نوشته شده توسط نویسنده مهمان سید میثم شفیعی مطهر
اگر به تاریخ و سفرعلاقه مند باشید حتما سفر به شهرهای یونان و روم باستان جزو فهرست آرزوهای شماست که با توجه به مشکلات نرخ ارز و ویزای شینگن و… رسیدن به این آرزو آسان هم به نظر نمی رسد. ولی همیشه برای قدم زدن بین تندیس خدایان در معابد یونان باستان یا نشستن روی سکوی تئاترهای رومی یا غوطه ور شدن در آبگرم حمام های اصیل روم باستان نیاز به سفر دور و دراز به آتن یا رم نیست.
سرزمین آناتولی درترکیه امروزی در همسایگی ما، محل تلاقی فرهنگ شرق و غرب است و شاید بتوان گفت هیچ نقطه ای در جهان از نظر تنوع آثار تاریخی به پای آن نمی رسد. در این کشور آثارمتنوعی از تمدن های بومی آناتولی ، ایرانی، یونانی ، رومی و اسلامی وجود دارد که هر سفردوستی را به خود جلب می کند.
من در نوروز ۱۴۰۲ یک سفر خانوادگی نوزده روزه با ماشین شخصی به ترکیه داشتم .در طی این سفر ۶۶۰۰ کیلومتررانندگی کردم و در هجده شهر مختلف اقامت کردم. به عنوان یک ایرانی جستجوی ردپای تاریخی ایرانیان در آناتولی بخش جالبی از این سفر برای من بود.
درباره آناتولی
قبل از روایت سفر به ترکیه، بد نیست تاریخ آناتولی را با هم مرور کنیم.
آناتولی به معنی ناحیه شرقی، اسمی است که یونانی ها به سرزمین های شرق یونان (یعنی بخش بزرگی از قسمت آسیایی ترکیه امروزی) اطلاق کردند و در طول تاریخ محل زندگی اقوام مختلف مثل حَتی، هیتی، یونانی، ایرانی، رومی ونهایتا ترکان بوده است.
مدارک تاریخی از حضور قومی بومی به نام “حَتی” در بیش از چهارهزار سال پیش در مرکز آناتولی و وجود شهری به نام هاتوشا خبر می دهد.
حدود سه هزار و ششصد سال پیش یکی از عموزاده های آریایی ما (یا به عبارت دقیق تر اقوام هندواروپایی) به این شهر می رسند و یک امپراتوری وسیع به نام هیتی ایجاد می کنند. هیتی ها مبدع قدیمی ترین خط هندواروپایی بودند.
بعد از هیتی ها تمدن های مختلفی در آناتولی شکل گرفت که یکی از آنها لیدیه بود. مشهور است که لیدی ها اولین سکه های طلا جهان را ساختند و در شهر افسوس چنان معبد عظیمی ساختند که یکی از عجایب هفتگانه جهان باستان محسوب می شد. وقتی خبر ثروت لیدیه به کوروش رسید، شاه هخامنشی سپاهش را برای تصاحب آن به آناتولی فرستاد.
دویست سال حاکمیت پایدار پارسیان بر آناتولی برای ریشه دواندن آیین های ایرانی در مناطق مختلف آناتولی کافی بود.
بعد از هخامنشیان نوبت به اسکندر مقدونی و جانشینان یونانیش رسید. گرچه یونانیان سعی در پاک کردن فرهنگ ایرانی کردند ولی ردپاهایی از فرهنگ ایرانی در مناطق مختلف آناتولی باقی ماند. یک ایرانی در بخشی از آناتولی با ایجاد یک پادشاهی قدرتمند به نام مهردادیان حضور ایرانیان را تا زمان هجوم رومیان ادامه داد.
رومیان همه آناتولی را گرفتند و شهرها، تئاترها و معابد خود را در مناطق مختلف آن ساختند.
بعد از میلاد مسیح، آناتولی یکی از مراکز پیشگام برای مسیحیان اولیه بود. پدران اولیه کلیسا تا قرن ها تحت تعقیب حکومت روم بودند تا در قرن چهارم میلادی کنستانتین، امپراتور روم، با قبول مسیحیت فصل جدیدی در تاریخ آناتولی و جهان ایجاد کرد. او پایتخت خود را به این منطقه آورد که بعد از مرگش به نام کنستانتینوپول یا قسطنطنیه مشهور شد.
در قرن یازدهم میلادی نوبت به مسلمانان رسید. ترکان سلجوقی از پایتخت خود در اصفهان به سمت آناتولی حرکت کردند و در نبرد مشهور ملازگرد، امپراتور روم را اسیر و دروازه های آناتولی را به روی ترکان باز کردند و به سرعت در شهرهای مختلف شروع به ساخت مسجد و مدرسه و کاروانسراهای باشکوه خود کردند. در دورانی که شهرهای ایران زیر سم اسبان مغول در حال ویرانی بود، پایتخت آن ها در قونیه تبدیل به مهد پرورش عرفان اسلامی و زبان فارسی توسط صوفیانی مثل مولوی شد.
سلجوقیان روم مقدمه ای برای ایجاد امپراتوری قدرتمند عثمانی شدند که قلمرو آنان از حجاز و مصر تا یونان و مجارستان و دروازه های وین امتداد داشت.
تا اوایل قرن بیستم مسلمانان زیادی (حتی خارج از قلمرو عثمانی) سلاطین عثمانی را جانشین پیامبر اسلام و خلیفه مسلمین جهان می دانستند.
ولی بلندپروازی های سلاطین سرانجام خوبی نداشت. عثمانی در جنگ جهانی اول شکست خورد و امپراتوری از هم پاشید. نمایندگان سلطان در مذاکراتی با متفقین شکست را قبول کردند و حاکمیت بیگانگان بر بخش وسیعی از کشور را پذیرفتند. یونان، ارمنستان، انگلیس، فرانسه و ایتالیا هرکدام به بهانه ای بخشی از آناتولی را اشغال کردند.
جمعی از ملی گرایان ترک به رهبری ژنرالی به نام مصطفی کمال، تصمیم گرفتند علی رغم مخالفت سلطان، در اوج نا امیدی برای استقلال ترکیه و خروج قدرت های خارجی مبارزه کنند. این تصمیم ملی گرایان باعث خشم خلیفه عثمانی و صدور فتوای قتل مصطفی کمال پاشا شد. ملی گرایان ترک با زیرکی از اوضاع بین المللی مثل انقلاب روسیه و خستگی ارتش های اروپایی بعد از جنگ جهانی و… استفاده کردند و در چندین جبهه پیروز و موفق به ایجاد جمهوری ترکیه با مرزهای امروزی آن شدند و مصطفی کمال پاشا ملقب به پدر ملت ترک یا آتاترک شد.
اقدامات آتاترک الگوی سایر کشورهای شکست خورده در جنگ جهانی اول شد و هیتلر او را معلم خود معرفی کرد. البته تولد جمهوری ترکیه از دل امپراتوری چند قومیتی عثمانی برای اقلیت های غیرترک پر از درد و رنج و آوارگی بود. ملی گرایان ترک در طول جنگ جهانی اول و جنگ استقلال عامل آوارگی و فلاکت اقلیت های غیرترک شامل ارمنی ، یونانی، آشوری و بعد کردها شدند.
راهنمای سفر
برای سفر خارجی با ماشین شخصی ، نیاز به برگه کاپوتاژ از یکی از ادارات گمرک است که در شهرهای مختلف کشور وجود دارد. حضور مالک خودرو یا وکالت نامه از مالک لازم است. بعد از بازدید ماشین، برگه کاپوتاژ در همان مراجعه صادر می شود.
بعد با مراجعه به یکی از دفاتر کانون جهانگردی و اتومبیلرانی می توانید گواهینامه، پلاک و دفترچه بین المللی خودرو خود را بگیرید .همه در یک روز کاری قابل انجام هست و پیچیدگی اداری خاصی ندارد. بعد از گرفتن برگه کاپوتاژ، با مراجعه به سایت کانون جهانگردی و اتومبیلرانی می توانید به صورت غیر حضوری هم اقدام کنید و مدارک را با پست تحویل بگیرید. در اسفند۴۰۱، هزینه مجموع این مدارک یک و نیم میلیون تومان شد. پلاک دائمی است ولی برگه کاپوتاژ و دفترچه بین المللی خودرو یک سال اعتبار دارد. گواهینامه به دو صورت یک و سه ساله صادر میشود.
در مرز علاوه بر عوارض خروج، دو هزینه دیگر هم پرداخت کردم که مبلغ آن یک میلیون و نهصد تومان بابت اختلاف قیمت بنزین داخل باک و یک میلیون و ششصد برای بیمه یک ماهه خودرو در ترکیه بود. هزینه اختلاف قیمت بنزین بر اساس حداکثر حجم باک هر ماشین و قیمت ارز متغیر است و چه باک پر باشد و چه خالی، دریافت می شود!
با توجه به فاصله و قیمت بنزین در ترکیه (بیش از یک دلار برای هر لیتر)، سفر با ماشین شخصی وقتی منطقی هست که قصد دیدن شهرهای متعدد را داشته باشید و اگر فقط قصد دیدن استانبول یا آنتالیا را دارید، سفر هوایی و گاهی با تور گزینه مناسبتری هست.
من برای دسترسی به اینترنت در ترکیه سیم کارت گردشگری آپتل به قیمت دویست هزار تومان برای دو گیگابایت با اعتبار یک ماهه تهیه کردم. اگر مصرف اینترنت در همین حد باشد، نسبت به سیم کارت های ترک به صرفه تر است.
بردن دلار و تبدیل آن به لیر در داخل ترکیه به صرفه تر از خرید لیر در ایران است. صرافی در همه شهرهای ترکیه در دسترس است و برعکس بعضی کشورها بابت تبدیل ارز، کمیسیون جداگانه ای محاسبه نمی کنند. در شهر وان مغازه هایی بودند که ریال ایران را هم به لیر تبدیل می کردند و حتی کارت های بانکی ایران را هم قبول می کردند.
اگر اهل موزه گردی هستید و تعداد موزه ها و اماکن تاریخی که قصد دیدن آن را دارید زیاد است، از اولین موزه (مثلا کلیسای آکدامار در وان) یکی از کارت های ترکیبی موزه (museum pass) را بخرید که با آن تا پانزده روز می توانید از مجموعه زیادی ازموزه ها یا مرکز تاریخی بازدید کنید. قیمت بلیط و ساعات کاری موزه ها و اماکن تاریخی را می توانید از سایت رسمی وزارت فرهنگ ترکیه چک کنید.
