بعد از سفر به دو تا از خطرناک ترین کشورهای آفریقا، نوبت به ساحل عاج رسیده بود که جزو امن ترین کشورهای غرب آفریقا محسوب میشه. ساحل عاج سال های ابتدایی قرن بیست و یکم که پر از آشوب، کودتا و جنگ داخلی بود رو پشت سر گذاشته و با سرعت زیادی داره مدرن میشه و شکل و شمایل غربی به خودش می گیره. در سفرنامه ساحل عاج ماجراها و تصاویر این سفر از لحظه ورود در مرز شمالی تا لحظه خروج در مرز جنوب شرقی رو میبینید.
سفر به ساحل عاج در ادامه سفر غرب آفریقا و پس از دیدن کشورهای موریتانی، سنگال، گامبیا، گینه بیسائو، گینه کوناکری، سیرالئون، لیبریا، مالی و بورکینافاسو بود.
ویزای ساحل عاج
خوشبختانه ساحل عاج در ایران سفارت داره و نیاز نیست برای گرفتن ویزای اون به کشور دیگری مراجعه کنیم.
آدرس سفارت ساحل عاج در ایران تهران، خیابان نلسون ماندلا (جردن)، خیابان طاهری، پلاک ۶۹ چسبیده به سفارت اوگاندا و تلفن سفارت ۰۲۱۲۲۰۳۷۷۲۹ هست.
مدارک لازم برای ویزای ساحل عاج شامل موارد زیر میشه:
- اصل پاسپورت با شش ماه اعتبار به همراه کپی از صفحه اول
- دو قطعه عکس
- پر کردن فرم ویزا ساحل عاج
- رزرو هتل در ساحا عاج
- رزرو پرواز. در صورتیکه سفارت رو قانع کنید قصد سفارت زمینی دارید، نیازی به این مورد نیست.
- اصل کارت واکسن تب زرد و کپی اون
- ۷۰ یورو پول نقد برای ویزای سی روزه یکبار ورود
مدت زمان بررسی مدارک و صدور ویزا ساحل عاج یک هفته هست.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
روزهای کاری سفارت ساحل عاج یکشنبه تا پنجشنبه و ساعت های کاری سفارت هم از ۹ صبح تا ۲ بعد از ظهر هست.
ویزایی که من گرفتم یکبار ورود بود و اجازه میداد ۳۰ روز در ساحل عاج بمونم. از زمان صدور ویزا هم سه ماه اعتبار داشت.
سفارت ساحل عاج یک مرکز فرهنگی هم در تهران داره که کلاس های آموزش زبان فرانسه و برنامه های تهران گردی به زبان فرانسوی اجرا می کنه. تلفن بخش فرهنگی ساحل عاج ۰۲۱۲۲۰۵۸۸۲۷ هست.
مختصری در مورد ساحل عاج
کشور ساحل عاج (Ivory Coast) یا همانطور که خودشون میگند کوت دیوور، در جنوب آفریقای غربی واقع شده. ساحل عاج با مساحت ۳۲۲،۴۶۳ کشورنسبتا بزرگی محسوب میشه و با کشورهای لیبریا، گینه، مالی، بورکینافاسو و غنا مرز مشترک داره. ساحل عاج ۵۹۰ کیلومتر خط ساحلی در اقیانوس اطلس (خلیج گینه) داره که امتیاز بزرگی برای این کشور به حساب میاد.
از اسم کشور مشخصه که زمانی هزاران فیل توی کشور ساحل عاج زندگی می کردند ولی وقتی استعمارگران پرتغالی و فرانسوی پاشون به اینجا باز شد تجارت کثیف عاج فیل رو شروع کردند و در حال حاضر حداکثر ۳۰۰ فیل در ساحل عاج زندگی میکنه.
جمعیت ساحل عاج ۲۶ میلیون نفر هست که ۴۳ درصد اون ها مسلمان و ۳۴ درصد مسیحی هستند. دین های بومی آفریقا هم بین مردم رواج زیادی داره. زبان رسمی کشور فرانسه هست در حالیکه حدود ۸۰ زبان قبایل بومی این کشور هم در قسمت های مختلف ساحل عاج صحبت میشه.
کشاورزی نقش بسیار پر رنگی در اقصاد ساحل عاج داره و محصولات اصلی اون کاکائو،بادام هندی، موز، پنبه و قهوه هست. بزرگترین صادر کننده دانه کاکائو در جهان ساحل عاج هست.
بدلیل بزرگی کشور، اقلیم بسیار متنوعی داره ولی اگر بطور کلی بخواهم بگم مناسبترین زمان سفر به ساحل عاج از آذرماه تا اوایل فرودین هست. توی این بازه زمانی بارندگی خیلی کمه، دمای هوا متعادل هست و از باد و طوفان شدید هم خبری نیست.
اگر بخواهید از ایران مستقیم به ساحل عاج سفر کنید باید پروازهایی با یک توقف رو انتخاب کنید چون پرواز مستقیم بین دو کشور نیست. بهترین گزینه ها هواپیمایی ترکیش، امارات و قطری هستند. بلیط پرواز تهران آبیجان بصورت رفت و برگشت از ۷۰۰ دلار شروع میشه. برای محاسبه قیمت بلیط در تاریخ مشخص سفرتون، راهنمای خرید بلیط رو مطالعه کنید.
شب اول، ورود به ساحل عاج
بعد از گذر موفقیت آمیز از مرزبانی بورکینافاسو در حالیکه فقط چند ساعت به اتمام ویزا باقیمانده بود، به همراه همسفرانم شهرزاد و فهیمه سوار بر اتوبوس راهی مرزبانی ساحل عاج شدیم. ساعت ۲۰:۱۰ از خط مرزی عبور کردیم و وارد خاک ساحل عاج شدیم. به یک آلاچیق بزرگ که زیرش میز و صندلی بود هدایت شدیم. پلیس مرزی در حالیکه شرشر عرق می ریخت پاسپورت ها رو کنترل کرد و کمی در مورد هدف سفر، محل اقامت و زمان خروج پرسید. هوا در شب هم خیلی گرم بود. خوشحال بودم شب داریم از مرز عبور می کنیم، توی گرمای نیمروز گذر از مرز میتونست خیلی سخت و کلافه کننده باشه.
