نوشته شده توسط نویسنده مهمان حسان جلوداری
آرژانتین همیشه برای ایرانی ها با فوتبالش شناخته شده. تصمیم من برای سفر به آرژانتین موقعی شکل گرفت که تصمیم گرفتم به کشور رویاهام یعنی شیلی سفر کنم. نزدیکی این دو کشور و رقابت همیشگی شون بر سر پیشرفت و ترقی باعث شد که تصمیم بگیرم مدتی از سفرم رو در آرژانتین که در زبان لاتین به معنای سرزمین نقره هست، بگذورنم.
جاهای دیدنی آرژانتین کم نیست. شاید مهمترینش آبشارهای ایگواسو باشه که در مرز این کشور با برزیل قرار داره. متاسفانه دیدن این آبشارها در برنامه ی من نبود چون هم وقتم محدود بود و هم اینکه می شه این آبشارها رو از طرف برزیل هم دید. شاید در آینده به برزیل برم و اون موقع این فرصت رو خواهم داشت که این آبشارها رو ببینم! جنوب آرژانتین که همراه با جنوب شیلی به عنوان منطقه ی پاتاگونیا شناخته می شه یکی از مهمترین مقاصد سفری من بود. یخچال های طبیعی غول آسا و مناظر بی نظیر طبیعی در این قسمت از دنیا که فاصله ی چندانی هم با قطب نداره وسوسه کننده ترین عامل برای سفر من به امریکای جنوبی بود. و البته از خود پایتخت آرژانتین یعنی بوئنوس آیرس غافل نمونیم که پاریس امریکای جنوبی نام گذاری شده، شهر کباب، تانگو و عاشقان فوتبال! کوه های کافایاته در شمال آرژانتین هم یکی از زیباترین جاهای این کشور به شمار میره که می شه ازشون دیدن کرد.
ویزای آرژانتین
ویزای آرژانتین تقریبا یکی از سخت ترین ویزاها برای ایرانی هاست. بدلیل انفجار آمیا که آژانتین ایران را مقصر معرفی کرد، آرژانتین نسبت به اتباع ایرانی خیلی سخت گیری می کنه. در حدی که دفعه اولی که زنگ زدم سفارت، یه آقایی بهم گفت ما اصلا ویزای توریستی نداریم! پیگیری ها و اصرار من باعث شد که بهم بگن یه ایمیل به فلان آدرس بزن. ایمیل زدم و باز هم خبری نشد و مجبور شدم مجددا به سفارت زنگ بزنم. این بار یه خانم برداشت و گفت که تا حالا کجاها رفتی. بعد از اینکه اسم ۳۰ تا کشور رو آوردم در کمال تعجب بهم گفت “چرا امریکا نرفتی؟! تا حالا قاره امریکا نرفتی حالا بدو بدو میخوای بیای بری آرژانتین؟” گفتم کانادا رفتم! گفت کانادا که مثل ترکیه هست همه میرند! دیگه نمی دونستم چی بگم گفتم شما خواهشا به کنسول بگید شاید قبول کنند! در نهایت بعد از دو روز جواب ایمیل اومد که فلان تاریخ با این مدارک بیا سفارت تا مصاحبه شی. خلاصه رفتم و خود کنسول باهام مصاحبه کرد. چیزی که خیلی اصرار داشتند بدونند این بود که چرا آرژانتین؟ چرا نمیری بولیوی یا پرو؟ چرا آرژانتین رو انتخاب کردی؟ به لطف اسپانیایی صحبت کردنم و دوستیم با سفیر و کنسول شیلی بالاخره متقاعد شدند که هدفم صرفا گردشگری هست! بعد از ۱۰ روز بهم زنگ زدند که فلان روز پاسپورتت رو بیار و روز بعدش تحویل بگیر. خلاصه اینجوری شد که موفق به کسب ویزای آرژانتین شدم! این رو هم بگم که گرون ترین ویزایی بود که تا حالا گرفته بودم. ۱۵۰ دلار برای یک بار ورود. یکی از دوستان تعریف می کرد که برای یه بنده خدایی از آرژانتین دعوتنامه فرستادند و پلیس آرژانتین رفته در خونه ی طرف که چرا برای این شخص ایرانی دعوتنامه فرستادی؟ اون بیچاره هم ترسیده و دعوتشو پس گرفته! خلاصه وضعیت روابط ایران آرژانتین اینجوریه!
اما جدا از روابط دولت ها، آرژانتینی ها یکی از دوست داشتنی ترین ملت هایی بودند که تا حالا دیدم. بسیار مهمون نواز و گرم هستند و اثری از سرمای اروپایی ها در اون ها دیده نمی شه. بعد از ثبت سفرم در کوچ سرفینگ تقریبا هفته ای سه چهارتا پیام از آرژانتینی ها دریافت می کردم، چیزی که در سفرهای اروپایی اصلا و در سفرم به شیلی به ندرت پیش اومد.