موقع برنامه ریزی دقت کنید که ساعت کاری بسیاری از مراکز تاریخی تا پنج بعد از ظهر است و اگر صبح دیر از هتل خارج شوید یا وقت زیادی را صرف رستوران و ناهار کنید، فرصت کافی برای دیدن همه اماکن دیدنی ندارید.
ایام نوروز زمان مناسبی برای سفر ترکیه است چون هوا مناسب است و هنوز زمان اوج سفر و شلوغی هتل ها و مراکز دیدنی ترکیه شروع نشده است.
برای ماشین های سواری سه پایانه مرزی با ترکیه وجود دارد شامل مرز بازرگان در نزدیکی ماکو مناسب برای مسافران ترابزون، مرز رازی در نزدیکی قطور و خوی مناسب برای مسافران وان و مرز سرو در نزدیکی ارومیه برای مسافران جنوب ترکیه. به دلیل دورتر بودن مرز سرو از شهرهای توریستی مشهور، صف ماشین های سواری در این مرز خیلی خلوت تر است.
من روز عبور از مرز را قبل از شروع تعطیلات نوروز انتخاب کردم تا با شلوغی مرز روبرو نشوم ولی به هر حال انتظار حداقل چهار ساعت معطلی را داشته باشید.
من برای انتخاب و مقایسه قیمت هتل ها از اپلیکیشن اوتلز استفاده کردم ولی معمولا نیاز به رزرو و پرداخت قبلی نبود. قیمت های این سایت برای اطفال دقیق نبود و پیشنهاد می کنم که تعداد مسافر را بر اساس تعداد تختی که نیاز دارید به صورت بزرگسال در سایت وارد کنید.
معمولا بعد از رسیدن به هر شهر، آدرس ارزانترین اقامتگاه را در این سایت پیدا کرده و به صورت حضوری مراجعه می کردم و گاهی با قیمت کمتر از سایت هم با پذیرش هتل به توافق می رسیدم. بیشتر مواقع صبح اتاق را تحویل داده و مشغول گشتن در شهر می شدیم و عصر یا غروب به سمت شهر بعدی حرکت می کردیم و در هیچ شهری دو شب اقامت نکردیم.
ترکها مردم تمیزی هستند و با آن که من معمولا ارزانترین اقامتگاه را از این اپلیکیشن انتخاب می کردم، اکثرا از نظر بهداشتی و … مناسب بودند.
جاده های ترکیه استانداردهای لازم برای رانندگی را دارند. در جاده ها چیزی به نام سرعت گیر وجود ندارد و به جای آن از تابلوهای هشدار و چراغ قرمز استفاده می شود. در رانندگی به علائم راهنمایی دقت کنید. در صورت ثبت تخلف رانندگی توسط پلیس یا دوربین، موقع خروج از مرز باید جریمه پرداخت کنید.
مثل اکثر کشورها، قیمت آب و مواد غذایی در داخل محوطه های گردشگری گاهی تا ده برابر بالاتر از نرخ اجناس در هایپرماکت های زنجیره ای بود.
روز اول: قطور، یادی از رضاخان
سفر با رانندگی ۸۰۰ کیلومتری تا شهر قطور، آخرین شهر ایران در مرز ترکیه شروع شد. در بین راه در کاروانسرای صفوی یام در حوالی مرند توقف کوتاهی داشتیم. کاروانسرا به طرز خوبی بازسازی شده است. یام واژه ای ترکی- مغولی به معنی کاروانسرا هست.
شب دیر وقت به شهر قطور و هتلی که قبلا به صورت تلفنی در این شهر رزرو کرده بودم، رسیدیم. الحاق شهر قطور به خاک ایران داستان مفصلی دارد. همانطور که در مقدمه توضیح دادم بعد از جنگ جهانی اول دولت ترکیه مشغول جنگ با استقلال طلبان کرد بود و برای این کار نیاز به دسترسی به ارتفاعات آرارات داشت. در مذاکرات بین ترکیه و ایران، رضاشاه که دلبستگی زیادی به آتاترک پیدا کرده بود با واگذاری منطقه آرارات کوچک ومسیر دسترسی ترکیه به نخجوان موافقت می کند که کمک بزرگی به ترکیه برای سرکوب کردها می کند و در عوض ترکیه حاکمیت ایران بر بخش قطور را به رسمیت می شناسد.
روز دوم: وان و سنگ نوشته خشایارشا
صبح روز دوم عازم مرز رازی شدیم. در مرز افراد زیادی بودند که در قبال دستمزد پیشنهاد تسریع در انجام تشریفات گمرکی و… می دادند ولی نیاز به این کارچاق کن ها ندارید. با چهار بست پلاستیکی پلاک بین المللی را روی پلاک قبلی نصب کردم. در مرز، مسافران از ماشین پیاده شده و تشریفات گذرنامه و… را انجام می دهند و راننده هم با ماشین و چمدان ها باید تشریفات گمرک و… را انجام دهد.
بعد از سه تا چهار ساعت معطلی در مرز بالاخره به اولین مقصد یعنی شهر وان رسیدیم. وان پایتخت پادشاهی باستانی اورارتو بوده است که ۲۹۰۰ سال پیش منطقه بین دریاچه ارومیه تا دریاچه وان و ارمنستان کنونی را تحت کنترل داشته است.
بعد از تبدیل ارز در مرکز شهر به دیدن قلعه تاریخی وان رفتیم که بر بلندی مشرف به دریاچه وان ساخته شده و مقبره های پادشاهان اورارتو در دل این صخره ها کنده شده است. مسیر بازدید از این مقبره ها بسته است ولی نمای زیبایی از دریاچه و بقایای شهر قدیم وان از داخل قلعه دیده می شود.
همچنین مهراب های بزرگی در دل کوه کنده شده که عبادت گاه مردم اورارتو بوده است. ۲۵۰۰ سال پیش پادشاهی اورارتو توسط ایرانیان منقرض میشود و این منطقه با عنوان ساتراپی ارمنستان تحت حاکمیت هخامنشیان قرار می گیرد. داریوش کبیر دستور حک کردن سنگ نوشته ای در این شهر می دهد که در زمان پسرش خشایارشا تکمیل می شود ولی در داخل قلعه این سنگ نوشته را پیدا نکردم.
روز سوم: از گربه وان تا شهر موش!
بعد از طلوع آفتاب روز بعد دوباره به شهر قدیم وان رفتم تا دربیرون قلعه به دنبال سنگ نوشته بگردم و جوینده عاقبت یابنده است. برای دیدن سنگ نوشته ی خشایارشا باید از سمت دیگری وارد دشتی شد که بقایای شهر قدیم وان در آن قرار دارد. کتیبه به سه زبان پارسی باستان، ایلامی و آشوری در صخره ای که قلعه بر روی آن قرار گرفته در ارتفاع بیست متری از سطح زمین حک شده است و متن آن در ستایش اهورامزدا و شرح فتوحات هخامنشیان است.
بعدازهخامنشیان این منطقه جزئی از پادشاهی مستقل ارمنستان می شود. شهر وان و به طور کلی ارمنستان بارها بین ساسانیان، رومیان، اعراب مسلمان، ترکان و روسها دست به دست می شود.
با آن که ارامنه در طول تاریخ بارها تحت هجوم و سیطره اقوام همسایه قرار داشتند ولی توانستند هویت فرهنگی، آیین، زبان و خط ویژه خود را تا قرن ها حفظ کنند. مسیحیت در ارمنستان قبل از روم رسمیت یافت و تفاوت های خود را با سایر شاخه های کاتولیک و ارتدکس حفظ کرد.
امروزه از شهر قدیم وان که روزگاری در کنار قلعه قرار داشته، فقط گنبد چند مسجد دیده میشود ولی تا قبل از سال ۱۹۱۵ اینجا شهری بوده که ترک و کرد و ارمنی و آشوری در کنارهم زندگی می کردند و بازار و مدرسه و نیایشگاه خود را داشتند.
در تاریخ درباره شهرها و آبادی هایی که در اثر بلایای طبیعی یا حمله مغول و… به کلی نابود شده اند زیاد خوانده و شنیده ایم ولی تصور چنین رویدادی در قرن بیستم دور از انتظار است. جمعی با نام ترکان جوان که در آن زمان دولت عثمانی را در اختیار داشتند با هدف ایجاد یک کشور یکدست ترک و پاکسازی قومی، جمعیت ارمنی شهرهای شرق ترکیه را از طریق تهدید، غارت و کشتار مجبور به کوچ می کنند. در جریان این کوچ اجباری که به نسل کشی ارامنه مشهور شده، بیش از یک میلیون نفر به صورت مستقیم یا غیرمستقیم (به خاطر گرسنگی و تیفوس و…) کشته می شوند و بسیاری از مناطق ارمنی نشین کلا متروک می شوند. کودکان زیادی از خانواده های خود جدا می شوند تا هویت ارمنی خود را فراموش کنند و به خانواده های ترک یا کرد سپرده می شوند.
کلیساها، اسامی ونمادهای فرهنگی ارمنی از بین می رود و خلاصه هر چیز که رنگ و بوی ارمنی داشته است به کلی پاک می شود. بعد از این وقایع ودر طول جنگ جهانی اول و جنگ استقلال ترکیه، باقیمانده شهر وان بین روس ها و ترک ها چند بار دست به دست و در نتیجه به کلی نابود می شود. بعد از جنگ، شهر امروزی وان در نقطه دیگری با فاصله از قلعه وان بازسازی می شود.
یکی از معدود کلیساهای ارمنی در ترکیه که هنوز سرپا باقی مانده است، کلیسای صلیب مقدس در جزیره آکدامار در دریاچه وان است. به اسکله ای در بیرون شهر رفتیم تا عازم این جزیره شویم. در مغازه های اسکله یادگاری های وان فروخته می شد که یکی از آنها مجسمه گربه های وان بود.گربه های وان به خاطر متفاوت بودن رنگ دو چشمشان معروفند.