مرزبان پس از ثبت اطلاعات در دفتری که با خودکار خط کشی شده بود، مهر ورود به ساحل عاج رو در پاسپورت ها زد. پاسپورت ها رو به یک سرباز داد و گفت دنبالش بریم. سرباز پاسپورت ها رو برد به اتاق بهداشت و دست خانمی با لباس سفید داد. مسافرها باید از پشت یک پنجره که شبیه زندان میله داشت به سوالات خانم بهداشت پاسخ میدادند. خوشبختانه ما کارت هر دو واکسن تب زرد و مننژیت رو داشتیم. کسانی که کارت واکسن نداشتند باید همونجا واکسن تزریق می کردند و برای هر واکسن هم ۲۰ دلار پرداخت می کردند.
جایی که اتوبوس پارک کرده بود دو تا رستوران و کافه کنار جاده ای بودند. روی صندلی های یکیشون نشستیم، چایی سفارش دادیم و بخاطر اینکه به سلامت از کشورهای مالی و بورکینافاسو عبور کرده بودیم خدا رو شکر کردیم.
برای خرید چایی نیازی به تبدیل پول نداشتیم. واحد پول ساحل عاج مثل اکثر کشورهای این منطقه، فرانک غرب آفریقا یا همون سفا هست. یک یورو معادل ۶۵۶ سفا هست. در مورد این پول و ویژگی های خاصش، مفصل در سفرنامه سنگال توضیح دادم. زمان سفر هر یورو حدود ۱۳۵۰۰ تومان بود یعنی ۱ سفا معادل ۲۱ تومان میشد.
ساعت ۲۱:۰۰ اکثر مسافرها از مرز عبور کرده بودند و اتوبوس حرکت کرد. چند تا صندلی اتوبوس خالی بود که فکر کنم مدارکشون کامل نبوده و نتونسته بودند از مرز عبور کنند. مقصد نهایی اتوبوس شهر آبیجان (Abidjan) بود ولی ما بلیط تا شهر فرکِسِدوگو (Ferkessedougou) رو خریده بودیم. با حرکت کند اتوبوس انتظار داشتم تا نیمه شب به فرکسدوگو که به اختصار فرکه گفته میشه برسیم.
ساعت ۲۲:۰۰ راننده توی شهر اونگولو برای نماز توقف کرد. ما هم از فرصت استفاده کردیم و توی یک رستوران ساده املت خوردیم. پسر جوانی اومد گفت من از طرف کمپانی اتوبوسرانی هستم، میخواهید شما رو ببرم هتل؟ فکر کردیم یک مزاحم هست و محلش نگذاشتیم.
ساعت ۲۲:۳۰ شده بود و خبری از حرکت نبود. چند تا از مسافرها هم گوشه و کنار خیابان خوابیده بودند. راننده رو پیداش کردیم و پرسیدیم کی حرکت می کنی؟ گفت من خسته هستم، می خوابم، صبح زود حرکت می کنم! تازه فهمیدیم اون پسر مزاحم نبوده 😶
سراغ هتل رو گرفتم، گفتند یک هتل بائوباب همین نزدیکی هست. ۵ دقیقه تا هتل راه بود. رفتم هتل رو دیدم و یک اتاق ازش گرفتم. برگشتم بچه ها و کوله پشتی رو از داخل اتوبوس بردارم، باران گرفت. زیر باران کاملا خیس شدیم تا به هتل بائوباب برسیم. تصمیم گرفتیم صبح حسابی بخوابیم و بی خیال ادامه بلیطمون تا شهر فرکه بشیم. اتاق دو تخته با تشک اضافه، دوش آب گرم و کولر گازی پنجره ای، پانزده هزار فرانک غرب آفریقا شد.
روز اول، شهر بواکه
هشت صبح و بدون عجله از خواب بیدار شدم. همسفرها هنوز خواب بودند. رفتم بیرون و از یک مغازه نزدیک هتل بائوباب سیم کارت و شارژ خریدم. سیم کارت بعلاوه یک بسته ۷۵۰ مگابایتی ۱۶۰۰ سی اف ای شد. ارتباط با مردم ساحل عاج سخت نبود. درسته که زبان رسمی فرانسوی هست ولی افرادی میشه پیدا کرد که در حد دو کلمه انگلیسی بلد باشند، حتی توی یک شهر کوچک.
برای صبحانه به همان رستوران کنار خیابان شب قبل رفتیم و باز هم از املت های خوشمزش نوش جان کردیم. قیمت یک ساندویچ املت بعلاوه چایی یا قهوه ۱۲۰۰ سفا شد.
برای رفتن به شهر فرکه گزینه های مختلف رو بررسی کردیم. سریعترین گزینه تاکسی های خطی بود که زود حرکت می کردند. کرایه هر نفر ۱۵۰۰ سفا بود و واقعا هم زود حرکت کرد. فاصله ۴۵ کیلومتری تا شهر فرکه رو یک ساعته رفتیم. جاده های ساحل عاج در نگاه اول به نظرم خیلی خوب اومد.
از راننده خواستیم ما رو به گاراژ شهر فرکه ببره. گفت گاراژ به دردتون نمیخوره، شما رو جایی میبرم که اتوبوس های عبوری به سمت جنوب از اونجا رد میشه و سریع تر ماشین پیدا می کنید. زیر یک درخت بزرگ با دو سه تا نیمکت و چند تا خانم انبه فروش ما رو پیاده کرد.
تا اتوبوس پیدا بشه مشغول انبه خوردن و بازی با بچه ها شدیم. به فصل برداشت انبه رسیده بودیم و انبه خیلی ارزان بود. یک ظرف بزرگ انبه (۱۰ الی ۱۲ عدد) رو ۷۰۰ فرانک غرب آفریقا میدادند.
یک ساعتی منتظر شدیم تا یک اتوبوس عبوری با جای خالی پیدا شد. اتوبوس تمیزی بود، کولر داشت و کمک رانندش هم مودب بود. هر ردیف اتوبوس ۳+۲ صندلی داشت، شبیه هواپیما. این مدل اتوبوس رو توی آفریقا زیاد دیدم. صندلی ها کوچک هست و راحتی مسافر اهمیت چندانی نداره. اولین بار این اتوبوس ها رو سال ها پیش توی تانزانیا دیدم.