بلیط پرواز به آرژانتین
بلیط پرواز رفت من از شیلی به آرژانتین و برگشت هم به شیلی بود. باتوجه به اینکه آرژانتین همون ویزای یک بار ورود رو هم کلی با بدبختی میده، و از طرف دیگه شیلی ویزای مولتی رو به راحتی میده، ورود و خروجم از ایران رو به شیلی گرفتم و یه پرواز هم وسطش به آرژانتین. پروازی هم که به شیلی گرفتم آلیتالیا بود که البته چون شنگن داشتم تونستم این پرواز رو بگیرم و یک روز رو هم در رم گذروندم. پرواز قیمتش حدود ۱۶ میلیون تومان شد. پروازهای ارزونتر اکثرا در امریکا توقف داشتند (حتی حدود ۶ میلیون تومان) که خب ما نمی تونیم از این پرواز ها استفاده کنیم. برای کسی هم که شنگن نداشته باشه گزینه های ایرلاین های گرون عربی مثل امارات و قطر باقی می مونه، همینطور می شه با پرواز ترکیش به برزیل و ازونجا به شیلی رفت.
روز اول- بوئنوس آیرس
بعد از پرواز ۱۵ ساعته از رم بالاخره ساعت ۸ صبح به سانتیاگو پایتخت شیلی رسیدم. خیلی سریع باید چمدونمو تحویل می گرفتم و مجددا برای پرواز بعدی به مقصد بوئنوس آیرس کارت پرواز می گرفتم. کنترل پاسپورت خیلی کوتاه بود و خوش برخورد ترین پلیس های مهاجرتی که دیدم در همین شیلی بود! خلاصه کارت پرواز گرفتم و سوار پرواز خطوط هوایی آرژانتین شدم. بدون اینکه درخواست کنم یا چیزی بهم بگن برام بلیط فرست کلاس صادر کردن! والا من که چیزی نگفته بودم ولی خب حالا که دادن چه بهتر! ردیف ۲ هواپیما نشستم و بعد از پرواز ۲ ساعته به بوئنوس آیرس، پایتخت آرژانتین رسیدم. قسمت سخت ماجرا فرا رسیده بود! کنترل پاسپورت آرژانتین! همون اول که پاسپورتمو دادم مامور کنترل پاسپورت شروع کرد به پرسیدن سوالات مختلف. اینکه چرا اومدی اینجا؟ کجا می مونی؟ کجا میری؟ آدرس میزبانم در بوئنوس آیرس رو که از کوچ سرفینگ پیدا کرده بودم بهشون دادم.
مامور پلیس رفت داخل یه دفتری و اونجا با چند نفر صحبت کرد. بعد از چند دقیقه اومد و گفت اسم و فامیل میزبانت چیه. من اسم میزبان رو می دونستم اما فامیلش رو نمی دونستم! گفت چجور دوستیه که فامیلشو نمی دونی؟ گفتم والا از کوچ سرفینگ پیدا کردم! گفت اینجا وای فای هست، زنگ بزن ازش بپرس. خلاصه زنگ زدم و پرسیدم و بهشون گفتم و مجددا اون پلیس رفت داخل دفتر و شروع کرد چک کردن یه سری اطلاعات در کامپیوترش. بعد از چند دقیقه اومد و گفت ایمیلت رو برامون بنویس. اون رو هم نوشتم و مجددا رفت داخل دفتر! دقیقا ۳۰ دقیقه گذشته بود که اومد و پاسپورت مهر شده ام رو تحویلم داد و بابت معطل شدنم هم عذرخواهی کرد! علیرغم این سختگیری ها هیچوقت ازشون بی احترامی ندیدم، برخلاف برخوردهای زشتی که در چین زیاد دیده بودم. خلاصه پاسپورت رو گرفتم و شاد و خوشحال به سالن خروجی فرودگاه رفتم. خواستم یکم پول چنج کنم. صف طویلی روبروی بانک فرودگاه شکل گرفته بود! آرژانتین در چند سال اخیر با بحران اقتصادی وحشتناکی مواجه شده و ارزش پولشون خیلی افت کرده. همین هم باعث شده که مثل ما به راحتی به کسی دلار نفروشند! برای خرید دلار، پاسپورت و کارت پرواز رو می خواستند! البته من که می خواستم دلار بفروشم و پزوی آرژانتین بگیرم کارم راحت تر بود و فقط پاسپورت ازم خواستند! خلاصه اینکه اونجا خیلی یاد ایران افتادم!
بعد از خریدن کمی پزو، در سالن فرودگاه یه سیم کارت از کمپانی Personal خریدم و با توجه به اینکه بعد از ۲ روز پرواز حسابی له و لورده بودم تاکسی گرفتم و با ۲۵ دلار به شهر و خونه ی میزبانم رفتم. میزبانم ازیکیل خودش ساکن بوئنوس آیرس بود و خیلی گرم ازم استقبال کرد. برام یک لیوان ماته آورد. ماته یه نوع چای آرژانتینیه که توی لیوان های فلزی یا چوبی با یه نی مخصوص نوشیده می شه. تقریبا هر آرژانتینی یه ماته داره و با خودش حمل می کنه. در خیابون ها با این صحنه که ملت ماته به دست راه میرن خیلی مواجه می شید!
بعد از یه گپ مختصر رفتیم بیرون تا یکم محله رو بهم نشون بده. یکشنبه بود و خیابون ها نسبتا خلوت بودند. خیابون های مسطح، خونه های کم ارتفاع و دیوار های رنگ آمیزی شده با گرافیتی، اولین تصویری بود که از بوئنوس آیرس برام شکل گرفت. البته چند تا مغازه ی ماته فروشی هم دیدیم و تصمیم گرفتم یک دونه بعنوان یادگاری برای خودم بخرم.
