سفرم به کشور گینه بیسائو در ادامه سفر غرب آفریقا و پس از دیدن کشورهای موریتانی، سنگال و گامبیا بود. قبل از سفر تنها تصورم از گینه بیسائو یک کشور داغون با زیرساخت های نزدیک به صفر بود. حالا اومده بودم تا ببینم این کشور چقدر با تصوراتم همخوانی داره. با من همراه باشید تا مشاهداتم از این سفر کوتاه رو به همراه تصاویری در سفرنامه گینه بیسائو ببینید.
ویزای گینه بیسائو
کشور گینه بیسائو (Guinea Bissau) در ایران سفارت داره و آدرس سفارت تهران، خیابان شریعتی، خیابان ملک، پلاک ۸، طبقه سوم سفارت گینه بیسائو و تلفن اون هم ۰۲۱۷۷۶۸۱۳۱۸ هست. وقتی برای پرسیدن شرایط ویزا به سفارت مراجعه کردم با درب بسته مواجه شدم. تلفن سفارت رو هم کسی پاسخ نمیداد. نهایتا دفعه دوم که مراجعه کردم، فهمیدم سفارت مدتی هست تعطیل شده و کارمند یکی دیگه از سفارت ها که در ساختمان بود گفت مشخص نیست که سفارت گینه بیسائو کی دوباره بازگشایی بشه.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
هنگام سفر به سنگال به سفارت گینه بیسائو در داکار برای دریافت ویزا مراجعه کردم. خانمی که از پشت یک پنجره جواب مراجعه کننده ها رو میداد خوش اخلاق نبود و تا در مورد ویزا پرسیدم گفت روی اون کاغذ که به دیوار هست همه چیز رو نوشتیم. هزینه دریافت ویزای گینه بیسائو در داکار ۶۹ یورو بود. مدارک لازم برای ویزا هم کپی پاسپورت و واکسن تب زرد، رزرو هتل، دو قطعه عکس و تکمیل فرم ویزا بود. زمان لازم برای صدور ویزا هم ۷۲ ساعت بود. برای کسانی که تقاضای ویزای اکسپرس داشتند هزینه ویزا ۸۴ یورو و مدت زمان صدور ویزا ۲۴ ساعت بود. از گرفتن ویزا در داکار صرف نظر کردم.
نهایتا به همراه همسفرانم برای گرفتن ویزا به کنسولگری گینه بیسائو در شهر زیگانکور در جنوب سنگال مراجعه کردیم. مدارک لازم برای ویزا در کنسولگری کوچک گینه بیسائو فقط پاسپورت، کپی پاسپورت و ۳۰ یورو بود. در کمتر از ۱۵ دقیقه ویزای یک ماهه گرفتیم. راحت ترین ویزایی بود که در غرب آفریقا گرفتیم.
طبق اطلاعات وزارت خارجه گینه بیسائو ما ایرانی ها میتونیم ویزای فرودگاهی گینه بیسائو رو فقط وقتی که از طریق مرز هوایی و فرودگاه بیسائو وارد میشیم بگیریم. اما باید قبلش با اداره مهاجرت مکاتبه کرده باشیم و یک نامه تاییدیه اولیه ازشون بگیریم و گر نه اجازه سوار شدن به هواپیما به ما داده نمیشه. فکر نکنم گرفتن این تاییدیه ساده باشه.
با مراجعه به وبسایت مرزبانی گینه بیسائو میشه برای ویزای الکترونیکی هم اقدام کرد. من چندبار چک کردم نوشته بود بطور موقت از ارائه ویزای الکترونیکی معذوریم.