برای شهر بواکه در فاصله ۲۳۰ کیلومتری جنوب، نفری ۳۵۰۰ سفا دادیم. جاده ها خوب بودند فقط اتوبوس برای پیاده و سوار کردن مسافر توقف زیاد داشت. ساعت ۱۶:۰۰ به گاراژ شهر بواکه رسیدیم. تا مرکز شهر و جایی که هتل و مسافرخانه ها بودند راه زیاد بود و مجبور شدیم یک تاکسی بگیریم.
هتلی که از روی نقشه انتخاب کرده بودیم هتل هنر بود. ورودی هتل بسیار زیبا بود و معماری داخلی جالبی داشت. قیمت اتاق هاش با پولی که مد نظر ما بود خیلی فاصله داشت. وقتی قیمت پیشنهادی رو به پذیرش هتل گفتیم، خیلی محترمانه بهمون آدرس چند هتل و مسافرخانه در اون نزدیکی رو داد.
باران شروع شده بود و دنبال هتل گشتن زیر باران راحت نبود. پذیرش هتل هنر قبول کرد کوله پشتی ها اونجا بمونه و وقتی محل اقامتمون مشخص شد برگردیم و ببریم. نیم ساعت طول کشید تا چند تا هتلی رو ببینیم و نهایتا یک اتاق با قیمت ۱۲۰۰۰ سفا انتخاب کنیم.
کوله ها را آوردیم و کمی استراحت کردیم تا باران بند بیاد. عصر بود که به دیدن و گشت و گذار توی شهر بواکه رفتیم. بواکه با حدود ششصد هزار نفر جمعیت، دومین شهر بزرگ ساحل عاج محسوب میشه.
بواکه شهر به سامانی بود. اکثر خیابان ها آسفالت و عریض بودند و چراغ راهنمایی داشتند. ماشین ها نسبتا قوانین راهنمایی رو رعایت می کردند و زیاد بوق نمی زدند. تاکسی های شهر متحد الشکل و نارنجی بود و در کل شهر تمیز بود. همه این ها باعث میشد با اینکه شهر چیز خاصی برای دیدن نداشته باشه، ولی از قدم زدن توی بواکه زیر نم نم بارون و گاهی پناه گرفتن زیر درختان انبه غول پیکرش لذت ببریم.
سری به ایستگاه راه آهن شهر بواکه زدیم. به نظر میامد مدت هاست قطاری از اینجا عبور نکرده. شخصی که اونجا بود گفت هفته ای چند قطار به آبیجان و همینطور اوآگادوگو پایتخت بورکینافاسو میره ولی هیچ برنامه زمانبندی مشخصی نداره. بواکه مرکز پنبه هست و یکی ازکاربردهای این قطار حمل محصول پنبه مزارع اطراف شهر و رساندن اون به آب های اقیانوس اطلس در آبیجان هست.
دو تا مغازه صنایع دستی هم پیدا کردیم که ماسک های خوبی داشتند ولی قیمت هاشون نجومی بود. فروشنده ها ادعا می کردند این ماسک ها قدیمی و آنتیک هست. با توجه به اینکه آبیجان رو پیش رو داشتیم، همسفران خرید رو به اونجا موکول کردند.
بواکه خیابانی به اسم جاکو داره که من اسمش رو گذاشتم خیابان شکم. از عصر تا آخر شب اطراف این خیابان پر از بساط کبابی میشه. بیشترشون هم مرغ کباب می کنند و بعضی هاشون ماهی و بز. برای شام از همین مرغ و ماهی های کباب شده خوردیم.
روز دوم، روستای ساکاسو
امروز قصد داشتیم به روستای ساکاسو در اطراف بواکه بریم که با سفال های سیاهش معروف هست. از سوپر مارکت هندی نزدیک هتل کیک برای صبحانه خریدیم و در مورد روستا پرس و جو کردیم. با تاکسی با گاراژ مربوطه رفتیم و سه تا بلیط برای روستای ساکاسو خریدیم. قیمت بلیط برای هر نفر ۱۰۰۰ فرانگ غرب آفریقا شد.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
باید منتظر میموندیم تا تاکسی پر بشه. توی ساحل عاج هم مثل گینه حداقل ۹ تا مسافر سوار می کنند ولی اوضاع ماشین ها کمی بهتره.
ساعت ۹:۴۵ تاکسی پر شد و حرکت کرد. اطراف جاده بسیار زیبا و سرسبز بود. کلا توی چند روز گذشته هر چقدر به سمت جنوب میرفتیم و از منطقه صحرا و ساحل دور میشدیم، پوشش گیاهی بیشتر میشد.
ساعت ۱۰:۳۰ به روستای نسبتا بزرگ ساکاسو رسیدیم. از مردم روستا در مورد سفال سیاه پرس و جو کردیم. اکثرا چیزی نمیدونستند یا ما رو به جایی هدایت می کردند که خبری نبود. توی یک خانه انباری از سفال سیاه دیدیم ولی کسی که سفال درست کنه اونجا نبود. بعد از نیم ساعت متوجه شدیم کجای کار ایراد داره. روستاهای زیادی با اسم ساکاسو توی این منطقه هستند فقط پیشوند یا پسوندهی متفاوتی دارند.
یک دختر مدرسه ای گفت میتونم به روستای خودم ببرمتون تا اونجا ساخت سفال رو هم ببینید. لوسیا به همراه دوستانش مدرسه رو پیچوند و ما هم به دنبالش راه افتادیم. روستای لوسیا ۱۰ کیلومتر با ساکاسو فاصله داشت و نمیشد پیاده رفت. تنها وسیله ای که به اونجا میرفت وسیله ای شبیه توک توک بود. چون عجله داشتیم یکی از این شبه توک توک ها رو کرایه کردیم و به همراه لوسیا و دوستان راهی شدیم. مبلغی که با راننده توافق کردیم ما رو ببره، توقف کنه و به ساکاسو برگردونه ۵۰۰۰ فرانک غرب آفریقا بود.