یکم که بیشتر قدم زدیم رسیدیم به یک پارک بزرگ که پر از جوون هایی بود که در حال گوش کردن موسیقی بودند. همون جا در همون پارک با میدون جمهوری اسلامی ایران مواجه شدم! گویا این میدون قبل از انقلاب در آرژانتین ساخته شده و همزمان هم میدون آرژانتین در تهران نامگذاری شده. اما نمی دونم اگه مال قبل انقلاب بوده چرا اسمش جمهوری اسلامیه! وسط میدون یه ستون خیلی بلند به سبک ستون های تخت جمشید قرار داده شده بود که خیلی برام جالب بود.
بعد از یک ساعت قدم زدن، به ایستگاه مترو رفتیم و ایزیکیل برام یه کارت گرفت که بهش میگنSube. این کارت ها برای استفاده از مترو، اتوبوس و قطار به کار میره و خیلی هم ارزونه. خلاصه کارت رو گرفتیم، سوار اتوبوس شدیم و به خونه برگشتیم.
بعد از یه ساعت استراحت در خونه، میزبانم منو برد که بهم کباب بده. در آرژانتین کباب درست کردن از اولین چیزهاییه که یه مرد باید یاد بگیره! کبابشون هم از همه ی اجزای گاو و گوسفند تشکیل شده. از روده و پرده ی اطراف قلب بگیرید تا غده های موجود در گردن و البته جگر و قلوه که خودمون هم داریم. یکم که راه رفتیم به یه رستوران رسیدیم که درش بسته بود و نوشته بود “بسته”. ازیکیل در زد و در عین تعجب من، اومدند در رو باز کردند و رفتیم داخل و دیدیم داخل رستوران پر از آدمه! اسم رستورانش Secretito بود و همیشه هم درش بسته ست! با این حال همه می شناسنش و من هم اتفاقا دنبال چنین چیزی بودم.
دنبال رستوران های الکی مجلل برای توریست ها نمی گشتم بلکه دنبال رستورانی بودم که خود مردم برن اونجا و کباب بخورند. همون موقع بازی بوکاجونیورز هم در حال پخش بود و رستوران فضای پرهیجانی داشت! منو رو آوردند و فقط دو صفحه انواع گوشت هایی بود که کباب می کنند و می خوردند. ازیکیل ازم پرسید گرسنته؟ گفتم آره خیلی! چون معمولا وقتی ما می گیم خیلی گرسنمونه تو اروپا در حد وعده های معمولی ما غذا میارن و کلا حجم غذاهاشون کمه. اما دریغ از اینکه در آرژانتین از این خبرها نبود! با پیشنهاد ازیکیل یکی رو انتخاب کردیم. شدیدا چرب بود و البته بسیار خوشمزه! شاید بتونم بگم تا حالا فقط در غرب کشورمون و بین کرد ها چنین کباب های خوشمزه ای خورده بودم. بعد از اینکه کلی خوردم و به معنای واقعی کلمه در حال انفجار بودم دیدم گارسون بشقاب بعدی رو آورد که یه نوع دیگه ای گوشت بود! گفتم مگه تموم نشد؟! ازیکیل گفت مگه نگفتی خیلی گرسنته؟!
خلاصه انقدر خوردیم که جبران دوشبانه روزی که در هواپیما بودم شد! به خونه که برگشتیم ازیکیل بهم یه برنامه داد برای دو روزی که در بوئنوس آیرس هستم که کجاها رو بگردم. ازیکیل خیلی کمکم می کرد و واقعا هرچی می گفتم برام فراهم می کرد.
روز دوم- بوئنوس آیرس
روز دوم آنقدر خسته بودم که ساعت ۱۰ صبح از خواب بیدار شدم و گفتم بدبخت شدم! سریع صبحونه رو خوردم و از خونه بیرون رفتم. ازیکیل حدودای ۸ صبح رفته بود سر کار. سوار مترو شدم و به سمت میدون مرکزی شهر که به اسم Plaza de Mayo معروفه حرکت کردم. برام جالب بود که متروشون خیلی شبیه متروی ما بود! توی مترو دستفروش زیاد بود و کسایی که آهنگ می خوندند هم بودند. خیلی مواقع مثل متروی تهران ایستگاه ها رو قاتی پاتی اعلام می کرد و اصلا جا برای نشستن نبود! اما مهمترین تفاوت این بود که مردم باهم مهربون بودند و خیلی به هم کمک می کردند.
به میدون Plaza de Mayo رسیدم. در این میدون چندتا جا بود که باید می دیدم. اول از همه خانه ی صورتی یا Casa Rosada که محل اقامت رئیس جمهورشونه. یه کاخ صورتی رنگ هست که در این میدون قرار داره و خب خیلی قشنگه احتمالا بخاطر رنگش! امریکا گذاشته کاخ سفید این ها گذاشتند کاخ صورتی!
بعد از دیدن کاخ صورتی، هرمی که در میدون نصب شده رو دیدم که یادآور قربانیانی ست که در دوران دیکتاتوری آرژانتین در سال های نه چندان دور کشته شدند که داستانش خیلی طولانیه و اینجا نمی گنجه!
و یه کلیسا هم درکنار میدون قرار داشت. بعد از دیدن میدون رفتم به سمت دریا، و پلی که به اسم “پل زن” معروفه رو دیدم. اینجا محله ی Puerto Madero قرار داره و محله ی مدرن و تجاری شهره که با برج های مرتفعش خودنمایی می کنه.
