگه در مورد این معابد انتقال تکه سنگ هایی به وزن بیش از ۱۰۰۰ تن از ده ها کیلومتر فاصله به بعلبک یعنی شهر خورشید برای ساختن این معابد بوده. خوشبختانه ۱۰ درصد شانس بارون نباریدن با من یار بود و تونستم از دیدن معابد خلوت لذت ببرم. توی مدت بازدیدم فقط چند تا توریست انگلیسی و فرانسوی و یک گروه ایرانی دیدم. ترس از بارون باعث شده بود توریست کمی برای بازدید بیاد.
بعد از دیدن معبد به رستوران رفتم و مناقیش سفارش دادم. مناقیش یا منئیش یا پیتزای لبنانی یک تکه نون نازک یا ضخیمه که روش پنیر یا گوجه یا زعتر و یا ترکیبشون رو میریزند و روی تنور می پزند. اولین مناقیش من مناقیش زعتر بود که با نوعی سبزی ترش مزه و آویشن و کنجد درست میشه و من عاشقش شدم. قیمت مناقیش از ۱۰۰۰ تا ۵۰۰۰ لیر بسته به نوع مناقیش و مکان خریدنش متفاوته.
بعد از خوردن ناهار در ساعت ۵ عصر، با یک تاکسی تا میدون ورودی بعلبک رفتم و اونجا سوار ونی شدم که به سمت بیروت میرفت. داخل این ماشین هم چندین ارتشی جوان بودند. با یکیشون مشغول صحبت شدم و گفتگو به حزب الله رسید. دوست جدیدم می گفت مردم ما رو دوست دارند ولی حزب الله رو نه، حزب الله اسلحش رو با پول میخره ولی اسلحه ما رو دولت میده. ازش پرسیدم خوب پول اسلحه شما رو کی به دولت لبنان داده، فرانسه یا عربستان؟ صحبت که به اینجا رسید گفت من ارتشی هستم و نباید در مورد سیاست صحبت کنم.
شب شده بود که به بیروت رسیدم. از وبسایت کوچ سرفینگ یک میزبان اهل فیلیپین پیدا کرده بودم. تا خونه میزبانم راه زیادی بود که هیچ ونی هم به اونجا نمیرفت. نهایتا با یک تاکسی سرویس به کرایه ۴۰۰۰ لیر به خونه میزبانم در خیابان الحمرا رسیدم. توی لبنان اگر میخواهید کرایه تاکسی زیاد نشه قبل از سوار شدن حتما به راننده تاکید کنید که “سرویس” می خواهید. تاکسی سرویس یعنی دربست نیست و راننده میتونه توی مسیر مسافرهای دیگه هم سوار کنه. این مطلب هم برای تاکسی سواری هم تاکسی ون صدق میکنه.
لورنتو یک خونه یک خوابه داشت که من روی مبل-تخت پذیراییش می خوابیدم. به پیشنهاد لورنتو برای شام به یک رستوران نزدیک خونه رفتیم و تبوله و حمص و فلافل خوردیم. موقع برگشت توی بارون و خیابون هایی که تبدیل به رودخونه شده بودند گیر کردیم.
روز چهارم: بیروت عروس خاورمیانه
بالاخره نوبت دیدن بیروت بزرگترین شهر لبنان شد. صبح رو با میزبانم لورنتو گشتم و بقیه روز رو تنها بودم. بیروت همه جور محله ای داره، از محله های شیک و تمیز که شبیه اروپاست و بخاطرش لقب پاریس خاورمیانه رو گرفته تا محله های فقیر و حتی محله هایی که آوارگان فلسطینی اونجا هستند. یکی از محله هایی که دوست داشتم برم و فرصت نشد زاهیه بود، یعنی محله ای که شیعه های بیروت بیشتر ساکن هستند و توی آخرین جنگ لبنان و اسراییل، جنگنده های اسراییلی تقریبا همش این محله از بیروت رو بمباران کردند.
سوق بیروت، شنبه بازار بیروت، میدون ساعت و کوچه های اطرافش با معماری فرانسوی، دانشگاه امریکایی بیروت، مساجد و کلیساهایی که کنار هم نشون از همزیستی مسالمت آمیز ادیان توی این شهر داره، بلوار ساحلی، خیابان الحمرا، صخره های عشاق یا روشه یا کبوتر و … تا شب توی بیروت مشغولم کرد.