مختصری در مورد گینه بیسائو
کشور جمهوری گینه بیسائو بخاطر اینکه با کشور همسایش یعنی گینه اشتباه نشه اسم پایتختش رو به خودش اضافه کرده. گینه بیسائو با مساحت ۳۶۱۲۰ کیلومتر مربع کمی از استان آذربایجان غربی کوچکتره. این کشور مستعمره پرتغال بوده و تنها کشوری در غرب آفریقا هست که برای استقلالش جنگید و نهایتا در سال ۱۹۷۴ موفق شد استقلالش رو بدست بیاره. بعد از استقلال دورانی از دیکتاتوری، جنگ داخلی و حکومت نظامی رو داشته و نهایتا در اوایل قرن بیست و یک دمکراسی نیم بندی در اونجا برقرار شد. تنها همسایه هاش سنگال و گینه هستند و در جنوب حدود ۳۵۰ کیلومتر خط ساحلی با اقیانوس اطلس داره. گینه بیسائو ۸۸ تا هم جزیره داره و ماهیگیری بخش بزرگی از اقتصادش رو تشکیل میده.
جمعیت کشور گینه بیسائو حدود یک و نیم میلیون نفره و زبان رسمی کشور پرتغالی هست که با توجه به مستعمره پرتغال بودن، غیرعادی نیست. البته بسیاری از مردم خصوصا خارج از پایتخت به زبان کریول صحبت می کنند. نیمی از مردم به ادیان محلی باور دارند و حدود نیمی از مردم هم مسلمان هستند. از چند نفری که پرسیدم چه مسلمانی هستی، گفتند ما مسلمان صوفی هستیم. درصد بسیار کمی هم مسیحی هستند.
یکی از نکات منفی گینه بیسائو آمار نسبتا بالای ختنه زنان در این کشور هست. طبق براوردهای سازمان جهانی بهداشت حدود ۵۰ درصد زنان ۱۵ تا ۵۰ ساله دراین کشور ختنه شدند. این آمار در شهرهای شرقی گابو و بافاتا به ۹۰ درصد هم میرسه!
آب و هوای گینه بیسائو گرم و استوایی هست و فصل پر باران طولانی داره. توصیه می کنم در فصل پر باران به این کشور سفر نکنید چون هم پشه و بیماری هایی نظیر مالاریا زیاد میشه، هم تردد بین شهری سخت هست. فصل خشک و کم باران از اوسط آذرماه شروع میشه و تا اوایل اردیبهشت ادامه داره.
روز اول؛ ورود به گینه بیسائو
بعد از اینکه مرزبانی سنگال بالاخره مهر خروج رو در پاسپورتمون زد، به همراه سه همسفرم یعنی امید و فهیمه و شهرزاد به سمت مرزبانی گینه بیسائو در فاصله پنجاه متری حرکت کردیم. پلیس گینه بیسائو بدون هیچ سوالی و پس از دیدن کارت واکسن تب زرد و کنترل ویزا، مهر ورود رو در پاسپورت ها زد و ما به عنوان آخرین مسافران سوار ون شدیم و به سمت شهر بیسائو پایتخت گینه بیسائو حرکت کردیم. ساعت از ۱۴ گذشته و هوا خیلی گرم شده بود. آفتاب سوزان هم از پشت شیشه داخل ماشین رو به تنور داغی تبدیل کرده بود.
کیفیت جاده ها نسبت به سنگال پایین تر اومده بود و هرچه از مرز دورتر میشدیم چاله های جاده بیشتر و بزرگتر میشد. از اونطرف اطراف جاده سر سبزتر بود و تعداد شهر و روستاها هم کمتر. در قسمت هایی از مسیر از بین جنگل های تُنُک مانگرو (جنگل حرا) عبور می کردیم. با اینکه از اقیانوس خیلی فاصله داشتیم اما فرو رفتگی های دریا در خشکی تونسته بود آب شور دریا رو به این زمین های پست برسونه و درختان مانگرو رشد کنه. وقتی به روستا یا شهر کوچکی نزدیک میشدیم، درختان انبه و پاپایا دیده میشد. رنگ خاک هرچه به پایتخت نزدیک تر میشدیم قرمزتر میشد که نشانه غنی بودن خاک بود. البته ریه های ما هم از این خاک قرمز بی نصیب نموند.