کلا بوئنوس آیرس زیاد برج نداره و معماری ساختمون ها در مرکز شهر کاملا شبیه پاریسه. بعضی از ساختمون ها رو اگه فقط عکسشو بهم نشون می دادند می گفتم اینجا پاریسه و خب به همین دلیل هم هست که بوئنوس آیرس بعنوان پاریس امریکای جنوبی شناخته میشه. بعد از عکس گرفتن روی پل با برج های بلند و دریای خروشان، به سمت خیابون اصلی شهر به اسم Avenida de Mayo رفتم. خیابونی بزرگ که مغازه ها و جمعیت زیادی اطرافش هستند. آدم های زیادی در خیابون بودند که داد می زدند دلار! و پول چنج می کردند. شباهتی عجیب به خودمون!
یکم که قدم زدم به یک کافه ی خیلی خیلی معروف و قدیمی در بوئنوس آیرس به اسم کافه تورتونی رسیدم. این کافه در سال ۱۸۵۸ تاسیس شده و تا امروز بدون وقفه کار کرده. افراد هنرمند و معروف زیادی در طول تاریخ در این کافه نشستند و نوشیدنی خوردند (یه چیزی مثل کافه نادری خودمون) و داخلش تماما شکل موزه هست. عکس افراد مختلف و نقاشی های زیادی روی دیوار کافه دیده می شد و فضایی فوق العاده زیبا رو می شد داخلش دید. از اونجایی که ازیکیل شب قبل بهم گفته بود حتما باید توی آرژانتین بستنی امتحان کنم اونجا بستنی سفارش دادم. البته بگم که برای وارد شدن باید صف می ایستادیم.
بعد از خوردن یه بستنی خوشمزه در یک کافه ی فوق العاده زیبا، به سمت خیابون ۹ جولای رفتم. این خیابون هم یکی از اصلی ترین خیابون های شهر به شمار میره و مهمترین چیزی که در انتهای خیابون خودنمایی می کنه ستون مرتفع و معروفیه که به نام Obelisco یا همون ابلیسک خودمون شناخته می شه. این ابلیسک از بلندترین ابلیسک های دنیاست و شاید برای خیلی ها نماد بوئنوس آیرس به شمار بره. شب ها وقتی چراغ های ابلیسک روشن میشند فضای خیلی قشنگی در این میدون دیده می شه که حتما باید تجربه ش کرد.
بعد از یکم عکس گرفتن با میدون ۹ جولای و ابلیسک معروف بوئنوس آیرس، همون نزدیکی ها یه آگهی برای اجرای تانگو دیدم و رفتم که ببینم شرایط رزروش چجوریه. قیمت ها بالا بود، حدود ۷۰ دلار که شامل شام و اجرای تانگو می شد. اما خب با توجه به اینکه شاید دیگه هیچوقت تا این سر دنیا نیام و از اون مهمتر آرژانتین که مهد رقص زیبای تانگو هست رو نبینم، پولشو دادم و قرار شد حدودای ۷ و نیم شب فلان هتل و من رو ببرند. همون اطراف ناهار خوردم (این بار دیگه مختصر خوردم!) و رفتم به سمت خونه تا یه دوش بگیرم و آماده شم برای مقصد بعدی. حدودای ۶ عصر بود و یک ساعت ونیم تا قرار برای اجرای تانگو وقت داشتم. به یک کتابفروشی بسیار معروف رفتم. این کتابفروشی که خیلی هم بزرگه در یک سالن که قبلا سالن تئاتر بوده ساخته شده. بخاطر همین کاملا فضای متفاوتی با سایر کتابفروشی ها داره. فضایی فوق العاده هنری و زیبا!
بیشتر کسایی که داخل کتابفروشی بودن اومده بودن عکس بگیرن و کاری با کتاب ها نداشتن از بس که این کتابفروشی خاص و زیبا بود. این زیبایی درحدی بود که دیگه از زمان غافل شدم و دیدم ساعت هفته. دیگه نمی شد با مترو رفت، سریع یه اوبر (همون اسنپ خودمون) گرفتم و حرکت کردم به سمت هتل مورد نظر. خیلی سر وقت اومدن و من رو برداشتند. سوار یه ون شدیم که داخلش دو تا زوج برزیلی هم بودند. حدود ۳۰ دقیقه تو راه بودیم تا رسیدیم به سالن نمایش. اسم سالن آقای تانگو بود و بسیار شیک و لاکچری! اگه می دونستم قطعا لباس مناسبتری از پیراهن و شلوار جین می پوشیدم! همه با لباس های پلوخوری شون اومده بودند و فضا بسی سنگین بود.
خصوصا اینکه میزی که ما سرش نشستیم همشون برزیلی بودند و از اول تا آخرش پرتغالی حرف زدند. شام رو آوردن که استیک آرژانتینی با کلی مخلفات و پیش غذا و دسر وبد که الحق شامی که شب قبلش تو اون رستوران مخفی خورده بودم خیلی بهتر بود.