جاده خوب نبود و سرعت حرکتمون پایین. از چند روستای بسیار کوچک هم توی مسیر عبور کردیم که توی نقشه نبودند. روستای لوسیا کلا سه تا خانواده داشت. تنها مادربزرگ داشت به روش کاملا دستی سفالگری می کرد. قدری به تماشای سفالگریش نشستیم و بعد هم گشتی داخل روستا زدیم. به نظر میومد بیشتر از اینکه روستا برای ما جالب باشه، حضور ما برای اهالی روستا جالب بود و با کنجکاوی هر حرکت ما رو دنبال می کردند.
روستا پر از درخت بادام هندی بود و برای اولین بار این میوه رو روی درخت دیدم. میوه بادام هندی ابتدا سبزه و بعد کم کم قرمز و زرد میشه. زمانیکه زرد شد میوه کامل رسیده و معمولا خودش از درخت جدا میشه. میوه زرد رنگ رو میشه خورد، طعم شیرین گس مانندی شبیه خرمالو داره. دانه بادام هندی که یکجورایی به میوه چسبیده و داخلش نیست رو نمیشه به راحتی خورد چون پوسته بسیار سفتی داره. بعد از خوردن میوه زرد رنگ، داشتم دانه رو داخل دهانم قرار میدادم تا با دندان پوستش رو خرد کنم. لوسیا مانع این کار شد و بهم فهموند خیلی خطرناکه و ترکیب این پوسته و میوه ای که خوردم سمی هست و باعث دل درد شدید و حتی مرگ میشه!
دانه رو توی آتش انداخت و بعد از دو دقیقه برش داشت. سپس با استفاده از سنگ پوستش رو شکست. چیزی که از داخلش در اومد همون مغز بادام هندی بود که می شناختم و توی مغازه های آجیلی فروشی دیده بودم.
نکته ای که توی این روستای نسبتا دور افتاده برای من جالب بود، داشتن لباس نسبتا مرتب و تمیز و همینطور غذای کافی بود.
بعد از دیدن روستا با لوسیا و دار و دستش به روستای اصلی ساکاسو برگشتیم.
مستقیم رفتیم به گاراژ و برای بواکه بلیط خریدیدم. از دستفروش توی گاراژ آواکادو خریدیم و تا پر شدن ماشین خودمون رو با آواکادو سیر کردیم. آواکادوهای آفریقا خیلی از آواکادوهایی که تو ایران هست خوشمزه تره و قیمتش هم در مقایسه با ایران مفته.
در مسیر برگشت راننده به جای دو مسافر کنار دستش، سه تا مسافر سوار کرد که توی آفریقا هم به ندرت دیده میشه. نصف مسافر سمت راستی و نصف بدن راننده از پنجره بیرون زده بود 😂
بعد از رسیدن به بواکه، فوری تاکسی گرفتیم به مقصد هتل. قرار بود هتل رو ساعت ۱۲ تحویل بدیم ولی الان ساعت ۳ ظهر شده بود، فکر نمیکردیم بازدید از روستا اینقدر طول بکشه و تنبلی صبحگاهی باعث شده بود اتاق رو قبل از رفتن تحویل ندیم. البته دوش گرفتن وسط یک روز گرم و بعد از سفر نیم روزه هم دلیل دیگرش بود. پسران جوانی که خیلی هم باحال بودند و دیروز قبول کردند تشک اضافه توی اتاق بذارند، حالا کمی بداخلاق شده بودند و می گفتند رییس ما رو دعوا کرده که چرا این اتاق تکلیفش معلوم نیست، الان هم نظافتچی ها رفتند و اتاق واسه امروز ما از دست رفته، باید پول کامل امشب یعنی ۱۲۰۰۰سفا رو بدید. حق با اون ها بود. با کمی صحبت و خنده و نهایتا تماس تلفنی با رئیس، ۲۰۰۰ سفا برای دیر تحویل دادن اتاق پرداخت کردیم.
پیاده به سمت گاراژ مرکزی شهر که مخصوص مسافت های دور بود رفتیم. بلیط اتوبوس ساعت ۱۶:۳۰ برای شهر یاموسوکرو (Yamoussoukro) پایتخت ساحل عاج خریدیم. قیمت یک بلیط ۳۰۰۰ فرانک غرب آفریقا شد. تا حرکت اتوبوس گشتی اطراف زدیم تا شاید چیزی برای خوردن پیدا کنیم.
وای فای اتوبوس سرعت بالایی داشت و باعث تعجب من شده بود. سوار بر اتوبوس تمیز، حرکت با سرعت بالا در جاده هایی با اسفالت خوب، کولر با باد خنک و اینترنت پر سرعت باعث میشد فراموش کنم دارم توی غرب آفریقا سفر می کنم!
مسافت ۱۱۰ کیلومتری با یک بار توقف پیموده شد و ساعت ۱۸:۳۰ به شهر یاموسوکرو رسیدیم.
به سمت قسمتی از شهر که مسافرخانه های زیادی داشت حرکت کردیم. اولین مسافرخانه ای که رفتیم بسیار کثیف و ترسناک بود و خود مسوول اونجا گفت بدرد شما نمیخوره.
توی کافه کنار خیابان کوله ها رو گذاشتیم، یک نفر پیش کوله ها موند و دو نفر دیگه در دو جهت مختلف مشغول جستجو برای محل اقامت شدیم. پیدا کردن جایی که تمیز باشه و قیمتش هم مناسب باشه راحت نبود. یک مشکل دیگه توی شهر یاموسوکرو این بود که جاهای تمیزی که با قیمت منطقی پیدا می کردیم معمولا فاحشه خانه بودند یا زوج هایی که با هم زندگی نمی کردند بصورت ساعتی کرایه می کردند. حدود یک ساعت و نیم طول کشید تا تونستیم یک اتاق مناسب که برای سه نفر جا داشته باشه پیدا کنیم. واسه اتاق کولر دار به همراه حمام ده هزار سفا پرداخت کردیم.
قبل از خواب توی خیابان های شهر که بسیار زنده و پر از غذا فروشی بود قدم زدیم. نشاسته اصلی که مردم ساحل عاج می خوردند غذایی به اسم آتِکه یا آچِکه هست. این غذا از ریشه کاساوا درست میشه و کنار همه غذاهاشون هست. توی خیابان های شهر دیگ های بزرگی رو دیدم که زنان مشغول پختن آتکه بودند.