ساعت ۶ عصر به حومه شهر بیسائو رسیدیم. راننده ون ما رو کنار یک خیابان خاکی و عریض پیاده کرد. از اونجا تا هتل آپارتمانی که در مرکز شهر انتخاب کرده بودیم رو با یک تاکسی رفتیم. تاکسی های بیسائو همشون مرسدس بنزهای قدیمی با رنگ آبی براق بودند. قیمت تاکسی در بیسائو منطقی بود و با ۱۵۰۰ سفا فاصله حدود ۲۵ دقیقه ای رو رفتیم. واحد پول گینه بیسائو فرانک غرب آفریقا هست که در ۸ کشور غرب آفریقا استفاده میشه و در سفرنامه سنگال مفصل در موردش توضیح دادم. هر ۱ یورو معادل ۶۵۶ فرانک غرب آفریقاست. این پول به اختصار سی اف آ و یا ساده تر سفا گفته میشه.
در بیسائو از هاستل خبری نیست و هتل ها هم چون تعدادشون کمه خیلی گرون هستند. هتل آپارتمان تراسوس روبی در منطقه نسبتا خوب شهر واقع شده بود و مجموعه ای از چند اتاق و ویلا در یک باغ زیبا بود. با خانمی که صاحب اونجا بود حدود ده دقیقه ای مذاکره کردیم و نهایتا قبول کرد یک ویلای چهار تخته رو به قیمت ۳۵۰۰۰ فرانک غرب آفریقا بهمون بده. البته گفت اگر کولر نخواهید و فقط پنکه استفاده کنید ۳۰ هزارتا هم میدم، ولی بدون کولر نمیشد دوام آورد.
وارد اتاق که شدیم فهمیدیم اتفاق خیلی بدی افتاده. امید موبایلش رو توی تاکسی جا گذاشته بود! شماره پلاک تاکسی رو نداشتیم و پیدا کردن تاکسی بین اون همه تاکسی شبیه هم از پیدا کردن سوزن در انبار کاه سخت تر بود!
کوله پشتی ها رو گذاشتیم و رفتیم از داخل شهر چیزی برای خوردن پیدا کنیم. شب شده بود و چراغ روشنایی هم در کوچه و خیابان خیلی کم بود. به سختی تونستیم یک بقالی باز پیدا کنیم و تخم مرغ، کنسرو سبزیجات و نان بخریم. برگشتیم هتل و با اندک امکاناتی که داشتیم شام درست کردیم.
تنها کولر داخل سالن زورش به خنک کردن نمیرسید و با کمک دو تا پنکه تونستیم بخوابیم. با توجه به اتفاقی که برای امید افتاده بود همگی ناراحت بودیم و یکی از روزهای بد سفر رو پشت سر گذاشتیم.
روز دوم؛ گشت و گذار در پایتخت گینه بیسائو
شب قبل علاوه بر گرما پشه ها هم تا تونستند اذیت کردند. فکر کنم سه ساعت تونستم بخوابم. صبحانه دوباره املت خوردیم و رفتیم تا شهر بیسائو رو ببینیم.
پیاده به سمت میدانی که در نزدیکی هتل بود و سفارت نیجریه اونجا بود رفتیم. بعد از ۲۰ دقیقه رسیدیم ولی خبری از سفارت نیجریه نبود! پرس و جو از مردم هم خیلی راحت نبود چون افراد کمی انگلیسی بلد بودند.
گینه بیسائو چهارمین کشوری بود که در غرب آفریقا میدیدیم و هر کدوم یک زبان بین المللی علاوه بر زبان بومی و محلیشون داشتند. موریتانی زبان عربی، سنگال زبان فرانسوی، گامبیا زبان انگلیسی و گینه بیسائو زبان پرتغالی بلد بودند، هر کدوم با توجه به اینکه قبلا مستعمره چه کشوری بودند.