حاکم ارمنی منطقه در قرن دهم میلادی از ضعف خلیفه عباسی استفاده کرد و یک حکومت نیمه مستقل تشکیل داد که از سوی خلیفه به رسمیت شناخته شد. او قصد داشت با ساخت یک کلیسای مجلل در این جزیره و دعوت از اسقف اعظم ارامنه حکومت خود را به مرجعیت مسیحیت ارمنی تبدیل کند.
در دیوارهای کلیسا نقش های زیبایی از داستان های کتاب مقدس دیده می شد. از سال ۲۰۱۰ بعد از گذشت ۹۵ سال از نسل کشی، سالی یک بار دولت ترکیه اجازه برگزاری مراسم مذهبی به معدود بازمانده های ارمنی در این کلیسا را داده است.
بعد از دیدن جزیره مسیر رابه طرف استان موش ادامه دادیم. درباره علت نام گذاری این منطقه به موش نظرات مختلفی وجود دارد. بعضی آن را از ریشه ارمنی وآشوری و … و برخی همان موش فارسی می دانند. بر اساس افسانه ها، نمرود پادشاه بابل، موش غول آسایی را برای نابودی این شهر فرستاد و از آن پس این شهر به همین نام مشهور شد.
محل جنگ مشهور ملازگرد که به اسارت خفت بار امپراتور روم به دست آلپ ارسلان سلجوقی منجر شد در این استان قرار دارد.
این جنگ دروازه های آناتولی را برای ورود ترکان مسلمان باز کرد و امروزه دولت ترکیه در محل وقوع این جنگ یک یادمان بزرگ به شکل دروازه ساخته و در سالگرد آن مراسم بزرگداشت برگزار می کند. ما دیر قت به حوالی ملازگرد رسیدیم و امکان بازدید از این یادمان نبود.
شب سوم سفر را در شهر موش ماندیم و صبح روز بعد به طرف ارزنجان حرکت کردیم.
روز چهارم: ارزنجان و علویان جدامانده
بین شهر موش و ارزنجان جاده روستایی و طولانی و پر از ایست های بازرسی ژاندارمری بود و به ندرت ماشین دیگری دیده می شد. ایست های متعدد بازرسی که مسلح به انواع سلاح و رگبار بودند، علامت وجود نگرانی های امنیتی در مناطق کردنشین بود. البته برخورد ماموران بد نبود و فقط با چک کردن گذرنامه و سرک کشیدن در ماشین اجازه عبور می دادند.
بخشی از همین روستاها در منطقه “درسیم” در سال ۱۹۳۷ محل کشتار کردهای علوی بوده است. آتاترک در آن سال برای تغییر ترکیب جمعیتی منطقه اسم درسیم را به واژه ترکی “تونجلی” تغییر داد و کردها را مثل ارمنی ها مجبور به کوچ کرد و استفاده از اسامی و زبان کردی را ممنوع کرد.
استفاده از فضولات حیوانی و هیزم به عنوان سوخت در روستاها برایم جالب بود. در یکی از روستاهای مسیر ساختمانی با تمثال حضرت علی و شمشیر ذوالفقار توجه من را به خود جلب کرد. این ساختمان یک “جمع خانه” یا cemevi بود که محل تجمع و برگزاری مراسم علویان است.
در دوره ایلخانان مغول (که سلجوقیان روم هم دست نشانده آنها شدند) با از بین رفتن خلافت عباسی و کاهش قدرت سلاطین سنی، فرقه های عرفانی طرفدار تشیع در آناتولی زیاد شدند و علمایی مثل بهاالدین ولد (پدر مولوی) و حاجی بکتاش و … از خراسان به آناتولی رفتند. دو قرن بعد با پیدایش حکومت شیعی صفویه در ایران، بسیاری از این گروه ها هوادار صفویه شدند و حتی شاهزاده مراد نوه سلطان بایزید عثمانی طرفدار آنان شد و شورش هایی علیه سلطان عثمانی به راه انداختند که در ابتدا موفق بود.
با پایان سلطنت بایزید، سلطان سلیم به قدرت رسید و به شدت شیعیان را سرکوب و قتل عام کرد و با شکست شاه اسماعیل صفوی در جنگ چالدران، سرزمین های متعلق به ایلات شیعه در قلمرو عثمانی قرار گرفت. طی قرن ها استیلای سلاطین سنی عثمانی و سرکوب شیعیان، گروههای مختلف شیعی در آناتولی ارتباط خود را با شیعیان ایران از دست داده و تغییر ماهیت دادند و امروزه به علویان مشهورند.
تقدیس امام علی و دوازده امام، تکریم سادات و بزرگانی مثل شیخ صفی اردبیلی و حاجی بکتاش، بزرگداشت نوروز ، عید غدیر و عاشورا و پیروی کامل از پیر و مرشد از مشخصه های علویان است. علویان به جای رمضان، در دهه اول محرم روزه می گیرند. علویان معتقد به وحدت وجودند و ذکر و شعار اصلی آنها حق-محمد-علی است. به همین خاطر منتقدان آنها را متهم به تثلیث و شرک می کنند.
زنان و مردان علوی در جمع خانه ها (جم اِوی) مراسم خود را با موسیقی و سماع اجرا می کنند و به خاطر مختلط بودن مراسمشان از قدیم از طرف سایرین به بی بندباری و کفر متهم می شدند. تعداد علویان مشخص نیست ولی برخی آمارها تا ۲۵ درصد از جمعیت ترکیه را علوی می دانند.
در نزدیکی ارزنجان توقفی در آبشار زیبای گیرلویک داشتیم ولی در ارزنجان نماندیم و شب به شهر بعدی یعنی سیواس رسیدیم.
روز پنجم: سیواس و میراث وزرای ایرانی
سیواس یا سباستیا مرکز ارمنستان کوچک و جزئی از امپراتوری بیزانس بود که بعد از نبرد ملازگرد به دست ترکان سلجوقی افتاد. سلاطین سلجوقی با آن که خود ترک تبار بودند ولی دوره سلجوقی اوج شکوفایی زبان فارسی در آناتولی بود. بسیاری از سلاطین سلجوقی از القاب فارسی و اسامی شاهان ایران باستان مثل کیکاووس و خسرو و … برای خود استفاده می کردند و وزیران ایرانی داشتند. در مرکز شهر سیواس چند مدرسه تاریخی با شکوه به اسم مدرسه شفائیه (برای آموزش پزشکی)، مدرسه جفت منار (یا دارالحدیث جوینی)، مدرسه بروجردی (برای آموزش نجوم و فیزیک) ومدرسه کبود (gök) وجود دارد که اغلب به دستور وزرای ایرانی در دوره سلجوقی و ایلخانی در قرن سیزدهم ساخته شده اند و نشان دهنده اهمیت علمی شهر در آن دوره است که به دارالعلما مشهور بوده است. این مدارس تا اوایل قرن بیستم فعال بودند.
مدارس تاریخی و مسجد جامع سیواس همه نزدیک به هم هستند و بازدید از آن ها رایگان است.
یکی دیگر از دیدنی های موجود در مرکز شهر، موزه انقلاب است که به وقایع بعد از جنگ جهانی اول در ترکیه مربوط است.
در سال ۱۹۱۹این شهر محل تشکیل کنگره ملی گرایان ترک به رهبری آتاتورک بود که نمایندگان شهرهای مختلف در آن شرکت کردند و تصمیم گرفتند علی رغم تسلیم شدن سلطان عثمانی، در در برابر متفقین مقاومت کنند. این تصمیم به تشکیل دولت جدیدی در آنکارا و جنگ استقلال منجر شد. ساختمانی که این کنگره در آن تشکیل شده است به عنوان موزه انقلاب شناخته می شود.
بعد از بازدید از مدرسه های تاریخی شهر و ساختمان کنگره و نماز در مسجد جامع، در یکی از رستوران های مرکز شهر که از قضا فارسی زبان و اهل افغانستان بود، یکی از غذاهای سیواس یعنی کوفته سیواسی را امتحان کردیم. بعد به طرف کاپادوکیه حرکت کردیم و شب به آن جا رسیدیم.
یکی از مزایای مسافرت با ماشین شخصی آن است که لازم نیست محل اقامت در مرکز شهر و نزدیک به اماکن دیدنی باشد و می توان از اقامتگاه های ارزان تر حاشیه شهر استفاده کرد. در کاپادوکیه به جای هتل های گرانقیمت منطقه گورمه به صورت اینترنتی یک آپارتمان در حاشیه منطقه اورگوپ پیدا کردیم.
روز ششم: کاپادوکیه و شهرهای زیرزمینی
اکثر گردشگران کاپادوکیه را با بالون هایی بر فراز کوه های مخروطی شکل می شناسند ولی ازنظر تاریخی کاپادوکیه محدود به یک منطقه کوچک نبوده و سرزمین وسیعی در مرکز آناتولی مشتمل بر چند استان امروزی است.
قدیمی ترین سند تاریخی در مورد کاپادوکیه، کتیبه بیستون است که اهالی این منطقه را به عنوان یکی ازخراج گذاران داریوش کبیر ذکر می کند. چند وجه تسمیه برای کاپادوکیه ذکرشده که در یکی از آنها کاتپاتوکا نامی از پارسی باستان به معنی جای اسب های زیباست.
بعد از انقراض هخامنشیان یک ایرانی به نام" آریاراد" یک پادشاهی در کاپادوکیه به پایتختی “مازاکا” ایجاد کرد. این شهر بعدا به قیصریه یا همان کایسری امروزی تغییر نام پیدا کرد.
حتی وقتی استرابو مورخ یونانی زبان، پانصد سال بعد از داریوش کبیر از کاپادوکیه بازدید می کند مردم این ناحیه را ایرانی و از آتشکده ها و مراسم زرتشتیان کاپادوکیه تعریف می کند.
از قدیم مردم کاپادوکیه با کندن غارهایی در دل سنگ های آتشفشانی منطقه در کوه ها و گاهی زیر زمین برای خود خانه می ساختند. تاریخ دقیق ساخت این شهرهای زیرزمینی مشخص نیست. برخی پایه گذاری آن ها را با ذکر مثال های مشابهش در ایران (در کاشان، خمین و…) به پیروان زرتشت و دیگرآیین های ایرانی نسبت می دهند. “وندیداد” یکی از کتب مقدس زرتشتی توصیه می کند که برای درامان ماندن از دیو و زمستان های شیطانی، به خانه های زیر زمین پناه ببرید.