روز سوم، یاموسوکرو پایتخت ساحل عاج
شهر یاموسوکر که به اختصار یامکرو هم گفته میشه قدمت چندانی نداره. در سال ۱۹۶۰ ساحل عاج به رهبری آقای فلیکس هوفوئه بوانی از مستعمره فرانسه بودن رها شد و به استقلال رسید. در سال ۱۹۶۴ آقای بوانی که رئیس جمهور ساحل عاج شده بود تصمیم گرفت شهر یاموسوکرو رو در محل روستای آبا و اجدادیش بنا کنه. در سال ۱۹۸۳ هم اعلام کرد که شهر یاموسوکرو پایتخت ساحل عاج هست. بوانی تا سال ۱۹۹۳ و آخرین لحظات عمرش، رئیس جمهور باقی موند. در زمان مرگش طولانی ترین زمان رهبری در قاره آفریقا رو داشت. در ساحل عاج و کلا غرب آفریقا محبوبیت زیادی داره و القابی نظیر مرد صلح، پدر آفریقا و مرد عاقل آفریقا بهش داده شده.
نصف روز فرصت داشتیم تا این پایتخت جدید رو ببینیم. بازار میوه و تره بار اولین جایی بود که رفتیم. بازار نسبتا بزرگی بود و حس خوب زندگی میداد. با مردمش گپ زدیم و بعضی وقت ها موقع عکس گرفتن کمی ناراحتشون کردیم.
توی خیابان اصلی و بسیار عریض شهر به سمت شمال رفتیم و مسجد جامع بزرگ یاموسوکرو رو دیدیدم. کلا شهر خیابان های عریض و خلوت زیاد داره. رویای هوفوئه بوانی که این شهر تبدیل به پایتخت شلوغ و پر جنب و جوش بشه هیچ وقت عملی نشد. یاموسوکرو حدود ۳۰۰ هزار نفر جمعیت داره و پنجمین شهر بزرگ ساحل عاج هست.
بعد از دیدن مسجد به سمت برکه نیلوفرهای آبی رفتیم. بچه هایی که مشغول بازی بودند بی خیال توپ خودشون شدند و ما شدیم وسیله بازی جدیدشون ☺ توی این کشور بچه ها عاشق دوربین هستند و تقریبا همشون به پیشنهاد عکس گرفتن آره میگند. خیلی وقت ها هم خودشون با ژست گرفتن ما رو دعوت به عکس گرفتن می کنند.
در مسیرمون به سمت کلیسای بزرگ از بین نخلستان های نارگیل عبور کردیم. فضای این قسمت از شهر من رو یاد خوزستان، نخلستان های خرما و گله های گاو و گاو میشی که در شادگان دیده بودم انداخت.
آخرین جایی که بهش رسیدیم کلیسای جامع یا همون باسیلیکا بانوی صلح بود. این کلیسای عظیم به تقلید از کلیسای جامع سنت پیتر در واتیکان ساخته شده. با در نظر گرفتن فضای بیرونی، کلیسای بانوی صلح یاموسوکرو، بزرگترین کلیسای دنیاست! این کلیسا در سال ۱۹۸۵ به دستور هوفوئه بوانی و با هزینه ای بالغ بر ۳۰۰ میلیون دلار درطول ۵ سال ساخته شد. قطعا این کلیسا وقتی مراسمی برگزار بشه و پر از جمعیت باشه خیلی با شکوه خواهد بود اما در زمان بازدید ما فقط چند گردشگر اونجا بودند و دمای ۴۰ درجه هوا هم بشدت آزار دهنده بود. ورود به محوطه اصلی کلیسا رایگان بود ولی برای رفتن زیر گنبد باید بلیط ۲۰۰۰ فرانکی میخریدیم.
توی کافی شاپ کلیسا نوشیدنی خنک خوردیم و با تاکسی به سمت هتل حرکت کردیم. هوا به قدری گرم بود که حتی نمیشد به پیاده رفتن فکر هم کرد!
وسایل رو جمع کردیم، اتاق رو ساعت ۱۳ که قولش رو داده بودیم تحویل دادیم و به یکی از گاراژ های یاموسوکرو رفتیم. بلیط اتوبوس به مقصد ابیجان و قیمت ۴۰۰۰ سفا خریدیم.
اتوبوس ساعت سه بعد از ظهر حرکت کرد و بعد از طی ۲۴۰ کیلومتر، حدود شش عصر به حومه آبیجان رسید. اتوبوس به گاراژ اجامه در شمال آبیجان می رفت. شخصی که سال ها آبیجان زندگی کرده بهم گفته بود یکی از خطرناک ترین محله های آبیجان همین اجامه هست، اگر هم گذرت به محله اجامه افتاد، مراقب باش داخل ترمینال اتوبوسرانی اجامه نری که سالم بیرون نمیایی!
با این توصیه تمام تلاشم رو کردم داخل گاراژ اجامه نشیم. کلی با کمک راننده صحبت و بهش فهموندم ما رو چند تا خیابان قبل گاراژ پیاده کنه.
جایی که پیاده شدیم همچنان محله اجامه بود و تلاش کردیم قبل از اینکه هوا کامل تاریک بشه از اونجا خارج بشیم. یک ترمینال ون های داخل شهری همون نزدیکی بود.
با کمک محلی ها ون مورد نظر رو پیدا کردیم و سوار شدیم. توی آبیجان به این ون ها و همینطور مینی بوس های حمل و نقل عمومی باکا گفته میشه. مقصد ما قسمتی از محله کوکودی بود که از روی نقشه چند تا مسافرخانه و هتل رو اونجا نشون کرده بودیم. شاگرد راننده اول ۳۰۰ سفا واسه کرایه گفته بود ولی حرفش رو عوض کرد و ۵۰۰ سفا گرفت. توی جر و بحثی که باهاش داشتیم چند تا از مسافرها هم طرف ما رو گرفتند و خلاصه بحث و داد و بیداد مفصلی توی باکا پیش اومد. در نهایت با توصیه مسافرها ایستگاه دورتری پیاده شدیم که به خیابان مورد نظر ما نزدیکتر بود و کرایش همون ۵۰۰ میشد.