نهایتا با کمی اسپانیایی که امید بلد بود فهمیدیم سفارت نیجریه چند ماهی هست که از اینجا رفته. آدرس جدید رو گرفتیم و با تاکسی رفتیم به سمت سفارت نیجریه که بیرون شهر و نزدیک فرودگاه بود. توی لابی سفارت مدتی نشستیم تا خانمی که به نظر مشاور سفیر بود اومد و پرسید مشکلتون چیه. بهش توضیح دادیم که ویزای نیجریه رو داریم ولی سفارت نیجریه در تهران اشتباه کرده و ویزای یک ماهه داده، تا برسیم به نیجریه تاریخ ویزای ما تمام شده. رفت و بعد از ۲۰ دقیقه برگشت. گفت ما متاسفانه کاری نمیتونیم بکنیم چون ویزاتون همچنان اعتبار داره و باید در کشورهای بعدی وقتی اعتبار ویزای نیجریه تموم شد برید سفارت و دوباره اقدام کنید. بهترین برخورد سفارت های نیجریه در غرب آفریقا رو همینجا در بیسائو دیدیدم.
اومدیم بیرون و یک تاکسی به سمت مرکز شهر گرفتیم. امید هر تاکسی که میدید یاد گوشی از دست رفتش میافتاد و داغ دلش تازه میشد. توی میدان استقلال با یادبود شهدای استقلال عکس گرفتیم و از دفتر اپراتور ارنج که توی همون میدان بود سیم کارت خریدیدم. یک سیم کارت بعلاوه ۷۵۰ مگابایت اینترنت که برای یک هفته اعتبار داشت ۲۵۰۰ فرانک غرب آفریقا شد.
بعد از خرید سیم کارت دنبال پیدا کردن بازار صنایع دستی بودیم. دو تا آدرس بهمون میدادند، یکی پشت کاخ ریاست جمهوری یکی هم جلوی کلیسای جامع بیسائو. نهایتا فهمیدیم هر دو جا صنایع دستی دارند. اون بازاری که پشت کاخ ریاست جمهوری بود بزرگ تر بود و میشد مراحل ساخت رو هم دید و یا سفارش ساخت یک یادگاری با ویژگی های مدنظر خودت بهشون بدی. قیمت های بازار ثابت بود و خیلی نمیشد باهاشون چانه زد. دو ساعتی در بازار گشت زدیم و با مردم مهربون گینه بیسائو گپ زدیم. تقریبا همه مردم شهر مهربون و علاقه مند به کمک کردن بودند. با عکس گرفتن هم مشکل چندانی نداشتند و به دوربین لبخند میزدند. خیلی هاشون هم ایران رو میشناختند و بخصوص جنگ ایران و عراق رو به یاد میاوردند. پیرمردی به اسم ابراهیم حتی شخصیت هایی مثل آیت الله خمینی، خلخالی، بنی صدر و رفسنجانی رو به خوبی میشناخت.
یک رستوران نزدیک بازار پیدا کردیم، ساندویچ و دسر محلی خوردیم و رفتیم تا گشتی در شهر بزنیم. هوای شرجی و گرمای بالای ۳۵ درجه نفسمون رو بند آورده بود. یک آژانس مسافرتی پیدا کردیم که داخلش کولر داشت. برای پرسیدن چند تا سوال در مورد دیدنی های گینه بیسائو رفتیم داخل و ۱۵ دقیقه هم با صاحب اونجا گپ زدیم هم خنک شدیم. یکی از سوالاتی که پرسیدم این بود جای دیدنی نزدیک بیسائو کجا رو پیشنهاد میدی؟ گفت برید اسکله، اونجا یک قایق بگیرید و بگید شما رو به جزیره سوگا در مجمع الجزایر بیساگوس ببره. دو ساعته میرسید، اونجا پر از سفید هست و کلی خوش میگذره. بهش گفتم اگر سفید می خواستم ببینم که غرب آفریقا نمیومدم!