بعد از میلاد، مسیحیت به تدریج جای آیین های ایرانی را در کاپادوکیه می گیرد و این منطقه به یکی از مراکز مهم تبلیغ و ترویج مسیحیت تبدیل می شود. با رسمی شدن مسیحیت کلیساهای زیبایی در دل کوه های مخروطی و خاص منطقه ساخته می شود که امروزه با نام موزه فضای باز گورمه معروف شده و هر روز صدها گردشگر را از کشورهای مختلف جهان به خود جذب می کند.
بعد از دیدن این کلیساها به دیدن شهر زیرزمینی کایماکلی رفتیم.
مسیحیان برای فرار از حملات مسلمانان و …، خانه های زیرزمینی کاپادوکیه را توسعه می دهند و به تدریج به شهرهای زیر زمینی چند طبقه تبدیل می کنند که تا سی هزار نفر در آنها مخفیانه زندگی می کردند. این سازه ها فقط مخفیگاه موقتی نبود بلکه برای خود آشپزخانه اشتراکی، انبارغله، طویله، چاه آب، تونل تهویه هوا، کارگاه ذوب فلز، کلیسا، قبرستان و حتی شرابخانه داشتند.
۱۵۰ تا ۲۰۰ سکونتگاه کوچک و بزرگ زیر زمینی در کاپادوکیه کشف شده که بعضی از آنها قابل بازدید است. مسیحیان از این خانه های زیرزمینی تا اوایل قرن بیستم برای مخفی شدن از حملات ترکان مسلمان استفاده می کردند و با مهاجرت آنها متروک شدند.
در سال ۱۹۶۳ به صورت اتفاقی یکی از این شهر های زیرزمینی کشف و به تدریج برای بازدید عمومی باز شدند.
بعد از دیدن بخش زیرزمینی کاپادوکیه، نوبت به دیدن آن از بالا بود. درقلعه تاریخی اوچ حصار، با بالارفتن از ۲۷۵ پله به ارتفاعی رسیدیم که همه خانه های مخروطی معروف کاپادوکیه را می توان از آنجا تماشا کرد.
بعد از آن به دره عشاق و محوطه پاشا باغ رفتیم که به خاطر دودکش های جن (fairy chimney) معروف هستند. در قدیم راهب های مسیحی در داخل این دودکش های جن، صومعه هایی را برای عزلت نشینی ساخته اند.
کاپادوکیه منطقه وسیعی هست و فقط محدود به Göreme و اطراف آن نیست. خانقاه و آرامگاه حاجی بکتاش ولی در شهری به همین نام در کاپادوکیه قرار دارد و مقصد بعدی ما بود. حاجی بکتاش هم پیشوای بکتاشیه بوده و هم در بین علویان یک شخصیت مقدس محسوب می شود.
آتاتورک همه فرقه های مذهبی مثل مولویه و بکتاشیه و … را ممنوع می کند و این مرکز مذهبی هم تعطیل میشود ورهبر مذهبی بکتاشیه به آلبانی فرار می کند.
مجسمه ای از آتاتورک با یک نقل قول پر معنی از او در جلوی آرامگاه نصب شده بود: “واقعی ترین مرشد ما در زندگی علم است”.
امروزه مجموعه حاجی بکتاش به صورت موزه درآمده و قابل بازدید هست. بعد از خوردن غذا در شهر حاجی بکتاش به سمت شهر آکسارای حرکت کردیم و شب را در این شهر ماندیم.
روز هفتم: قونیه، کعبه عشاق
آکسارای یکی دیگر از شهرهای منطقه کاپادوکیه است که در نزدیکی آن کلیساهای دست کند و یک کاروانسرای مجلل سلجوقی به نام سلطان خان قرار دارد. گرچه ما وقت کافی برای دیدن کامل شهر آکسارای را نداشتیم ولی در مسیر حرکت به سمت قونیه، برای دیدن کاروانسرای سلطان خان توقف کردیم.
کاروانسرا بیشتر به کاخ شبیه بود و دو بخش زمستانه و تابستانه و مسجد، حمام، مطبخ، درمانگاه، چایخانه و … داشته است. همه مسافران از هر نژاد و مذهبی تا سه روز غذا و اقامت رایگان در این کاروانسرا دریافت می کردند.
فکر کنم برای گذراندن آخرین روز و ساعات سال در ترکیه جایی مناسب تر از قونیه و مزار مولانا نباشد. به قول جامی:
“کعبة العشاق باشد این مقام / هر که ناقص آمد اینجا شد تمام”
مزار بهاالدین ولد وپسرش جلال الدین محمد بلخی در قونیه دریک باغ گل متعلق به سلطان سلجوقی قرار داشته و به تدریج به مرکزطریقت مولویه تبدیل شده است. فرزندان و مریدان مولوی، مبلغینی به شهرهای مختلف جهان فرستادند و مولوی خانه های زیادی در جهان از مجارستان تا فلسطین و … تاسیس شد.
در مقبره اصلی مولوی، پدر ، فرزندان و جانشینانش مدفونند و آخرین قبر مربوط به سال ۱۹۱۶ است. ساختمان اصلی شامل مقبره، سماع خانه و مسجد است و علاوه بر آن سقاخانه، آش خانه و حجره هایی برای دراویش و چند مقبره جانبی مربوط به بزرگان شهر در اطراف آن وجود دارد.
در سال ۱۹۲۵ آتاتورک همه طریقت های صوفیانه از جمله این مرکز را تعطیل و به موزه عتیقه تبدیل کرد. هنوز در سردر ورودی مزار، با خط ترکی عثمانی (قبل از تغییر خط به لاتین) عبارت" قونیه آثارعتیقه موزه سی" نوشته شده است. امروزه هم این مزار فقط در ساعات اداری قابل بازدید هست و اجازه برگزاری مراسم و سماع و … در داخل آن داده نمی شود.
قونیه یا Iconium تا قبل از جنگ ملازگرد از شهرهای مهم بیزانس و زبان یونانی حتی تا دوره مولوی در شهر رایج بود. مولوی اهل شعر گفتن به زبان مردم کوچه و بازار بود ودر اشعارش از واژه های یونانی هم استفاده کرده است.
بعد از زیارت مولانا وقت امتحان کردن خوراکی مخصوص قونیه و تماشای رفت وآمد مردم در کوچه و بازارهای شهرشد. قونیه یک غذای مخصوص به نام " اتلی اکمک" دارد. این غذا یک خمیر نان دراز حدودا یک متریست که روی آن گوشت چرخ کرده مخلوط با پیاز و … می ریزند و در تنورمی پزند. از نظر مزه شبیه پیتزا بود. نمی دانم آیا زمان مولوی هم از این پیتزاهای قونیه ای وجود داشته یا نه؟! ولی شاید مولوی این شعر را موقع خوردن این پیتزاهای قونیه ای گفته باشد ؟! 😂
تو مرا گنج روانی چه کنم سود و زیان را / نفسی یار شرابم نفسی یار کبابم
یا این بیت: بهانه کرده ام نان را ولیکن مست خبازم
در قونیه مزاری منسوب به شمس تبریزی هم وجود دارد که بعد از غذا نوبت زیارت آن بود. آرامگاه در داخل مسجدی به همین نام قرار دارد. البته آرامگاه دیگری نیز در خوی منسوب به او وجود دارد که قبلا دیده بودم.
شمس از شهرت گریزان بود و اطلاع راجع به زندگی او و محل اصلی دفنش کم است. او خودش چنین می گوید:
خواهم این بار آنچنان رفتن
که نداند کسی کجایم من
همه گردند در طلب عاجز
ندهد کس نشان ز من هرگز
سالها بگذرد چنین بسیار
کس نیابد ز گرد من آثار
در حالی که دولت ترکیه در حال بهره برداری تبلیغاتی از شمس و مولوی و جذب گردشگر است، در ایران حتی از ساخت یک فیلم سینمایی در مورد این دو عارف پارسی گوی ایرانی جلوگیری می شود.
تنها اثر باقیمانده از او مقالات شمس است که توسط مریدانش و نه خود او جمع آوری شده است.
من به ذکر یک عبارت دیگر از آن بسنده می کنم:
“چون به سوی کعبه نماز میباید کرد، فرض کن آفاق عالم جمله جمع شدند گرد کعبه، حلقه کردند و سجود کردند. چون کعبه را از میان حلقه بگیری، نه سجود هر یکی سوی همدگر باشد؟ [در واقع آن ها] دل خود را سجود کردهاند.”
قونیه پایتخت سلجوقیان روم بوده است وآثار زیادی از آن دوره در این شهروجود دارد که از بین آنها من مسجد علاالدین را برای بازدید انتخاب کردم. چند تن از شاهان سلجوقی در محوطه این مسجد مدفونند و منبری چوبی با قدمت نهصدسال در آن وجود دارد.
قبل از ترک قونیه، سری هم به یادمان شهدای جنگ استقلال ترکیه زدیم که قبلا درباره آن توضیح مختصری داده بودم.
شب به مقصد بعدی یعنی شهر سیده در ساحل مدیترانه رسیدیم.
روز هشتم: سیده ،شهر فراموش شده
آناتولی محل تلاقی تاریخی تمدن شرق و غرب بوده و تاریخ این سرزمین محل خوبی برای مقایسه این دو تمدن و بررسی علل پیشرفت های اروپاییان در سده های اخیر است. یونانی ها و رومی ها به تجارت دریایی اهمیت زیادی می دانند. اکثر آثار باقیمانده از شهرهای آنها در ساحل دریاست. در مقابل مسلمانان بیشتر با ساخت کاروانسرا ها به فکر تجارت از راه خشکی بوده و با تسلط ترکان مسلمان بر آناتولی، شهرهای ساحلی رومی متروک شدند.
این تفاوت بین تمدن های اسلامی و اروپایی محدود به آناتولی نبوده و در سایر نقاط دنیا هم دیده می شود. یکی از ده ها دلیل تاریخی که می توان برای علت پیشرفت اروپاییان برشمرد، همین مهارت دریانوردی آنها بوده که از طریق آن به سرزمین های دوردست در آسیای شرقی، آفریقا و آمریکا دست پیدا کرده و از طریق استعمار، به منابع طبیعی کافی برای توسعه دست پیدا کرده اند.