درسته که لقب عروس خاورمیانه رو به بیروت دادند ولی به نظر من تا وقتی اصفهان و شیراز و یزد و تبریز توی خاورمیانه هستند، بیروت حرفی برای زدن نداره.
شب با لورنتو در مورد زندگی یک خارجی در لبنان صحبت کردیم. میزبانم دل پری از لبنانی ها داشت و میگفت مردم لبنان به چشم بادامی ها به چشم شهروند درجه دوم و رده پایین نگاه می کنند. خاطره ای هم از سال های دور و زمانی که صدام در عراق حکومت می کرد تعریف کرد که بدلیل کشته شدن دو خدمتکار فلیپینی در عراق، دولت فلیپین رفتن شهروندانش به عراق رو ممنوع کرد و تا سال ها مهر ممنوعیت سفر به عراق در پاسپورت فیلیپینی ها زده شده بود.
روز پنجم: سفر به طبیعت لبنان و شهرهای کوچک
روز یکشنبه بود و من به همراه میزبانم لورنتو، علی اهل لبنان و آلوارو اهل اسپانیا یک سفر جاده ای یکروزه رو شروع کردیم. خوشبختانه علی ماشین داشت و میشد بدون دغدغه حمل و نقل عمومی اون هم روز آخر هفته، هرجایی که می خواستیم بریم.
اولین مقصدمون آبشار معروف باتارا Baatara waterfall بود. مسیر ۷۰ کیلومتری با توجه به توقف بین راه و سیب چیدن از باغ های بین راه ۲ ساعتی طول کشید. افراد محلی ۴۰۰۰ لیر ورودیه برای دیدن آبشار می گرفتند. حدود ۲۰ دقیقه پیاده روی ساده تا آبشار بود. عکس های خیلی قشنگی از این آبشار خاص که سه تا حفره بزرگ داخل صخره ها ایجاد کرده و فضای سبز اطرافش توی پوسترهای تبلیغاتی لبنان میشه دید. اما همه این زیبایی ها مربوط به بهار و وقتی هست که آبشار آب داشته باشه. توی مهرماه چند قطره آبی جاری بود و البته که فرم سنگ ها همچنان زیبا بود ولی قطعا با اوج زیباییش در بهار فاصله داشت.
بعد از دیدن آبشار بی آب به سمت شرق و در جاده های زیبای کوهستانی حرکت کردیم. شهرهای کوچک تانورین Tannourine و حسرون Hasroun رو دیدیم تا نهایت به شهر بشری Bsharri یا البشرّی رسیدیم. شهر بشری در دره معروف و بسیار زیبای کدیشا (به عربی وادی قدیشا) Kadisha valley قرار گرفته که زیباییش چشم رو نوازش میکنه. جنگل های سرو اصیل لبنانی معروف به سرو خدا، کلیساها و صومعه های بسیار در دره و کوهستان المکمل که تعدادیشون جزو اولین ها در مسیحیت هستند، همه باعث شده که یونسکو این دره و ذخایر طبیعی و تاریخیش رو جزو میراث جهانی به ثبت برسونه. یکی از بهترین پیست های اسکی لبنان به اسم پیست سدار یا همون سرو هم در دره کدیشا هست.
شهر بشری زادگاه هنرمند، شاعر، مجسمه ساز و فیلسوف معروف لبنانی جبران خلیل جبران هست که در حال حاضر خونش تبدیل به موزه ای برای علاقه مندانش شده. خلیل جبران جمله معروفی گفته که بعد از اینکه جان اف کندی رئیس جمهور آمریکا در یکی از نطق هاش اون جمله رو با تغییری اندک به کار برد همه فکر می کنند این عبارت و جمله زیبا متعلق به کندی هست: “نپرس کشورت برای تو چکاری میتواند انجام دهد، بپرس من برای کشورم چه کاری می توانم انجام دهم”.
در بالای کوه اهدن در کوهستان المکمل کلیسایی برای بانوی قلعه ها ساخته شده. دیدن این کلیسای بزرگ و دیدن منظره کوهستان های شمال لبنان ارزش ۲۰ دقیقه رانندگی رو داشت. بعد از دیدنش در مسیر برگشت ناهار دیر هنگام ۳ و نیم عصر رو خوردیم و نهایتا غروب یکشنبه به بیروت رسیدیم.