آبیجان ترافیک وحشتناکی داره. خیلی طول کشید تا به محله کوکودی برسیم. آبیجان در کل شهر امنی در شب نیست ولی کوکودی محله نسبتا خوبی هست. چند تا مسافرخانه رو چک کردیم تا به هتل آپارتمان بِله وو رسیدیم. اتاق های نوساز و خوبی داشت. قیمت هر اتاقش ۳۰ هزار سفا بود. با کلی چانه زدن، قول سه شب موندن و فهموندن اینکه وقتی همه اتاق هات خالیه باید تخفیف بدی، ۱۵ هزار سفا برای یک شب توافق کردیم. اتاقمون کولر، دوش آب گرم و یک آشپزخانه کوچک (بدون اجاق و یخچال) هم داشت. آبیجان یکی از گرونترین شهرهای غرب آفریقا برای اقامت هست و فکر نمیکردم بتونیم همچین اتاقی با این قیمت بگیریم.
از امانوئل که توی هتل کار می کرد سراغ رستوران گرفتیم. خودش اومد رستوران رو نشونمون داد، نشست تا غذای ما تمام بشه و با هم برگشتیم هتل آپارتمان بله وو.
تنها مشکل اتاقمون این بود که نقطه کور آنتن موبایل بود و برای آنتن دادن و اتصال به اینترنت باید میرفتم روی پشت بام و حین کار با اینترنت با پشه ها هم میجنگیدم.
روز چهارم، آبیجان پایتخت اقتصادی ساحل عاج
شهر آبیجان تا سال ۱۹۸۳ پایتخت ساحل عاج بود. بعد از اینکه پایتخت به یاموسوکرو منتقل شد، از اهمیت آبیجان کم نشد. با توجه به اینکه آبیجان در ساحل اقیانوس اطلس قرار گرفته، همچنان پایتخت اقتصادی و مهمترین شهر ساحل عاج باقی موند. حتی سفارت کشورهای خارجی هم در ابیجان باقی موندند و به یاموسوکرو نقل مکان نکردند.
اولین جایی که رفتیم سفارت نیجریه در آبیجان بود. نیم ساعت بحث و گفتگو و توضیحات ما به کارکنان سفارت بی فایده بود. سفارت نیجریه یک حرف رو از اول تا آخر تکرار می کرد: اینجا فقط امور شهروندان ساحل عاج و کسانی که کارت اقامت دارند رو انجام میدیم و لاغیر!
بعد از تلاش ناموفق، پیاده به سمت کلیسای جامع سنت پائول رفتیم. نسبت به کلیسای بانوی صلح یاموسوکرو خیلی کوچکتر بود. این کلیسا هم تقریبا خالی بود. هر کلیسا و مسجدی که در ساحل عاج رفتیم خالی بود. احتمالا فقط روزهای جمعه و یکشنبه عبادت می کنند.
شیشه های رنگی داخل کلیسا و باغ پشتش رو دوست داشتم.
یک تاکسی گرفتیم و به سفارت نیجر رفتیم. کارکنان سفارت نیجر بسیار مودب تر از نیجریه بودند. با حوصله به حرف هامون گوش دادند و پس از مشورت با کنسول گفتند ۱۰ روز طول میکشه بهتون ویزا بدیم. اینقدر وقت نداشتیم، ازشون تشکر و خداحافظی کردیم. اولش قصد داشتم باهاشون سر زمان چانه زنی کنم اما یکی از همسفرها عکس هاش رو فراموش کرده بود بیاره و بدون مدارک کامل، چانه زنی فایده نداشت.
پیاده به سمت بازار صنایع دستی راه افتادیم. از یک دستفروش کنار خیابان خوراک نیمرو خریدیم و صبحانه و ناهارمون رو خوردیم.
ساعت ۱۳:۳۰ به بازار صنایع دستی آبیجان که خیلی هم بزرگ بود رسیدیم. دو ساعت توی بازار گشت میزدیم و باز هم نتونستیم همش رو ببینیم. من بازار رو خیلی دوست داشتم چون پر از رنگ بود اما همسفرها از قیمت ها اصلا راضی نبودند.
هوا خیلی گرم و شرجی بود و من با چند لیوان آب پرتقال که در حقیقت آب نارنگی تازه بود تونستم خودم رو سرپا نگه دارم. فصل رسیدن مرکبات بود و نارنگی قیمت مناسبی داشت.
با تاکسی به هتل آپارتمان برگشتیم، قدری زیر کولر استراحت کردیم و عصر که هوا بهتر شد توی محله کوکودی به گشت و گذار پرداختیم.
آبیجان شهر بسیار بزرگی هست و با ۵ میلیون نفر جمعیت، سومین شهر بزرگ فرانسه زبان دنیاست. دیدن همه شهر و محله هاش قطعا روزها و شاید هفته ها زمان ببره. ممکنه این شهر که به پاریس غرب آفریقا هم شهرت پیدا کرده برای خیلی ها جذاب باشه ولی ما نمیخواستیم زیادی براش وقت بگذاریم. آبیجان به شب های زنده و کلاب و بارهاش هم معروفه و بسیاری از توریست های غربی برای این به دیدن آبیجان می آیند.
درسته که آبیجان یک شهر بندری و در ساحل اقیانوس اطلس (خلیج گینه) هست ولی خودش ساحل خوب نداره و باید شنا و آبتنی باید به خارج از شهر رفت.
روز پنجم، شهر ساحلی گراند بسام
امروز صبح به سفارت بنین در آبیجان رفتیم. چون فرصت داشتیم پیاده به سمت سفارت رفتیم تا بیشتر شهر آبیجان رو ببینیم.
کارمند سفارت بنین خیلی خوش برخورد بود و گفت ویزای بینین رو میتونید آنلاین بگیرید، نیم ساعته هم ویزا اکی میشه. قیمت ویزا بنین ۵۰ یورو میشد. کارمند سفارت گفت من هم میتونم با کارت خودم براتون کار ویزا رو انجام بدم و شما نقدی بهم بدید. ازش پرسیدم لب مرز هم میشه ویزا گرفت؟ گفت آره میشه ولی ممکنه مامور مرزی خسته باشه و براتون انجام نده و توی دردسر بیافتید. میگفت لب مرز هم همین قیمت هست.ولی من شنیده بودم ویزای بدو ورود ارزانتر از این میشه. نهایتا تصمیم گرفتیم ویزا رو لب مرز بگیریم.