اکثر خیابان ها و کوچه های شهر خاکی بود اما تمیزتر از اونی بود که انتظار داشتیم. تصورمون از گینه بیسائو یک جای خیلی خیلی داغون بود. توی حیاط یک خانه درختی با میوه های بزرگ دیدیم که برامون عجیب بود. از خانم مسن داخل خانه اجازه گرفتیم و برای دیدن میوه داخل رفتیم. بعضی از میوه ها به بزرگی هندوانه بودند. با سختی و به کمک مترجم گوگل فهمیدیم اسمش کالاباش هست و خوردنی نیست. از پوسته محکم میوه هاش برای درست کردن ظروف استفاده میشه. تازه فهمیدم ظروفی که توی بساط دستفروش ها دیده بودم و فکر میکردم با کدو ساخته شده، در حقیقت کالاباش بودند.
تعداد سوپرمارکت ها در بیسائو بسیار کمه و اکثر تجارت توسط مغازه های کوچک، بازارهای روز و یا دستفروش های کنار خیابان انجام میشه. از یک سوپرمارکت هندی برنج و روغن خریدیم تا همراه سبزیجاتی که از دستفروش ها خریده بودیم بتونیم شام دلخواه خودمون رو درست کنیم. وقتی برگشتیم هتل دیدیدم همچنان از قابلمه ای که درخواست کرده بودیم خبری نیست و کولر قسمت آشپزخانه همچنان کار نمیکنه. رفتیم سراغ صاحب هتل تا بهش اعتراض کنیم. صاحب هتل که همزمان مدیر هتل هم بود یک خانم خوش پوش با قد نسبتا کوتاه، پوست قهوه ای روشن و موهای فرفری کوتاه در حد دو سانتی متر بود که خیلی خوب انگلیسی صحبت می کرد. بهش گفتیم از صبح که کمبود ها رو به اتاقدار گفتیم هنوز برطرف نکرده. گفت درخواست های شما قابل انجام نیست، این قیمتی که من به شما دادم شامل قسمت آشپزخانه نمیشده و اگر آشپزخانه، اجاق گاز و کولر اونجا رو می خواهید باید پول بیشتری بدید. نیم ساعتی باهاش بحث و دعوا کردیم و به جایی نرسیدیم. میگفت اصلا این قیمتی که من به شما دادم یک معجزست و اگر کسی بفهمه من همچین قیمتی توی بیسائو به شما دادم به من میگند دیوانه!
خبر نداشت که ما از شب قبل خودمون کپسول گاز رو به اجاق گاز وصل کردیم و دو وعده غذا پختیم. تصمیم گرفتیم توی همون ماهیتابه ای که داخل آشپزخانه بود برنج هم بپزیم. فهیمه که خسته بود گفت من میمونم غذا درست می کنم و سه نفر دیگه رفتیم تا غروب بیسائو رو ببینیم.
تا بندرگاه بیسائو نیم ساعتی پیاده راه بود. سر راه قلعه پرتغالی های بیسائو رو هم دیدیم. قسمتی از بندرگاه که میشد تا نزدیک دریا رفت زیادی کثیف بود. با یکی از ارتشی ها که توی بندرگاه بود هم دعوامون شد. می گفت از یک کشتی جنگی کوچک که توی بندرگاه بود عکس گرفتید. موبایل رو نشونش دادم ولی باز هم خیالش راحت نبود. وقتی فهمیدم اسمش احمد هست از برگ هم اسم بودن و مسلمان و برادر بودن استفاده کردم و نهایتا قضیه فیصله پیدا کرد.
برگشتیم هتل و به فهیمه برای پختن شام و سالاد درست کردن کمک کردیم. با وجود امکانات کمی که داشتیم شام بسیار خوشمزه ای خوردیم.
حمام بسیار بزرگ آپارتمان ما فرصت خوبی بود که هرچی لباس داشتیم و هنوز گرد و غبار شب مانی در مرز گامبیا-سنگال داشت رو بشوریم. موقع خواب هم از همون اول همه پنجره ها رو باز کردیم تا نسیم دریا بیاد تو و خواب راحت تری داشته باشیم.