صبح روز بعد ساعت ۶ وقتی هوا هنوز تاریک بود از خونه خارج شدم و بعد از ۱۵ دقیقه پیاده روی به خیابان شارل دو گل رسیدیم. دلم نیومد از صخره های کبوتر خداحافظی نکنم، ولی فرصتی برای صبر کردن تا طلوع آفتاب نداشتم. با دو تا ون تاکسی که کرایه هر کدومشون ۱۰۰۰ لیر بود و البته ۱ کیلومتر پیاده روی خودم رو به فرودگاه رسوندم و سوار پروازم به سمت قبرس شدم. سفرنامه قبرس جنوبی و قبرس شمالی رو بطور مفصل نوشتم.
روز ششم: بازگشت به لبنان و بیروت
بعد از قبرس و ماجراهایی که داشتم با پرواز میدل ایست که قدیمی ترین ایرلاین خاورمیانه هست به بیروت برگشتم. ساعت ۱۰ شب گذشته بود که پرواز به زمین نشست و بعد از ۱ ساعت معطلی در صف کنترل پاسپورت نهایت ساعت ۱۱ از فرودگاه خارج شدم. میزبان جدیدم بشیر اسماعیل منتظرم بود. خونه بشیر بیروت نبود و توی روستایی به اسم صوفر یا صوفار Sawfar که بیست دقیقه ای با بیروت فاصله داشت زندگی میکرد. صوفار با اینکه فقط بیست دقیقه با بیروت فاصله داشت ولی چون ارتفاعش ۱۳۰۰ متر بود هوای نسبتا سردی داشت و توی تابستان خیلی از اهالی بیروت به اینجا پناه میبرند. تا پاسی از شب با بشیر و دو تا از دوستانش که اونجا بودند گپ زدیم و از زندگی جوانان لبنانی که خیلی هم به سیاست علاقه ندارند پرس و جو کردم. جوان های لبنانی از دست سیاست مدارهاشون و بن بست های سیاسی در کشور خسته هستند و خیلی ها به مهاجرت فکر می کنند. جالبه حتی کسانی که وضع مالی خوبی هم دارند به رفتن از کشورشون فکر می کنند. حدود ۸ میلیون لبنانی در کشور لبنان زندگی می کنند و دو برابر این هم در خارج از لبنان هستند!
روستای صوفار محل زندگی دروزی هاست که یکی از اقلیت های مذهبی لبنان هستند. این دین جالب که حدود ۱۰۰۰ سال پیش در قاهره بوجود اومد ترکیبی از اسلام و چند تا دین دیگست که پیروانش به تناسخ اعتقاد دارند و این موضوع اونها رو به بودایی ها نزدیک میکنه. دین دروزی ها یک دین بسته هست و کسی نمیتونه وارد دینشون بشه. کتاب مذهبیشون هم یک کتاب مخفی هست که هیچکس این کتاب رو ندیده و فقط افرادی که به مدارج بالای مذهبی برسند اجازه خواندن کتاب رو دارند! از نکات دیگه دروزی ها این هست که فقط با خودشون اجازه ازدواج دارند. بشیر میگفت چند سال قبل یک پسر مسیحی عاشق یک دختر دروزی روستا شده بود و سعی داشت خانواده دختر رو راضی کنه که اجازه ازدواج بدهند. نهایتا فامیل های دختر، پسر رو بردند و آلت تناسلیش رو بریدند! حواستون باشه اگر لبنان رفتید عاشق دختر دروزی نشید.
از روستای صوفار به بیروت حمل و نقل عمومی وجود نداشت. بشیر گفت میتونه من رو به بیروت ببره و اگر جای خاصی مد نظرم هست با هم ببینیم. منم پیشنهاد دیدن جونیه و حریصا رو دادم. جونیه یک شهر نزدیک و شاید چسبیده به بیروت هست و اکثر مردمش مسیحی هستند. با توضیحاتی که بشیر داد متوجه شدم برای من جذابیتی نداره. توی روز میشه ساحل جونیه رو دید و در شب زندگی اصلی جونیه شروع میشه: رستوران، بار، کلاب، دیسکو، کازینو و کلا تفریحات شبانه در جونیه هست. برای رسیدن به حریصا و رفتن بالای کوه از جونیه رد شدیم. از جونیه با تلکه کابین میشه تا حریصا رفت ولی در صورت داشتن ماشین نیازی به دادن هزینه تله کابین نیست. کلیسای بزرگ مادر لبنان و مجسمه ای از حضرت مریم هم بالای کوه حریصا هست.