از ساعت ۸ تا ۱۰ وقت شام بود و بالاخره بعد از کلی انتظار حدود ساعت ۱۰ و ربع اجرا شروع شد. شنیدن جمله ی عکس برداری و فیلمبرداری در حین اجرا ممنوعه، سطل آب یخی بود که بر سرم ریخته شد! واقعا حیف بود که نتونستم از این اجرا فیلم بگیرم البته قایمکی گوشیمو توی جیب پیرهنم گذاشتم و ده ثانیه ای فیلم گرفتم ولی خب خیلی جالب نشد. در کل اجرا شامل رقص تانگو توسط رقصنده های ماهر و همچنین خوانندگی و اجرای موسیقی تانگو توسط تیم موسیقی بود. تانگو رقصی بود که در خیابون های بوئنوس آیرس توسط قشر فقیر جامعه شکل گرفت (مشابه فلامنکو در اسپانیا) و کم کم به سایر اقشار هم سرایت کرد. اجراشون بی نظیر بود و کلی از چیزهای فرهنگی آرژانتین مثل گائوچو ها که همون Cowboy های آرژانتینی هستند هم در اون به نمایش گذاشته شد در حدی که اسب آوردند وسط استیج! ( چه خبره مگه ورزشگاه آزادیه ؟! )
علیرغم اجرای زیباشون، مصنوعی بودند و توریستی بودنش کاملا حس می شد. من دنبال چیزهای اصیل بودم و این یه نمایش کاملا توریستی برای گردشگرها بود و مصنوعی بودنش واضح بود. با این حال لذت بردم و حدود ساعت ۱۲ شب اجرا تموم شد. راننده ی خوش اخلاقمون قبول کرد که من رو تا آپارتمان ازیکیل برسونه و حدودای ۱ بود که رسیدم و بی درنگ خوابیدم!
روز سوم- بوئنوس آیرس
روز سومی که در بوئنوس آیرس بودم رو تصمیم داشتم به یکی از معروف ترین محله های شهر به اسم بوکا برم. این محله جایی هست که رقص تانگو از خیابون های اونجا برخاسته و البته استادیوم فوتبال بوکاجونیورز هم اونجاست. درعین حال لازم به ذکره که این محله می تونه در صورت عدم احتیاط جای خطرناکی باشه چون جیب بر و خلافکار زیاد داره. به همین جهت ازیکیل حسابی بهم تاکید کرد که دوربینم رو نبرم. محض احتیاط کوله پشتیم رو هم گذاشتم خونه و صرفا با کمی پول و موبایلم راه افتادم به سمت بوکا!
اتوبوس های بوئنوس آیرس جوریه که شما وقتی توی ایستگاه می ایستی و اتوبوس داره میاد حتما باید براش دست تکون بدی و بعد از سوار شدن بلافاصله مقصدت رو به راننده بگی تا متناسب با مقصدت هزینه رو توی سیستمش بزنه و بعد کارت بزنی. بوکا نسبتا از مرکز شهر دوره و حدود یک ساعت و ربع در راه بودیم تا بالاخره رسیدم به محله ی زیبای بوکا. اولین چیزی که نظر آدم رو جلب می کنه ساختمون های رنگارنگی هست که در کوچه های باریک این محله دیده می شه.
موسیقی تانگو در سرتاسر محله شنیده می شه و گردشگرهای متعددی در حال گذر بودند. گویا از اون چیزی که فکر می کردم خیلی امن تره چون کلی پلیس هم اونجا بود. البته اونطور که پرسیدم امنیت نسبی اونجا برای گردشگرها فقط به دو سه تا کوچه ی مرکزی محله محدود می شه و اگه از اون دو سه تا کوچه خارج بشی می تونه دردسر ساز باشه! با این حال به جرات میتونم بگم بوکا زیباترین جایی بود که در بوئنوس آیرس دیدم. روبروی یکی از رستوران ها دو نفر داشتند تانگو می رقصیدند و این دقیقا همون تانگویی بود که من دنبالش بودم، یه رقص محلی، با آدم های محلی و به عشق خود رقص رقصیدن. نه چیزی که شب قبلش در یک نمایش مجلل با هدف پول گرفتن از گردشگرها دیده بودم. اینجا می شد تاریخ واقعی تانگو رو به عینه دید. خیابون اصلی که در محله ی بوکا هست و اکثر این ساختمون های رنگی و رستوران ها در اون قرار دارن اسمش Caminito هست که خب خیلی معروفه و یک آهنگ تانگو هم به همین اسم هست که شاید شنیده باشید.
در یکی از رستوران های بوکا نشستم و با توجه به اینکه ازیکیل تاکید موکد کرده بود که در آرژانتین باید حتما پیتزا هم بخوری، پیتزا سفارش دادم! پیتزایی که آورد شباهتی به اون چیزی که ما داریم یا در اروپا و امریکا به اسم پیتزا می خورند نداشت! البته لازم به ذکره که اونجا هم مثل سایر نقاط آرژانتین بساط کباب همچنان برقرار بود!
بعد از صرف نهار، مجددا سوار اتوبوس شدم تا به مرکز شهر برگردم و چندتا جا که از قلم افتاده بود رو ببینم. اول از همه به سمت قبرستان رکولتا رفتم که جای خیلی مهمی در بوئنوس آیرس هست. افراد رده بالا، رئیس جمهورها، شاعر ها و خیلی آدم های معروف در این قبرستان دفن شدند. همون ساعت یه تور رایگان هم به زبان اسپانیایی اونجا برقرار بود که خب من هم بهشون پیوستم و واقعا خیلی چیزهای جالبی دستگیرم شد. از قبر دختری که وصیت کرده بود سگ هاش رو هم باهاش دفن کنند بگیرید تا قبر رئیس جمهور و همسری که ۲۵ سال بدون اینکه باهم صحبت کنند، کنار هم زندگی کردند چون اون زمان طلاق وجود نداشته و مجسمه هاشون هم پشت به هم ساخته شده بود!