روز سوم؛ در راه مرز زمینی گینه بیسائو و گینه کوناکری
ساعت ۶:۱۵ صبح از خواب بیدار شدیم و مشغول جمع کردن وسایل شدیم. تقریبا همه لباس ها خشک شده بودند. ساعت ۷:۱۵ همزمان با طلوع آفتاب هتل رو ترک کردیم. پیاده تا خیابان اصلی رفتیم و از اونجا یک تاکسی به سمت گاراژ گرفتیم.
گاراژ بیسائو پر بود از ون هایی که به نقاط مختلف کشور میرفتند. خبری از اتوبوس نبود. بدلیل جاده های کشور تعداد اتوبوس ها بین شهری خیلی کمه و بار اصلی حمل و نقل بر دوش ون ها که بهشون بوس گفته میشه هست. مقصدمون شهر گابو در شمال شرقی کشور بود. با پرس و جو قسمتی که بلیط گابو میفروخت رو پیدا کردیم. یک سایه بان محقر دست ساز و شخصی که روی یک صندلی کوچک زیر سایه بان نشسته بود. قیمت بلیط ۳۱۰۰ سفا و هزینه بار هم ۵۰۰ سفا برای هر نفر بود. پول رو دادیم و بلیط ها که تکه کاغذ دستنوشته ای بود گرفتیم. دو نفر جلوی ماشین کنار راننده و دو نفر هم ردیف پشتی نشستیم.
بعد از ۲۰ دقیقه حرکت کردیم. وضعیت آسفالت جاده جالب نبود اما منظره اطراف بسیار زیبا بود و لبخند مردم محلی و روستاهای مسیر، سختی سفر رو کم می کرد.
کمتر از ۴ ساعت طول کشید تا به شهر گابو برسیم. از اونجایی که اطلاعات موجود در اینترنت بسیار کم بود، شروع به پرس و جو برای فهمیدن گزینه های موجود برای رفتن به کشور گینه کردیم. ظاهرا دو تا گزینه از همه محتمل تر بودند. اول اینکه با تاکسی های اشتراکی مستقیم تا شهر کوناکری پایتخت گینه بریم. این مسیر اگر مشکل خاصی پیش نمیومد ۲۵ ساعت طول می کشید. گزینه بعد رفتن به مرز شمالی گینه بیسائو و گینه و نهایتا طی مسیر تا پایتخت بصورت شهر به شهر و در چند مرحله بود. نهایتا گزینه دوم رو انتخاب کردیم.
بلیط برای روستای مرزی بورونتوما در فاصله ۷۰ کیلومتری گابو خریدیم. بهمون گفتند زود پر میشه و نگران نباشید. مردم گینه بیسائو دروغگو نبودند و راحت میشد به حرفشون اعتماد کرد. تا مسافرها تکمیل بشه توی گاراژ گابو گشتی زدیم. من چند تا موز برای ناهارم خریدم و سعی کردم صرافی پیدا کنم تا پول کشور بعدی یعنی گینه رو ازش بگیرم. من رو بردند پیش شخصی که پول همه کشورهای غرب آفریقا رو داشت. نرخ تبدیل خوبی نداد و از تبدیل کردن منصرف شدم.
نیم ساعت بیشتر طول نکشید تا راننده پاترول رو تا خرخره پر بکنه و روی سقف رو هم بار بزنه. شاگرد راننده هم رفت روی بارها نشست و حرکت کردیم. جاده خاکی و پر از چاله چوله و دست انداز بود. با اینکه دهن و بینی رو پوشانده بودم باز هم کلی خاک خوردم. راننده علاوه بر رانندگی بدش بین راه هم توقف می کرد، باری رو تحویل میداد و یا بار جدیدی سوار ماشین می کرد. چندباری هم از بین قبایل بدوی با خانه های گِلی مدورشون عبور کردیم. آخرای مسیر برای گذراندن وقت مشغول مرور لحظات خنده دار سفر و خندیدن بودیم. راننده شاکی شد که توی ماشین من نباید بخندید و خلاصه یک بحث و جنجالی با راننده داشتیم.