بعد از دیدن حریصا از بشیر خواستم من رو تا جلوی موزه ملی بیروت برسونه. این موزه که معروفترین موزه لبنان هست آثاری که از حفاری های باستان شناسی متعلق به دوره های مختلف تاریخی رو به نمایش گذاشته. موزه ملی بیروت در سال ۱۹۴۲ افتتاح شده و در طول سال های ۱۹۷۵ تا ۱۹۹۱ که جنگ داخلی لبنان بود برای حفاظت از گنجینش بسته بود. دیدن این موزه زیبا که من رو چند ساعتی مشغول کرده بود رو توصیه می کنم. بلیط ورودی موزه ۵۰۰۰ لیر هست. در زیر زمین موزه یک مادر و دختر مومیایی که در کوهستان های لبنان پیدا شده هم هست ولی اجازه عکاسی داده نمیشه.
بعد از دیدن موزه، پیاده مشغول گشت زدن توی شهر شدم و شب بشیر و دوست دخترش من رو سوار کردند و به صافور رفتیم. شب دوم هم چند تا از دوستان بشیر اونجا بودند و گپ زدن ما دور آتیش تا دیروقت ادامه داشت. روز بعد قصد داشتم به جنوب لبنان برم و حتی اگر شد تا مرز اسرائیل هم برم ولی بهم گفتند اکثر مرز جنوبی لبنان دیوار کشی شده و هیچ چیز دیده نمیشه. فقط چندین روستا در وسط مرز جنوبی هنوز دیوار کشی نشده که اونها رو هم دولت لبنان اجازه رفتن توریست نمیده و وسط راه در صورت نداشتن مجوز خارجی ها رو مجبور به برگشت میکنه.
روز هفتم: شهر صور در جنوب لبنان
صبح زودتر از بشیر بیدار شدم و رفتم توی حیاط تا از درخت سرو دو تا میوه برای دوستی در ایران بچینم. بشیر من رو تا بیروت و تقاطع کولا یعنی جایی که ماشین ها به سمت جنوب لبنان میرفتند رسوند. اول با یک ون تا ترمینال شهر صیدا Sidon رفتم. از اونجا هم سوار یک ون دیگه شدم که به سمت شهر صور Tyre می رفت. کرایه هر کدوم ۲۰۰۰ لیر شد.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
توی مسیر هرچه بیشتر به سمت جنوب می رفتم فضا در حال عوض شدن بود و انگار دارم وارد ایران میشم. توی روستاهای قبل از صور دیدن پرچم حزب الله و تصاویر حسن نصرالله، امام خمینی و آیت الله خامنه ای عادی بود. طبیعت هم داشت عوض میشد و درختان زیتون جای خودشون رو به درختان موز میدادند و تعداد نخل ها هم بیشتر میشد. نهایتا حدود ساعت ۱ بعد از ظهر به شهر صور رسیدم.
شهر صور با قدمت چندین هزار ساله یکی از شهرهای مهم فنیقیان در سواحل مدیترانه بوده و امروز هم با بیش از ۱۰۰ هزار جمعیت که اکثرشون شیعه هستند جزو شهرهای بزرگ لبنان هست. از دوران رومی ها آثار زیادی توی این شهر به جا مونده که دو تا از محوطه های باستانی جزو میراث جهانی یونسکو ثبت شده.
شهر صور یکی از پایگاه های اصلی امام موسی صدر هم بوده. اگر هیچ آشنایی با امام موسی صدر ندارید خیلی خلاصه براتون بگم امام موسی صدر یک روحانی شیعه بود که سال ها قبل از انقلاب ایران به لبنان رفت و نقش بسیار مهمی در متحد کردن شیعیان لبنان و بهبود وضع زندگیشون داشت. مدت کوتاهی قبل از انقلاب در سفری به کشور لیبی تحت حاکمیت قذافی، برای همیشه ناپدید شد! امام موسی صدر در همه جای لبنان محبوبه و عکسش رو همه جا میشه دید.