اما برای من مهمترین قبر اونجا قبر اوا پرون، همسر رئیس جمهور خوان پرون در سال های دهه ۴۰ و ۵۰ بود. این زن برای آرژانتینی ها نماد برابری مرد و زن، حمایت از طبقه ی کارگر و شجاعت به شمار میره. علیرغم اینکه در دهه ی چهارم زندگیش به علت سرطان فوت کرد اما هنوز هم هر روز سر قبرش گل میارن و حتی یک جنبش سیاسی در آرژانتین به اسم جنبش پرونیسم وجود داره که از آرمان های اوا پرون حمایت می کنه.
بعد از گشتن قبرستان به سمت دانشکده ی حقوق و بنای فلزی زیبایی که در مجاورتش ساخته شده، رفتم. این بنا که بهش گل فلزی میگن، از چندعدد گلبرگ از جنس فلز ساخته شده و در طول روز این گلبرگ ها با انرژی خورشید به هم نزدیک میشن و در شب از هم باز میشن تا لامپ هایی که درون گل قرار داره روشن بشن و نمای زیبایی رو بوجود بیارن. این گل برای خیلی ها نماد بوئنوس آیرس هست. کمی در کنار این سازه نشستم و استراحت کردم.
همون موقع ها بود که ازیکیل بهم پیام داد که شام با دوستاش میره بیرون و من هم باهاش برم. با اتوبوس به سمت خونه حرکت کردم و بعد از استراحتی مختصر، به سمت رستوران محل قرار رفتم. سه تا از دوستان ازیکیل اونجا بودند و بعد از استقبالی گرم از من بعنوان مهمان، غذا سفارش دادیم. خیلی دوست داشتم دوباره Molleja بخورم (همون چیزی که شب اول خورده بودم و خیلی هم چرب بود) ولی متاسفانه نداشتند. درنتیجه با توصیه ی ازیکیل و دوستانش Milanesa خوردم که در اصل گوشت هست و پنیر پیتزا و کلی خامه! خیلی سنگین بود و در عجب بودم که بقیه چجوری انقد دارند می خورند.
تازه بعدش یه چیز دیگه هم سفارش دادند و خوردند! در کل فهمیدم که آرژانتینی ها حجم غذاشون خیلی زیاده! بعد از غذا یه دسر آرژانتینی به اسم Flan سفارش دادیم. در اصل همون کرم کارامل خودمون بود با کمی کره ی شکلاتی.
بعد از غذا حرکت کردیم به سمت خونه و آخرین شبی که در بوئنوس آیرس بودم رو هم خوابیدم تا فردا صبح به سمت ال کالافاته و پاتاگونیای زیبا پرواز کنم.
روز چهارم و پنجم- پاتاگونیا
صبح بعد از بیدار شدن و خوردن صبحونه با ازیکیل خداحافظی کردم و یه اوبر به مقصد فرودگاه گرفتم. قیمتش حدودای ۱۰ دلار شد که خب نسبتا خوب بود. بعد از رسیدن به فرودگاه با توجه به اینکه بلیطم بدون چمدون بود حدود ۳۰ دلار بابت چمدون ازم گرفتند. مقصدم شهر ال کالافاته در جنوب آرژانتین و در منطقه ی سرد و زیبای پاتاگونیا بود. پاتاگونیا در اصل منطقه ای کوهستانی هست که در جنوب آرژانتین و شیلی قرار داره و از جاذبه های طبیعی فوق العاده زیبایی تشکیل شده. بعد از پرواز ۳ ساعته به ال کالافته رسیدم. فرودگاه خیلی خیلی کوچیک بود و باند فرودگاه در کنار دریاچه قرار داشت.
رنگ آبی آسمانی آب دریاچه و کوه های پوشیده شده از مه حاکی از رسیدنم به پاتاگونیا بود. داخل فرودگاه شاتل هایی وجود داشت که ۱۰ نفر رو سوار می کردند و به مرکز شهر می رفتند و دونه دونه همه رو می رسوندند. شهر کوچک بود و ساختمون ها اکثرا در غالب کلبه و خونه های کوچیک ساخته شده بودند.
خیلی منو یاد ایسلند انداخت! از ماشین که پیاده شدیم سرمای هوا ورود ما رو به پاتاگونیا خوش آمد گفت! دمای هوا حدودا ۳ درجه بود و باد سردی می وزید. به هاستلم رفتم و بلافاصله برای فردا اتوبوس توریستی به مقصد پارک ملی گلاسیارس (یخچال ها) رزرو کردم. توی اتاقم یه پسر اکوادوری بود که یه روز قبل از من رسیده بود و باهاش کمی گپ زدم. رفتیم بیرون تا توی شهر یه قدمی بزنیم. مرکز شهر ال کالافاته خیلی جالبه! یه خیابونه که اطراف اون پر از سوغاتی فروشی و کبابی و آژانس گردشگریه. در کل به نظر میرسید جمعیت گردشگرها در ال کالافاته از مردم خودشون بیشتر باشه! سوغاتی های پاتاگونیا اکثرا در غالب چرم و پشم گوسفند هایی هست که بهشون میگن گوسفند پاتاگونیایی و گویا خیلی هم کبابش لذیذه! از شدت سرما بعد از ۱۵ دقیقه قدم زدن به یه کافه رفتیم و هات چاکلت خوردیم! انصافا توی هوای ۳ درجه چسبید! مجددا به سمت هاستل حرکت کردیم و یکم استراحت کردیم. به نظر می رسید همه ی خونه های اونجا توی حیاطشون سگ داشتند. سگ های شکاری بزرگ که البته با آدم ها خیلی خوش برخورد بودند!