سیده یکی از این شهرهای فراموش شده در ساحل مدیترانه است که با سقوط بیزانس و تسلط ترکان، متروک شده بود. در سالهای پایانی قرن نوزده، دولت عثمانی بر روی خرابه های این شهر باستانی، ترکانی را که از درگیری با یونانی ها بی جا شده بودند، ساکن کرد و نکته جالب این شهر آن است که بعضی از خانه ها و مغازه ها دقیقا روی آثار باستانی ساخته شده و هنوز بین مغازه ها و کوچه های شهر آثار و خرابه های شهر رومی دیده می شود.
معبد آپولو و تئاتر و … این بندرباستانی هنوز باقی مانده است. گردشگران زیادی از کشورهای مختلف برای لم دادن کنار ساحل و تفریحات دریایی به سیده می آیند.
امروزه بیشتر شهر را هتل ها و رستوران ها تشکیل می دهد. بعد از قدم زدن کنار ساحل و دیدن بقایای شهر قدیم سیده راهی آنتالیا شدیم و اول به سراغ آبشار دودن رفتیم. ویژگی خاص این آبشار وجود یک غار در پشت محل ریزش آب است. تماشای آن سوی آبشار لطف خاصی دارد.
شب یک سوییت به قیمت ۴۳۰ لیر در مرکز شهر آنتالیا کرایه کردیم.
روز نهم: آنتالیا و هیولای آتشین
صبح سوییت را تحویل دادیم و چمدان ها را در ماشین جا دادیم تا پیاده چرخی در بخش قدیمی آنتالیا بزنیم.
دروازه هادریان از آثار دوران روم باستان است که به مناسبت بازدید امپراتور روم از شهر ساخته شده است.
مسجد و مناره فلوتی یکی از اولین آثار از دوران اسلامی در آنتالیاست که به دلیل شباهت مناره اش به فلوت به این نام مشهور شده است. بقایایی از سیستم لوله کشی سفالی در کف این مسجد هشتصدساله دیده می شود که طبق تابلو راهنمای مسجد احتمالا نقش گرمایش از کف در آپارتمانهای امروزی را داشته است.
مثل اکثر شهرهای اسلامی در کنار مسجد، مدرسه و مقبره بزرگان شهرهم وجود دارد. آنتالیا یکی از مراکز طریقت مولویه بوده است و یک مولوی خانه بزرگ هم در کنار مسجد قرار دارد.
بعد از این که چرخی در کوچه بازارهای آنتالیا زدیم، به محل پارک ماشین برگشتیم تا عازم شهر بعدی شویم و در مسیر یکی دیگر از دیدنی های اطراف آنتالیا را به نام “یانارتاش” به معنی “آتش کوه” ببینیم. من قبلا پدیده شبیه آن را در حوالی رامهرمز درخوزستان و در باکو دیده بودم و قبلا داستان آتشکده باکو را برایتان تعریف کرده ام.
این کوه روی یکی از بزرگترین منابع گاز متان غیر بیولوژیک قرار گرفته و از صدها سال پیش به صورت خود به خود از قسمت های مختلف آن شعله های آتش زبانه می کشد.
یونانی های باستان که علت این پدیده را نمی دانستند، این شعله ها را به یک هیولا به نام کایمرا نسبت می دادند که داستان آن در کتاب هومر نقل شده است.
برای رسیدن به این کوه، حدود یک ساعت کوهنوردی سبک داشتیم و من در مسیر داستان این آتش جاویدان و هیولای کایمرا را برای پسرم تعریف می کردم. پسر هفت ساله ام باشنیدن داستان هیولا نتیجه گیری جالبی از حرف های من کرد. او گفت اگر مردم قدیم مدرسه می رفتند و با سواد بودند، می فهمیدند که هیولا وجود ندارد و به جای ترس، از این آتش استفاده مفید می کردند.
در کنار این شعله ها بقایای یک معبد دیده می شود که ویژه پرستش خدای آتش در یونان باستان (هفائستوس) بوده است.
این شعله ها که در دوران جهل بشر چنان جلال و جبروتی داشته اند، الان برای کباب کردن سیب زمینی توسط گردشگران و کوهنوردان استفاده می شوند.
بشر همیشه عادت دارد در برخورد با پدیده های جدید، به جای تحقیق علمی و تعیین علت که معمولا کار سختی است، آنها را به موجودات موهوم نسبت دهد که ناملموس و غیر قابل اثبات یا رد هستند. در قدیم چه در شرق و چه در غرب، معمولا پدیده های طبیعی ناشناخته را به جن و پری و اژدها و … نسبت می دادند. حتی امروز هم کم نیستند کسانی که با ظاهر کاملا علمی و استدلالات به ظاهر موجه هر پدیده ناشناخته جدید را به فضایی ها، توطئه ناسا و سازمان سیا و … نسبت می دهند و مثال های آن را در دوران کرونا زیاد دیدیم. این موضوع در پدیده های مربوط به علوم اجتماعی و سیاسی پیچیده تر می شود. رهبران سیاسی زیادی می شناسیم که در برخورد با معضلات اجتماعی، به جای بررسی علمی و قبول واقعیت های عینی، از یک روش همیشگی و راحت برای تعیین علت مشکلات استفاده می کنند و همه چیز را به توطئه دشمن (بخوانید هیولای کایمرا) نسبت می دهند.
بعد از دیدن آتش کوه، مسیر را ادامه دادیم و شب به شهر بعدی یعنی “دمره” رسیدیم.
روز دهم: لیکیه و ردپاهای تاریخی ایرانیان
مسیر حرکت ما از آنتالیا تا فتحیه، درساحل مدیترانه در دوران باستان “لیکیه” نام داشته و همانطور که قبلا گفتم به دلیل ساحلی بودن چندین شهر باستانی در آن قرار گرفته است. ما فرصت دیدن همه را نداشتیم. من چندتا از آنان را انتخاب کردم که یکی از آنها شهر باستانی " میرا" است. این شهر امروزه دمره نامیده می شود.
در شهر باستانی میرا مقابر صخره ای زیادی در دل کوه های اطراف کنده شده که دو هزار و چهارصد سال قدمت دارند و مربوط به دوره ای است که این منطقه خراج گزار هخامنشیان بوده است.
مقابر صخره ای در مناطق مختلفی در دوران باستان از مصر تا ایران و حتی چین وجود داشته ولی دیدن این مقابر در لیکیه من را به یاد آرامگاه شاهان هخامنشی در نقش رستم انداخت.
همچنین از دوره تسلط یونانی ها و رومی ها یک آمفی تئاتر بزرگ با گنجایش ده هزار نفر در شهر میرا باقی مانده است.
اما شهرت شهر دمره (Demre) بیشتربه خاطر قرارگیری آرامگاه نیکلاس قدیس است که اسقف این منطقه در سالهای ابتدایی رسمیت پیدا کردن مسیحیت در قرن چهارم میلادی بوده است. او به عنوان حامی کودکان و افراد فقیر مشهور بود.
داستان زندگی سنت نیکلاس بعد از مرگش با برخی رسوم و داستان های قبل از مسیحیت در هم آمیخت و به مرور از یک قدیس تبدیل به یک پیرمرد چاق با لباس قرمز شد که در شب کریسمس برای کودکان هدیه می آورد. این شخصیت در کشورهای اسکاندیناوی و آمریکا به سانتا کلاوس و در فرانسه به بابانوئل (پاپا نوئل) معروف شد.
بین فرقه های مختلف مسیحی رقابت زیادی بر سر در اختیار داشتن اجساد و بقایای قدیسان وجود دارد. گزارش های تاریخی زیادی از نبش قبر و دزدیدن اجساد قدیسان توسط گروه های مختلف مسیحی وجود دارد. در طی اختلافات قرون وسطی، اعضای یک فرقه مسیحی جسد سنت نیکلاس را از تابوت درآوردند و تکه تکه کردند و توانستند بخش هایی از آن را به شهر “باری” ایتالیا ببرند. باقیمانده جسد او نیز به “ونیز” برده شد و امروزه در دو کلیسا در این شهرها نگهداری می شود.
مسیحیان ارتودکس به ویژه روس ها برای این زیارتگاه اهمیت زیادی قائل هستند و هنوز زائران زیادی از روسیه برای زیارت این آرامگاه به ترکیه می آیند. مغازه های اطراف آرامگاه اغلب تابلوهایی به زبان روسی داشتند. در حال حاضر این محل یک موزه است و روشن کردن شمع داخل آن ممنوع است. برایم جالب بود که برخی گردشگران روس شمع های خود را در داخل آرامگاه متبرک می کردند تا بعدا آن را در جای مناسب روشن کنند.
بعد از دیدن دمره، مسیر را در امتداد ساحل مدیترانه ادامه دادیم. توقف بعدی در شهر “کاش” بود. چرخ کوتاهی در شهر زدیم.
در وسط کوچه ها و بین شلوغی کافه های شهر کاش، یک سازه سنگی شبیه به مقبره کوروش (البته در ابعاد کوچکتر) جلب توجه می کرد که به نام مزار پادشاه مشهور است. بر اساس تابلو راهنما این مقبره بیش از ۲۳۰۰ سال قدمت دارد و کتیبه ای به خط باستانی لیکیه دارد. برخی مورخان ساخت این نوع مقابر را از اثرات هخامنشیان بر معماری مردم آناتولی می دانند.
توقف بعدی در کنار بقایای شهر باستانی “گزانتوس” بود. گزانتوس در زمان کوروش و حمله سپاه هخامنشی به آناتولی، بزرگترین شهر لیکیه بوده است. روایات زیادی درباره رواداری کوروش درباره مردمان شهر های اشغال شده شنیده ایم ولی هردوت مورخ یونانی داستان غم انگیزی از محاصره این شهر در دوره او تعریف می کند. بر اساس روایت هرودوت، مدافعان شهر تصمیم گرفتند به جای تسلیم شدن، همه زنان ، بچه ها، برده ها و اشیا قیمتی خود را آتش بزنند و خود تا آخرین قطره خون در مقابل سپاه هخامنشی مقاومت کنند. در نهایت شهر سقوط کرد و هخامنشیان حاکمان جدیدی برای منطقه تعیین کردند. این شهر یکی از پایگاه های هخامنشیان در جنگ های ایران و یونان بود.
مقبره حاکمان محلی مربوط به دوره تسلط هخامنشیان و سرداران سپاه هخامنشی در جنگ ایران و یونان هنوز در شهر باقی مانده است. انگلیسی ها این قبرها را غارت کردند و امروزه برخی از نقوش اصلی این مقبره ها در موزه بریتانیاست.