قصد داشتم شب رو توی صور بمونم اما بجز هتل ها که قیمت هاشون از ۷۰ دلار شروع میشد نتونستم جایی پیدا کنم. اگر موفق میشدم شب بمونم، صبح روز بعد به اردوگاه قانا در نزدیکی صور می رفتم.
بعد از چند ساعتی قدم زدن در شهری که اصلا حس یک غریبه رو توش نداشتم، نهایتا بعد از غروب آفتاب شام خوردم و با یک ون به سمت شهر صیدا حرکت کردم.
ساعت ۸ شب با محمود که از توی کوچ سرفینگ پیداش کرده بودم توی میدون اصلی صیدا قرار داشتم. محمود یک هاستل داشت که به بک پکرها اجاره میداد. کمی با تاخیر رسید و با ماشینش به سمت هاستل صیدون (صیدا) حرکت کردیم. بجز یک لبنانی که شب ها واسه خواب میومد کس دیگری در هاستل نبود. کرایه هاستل شبی ۲۲۵۰۰ لیر (۱۵ دلار) بود. حمل و نقل از مرکز شهر به هاستل هنگام چک این و چک اوت با خود محمود و رایگان بود.
روز هشتم: شهرهای جزین و صیدا
شب قبل از محمود اطلاعات لازم رو گرفته بودم که ببینم روز آخرم در لبنان کجاها برم. دوست داشتم به موزه میلیتا یا موزه حزب الله برم که بیشتر به ماجرای جنگ طولانی مدت لبنان با اسرائیل و نهایتا فرار این رژیم از جنوب لبنان اختصاص داشت ولی متاسفانه حمل و نقل عمومی به این موزه که یک جایی جنوب لبنانه وجود نداره.
نهایتا تصمیم گرفتم شهر جزین Jezzine رو ببینم. از صیدا تا جزین ۳۰ کیلومتر فاصله بود. باید ۱۰ دقیقه تا جاده اصلی پیاده میرفتم که خوشبختانه همسایه کشاورز من رو رسوند. از اونجا هم با مینی بوس های گذری که به سمت شرق میرفتند خودم رو به جزین رسوندم. منظره بین راه خیلی زیبا بود و شهر جزین توی منطقه کوهستانی پوشیده شده با جنگل های کاج و بلوط محصور شده. مردم شهر اکثرا مسیحی هستند و تمیزترین شهر لبنان از نظر من بود. علاوه بر بازار و چشمه و تعدادی کلیسا، آبشار جزین اصلی ترین جاذبه شهر هست.
ساعت ۱ ظهر از جزین حرکت کردم و حدود ۲ به صیدا رسیدم. یک نصف روز برای دیدن صیدا وقت داشتم. صیدا یا صیدون سومین شهر بزرگ لبنان هست، اکثریت مردم الان مسلمان سنی هستند و این شهر هم ریشه های تاریخی بسیار قدیمی داره که تا زمان فنیقی ها میرسه. در کاوش های باستان شناسی سکه هایی از زمان هخامنشیان اینجا پیدا شده. چیزی که خیلی من رو مجذوب خودش کرد بازار صیدا بود. ساعت ها توی بازار سنگی با دیوارهای بلند، ساباط ها، خانه های بسیار قدیمی و مغازه هایی که احتمالا قرن هاست کاربریشون به همین صورت بوده، قدم زدم و از دیدن روح زندگی توی این بازار لذت بردم. ساختار بازار و خونه های سنگی و بافت شهر شباهت زیادی به طرابلس داشت ولی من صیدا رو بیشتر از طرابلس پسندیدم.
عصر به هاستل رفتم، دوش گرفتم، وسایلم رو جمع کردم و منتظر محمود شدم. ساعت ۸:۳۰ ترک موتور محمود به سمت مرکز شهر رفتم. از محمود خداحافظی کردم و سوار ونی شدم که به بیروت می رفت.
حدود ۱۰ شب زیر پل فرودگاه پیاده شدم و قصد داشتم ۱ کیلومتر تا فرودگاه رو پیاده برم. از معدود دفعاتی بود که در لبنان احساس نا امنی کردم، اون محله رو اصلا دوست نداشتم. خوشبختانه یک ماشین که به سمت فرودگاه میرفت، رسوندم. پروازم ساعت ۹ صبح فردا بود و تصمیم داشتم شب رو توی فرودگاه بمونم، هم یک شب پول هاستل نمیدادم و هم مجبور نبودم صبح زود از صیدا بیام به بیروت و استرس نرسیدن به پرواز رو داشته باشم.