بعد از کمی استراحت در هاستل وقتی که دیگه هوا تاریک شده بود به سمت یه رستوران راه افتادیم که پذیرش هاستل بهمون معرفی کرده بود. آدرسش رو توی گوگل مپ زدم و اول گفت ۷ دقیقه پیاده روی. رفتیم و رفتیم و هوا سردتر شد و انگار داشتیم از شهر خارج می شدیم! توی تاریکی دورمون رو درخت ها احاطه کردند و انگار وارد یه جنگل شده بودیم! گوگل مپ اما همچنان مصر بود که از همونجا بریم. خلاصه بعد از حدود ۲۰ دقیقه رسیدیم به رستوران. بعد از شام هم دقیقا همین داستان رو داشتیم اما این بار هوا به مراتب سردتر شده بود و باد شدیدی هم می وزید! در حدی که دیگه دوتامون شروع کردیم به دویدن که بدنمون گرم بشه! شب به یاد موندنیی بود! :دی
اما فردا صبح ساعت ۷ و نیم بیدار شدم و بعد از صبحونه ی جمع و جور هاستل، اتوبوسی اومد تا ما رو سوار کنه و به پارک ملی یخچال ها ببره. این پارک ملی حدود ۸۰ کیلومتر از ال کالافاته فاصله داره و درخودش یخچال عظیم پریتو مورنو رو گنجونده که مهمترین جاذبه ی گردشگری جنوب آرژانتین به شمار میره. بعد از کمی رانندگی، یه خانم جوانی هم بهمون اضافه شد که گویا عکاس رسمی بود و و در داخل پارک کار می کرد. بهمون توصیه های لازم جهت عکس برداری رو کرد و گفت خدارو شکر امروز هوا ابریه و یخچال آبی تر دیده می شه. در روز های آفتابی یخچال خیلی سفید دیده می شه. بالاخره بعد از چند توقف و خریدن بلیط های ورودی، وارد محوطه ی پارک ملی شدیم.
دیدن عظمت یخچال پریتو مورنو نفس همه مون رو بند آورده بود. صحنه ای بی بدل رو در زندگیم داشتم می دیدیم. تکه یخی یکپارچه و عظیم که طولش تا کیلومترها و ارتفاعش تا ۷۰ متر می رسه. داخل پارک دوتا پارکینگ بود. پارکینگ پایینی و پارکینگ بالایی! من در پارکینگ پایینی پیاده شدم و بعد از خریدن بلیط برای قایق، سوار قایق شدم. قایق تا نزدیکی یخچال رفت و بعد از هجوم ملت برای عکس برداری، حدود یک ساعتی اون اطراف گشت و بعد برگشت. سکوت محوطه و صدای خروشان آب دریاچه تنها چیزی بود که اونجا شنیده می شد. هرچند دقیقه یکبار صدای انفجار مانندی شنیده می شد که گویای جدا شدن تکه یخی از بدنه ی یکپارچه ی یخچال و افتادنش داخل آب بود. فضا بی نهایت زیبا بود و البته سرد! مسیر کنار دریاچه که حدود ۲ کیلومتر بود رو پیاده ادامه دادم. تنها شدنم در مسیر، عظمت محیط اطرافم رو برام دوچندان کرد. دیدن شاهین پاتاگونیایی در مسیر که روی یکی از نرده ها نشسته بود و انگار دقیقا برای دوربین ژست گرفته بود شاید بی نظیر ترین تصویری بود که می شد در این سفر شکار کرد. بعد از کمی پیاده روی رسیدم به مسیرهای دیگه ای که جمعیت کم کم بهشون افزوده می شد.
مجموع این مسیرها ۵ کیلومتر می شه و طوری ساخته شده که زاویه های مختلفی از یخچال رو پوشش بده تا بتونید همه جوره عکس بندازید. ساندویچی که از شهر باخودم آورده بودم رو خوردم تا تجدید قوا کنم و مجددا به مسیرم ادامه دادم. معمولا به توریست ها ۵ ساعت وقت داده می شه تا از پارک دیدن کنند ولی معمولا ۲ ساعته می شه کل پارک رو دید. بعد از کلی لذت بردن و عکس گرفتن، رسیدم به پارکینگ بالایی. اونجا رستوران و دستشویی بود و کمی استراحت کردم تا دیگه ساعت تقریبا ۳ و نیم شده بود و باید منتظر اتوبوس هامون می موندیم تا بیان و مارو به شهر ببرن. تجربه ی پریتو مورنو برام وصف ناپذیره، اما شاید این نقطه یکی از دیگر بهشت هایی باشه که روی این کره خاکی وجود داره.