یکی از ساتراپ های هخامنشی به نام “ماسول” در شهر هالیکارناس(در بدروم امروزی) با الهام از آرامگاه های شهر گزانتوس، برای خود یک مقبره عظیم و باشکوه ساخت که به عنوان یکی از عجایب هفتگانه جهان باستان شناخته می شد. از این مقبره امروزه چیزی باقی نمانده است ولی واژه mausoleum در انگلیسی و فرانسه به معنی مقبره از نام همین حاکم گرفته شده است.
توقف بعدی در یکی از جاذبههای طبیعی منطقه یعنی تنگه ساکلی کنت (به معنی شهر پنهان) بود. ماشین را در پارکینگ پارک کرده و بعد از خرید بلیط، از طریق پل چوبی که در ابتدای تنگه ساخته شده، وارد آن شدیم. در داخل تنگه آب جریان دارد و متاسفانه در فصل زمستان به دلیل خطر سیل فقط اجازه دیدن ابتدای تنگه را می دهند.
ونهایتا غروب به شهر فتحیه رسیدیم.
روز یازدهم: فتحیه و ساحل لاجوردی آن
صبح را با گشت و گذار در یک بازارچه محلی میوه شروع کردیم که یکی از بخش های جالب سفر برای من است. کشاورزان محصولات خود را برای فروش مستقیم به این جمعه بازار می آورند و انواع محصولات کشاورزی محلی مثل زیتون و … در آن عرضه می شود.
یکی از جاذبه های تاریخی فتحیه، مقبره های صخره ای مربوط به قرن چهارم پیش از میلاد و دوره هخامنشی است. تاثیر همسایه یونانی در معماری آن مشهود است. مقبره اصلی با توجه به کتیبه آن متعلق به “آمینتاس” است که احتمالا از نوادگان “هارپاگ” سردار مشهور کوروش می باشد.
راه پله هایی تا نزدیک مقبره وجود دارد و داخل آن راهم می توان دید که البته علی رغم تزئینات زیبای نمای خارجی، داخل آن فقط یک اتاق ساده بود. از کنار مقبره نمای زیبایی از شهر و دریا دیده می شد.
فتحیه و اولودنیز به دلیل ساحل لاجوردی و تفریحات دریایی مثل پاراگلایدر و غواصی و … معروف است و بعد از دیدن مقبره به ساحل رفتیم. همان قدر که کاپادوکیه به بالون هایش معروف است، فتحیه به پاراگلایدرهایش. البته من نه بالون های کاپادوکیه را امتحان کردم و نه پاراگلایدرهای فتحیه را و فقط از دور پرواز آنها را تماشا کردیم.
موقع ناهار یکی از غذاهای ترکیه به نام “پیده " را امتحان کردیم. بعضی به آن پیتزای ترکی هم می گویند ولی برعکس پیتزا، پنیر جز ثابت آن نیست. بر اساس چیزی که روی خمیر نان اضافه می کنند (گوشت چرخ کرده یا سیر یا تخم مرغ یا …) انواع پیده وجود دارد و اسم های مختلف دارد. به کسی که شغلش پخت پیده باشد “پیده جی” می گویند.
شهر دالیان در نزدیکی فتحیه، ایستگاه بعدی ما بود. این شهر درمحل ریزش رودخانه دالیان به دریای مدیترانه ساخته شده و محل زندگی لاک پشت های دریایی است. مثل دیگر شهرهای باستانی لیکیه، مقبره های صخره ای جالبی در آن ساخته شده است. تماشای غروب آفتاب در کنار رودخانه و نمای مقبره های صخره ای که در آن سوی رودخانه دیده می شوند، منظره دل انگیزی بود.
یک نکته جالب برای من در ترکیه، وجود مساجد بزرگ و مجلل با امکانات کافی در همه مسیرهای بین راهی و روستاها بود که برعکس ایران در همه ساعات روز و حتی شب باز بودند. من در طول سفر نگهبان یا دوربینی هم برای حفاظت از اموال مساجد ندیدم. روحانیون فقط در فضای مسجد لباس روحانیت می پوشند و موقع خروج لباس خود را عوض می کنند. ونکته جالب دیگر آن است که درحالی که خود ما لغت عربی “وضو” را به کار می گیریم، مسلمانان در بسیاری از کشورها از جمله ترکیه از ترکیب فارسی “آب دست” به جای آن استفاده می کنند.
بعد از دیدن شهرهای ساحل مدیترانه به سمت شهر افسانه ای افِسوس در نزدیکی دریای اژه حرکت کردم ولی خسته تر از آن بودم که تا این شهر رانندگی کنم و شب را در بین راه در شهر آیدین اقامت کردیم.
روز دوازدهم: افسوس افسانه ای
صبح بقیه راه را تا شهر«سلجوق» رفتیم که شهر باستانی اِفِسوس در آن قرار دارد. افسوس از شهرهایی است که مهاجرین یونانی(مردمان یونی) قرنها قبل از میلاد در ساحل دریای اژه ساخته بودند. ساکنان یونان خود را قوم هلن می نامیدند و مردمان یونی فقط یکی از تیره های هلنی بودند. چون مردمان یونی اولین هلنی هایی بودند که پارسیان با آنان تماس پیدا کردند، برای اشاره به کل این سرزمین از واژه یونان استفاده کردند.
در قرن ششم پیش از میلاد کرزوس پادشاه ثروتمند لیدیه افسوس را فتح کرد و معبد مشهور آن که ویژه ستایش آرتمیس بود، بازسازی کرد و توسعه داد و آن را به یکی از عجایب هفتگانه جهان باستان تبدیل کرد. از این معبد امروز چیز زیادی باقی نمانده است.
این شهر هم مثل بقیه آناتولی، به دست کوروش هخامنشی واسکندر مقدونی و بعد رومی ها افتاد. از دوران جانشینان اسکندر و رومیان یادگارهای زیادی در شهر باقی مانده است که زیباترین آنها تئاتر و کتابخانه سلسوس است. این کتاب خانه را یکی از سناتورهای روم باستان به عنوان یادبود پدرش ساخت و صدها کتاب ارزشمند در آن نگهداری می شد.
افسوس در تاریخ مسیحیت شهر مهم و تاثیرگذاری بوده است و تا به حال چندین پاپ معاصر برای زیارت به این شهر آمده اند. مشهور است که حضرت مریم بعد از به صلیب کشیده شدن عیسی مسیح همراه با یوحنای قدیس به افسوس آمد و تا پایان عمرش در خانه ای در نزدیکی افسوس زندگی کرد. این خانه امروزه یک زیارتگاه است.
در قرن پنجم میلادی کلیسای مریم مقدس در افسوس، میزبان شورایی از اسقف های جهان مسیحیت بود که تصمیمات آن یکی از پایه های اعتقادی اکثریت مسیحیان امروزی درباره تعریف جنبه الهی و انسانی مسیح است. نسطوریوس با آن که بالاترین اسقف قسطنطنیه بود، تصمیمات شورای افسوس را نپذیرفت و عزل و تکفیر شد و بسیاری از پیروان او به ایران ساسانی پناهنده شدند که امروزه مسیحیان آشوری نامیده می شوند.
آرامگاه یوحنای قدیس نویسنده یکی از انجیل های چهارگانه نیز در افسوس قرار دارد. مسیحیان معتقد بودند که تربت آرامگاه او شفابخش است.
بر اساس روایات مسیحی، اصحاب کهف نیز در افسوس زندگی می کردند و به seven sleepers معروفند. بقایای کلیسا و مقبره ای در افسوس متعلق به قرن پنجم میلادی(زمان بیدارشدن اصحاب کهف) کشف شده است که طبق کتیبه موجود در آن مربوط به اصحاب کهف است. برای حفاظت از این اثر تاریخی، دور مقبره حصار کشیده شده و نمی توان داخل آن رفت ولی از بیرون می توان عکس گرفت. درختی در جلوی این مقبره وجود داشت که مردم به آن دخیل بسته بودند.
بالاخره نوبت به ترکان مسلمان رسید که درابتدای قرن چهاردهم افسوس را فتح کردند و یادگارهای خود را ساختند که مشهورترین آنها مسجد عیسی بیگ و قلعه سلجوق یا ایاسولوک است.
برای کسانی که قصد برنامه ریزی سفر دارند بد نیست اشاره کنم که خانه حضرت مریم، مقبره اصحاب کهف و مجموعه ایاسولوک (شامل قلعه و آرامگاه یوحنای قدیس در کنار مسجد عیسی بیگ) و خرابه های معبد آرتمیس، در چهار نقطه مجزا و خارج از محوطه اصلی افسوس قرار دارند. بازدید از فضای خارجی مقبره اصحاب کهف و خرابه های معبد آرتمیس رایگان و بقیه نیازمند خرید بلیط است.
بعد از چرخیدن در این شهر باستانی و غرق شدن در تاریخ، بالاخره وقت رفتن به شهر بعدی یعنی پاموکاله شد. شب را دریکی از خانه های روستایی اطراف پاموکاله به نام دهکده “کاراهائیت” ماندیم. در این روستا چشمه های آب گرم زیادی وجود دارد که آب آن از طریق لوله کشی به داخل خانه های روستایی هم رفته است.
روز سیزدهم: پنبه قلعه
بر بالای یک بلندی مشرف به دشت، بقایای یک شهر باستانی بزرگ وجود دارد که به خاطر رنگ سفید ناشی از رسوبات چشمه های آب گرم آن به پاموکاله (پنبه قلعه) معروف شده است. واژه"پاموکاله” یک ترکیب با ریشه فارسی به معنی “پنبه قلعه " است.
از ۲۷۰۰ سال پیش این محل به خاطر وجود چشمه های عجیب و غاری که گاز های سمی از آن خارج می شده، بین مردم بومی آناتولی به عنوان قلمرو خدایان شناخته می شده است. جانشینان اسکندر و رومیان خدایان خود را جایگزین خدایان مردم آناتولی کردند و به این شهرهریاپولیس (به معنی شهر مقدس) می گفتند.
آنها در محل خروج گازهای سمی، معبدی برای خدای مرگ (پلوتو) ساختند. مردم حیواناتی را از کاهنان معبد می خریدند تا آن را برای خدای جهان زیر زمینی قربانی کنند. حیوانات قربانی با نزدیک شدن به دهانه غار در اثر گازهای سمی می مردند و کاهنان معبد آن را معجزه پلوتو می نامیدند. شهرت و درآمد معبد هر روز بیشتر و بیشتر می شد.