فرودگاه رفیق حریری خیلی برای موندن مناسب نیست ولی تونستم یک گوشه دنج پیدا کنم و چند ساعتی بخوابم.
مهر خروج خوردن طبق معمول با معطلی همراه بود و پرواز ایران ایر به تهران به موقع انجام شد. ۷۰ درصد پرواز خالی بود و اکثر مسافرها زوار لبنانی بودند که احتمالا قصد داشتند برای اربعین از ایران تا عراق رو پیاده روی کنند.
ویزای لبنان
ویزای لبنان داستان منحصر به فرد خودش رو داره. به گفته سفارت لبنان در تهران، ایران و لبنان موافقتنامه لغو روادید ندارند ولی توافق کردند مسافرهای ایرانی که با پرواز ایرانی مستقیم از ایران به لبنان برند نیازی به ویزا نداشته باشند. کارمند سفارت لبنان به من گفت چون در یک بازه کوتاه دو بار وارد لبنان میشم دچار مشکل خواهم شد و حتما باید ویزا بگیرم. افراد زیادی رو میشناسم که با پروازهای ایر عربیا، امارات و ترکیش بدون ویزا از ایران به لبنان سفر کردند (پرواز مستقیم نبوده) و مشکلی برای ورود نداشتند. ایرانی هایی که با پروازی با مبدا خارج از ایران و بدون ویزا به لبنان سفر کردند دو دسته بودند، تعداد زیادیشون بدون مشکل وارد شدند و تعدادی هم چندین ساعت توی فرودگاه بیروت معطل شدند ولی همه نهایتا تونستند وارد بشند حتی اگر با پرداخت پول به مامورهای فرودگاه بوده.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
نهایتا با همه این داستان ها من تصمیم گرفتم ویزای لبنان رو بگیرم. ویزای یک بار ورود لبنان ۳۵ دلار، دو بار ورود ۵۰ دلار و چندبار ورود ۷۵ دلار هست. مدارک لازم برای ویزای لبنان رزرو هتل، پاسپورت با ۶ ماه اعتبار و کپی رنگی از صفحه اول، گواهی اشتغال به کار، عکس رنگی، پر کردن ۲ تا فرم که باید از سفارت گرفت و پول نقد هست. ویزا ۴ روزه آماده میشه. آدرس سفارت لبنان در تهران، خیابان کریم خان، ویلای جنوبی، کوچه جرج جرداق، پلاک ۲۰ و تلفن سفارت ۰۲۱۸۸۹۰۸۴۵۱ هست.
توصیه من این هست که اگر فقط یکبار قصد ورود دارید اصلا دنبال ویزا نرید و حتی اگر از کشور ثالثی وارد لبنان میشید باز هم به حرف سفارت گوش نکنید و پول برای ویزا لبنان ندید.
در رابطه با مهر ورود به لبنان و اینکه این مساله باعث مشکل در گرفتن ویزای شینگن و کانادا میشه یا نه، من هم فقط شایعاتی که آژانس ها در این مورد میگند رو شنیدم و قابل استناد نیست. دوستی داشتم که با داشتن ویزای عراق و مهر لبنان در پاسپورتش، برای ویزای فرانسه و استرالیا اقدام کرد و هر دو ویزا رو گرفت. ضمنا به گفته سفارت لبنان هیچ راهی برای اینکه مهر لبنان توی پاسپورت نخوره وجود نداره. البته مواردی بوده که مسافر موفق شده مامور مرزبانی لبنان رو راضی کنه مهر ورود و خروج توی پاسپورت نزنه.
بهترین زمان سفر به لبنان
اوایل بهار و اوایل پاییز زمان مناسبی برای سفر به لبنان هست چون هوا توی اکثر قسمت ها متعادله. اگر به آفتاب گرفتن و شنا علاقه دارید تابستان رو پیشنهاد میکنم ولی هوای شرجی و گرم شهرهای ساحلی رو باید تحمل کنید. برای اسکی و دیدن کوهستان های برفی هم قطعا آذر، دی و بهمن زمان مناسب سفر به لبنان هست.