بعد از رسیدن به شهر به اتاقم رفتم و استراحت کردم. شب حدودا ساعت ۸ از هاستل خارج شدم و به یه رستوران رفتم و بعد از شام برگشتم تا وسایلم رو جمع کنم و برای حرکت فردا صبح با اتوبوس به قسمت شیلیایی پاتاگونیا و کشف زیبایی های دیگه آماده شم…
هزینه های سفر آرژانتین
- پرواز تهران-استانبول-تهران ۲ میلیون تومان
- پرواز استانبول-رم- سانتیاگو شیلی و برگشت: ۱۶ میلیون تومان
- پرواز سانتیاگو شیلی- بوئنوس آیرس: ۱۵۰ دلار
- پرواز بوئنوس آیرس- ال کالافاته: ۳۰۰ دلار
- مجموع پروازها: ۱۸ میلیون تومان+ ۴۵۰ دلار
- هاستل ال کالافاته: ۲۰ دلار برای دوشب
- گشت یک روزه ی یخچال پریتو مورنو: ۳۰ دلار
- مخارج داخل آرژانتین: ۳۰۰ دلار
- مجموع مخارج: ۱۸ میلیون تومان پرواز+ ۸۵۰ دلار
تاریخ سفر: شهریور ۹۸
حسان جلوداری نویسنده مهمان
۱۳دیدگاه
بسیار لذت بردم و استفاده کردم ،ایا با توجه به انتخاب پارک ملی و یخچال در پاتاگونیا جنوب آرژانتین به دلیل مشابهت به یخچال منطقه جنوبی شیلی ،شما یکی را انتخاب کردید و چون آرژانتین و شیلی را در کنار هم داشتید یکی از یخچالها را انتخاب کردید ،ممنون میشم توضیح بدید ،با تشکر
از مطالب بسیار زیبای شما لذت میبرم.همواره عاشق سفر بودم ولی بخاطر مشغله کاری هیچوقت میسر نشده.تازه از کار وفعالیت فارغ شدم میخوام سیاحت کنم.
دوست عزیز میخوام بدونم شما چطور هزینه سفرهارو تامین میکنید؟ممنون میشم اگر راهنمایی کنید.تشکر
سلام دوست عزیز خدا قوت بسیار عالی و جالب بود مدتی هست که به مهاجرت و اقامت در آرژانتین فکر میکنم و تحقیق میکنم لطفا بفرمایید با وجود این همه سختی و که برای صادر کردن ویزا گفتید و بقیه ماجرا آیا آرژانتین مقصد خوبی برای مهاجرت میتونه باشه ممنون میشم اگه توضیح بدید متشکرم 🙏
سلام
با اینکه بسیار سفر کردهام ولی سفرنامه تون شوق ادمی برای سفر دوباره چندان می کند
سلام
ممنون از به اشتراک گذاشتن تجربه سفرتان به آرژانتین.این قسمت سفر نامه که خیلی چیزهایشان به ما ایرانی ها شباهت دارد برایم جالب بود.مثل دلار فروش ها در خیابان و پرس زیاد غذا در رستوران ها.در سفرنامه اتان نوشته بودید که بیست کشور را دیده اید .ولی خیلی جوان هستید.این کشورها را با خانواده اتان دیده اید؟
سلام. ممنون از سفرنامه زیباتون
در مورد شیلی سوالم اینه که گرفتن ویزا برای ما راحته یا جز ویزاهای سخته؟
سلام سلام
جاهایی مثل آرژانتین و مصر که مسافر ایرانی به سختی میتون بره سفرنامه هاش جالبه
خیلی عالی بود توضیحات اونقدر خوب و دقیق بودن که فکر کردم خودم رفتم آرژانتین
سلام. شما ساکن ایران هستید؟ میتونم بپرسم شغلتون چیه؟
فوق العاده عالی بود. من 16 سالمه و عاشق سفرم. البته فعلا دیدن خیلی جاها مونده تا بشم یه جهانگرد حرفه ای، ولی امیدوارم تا 18 سالگی کشورهای زیادی رو ببینم. اخیرا هم سفرنامه های شما رو دنبال میکنم. فوق العاده هستند. اوایل فکر میکردم ویزا گرفتن تو سن شما بخاطر مسائل مهاجرت سخته ولی سفرنامه های شما امیدوارم کرد. دانشجو که بشم البته باید گواهی تحصیلی ارائه کنم.
امیدوارم از طریق آرژانتین، قطب جنوب رو ببینم. ایشاالله تا اون موقع پرونده آمیا هم بسته می شه. خیلی خوشحال میشم اگه بتونم همسفر شما بشم:). امیدوارم این کامنت من(اولین کامنت این صفحه:)) رو ببینید.
عالی بود «یکی از دوستان تعریف می کرد که برای یه بنده خدایی از آرژانتین دعوتنامه فرستادند و پلیس آرژانتین رفته در خونه ی طرف که چرا برای این شخص ایرانی دعوتنامه فرستادی؟ اون بیچاره هم ترسیده و دعوتشو پس گرفته»
اون بنده خدا، احتمالا من بودم !!!
درود حسان عزیز
سپاس از به اشتراک گذاشتن تجربیات ناب شما
آرژانتین سرزمین بسیار جالبیه بخصوص کباباش
کباب هم
بسیار عالی
ممنون از توضیحات عالیتون از آرژانتین زیبا