با دو بار عوض کردن باکا (که خیلی هم شلوغ بود و برای سوار شدنش دعوا بود) به گاراژی که ماشین ها برای شهر گراند بسام یا بطور خلاصه بسام از اونجا حرکت می کردند رفتیم. برای بسام بلیط ۵۰۰ فرانکی خریدیم و منتظر موندیم تا باکا پر بشه.
فاصله ۴۰ کیلومتری تا بسام حدود یک ساعت طول کشید. شهر گراند بسام قبل از آبیجان پایتخت ساحل عاج بوده و معماری فرانسوی در مرکز شهر هنوز هم حفظ شده. این شهر در فهرست میراث جهانی یونسکو هم ثبت شده.
از خانه هنرمندان بسام و نقاشانی که مشغول کار بودند دیدن کردیم. در همون نزدیک سوله بزرگی رو هم به صنایع دستی اختصاص داده بودند که دیدنش خالی از لطف نبود.
چند تا پالم مسافر هم توی بسام دیدم. درخت تراولر پالم یا پالم مسافر به نوعی از نخل گفته میشه که آب زیادی توی ساقه هاش ذخیره میکنه. در قدیم مسافر های در راه مانده وقتی این درخت رو میدیدند خیلی خوشحال میشدند چون با قطع یکی از شاخه هاش کلی آب بدست میاوردند.
پیرمردی که از اول ورودمون به گراند بسام دنبال ما راه افتاده بود دیگه رفته بود روی اعصابمون و هرچه بهش می گفتیم دنبال ما نیا باز هم میامد و می گفت راهنمای شما بودم و باید به من پول بدید. یکی دیگه از کابردهای اسکناس ۵۰۰ تومانی اینه که شر این افراد رو از سرم کم کنم 😉
شهر گراند بسام به ساحل های خوبش هم معروفه. بعد از دیدن شهر، بقیه روز رو در ساحل گراند بسام استراحت کردیم و غرب آفتاب رو هم اونجا تماشا کردیم.
دیدن پیرمردهای سفید پوست با دختران سیاه پوستی که به نظر زیر ۱۸ سال بودن، من رو یاد صحنه های مشابه در تایلند انداخت. تنها موردی بود که توی گراند بسام آزار دهنده بود.
شب شده بود که به سمت گاراژ شهر حرکت کردیم. یک کافه رستورن محلی هم توی مسیر دیدیم و شام رو همونجا خوردیم.
به گاراژ رفتیم و با یک باکا ۵۰۰ فرانکی به سمت آبیجان حرکت کردیم. از گاراژ تا هتل رو با تاکسی رفتیم و از میوه فروش کوچمون کمی خرید کردیم. ساعت ۱۰ شب به هتل آپارتمان رسیدیم. به امانوئل گفتیم میشه این میوه و آب رو یک ساعت توی یخچالت بذاری تا خنک بشه؟ رفت و پنج دقیقه بعد با یک یخچال کوچک روی دوشش برگشت. پسر خیلی مهربانی بود و توی مدت اقامتمون هر درخواستی داشتیم تمام تلاشش رو میکرد انجام بده.
روز ششم، به سمت مرز ساحل عاج و غنا
با امانوئل دوست داشتنی و بقیه کارکنان هتل آپارتمان خداحافظی کردیم و راهی گاراژی شدیم که ماشین ها به مقصد مرز شرقی از اونجا حرکت می کرد.
از راننده خواستیم قسمتی از بندرگاه شهر که منظره خوبی داشت توقف کنه تا آخرین خداحافظی رو با آبیجان داشته باشیم. آب دریا از طریق چند شاخه به داخل آبیجان نفوذ کرده و همین باعث زیبایی شهر شده. اگر میشد از بالا به آبیجان نگاه کرد، شهری پر از دریاچه و آسمان خراش رو میشد دید.
به جایی رسیدیم که ماشین های مرز از اونجا حرکت می کردند. سه تا صندلی گرفتیم و نیم ساعتی منتظر شدیم تا باکا پر بشه و حرکت کنه. یک میوه فروش که مشتری زیادی هم داشت توجهمون رو جلب کرد. ابتدا پوست اناناس رو می گرفت، بعد اون رو داخل یک پلاستیک نسبتا ضخیم قرار میداد و با دست اینقدر فشارش میداد تا کامل لهیده بشه. حاصل کارش رو از یک صافی عبور میداد و آب آناناس تازه ای که بدست آورده بود رو داخل بطری های یک و نیم لیتری می فروخت. آبمیوه گیری آناناس به روش دستی ندیده بودم.
جاده ساحلی با درختان بزرگ و مزرعه های موز، کاکائو و پالم به قدری زیبا بود که دلم نمیومد پلک بزنم.
ساعت ۱۳:۱۵ به اِلوبو در نقطه صفر مرزی ساحل عاج و غنا رسیدیم. وارد اتاق مرزبانی شدیم. پلیس مرزبانی به دقت کارت های واکسن تب زرد و مننژیت رو کنترل کرد. ماموری که پاسپورت ها دستش بود گفت باید یک کمکی به ما بکنید. زیاد سمج نبود و با خنده و شوخی تمام شد. مهر خروج توی پاسپورت ها زد و به سمت مرزبانی غنا حرکت کردیم.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
هزینه های سفر به به ساحل عاج برای یک نفر ۷۵۰۰۰ فرانک غرب آفریقا معادل ۱۱۴ یورو بعلاوه ۷۰ یورو هزینه ویزا شد.
تاریخ سفر:زمستان ۱۳۹۷
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۶۴دیدگاه
ممنون از سفرنامتون ولی خدایی هتل های خوب هم زیاد داره همینطور ویلاهای اجاره ای - مخصوصا برای شما که با خانواده بودید البته ریسک سفر به شهرهای داخلی هم پذیرفتید :) تنها نکته عجیب در سفرنامه تمرکز روی ضعف و فقر بود و بهتر بود به مراکز مدرن و شبک و خیابان و تفریحات مدرنشون هم پرداخته میشد.