هزینه های من در سفر لبنان
همونطور که گفتم لبنان کشور گرونی هست و ارزان سفر کردن راحت نیست، اما شدنیه. ریز هزینه های من توی سفر ۸ روزه شامل موارد زیر میشه:
- حمل و نقل بین شهری و داخل شهری: ۵۳۵۰۰ لیر
- غذا، میوه و آشامیدنی: ۸۲۵۰۰ لیر
- اقامت: ۷۵۰۰۰ لیر
- ورودیه ها: ۱۵۰۰۰ لیر
- ویزای لبنان: ۵۰ دلار
- پرواز تهران-بیروت-تهران: ۱،۴۵۰،۰۰۰ تومان
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
هر دلار معادل ۱۵۰۰ لیر لبنان هست بنابراین هزینه سفر میشه ۱،۴۵۰،۰۰۰ تومان بعلاوه ۲۰۰ دلار. اگر کسی کلیه رفت و آمدش با هیچ هایک باشه و واسه تمام شب های اقامتش از کوچ سرفینگ استفاده کنه و البته پول ویزا هم نده، هزینش خیلی کمتر از این هم میتونه میشه.
تاریخ سفر: مهرماه ۱۳۹۷
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۶۹دیدگاه
سلام
اول اینکه از سفرنامه این قسمت هم مثل بقیه سفرنامه هاتون بسیار لذت بردم ممنون و دوم اینکه من وصف لبنان رو زیاد شنیده بودم و برام رازآلود بود چه خوب که شما هستین. الان حکم وصف العیش نصف العیش شد .
سلام و سپاس دوست عزیز
امیدوارم سفر کنید و از نزدیک ببینید
درود ، فکر می کنید اگر ۲ دختر جوان بخوان بی حجاب تنها سفر کنند و از خیر طرابلس بگذرند آیا سفر به لبنان براشون امنه؟
سلام دوست عزیز
به نظر من لبنان کشور امنی هست، تمامش.
شما هرکجا که سفر می کنید باید سعی کنید به فرهنگ مردم بومی اونجا احترام بگذارید. مسلما توی سواحل طرابلس یا شهرهای جنوبی لبنان نباید با بیکینی شنا کنید. توی بعضی محله های بیروت هم باید لباس مناسب بپوشید.
اما در اکثر مناطق توریستی لبنان میتونید هر لباسی که دوست داشتید بپوشید.
سلام خیلی سفرنامهتون جذاب بود فقط میخوام در مورد لهجه لبنانیها هم بدونم چقدر با عربی فرق داره چون خیلی لهجهشون قشنگه و دوسدارم عربی رو با لهجه لبنانی یاد بگیرم شما که اونجا بودی چقدر متفاوتِ لهجه لبنانی با عربی؟
و اینکه حزبالله رو مردم لبنان دوست ندارن؟؟؟!!!!!!😱😱
سلام
ممنونم. من زبان عربی صحبت نمیکنم، از طرفی سایر کشورهای عرب زبان رو هم ندیدم، بنابراین نمیتونم مقایسه ای بین لهجه های مختلف زبان عربی بکنم.
حزب الله در جنوب لبنان، شرق و قسمت هایی از بیروت بسیار محبوبه
سلام جناب مهندس
خیلی خوشحالم که روزگار را با سفرها ودیدن سرزمین های دور ونزدیک می گذرانی.
امیدوارم روزی هم در مشهد ببینمت!
موفق باشی
سلام علیرضا عزیز
ممون از لطفت. خراسان رو باید درست و حسابی ببینم
سلام باآرزوی سلامتی و خوشی برای شما آقای خانی ،سفرنامه ات خیلی خوب بود ممنون از زحمتی که برای نوشتن این سفرها میکشید برای آگاهی ما
سلام و سپاس محمد عزیز
سلام آقای خانی
بسیار عالی
از دیدن سفر نامه ات خیلی خوشحال شدم انگار که خودم همراه شما بودم مسافرت خیلی خوب است انسان را ساخته میکند تا جوانی از این موهبت و موقعیت استفاده کن.
سلام دوست عزیز
سپاسگزارم. امیدوارم بتونم باز هم شما رو در سفرها همراه کنم
عالی بود
سپاس
سلام علیک ... به ضاحیه نرفتی ، به حمراء و بازارش پیاده روی کناره آنجاها نرفتی .. به دانشگاه ها .. سری نزدی ... از شیرینی های ویژه لبنانی نگفتی ... و .. البته الان دلار با نسبت تومان گران شده و سفر نمی ارزد .. ولی سال 89 خورشیدی هر دلار 800 تومان بود و ارزشش بالاتر از لیر لبنانی و در سال 91 خورشیدی حدود یک هزار تومان هر دلار بود . وفّقک الله فی الدارین ...