با ظهور مسیحیت یکی از حواریون به نام فیلیپ برای ترویج دین به هریاپولیس آمد و رومیان که آیین جدید را مزاحم خود می دانستند او را در همین شهر به صورت وارونه به صلیب کشیدند.
حدود سیصد سال طول کشید تا مسیحیت کم کم همه گیر شد و به دین رسمی روم تبدیل شد ولی بازار دین فروشی همچنان گرم بود. رومیان این بار بر سر قبر “فیلیپ رسول” گنبد و بارگاه ساختند و اسقف ها به نمایندگی از خدا به زائران آمرزش نامه و … می فروختند.
بعد از دیدن آثار تاریخی نوبت به دیدن جاذبه مشهور پاموکاله یعنی چشمه های پلکانی آب گرم شد که داخل همان محوطه تاریخی قرار دارد. از دوران باستان چشمه های پاموکاله به داشتن خواص درمانی مشهور بوده و هست.
حوضچه آب گرمی از قدیم در پاموکاله وجود داشته که به استخر آنتیک مشهور است و گردشگران می توانند با پرداخت وجه اضافه ای در آب آن شنا کنند.
قبلا شبیه همین چشمه ها ی پلکانی را در ایران در باداب سورت دیده بودم. با دیدن آن همه گردشگر خارجی در پاموکاله و مقایسه آن با باداب سورت، مثل همیشه به حال صنعت گردشگری ایران تاسف خوردم.
توقف بعدی در نزدیکی پاموکاله، درغار زیر زمینی کاکلیک بود که یک چشمه معدنی در داخل آن جریان دارد و به آن پاموکاله زیرزمینی هم می گویند ولی برعکس پاموکاله شلوغ و مشهور نیست.
بعد از دیدن چشمه زیر زمینی به سمت آنکارا حرکت کردیم. ترکیه منابع نفت و گاز ندارد ولی چیزی که در راه ها و شهرهای مختلف جلب توجه می کرد استفاده از همه منابع دیگر انرژی مثل توربین های بادی و آبی و مناطق وسیع پوشیده از صفحات خورشیدی بود.
مشهور است که ملانصرالدین در قرن سیزدهم میلادی در ترکیه کنونی زندگی می کرده است و در این کشور به خواجه نصرالدین (nasrettin hoca) شناخته می شود. او چهره مشهوری در بخش بزرگی از جهان از چین تا کشورهای عربی و اروپایی است و دوست داشتم در مسیر تا شهر بعدی خانه ی منتسب به ملا نصرالدین را در روستایی به نام او در منطقه sivrihisar یا آرامگاه او را در آک شهیر (akşehir) ببینم ولی با تاریکی هوا فرصت نشد و شب به پایتخت ترکیه یعنی آنکارا رسیدیم.
روز چهاردهم: هاتوشا، قدیمی ترین امپراتوری آناتولی
جاذبه اصلی آنکارا آرامگاه آتاتورک است که من قبلا دیده بودم. به همین خاطر فقط گشتی در بازارهای پوشاک محله قدیمی اولوس زدیم و بعد از خوردن چند بورک، عازم پایتخت قدیمی ترین پادشاهی آناتولی یعنی شهر باستانی هاتوشا شدیم. سابقه سکونت در هاتوشا به هشت هزار سال پیش بر می گردد. حتیان که یک قوم بومی آناتولی بودند، شهری در این محل ساختند.
قوم هیتی اولین مردمان هندواروپایی بودند که وارد آناتولی شدند و کم کم جایگزین “حتیان” شدند. آنها ۳۷۰۰ سال پیش یک پادشاهی گسترده در حد بابل و مصر ایجاد کردند و شهر هاتوشا را پایتخت خود قرار دادند.
موقع رسیدن به شهر اولین چیزی که به چشم می خورد برج و باروی آن بود. شهر باستانی خیلی بزرگ است و بازدیدکنندگان با ماشین شخصی خود وارد آن می شوند تا بتوانند بخش های مختلف آن را ببینند. دادو ستد هاتوشا با بین النهرین چنان رونقی داشته که بازرگانان آشوری در کنار هاتوشا برای خود یک شهرک تجاری ساخته بودند. هیتی ها برای هر دروازه شهر یک تندیس ساخته اند مثل شیر، ابوالهول و تندیس پادشاه. قبلا تندیس ابوالهول را به موزه برلین برده بودند ولی دولت ترکیه موفق شد آن را برگردانده و در موزه ای در همین شهر نگهداری کند.
بخشی از دیواره شهر به صورت یک هرم ناکامل ساخته شده و تونل باریکی از زیر آن عبور می کند که احتمالا نقش آیینی و مذهبی داشته است.
آنها خط ویژه ای اختراع کردند که قدیمی ترین خط هندواروپایی محسوب می شود.
در نزدیکی هاتوشا، تنگه باریکی به نام “یازیلیکایا” قرار دارد که مکان مقدسی محسوب میشده و سنگ نگاره های جالبی از خدایان و پادشاهان هیتی در آن دیده می شود.
یکی دیگر از آثار باقی مانده از پادشاهی هیتی در “آلاجاهویوک” در نزدیکی هاتوشا قرار دارد ولی به دلیل پایان ساعت کاری فرصت دیدن آن را پیدا نکردیم.
بعد از دیدن هاتوشا، در ادامه مسیر از شهر “چوروم” رد شدیم. تبلیغات زیادی درباره یک خوراکی به نام “لب لبی” در و دیوار این شهر را پر کرده بود و من را حسابی کنجکاو چشیدن آن کرد. با کلی ذوق و شوق جلوی یکی از مغازه ها توقف کردیم. تصور من از این اسم و تبلیغات، یک شیرینی پر از خامه بود ولی بعد از خرید یک بسته “لب لبی”، یک مشت نخودچی سوخته تحویل گرفتم و تازه متوجه شدم که لب لبی چی هست و کلی به خودم خندیدم.
در پایان روز به آماسیه رسیدیم.
روز پانزدهم: آماسیه و عشاق ایرانی
آماسیه به شهر شاهزادگان معروف است و محل استقرار شاهزادگان عثمانی بوده است. معماری دوران عثمانی و آثاری از دوره سلجوقی در شهر حفظ شده است.
ولی برای من که یکی از علایقم در سفر پیدا کردن ردپاهای تاریخی ایرانیان است، جاذبه اصلی این شهر، نقش آن به عنوان پایتخت منطقه پونتوس در دوره پادشاهان مهردادی است.
بعد از شکست هخامنشیان از اسکندر، همه قلمرو آنها از جمله آناتولی به دست یونانیان افتاد ولی بعضی از ایرانیان از اطاعت آنها سرباز زدند و حکومت های مستقلی در کاپادوکیه و پونتوس و… تشکیل دادند. مهرداد، آریوبرزن و جانشینان ایرانی آنها، بیش از دویست سال از این شهر بر بخش بزرگی از آناتولی و حتی شبه جزیره کریمه در آن سوی دریای سیاه حکومت می کردند. آنها به سبک شاهان هخامنشی، مقبره هایی را در صخره های مشرف به شهر آماسیه برای خود ساختند.
شاهان می آیند و می روند و بعد از مرگ فقط یک مقبره از آنان باقی می ماند ولی بخشی از آنچه در ذهن و قلب مردم منطقه از فرهنگ ایرانی حک شده تا امروز باقی مانده است که یک نمونه آن داستان زیبای فرهاد و شیرین است.
در آماسیه یک کانال آبرسانی بیست کیلومتری در دوران شاهان مهردادی در دل کوه کنده شده است که مردم آن را به فرهاد کوهکن و داستان عشق او به شیرین و شرط پادشاه برای رسیدن او به معشوق منتسب می کنند و به نام کوه فرهاد می شناسند. عشقی که با بدقولی و دروغ گویی پادشاه پایان غم انگیزی پیدا می کند و به مرگ عاشق و معشوق منجر می شود.
در پای همین کوه دو گور منتسب به فرهاد و شیرین وجود دارد. شهرداری آماسیه هم با ساخت موزه ای به همین نام به معرفی آن به گردشگران کمک می کند. جالب است که در ایران موزه ای به نام شیرین و فرهاد وجود ندارد!
بعد از دیدن مقبره های باستانی و موزه شیرین وفرهاد، به موزه باستان شناسی آماسیه رفتیم. اجساد مومیایی مربوط به دو صاحب منصب دوران ایلخانان مغول و دو کودک و یک زن در طبقه دوم این موزه نگه داری میشود.
در کنار موزه، عبارت kelle paça çorbası در یک رستوران، شکم خالی ما را به خود جلب کرد! در ترکیه به جای واژه انگلیسی سوپ از واژه فارسی شوربا استفاده می کنند و یکی از شورباهای پر طرفدار شوربای کله پاچه است.
بعد از خوردن کله پاچه، وارد جاده شدیم و در پایان روز به شهر گیرسون در ساحل دریای سیاه رسیدیم.
روز شانزدهم: ترابزون، نماز در کلیسا
صبح روز شانزدهم سفر در امتداد ساحل دریای سیاه به سمت ترابزون حرکت کردیم تا در مسیر غار “چال” را هم ببینیم. بارش باران و آبشارهای فصلی متعدد در کنار جاده جنگلی، زیبایی مسیر را دوچندان کرده بود.
ویژگی خاص غار چال، رودی است که در آن جریان دارد و باعث چند آبشار زیرزمینی خاص در داخل غار شده است. غار خیلی خلوت بود و ترکیب تاریکی، تنهایی و صدای مهیب ریزش آب، برای ما هیجان انگیز و رعب آور بود.
بعد از دیدن غار به شهر ترابزون رسیدیم و اول به سراغ مسجد ایاصوفیه رفتیم. در ابتدای قرن سیزدهم میلادی و به دنبال ضعف امپراتوری بیزانس، یکی از اشراف ترابزون با کمک ملکه گرجستان توانست یک حکومت مستقل مسیحی در ترابزون و اطراف دریای سیاه ایجاد کند.