رشد اقتصادی چندین ساله و مثبت آن و سرمایه گذاری عظیمی که در حال انجام هست ساحل عاج را بسوی پیشرفت میبرد.
سلام دوست عزیز
موافقم ساحل عاج به نسبت کشورهای آفریقایی مسیر نسبتا درستی را داره میره
سلام داداش واقعا لذت بردم از سفرنامتون
من همیشه سفرنامه هاتون رو میخونم واقعا زیبا هستند .خیلی لذت میبرم از سفرنامه هاتون امیدوارم موفق باشید همیشه
سلام و سپاس دوست عزیز
واقعا از سفرنامه لذت بردم علتش هم توضیح بسیار عالی با جزییات کامل دلم میخواد سر فرصت بازهم خوندنش را تکرار کنم اگر عمر باقی بود بسیار سپاسگزارم
سپاس از لطفتون دوست عزیز
بنده هم در ساحل عاج شهر ابیجان. منطقه کوکودی زندگی میکردم ایرانیانی بودن که زندگی میکردن و همه اقلیت بهایی بودن
برأي من خيلي جالب بود اما كل هزينه سفر با بليط چقدر ميشود ؟
سلام آقای خانی
هر کدام ازسفرنوشت های شما با چندین بار خواندن بازهم ارزش و لذت شان برایم تمام شدنی نیست . اگه امکانش باشه سفرنوشت تازه ای برامون بذار.
سپاس فراوان
بازم ممنون 😊
سلام ممنون از بیان سفرنامه ی زیبا وکامل تون انگار ماهم با شما بودیم سالم باشید ولی انگیزه ی شما از رفتن به این مناطق فقیر چی هست انگار باید نگران جان سلامتی ومالت باشی
برام جالب بود این سفر و اطلاعات خوبی گرفتم ..ممنون از شما
سلام ؛ شما پرچم دهه شصتی بالا بردی، وقتی سفرنامه های شما تو آفریقامی خونم یاد زبل خان افتادم .واقعا سفر نامه نویسی شما جالب و جذاب هست، یه سوال آقا امید از یه جایی باشما نیست کجا رفتن همسفر شما.
سلام و سپاس بهنام عزیز
امید تا سیرالئون با ما بود و بعدش برگشت ایران
واقعا لذت بردم از خوندن مطالب و سفر نامه زیبای شما جناب احمد خانی اگه ممکنه بنده رو مورد لطف خودتون قرار بدین و عکسهای بیشتری رو برای من از این سفرتون به آدرس ایمیلم بزارین ممنون میشم
سلام و سپاس دوست عزیز
خیلی زیبا و عالی نوشته بودید آقای خانی گرامی ، نمی دونم چرا تاجران لبنانی خیلی زیادی زندگی می کنن در کشور و خیلی ثروتمند هم هستند . کاش ایران هم می تونست از ظرفیت آفریقا استفاده کنه .
سلام دوست عزیز
درست میگید، ما از پتانسیل های آفریقا استفاده نمی کنیم.
سلام وقت شما بخیر وشادی من امسال زمستان همان اذر ماه عازم ابیجان هستم البته اولین تجربه من به یک کشور افریقای هستش و نمیدونم واقعا چکارکنم ممنونم از مطالب زیبایی که نوشته ای و خصوصا تجربیاتی که با ما در میان گذاشتید بیشتر خوشحال شدم که این سفر را با خیال راحت برم
سلام و سپاس دوست عزیز
امیدوارم سفر عالی داشته باشید.
فکر نمی کردم پول کم ارزش کشورمون تو خارج اینقدر کارگشا باشه بیچاره ها نمی دونن این پولایی که روش نوشته ۲۰۰۰ در اصل قیمت یه بستنی کیم هست.😂
عالی بود . با اینکه خودم چند سال ساحل عاج زندگی کردم و البته چند تا از کشورها ی قاره آفریقا رو از نزدیک دیدم ولی این سفر نامه خیلی خوب نوشته شده بود.
سپاس از لطفتون دوست عزیز 🙏
مثل همیشه زیبا و کامل.
وقتی سفرنامه ی شما رو میخونم احساس میکنم خودم به اون کشور سفر کردم.
راستی فک کنم این سفرنامه یه ادیت لازم داره.به عنوان مثال زیر تصویر بادام هندی نوشته شده بادام زمینی و ....
توی اوائل سفر بورکینافاسو یه همسفر آقا داشتین (فک کنم آقا امید) ؛ از یه جایی به بعد دیگه حرفی ازش نزدین.تا کجا همراهتون بود و کجا رفت
سلام مسعودجان
ممنون، اصلاح شد.
اگر سفرنامه سیرالئون رو خونده باشید سرنوشت امید رو میفهمید :)
واقعا برام جالب بود و سوال های زیادی دارم جهت سفر .ممنون میشم کمکم کنید و از تجربیات شما استفاده کنم
سلام. لطفا اگه ایران تشریف دارید به من ایمیل بزنید، در رابطه با ساحل عاج پروژه ای دارم که خوشحال میشم اگه بتونم از کمکتون استفاده کنم
سلام دوست عزیز
از منوی بالا قسمت مشاوره رو انتخاب کنید. در مورد پروژه تون بنویسید و اینکه فکر می کنید من چه کمکی میتونیم بهتون بکنم.
سلام لطفاً گزینه سرچم فعال کنین
خیلی سخته دنبال یه کشور گشتن
سلام دوست عزیز
ممنون از پیشنهادتون.
از اونجایی که سایت بسیار ساده هست، گزینه جستجو اضافه نکردیم تا سرعت کم نشه. روی منو که بزنید لیست همه کشورهایی که سفرنامش رو نوشتم میاد.
چهقد باحال بود پیج اینستا دارید
خیلی جالب آدم با ناشناخته های جهان و زندگی های متفاوت از خود روبه رو بشه واقعا خوشبحال تون
سلام دوست عزیز، ممنونم
بله با همین اسم سفرنوشت در اینستاگرام هستم