بعد از حدود دو ساعت به مرزبانی بورونتوما رسیدیم. از دستفروشی که توی یخدان یونولیتیش نوشیدنی با دمایی کمی بهتر از هوای داغ بیرون داشت چند تا آبمیوه خریدیم و رفتیم داخل اتاق مرزبانی گینه بیسائو. مشخصاتمون رو داخل دفتری با اندازه آچار و خط کشی شده دستی، نوشتند و مهر خروج از گینه بیسائو در پاسپورتمون زده شد.
تا مرزبانی گینه کوناکری حدود ۵۰۰ متر راه بود که یا باید پیاده می رفتیم یا با تاکسی موتوری، از ماشین خبری نبود. اصلا فکر نکنم اون مسیر رو ماشین بتونه بره. هر کدوم یک موتور که کرایش ۵۰۰ فرانک غرب آفریقا بود گرفتیم و از مسیری که شبیه جاده نبود به سمت مرزبانی گینه کوناکری حرکت کردیم.
هزینه های سفرم در گینه بیسائو
هزینه اصلی در کشور گینه بیسائو اقامت هست. با توجه به اینکه تعداد هتل ها خیلی کمه در نتیجه رقابت چندانی نیست و قیمت هاشون بالا هست. هزینه اصلی بعد از اقامت، حمل و نقل هست و در آخر هم خورد و خوراک. آثار تاریخی نداره که بخواهید براش ورودیه پرداخت کنید. هزینه سفر به گینه بیسائو برای یک نفر شامل موارد زیر شد:
- دو شب هتل: ۱۷۵۰۰ سفا
- حمل و نقل داخل شهری و بین شهری: ۷۵۰۰ سفا
- غذا و نوشیدنی: ۱۰۵۰۰ سفا
- سیم کارت اورنج: ۲۵۰۰ سفا
کل هزینه های کشور گینه بیسائو ۳۸۰۰۰ فرانک غرب آفریقا معادل ۵۸ یورو شد. یورو در زمان سفر حدود ۱۳۴۰۰ تومان بود.
امنیت گینه بیسائو
معمولا توی اینترنت مطالب جالبی در مورد امنیت گینه بیسائو پیدا نمیکنید. اما به نظرم با استانداردهای غرب آفریقا کشور گینه بیسائو امنیت خوبی داره و در صورتیکه موارد اولیه که یک بک پکر باید رعایت کنه در نظر گرفته بشه، مشکل خاصی نیست. فقط باید از تردد بیمورد در شب خودداری کرد و سفرهای بین شهری هم در روز باشه.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
پرواز ایران به گینه بیسائو
پروازها از تهران به بیسائو معمولا از کشورهای همسایه اون گرونتره و کلا تعداد ایرلاین هایی که به این کشور پرواز دارند کم هست. پروازها با دو توقف در استانبول و لیسبون پرتغال از ۱۲۰۰ دلار شروع میشه و نیاز به ویزای ترانزیت شینگن هم داره.
تاریخ سفر: زمستان ۱۳۹۷
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۲۲دیدگاه
سلام در مورد نکاتی که بک پگر ها باید رعایت کنن، بیشتر توضیح میدی لطفا
سلام
چند تا مقاله در مورد راهنمای سفر نوشتم. البته فرصت کنم تکمیلش می کنم.
خوشبحالت میری همه جارو میگردی عشق میکنی من عاشق ولگردی و سفرم ولی حیف پولشو ندارم پاکستان وهند هم برو ببینیم اونجا چه شکلیه
ولگردی چیه؟ به ما بک پکر ها بر میخوره خوب 😂😂😂
میدونم شما از همه سفرهاتون لذت میبرید اما من سختی و مشقت این سفر رو لابه لای عکسها و نوشته هاتون دیدم.