سلام و عرض ادب - ممنونم از بابت سفرنامه خوبتون که من دو بار خوندم ولی یه ایراد داشت که جهت اطلاعتون عرض می کنم . در قسمتی از سفرنامه اسم رفیق حریری رو به عنوان رئیس جمهور لبنان ذکر کردین در حالی که ایشون نخست وزیر لبنان بوده است .
سلام دوست عزیز
ممنون از تذکرتون
ممنون عالی بود
سلام. بخش ویزا رو چند بار خوندم ولی بالاخره متوجه نشدم که من با داشتن گذرنامه با حداقل شش ماه اعتبار و بلیط رفت و برگشت می توانم به لبنان بروم؟ آیا واچر هتل نیاز نیست؟
سلام
میتونید بدون ویزا برید. رزرو هتل نداشته باشید ممکنه موقع ورود به شما اجازه ورود ندهند.
درود بر طبع شوخ شما. منظورم از میتوانم بروم مسلما اجازه ورود به لبنان بود وگرنه مسلم است که می توان بدون ویزا سوار هواپیما شد و رفت!
سلام و خسته نباشید
آیا با خودروی شخصی میشه به لبنان سغر کرد؟
سلام
خیر
یک نگاهی به همسایه های لبنان بیاندازید
سلام اقای مارکوپولو... خسته نباشی و همیشه در سفرباشی... منم دوبار به لبنان رفتم یه بار از راه زمینی از سوریه و یه بار هم از راه هوایی از اربیل به بیروت... سفر کامل و بدون نقصی داشتی فقط دو جایه بسیار مهم رو جا گذاشتی اونم غار جعیته و موز مشاهیر امیدوارم در سفر آیندت فراموشش نکنی...
سلام احمد جان دمت گرم ، عالی هستی
سلام. من 6سال پیش به لبنان سفر کردم. ولی با تصورات من تا حدود زیادی تفاوت داشت. لبنان نسبت به بعضی کشورهای دیگه کشور گرونیه. مخصوصا تاکسی ها و سیستم حمل و نقل ضعیفی داشت. منطقه جونیه زیبا بود... شاید یکی از دلایل اینکه خیلی از لبنان خوشم نیومد این بود که کعبه اش رو نشد طواف بدم به قول شما.
سلام
ممنون از نوشته هات
موزه صابون ورودی نداره و رایگانه
ادامه سفر نروژ رو پیدا نمیکنم تو نوشته هاتون
سلام احمد عزیز
خیلی وقته ازت خبری نداریم. می شه یه آماری بدی داری چکار می کنی
مشتاق دیدار- محمد دوستدارت از کاشان
سلام محمد جان
گزارش سفرهام رو بصورت زنده در اینستاگرام میدم
سلام مرد سخاوتمند همیشه در سفر
بااینکه چند سالی هست که صفحه شما را دنبال میکنم ولی فکر میکنم این اولین بار باشه که یک سفر نامه را تا آخر خوندم !سفر لبنان خیلی قشنگ و ساده مفید و بدون پراکنده گویی خیلی از مطالب را نوشتید و عکسهای خوبی که گذاشتید و سر آخر هزینه ها و شرایط ویزا همه و همه مفید بود ممنونم که سخاوتمندانه دراختیار ما گذاشتید !
اگر ممکن هست لطفا بگید که اسم این برنامه که استفاده کردیدبرای گذاشتن عکسها و متن چی هست ؟
سلام دوست عزیز
وبسایت سفرنوشت همش برنامه نویسی شده
سلام. از گزارش شما استفاده کردم. بنده به همراه برخی از دوستان در قالب یک گروه 10 نفر عازم لبنان هستیم. سفر ما علمی است. خوشحال می شم اگه نکات تکمیلی دارید برایم بفرستید. یا علی
تشکر بابت نوشتن این مطلب ولی اونطور که من شنیدم و خوندم سفر به لبنان برای ایرانیها بدون ویزاست
سلام آزاده جان
یکبار دیگه قسمت ویزا و توصیه ای که کردم رو ببینید