پادشاهان ترابزون به تقلید از امپراتور بیزانس یک کلیسا به نام ایاصوفیه (به معنی خرد مقدس) ساختند که با انقراض آنها به دست سلطان محمد فاتح، به مسجد تبدیل شد. مسلمانان بدون تغییر اساسی در بنا با پوشاندن نقاشی های دیواری از کلیسا به عنوان مسجد استفاده می کردند و از بالای برج ساعتی که در کنار کلیسا بود، اذان می گفتند.
بعد از روی کار آمدن آتاتورک، این بنا هم مثل ایاصوفیه استانبول به موزه تبدیل شد. امروزه بعد از ده ها سال دولت اسلام گرای اردوغان، مجددا اجازه برگزاری نماز را درآن به مسلمانان داده است. فعلا بنا یک مهراب به سمت شرق برای مسیحیان و یک مهراب به سمت جنوب برای مسلمانان دارد.
روز هفدهم: سوملا، صومعه برفی
در حاشیه شهر ترابزون، تپه ای وجود دارد که به آن “بزتپه” می گویند و مقصد اول ما در روز هفدهم سفر بود. این تپه به خاطر وجود چندین چشمه آب از دیرباز مکان مقدسی محسوب می شده است. در دوره ای که ترابزون جزو قلمرو هخامنشی و پادشاهان مهردادی پونتوس بوده، به این تپه مینتریون می گفتند ومعبدی برای پرستش میترا در یکی از غارهای آن وجود داشته است. جالب است که خیابان اصلی بزتپه به نام ایران نام گذاری شده است.
بعد از پادشاهان مهردادی پونتوس، معابد رومی و کلیساها جایگزین معابد ایرانی در چشمه های این تپه شدند که برخی از آنها باقی مانده است. یکی از این معابد، صومعه دختران نام دارد. صومعه دختران در دهانه یک غار کوچک و در کنار یک چشمه قرار دارد. بر اساس منابع موجود این صومعه در قرن چهاردهم و به دستور پادشاهان مسیحی ترابزون ساخته شده و از زمان مهاجرت اجباری مسیحیان از ترکیه در اوایل قرن بیستم متروک شده است.
برایم جالب بود که این صومعه ویژگی های معمول معابد ایرانی میترا یا آناهیتا را دارد مثل وجود غار، چشمه آب و اختصاص داشتن به زنان و … .
بعد از دیدن بزتپه، از ترابزون خارج شدیم و به سمت صومعه سوملا حرکت کردیم. برف سنگینی جاده پردرخت صومعه را پر کرده بود که در فصل بهار انتظار آن را نداشتیم.
صومعه در جنگلی به نام “آلتین دره” قرار گرفته که یک پارک ملی است. در ورودی پارک جنگلی دو نوع بلیط فروخته می شود که یکی برای استفاده از پارک جنگلی به تنهایی و دیگری برای ورود به پارک و دیدن صومعه (هردو) است. البته من در ابتدای سفر museum pass خریده بودم که تمام بلیط های اماکن تاریخی را شامل می شد. در انتهای پارک جنگلی باید ماشین را پارک کرد و با مینی بوس های مخصوص به صومعه رفت.
صومعه سوملا در قرن چهارم میلادی ودر سالهای ابتدایی رسمیت یافتن مسیحیت در یک غار در دل جنگل ساخته شده است و در قرون بعدی و به ویژه در دوره پادشاهان ترابزون توسعه یافته است. سوملا لغتی یونانی به معنی سیاه یا تاریک است. نقاشی های دیواری زیبایی از کتاب مقدس در آن دیده می شود که البته در طی سال ها خیلی آسیب دیده است.
بعد از دیدن صومعه، جاده برفی را ادامه دادیم و شب به شهر ارزروم رسیدیم. آن روز با خوردن کباب مشهور ارزروم به نام جاغ کباب و شیرینی کاداییف دلمه ای به پایان رسید. جاغ کباب شبیه به کباب چنجه خودمان بود.
روز هجدهم: ارزروم، تلاقی ایران و روم
ارزروم از سردسیرترین شهرهای ترکیه و محلی برای ورزش های زمستانی است. درآخرین روز اقامت در ترکیه با برف و سرمای این شهر مواجه شدیم. این شهر در طول تاریخ بارها از دوره ساسانی تا صفوی، نادر شاه و حتی دوره قاجار شاهد جنگ های ایران با همسایه غربی اش یعنی روم یا عثمانی بوده است.
صبح را با دیدن مدرسه یاقوتیه شروع کردیم. این مدرسه در دوره ایلخانی در ابتدای قرن چهاردهم ساخته شده است. و بعد سری به مسجد جامع شهر زدیم که در قرن دوازدهم بنا شده است.
هوا برای گشت و گذار بیشتر مناسب نبود و قبل از ظهر به سمت مرز بازرگان حرکت کردیم. در مسیر از شهری به نام حراسان رد شدیم. این شهر محل زندگی خراسانی هایی است که صدها سال پیش به این شهر مهاجرت کردند وهنوز اسم زادگاه اجدادی خود را حفظ کرده اند.
چند بار به خاطر برف و بوران مجبور به توقف شدیم ولی بالاخره با کمک ماشین های برف روب راهداری، با ترس و لرز و بعد از تاریکی هوا به مرز رسیدیم.
تشریفات گمرک و … در مرز حدود سه ساعت طول کشید و شب را در یک اقامتگاه در شهر ماکو به صبح رساندیم.
روز نوزدهم: ماکو، روز آخر
روز آخر سفر، قبل از حرکت به سمت تهران به دیدن عمارت تاریخی باغچه جوق ماکو رفتیم. این عمارت متعلق به سردار ماکو در دوره قاجار است و تلفیقی از معماری سنتی و غربی در آن مشهود است.
این سفر ۱۹ روزه هم به پایان رسید ولی دیدنی های ترکیه تمام نشد. استانبول که جاذبههای آن را همه شنیده اند، جزء این سفر نبود و شهرهای جنوب شرق ترکیه هم به سفر دیگری موکول شد که دیدنی های زیادی دارند مثل تندیس اهورامزدا و خدایان ایرانی - یونانی در کوه نمرود، زادگاه ابراهیم خلیل و قدیمی ترین معبد جهان در Gobeklitepe و … .
در این سفرنامه معادل ترکی یا انگلیسی اسامی مکان ها را در زیر عکس ها نوشتم تا پیدا کردن آن در نقشه و گوگل آسان باشد.
سعی کردم تاریخ را طوری بازگو کنم که برای همه شیرین باشد و امیدوارم موفق شده باشم.
خوشحال می شوم نظرات و سوالاتتان راجع به این سفر را بشنوم.
هزینه های سفر زمینی به ترکیه
هزینهها برای خانواده چهار نفری ما به صورت زیر بود:
بنزین ۹۳۰۰ لیر
هتل ۸۳۹۰ لیر
بلیط اماکن دیدنی ۲۷۵۶ لیر
خوراک و سایر هزینه ها ۲۸۱۷ لیر
به هزینه های فوق باید دوازده میلیون تومان بابت عوارض خروج چهار نفر، دو سیم کارت، مدارک خودرو، هتل در قطور و ماکو و … اضافه کرد.
با توجه به مجموع مخارج و طول سفر، هزینه معادل روزانه ۲۶ دلار به ازای هر فرد بزرگسال شد.
تاریخ سفر: نوروز۱۴۰۲
سید میثم شفیعی مطهر نویسنده مهمان
۱۱دیدگاه
سلام همیشه به سفر و شادی
بعنوان یک علاقمند به تاریخ شایسته است هر چیزی را منتسب به فارسی نکنید مقلا کلمه شوربا عربی ست و فرهنگ عثمانی بسیار متاثر از فرهنگ و زبان عربیه
سلام.ممنون از توجهتان به سفرنامه. طبق لغت نامه دهخدا و چند منبع دیگر، شوربا فارسی است و از ترکیب «شور » به علاوه « با » تشکیل شده و به معنی خورش نمک دار یا اش شور است. از فارسی وارد زبان های مختلف شامل ترکی، عربی بلغاری و... شده.
تاثیر زبان های فارسی و ترکی و عربی بر هم دیگر قابل چشم پوشی نیست و نباید با تعصب به ان نگاه کرد.
آموزنده و مفید بود ممنونم از زحمت نگارش این سفرنامه جذاب. واقعاً اون مجسمه باغچه جوق رو لباس پوشوندند؟!! 22 سال پیش نبود.. چقدرم لباس چیندار و مدلدار و با رنگ مخصوص دربار.. خیلی باسلیقه هستند حضرات! :)
سلام
منم پارسال ۱۴۰۲ رفتم از مسیر ارتوین ....از نوشته های شما لذت بردم ...سیم کارت را کجا و چطور تهیه کردید ممنون
خیلی عالی
لذت بردیم
سلام جناب دکتر وقت شما بخیر، بنده واقعا از سفرنامه های شما لذت میبرم، امیدوارم که همیشه شاد و پیروز باشید
خداقوت آقای شفیعی، بسیار بسیار کامل بود، واقعا چقدر دقیق و با حوصله تمام جزئیات سفر را بهنراه تاریخشان توضیح دادین، همونجا نوت برداری کزدین یا حافظه خوبی دارین؟ و اینکه بچها چه سنی هستند که این زمان طولانی سفر و داخل ماشین بودن را تحمل کردند؟
ممنون از توجهتون. من هم قبل و هم بعد از سفر درباره مکانهایی که دیدم مطالعه می کنم. مرور عکس های سفر هم به یادآوری کمک می کنه
ممنون از سفرنامه ی بسیار کاملتون. هرگز سفرنامه ای که اینقدر کامل از نظر تاریخی مناطق مختلف ترکیه رو توضیح بده ندیده بودم.
سلام و سپاس فراوان خدمت شما آقا میثم گرامی بابت سفرنامه بی نظیرتان
من خودم چندین بار با خودرو به کشورهای همسایه سفر داشتم سوالم از شما این هست که نوع خودروی شما چه بود و آیا به زبان ترکی مسلط هستید؟ سوال بعد اینکه به نظر شما شهرهای ساحل دریای سیاه بهتر بود یا دریای مدیترانه؟
سلام. نوع ماشین زیاد مهم نیست فقط باید سالم و ترجیحا کم مصرف باشه.
به ترکی مسلط نیستم ولی آشنایی مختصری پیدا کردم. از مترجم گوگل و... هم استفاده کردم.
شهرهای ساحل مدیترانه تنوع بیشتری دارند.