سلام دوست عزیز
درست میگید، سخت بود ولی برای من چالش و سختی هم بخشی از لذت سفر کردن هست.
اقای خانی عزیز ممنون که با سخاوتمندی ما رو شریک سفر میکنید.
از شما بیش باد...
خواهش می کنم دوست عزیز
مرسی از همراهیتون
سلام احمد اقا خب واقعا زحمت داره اینقدر تمیز نوشتن ممنونم ازت امید زیادی دارم که از دید شما تصویری از ماداگاسکار را ببینم جذابترین قسمت سفرنامه شما برای من آمریکای جنوبی بود
همچنین بحرین اردن و شهرهای غیر زیارتی عربستان را هم دوست دارم از دید شما ببینم هرچند ممکنه این سه تا محدودیت داشته باشه ولی هرروز به دنبال مطلب جدید سایت را چک می کنم
سلام احمد جان
ممنون از لطفت. خودم خیلی دوست درام عربستان رو بتونم برم.
اول به شماتبريك ميگم كه سختى وشرايط بدسفربرايتان مهم نيست وبه سفر ادامه ميدهيدودوم اينكه زحمت نوشتن انراميكشيدومارااشنا به فرهنك واداب ورسوم ان كشور ميكنيد،وازخوندن اين سفرنامه لذت بردم ،اميدوارم هميشه سلامت ودرسفرها خوش بگذره.
سلام دوست عزیز
ممنون از لطفتون
خوشحالم براتون جالب و مفید بوده
سلام. ممنون احمد جان، مثل همیشه عالی. یه سوال ،اگه ممکنه جوابمو بده لطفا کشورهایی مثل هند و پاکستان بری و سفرنامه جذاب بنویسی باز بهتر از این گینه بیسائو و امثال اینا نیست؟ یا اگه رفتی لطفا سفرنامه هاشو زودتر بنویس. سفرنامه آلمان رو هم همینطور. ممنون🌹🙂
سلام حسین جان
من برای سفرنامه نوشتن سفر نمیرم. سفر میرم و اگه فرصت کنم سفرنامش رو می نویسم 😎
تعریف جذابیت هم برای افراد مختلف متفاوته
سلام
صد البته
سفرنامه رو برای ما سفر نرفته ها می نویسی که از حال و احوال سفرت با خبر باشیم.و شریک سفر شما
سلام شهرام جان
خودم هم از نوشتنش، ماندگار شدنش و همسفر کردن دوستان لذت میبرم
بسیار عالی. منتظر کشور های جذاب تر هستیم از قاره سیاه.گینه بیسائو که زیاد جالب نبوده و سنگال و گامبیا و موریتانی تا اینجا بهتر بودن
ممنون مهدی جان
تعریف جذابیت در نظر افراد مختلف فرق داره
بله درست میگید. سوء تفاهم نشه. من از خواننده های پروپاقرص سفرنامه هان و به جرأت میتونم بگم ۹۰٪ سفرنامه ها رو بالای ۵بار خوندم.درقیاس با سایر کشورها در مورد گینه بیسائو نظرم این بود چون جای خاصی نرفتید و مکان های خاصی نداشت که باهامون به اشتراک بزارید.اینقد سفرنامه هاتونو خوندم ک اگه کنکور ازش برگزار کنید مطمئنا جزو سه نفر اول میشم😊😊😊
خواهش می کنم 🌹 خوشحالم سفرنامه ها در کل براتون جذاب بوده
کلا هایلایت کشورهای آفریقایی مردمش هست
ممنون از شما كه سفرنامه اي راجع به كشوري كه هميشه برامون جاي سؤال داشته رو به اشتراك گذاشتيد…چقدر زندگي سخت و امكانات كمي دارند، اما قانع هستند… اي كاش ما هم ياد بگيريم كمي قانع باشيم
سلام محسن جان
قناعت به همراه تلاش و شادی