سفرنوشت

سفر با خودروی شخصی به اقلیم کردستان عراق؛ سرزمین اقوام باستانی و اقلیت های کهن

حمید سهرابی

نوشته شده توسط نویسنده مهمان حمید سهرابی

در این مطلب به شرح سفری که در نوروز ۱۴۰۲ به اقلیم کردستان داشتم می پردازم. سفر به اقلیم میتونه یک سفر تفریحی و نیمه لوکس به دو شهر مدرن یا یک سفر طبیعت گردی عالی و بکر به منطقه ای کوهستانی باشه اما برای من و همسرم همیشه تاریخ و فرهنگ و ادیان جذاب تر هستند و این سفر هم ناخودآگاه به این سمت و سو حرکت کرد. به همین خاطر قبل از هر چیزی بهتره مختصری از جغرافیا، مردم و تاریخ پر فراز و نشیب اقلیم کردستان بدونیم.

جغرافیا، مردم، تاریخ

اقلیم کردستان یا به قول خودشون حریم کردستان (هه‌رێمی کوردستان Herêma Kurdistanê ) یک منطقه ی خودمختار در شمال کشور عراقه. این منطقه بیشترش کوهستانی هست و شباهت کاملی با استان های کردنشین ایران داره. شمال این ناحیه دارای زمستان های سرد و پر برف و باران و گردنه ها، قله ها و دره های صعب العبور هست. در جنوبش وضعیت اقلیمی به صورت تپه ها و دشت های باز هست که به علت مشرف بودن به صحرای عربستان در تابستان ها بسیار گرم هستن.

در این منطقه مردم به زبان کردی با دو لهجه ی اصلی سورانی و کرمانجی صحبت می کنند. لهجه های دیگه از زبان کردی مثل گورانی و همچنین زبان های ترکی و آرامی ( در اقلیت های ترکمن و آشوری) در این مناطق تکلم می شه. در اربیل جمعیت بزرگی از عرب ها زندگی می کنند که برای کار از شهر های جنوبی به این منطقه اومدند. کردهای کلهری (فِیلی) هم از دیگر اقلیت های زبانی هستند که در مناطقی خارج از کنترل دولت اقلیم زندگی می کنند. در سفر به اقلیم، زبان انگلیسی جز در مواجهه با افراد با تحصیلات بالا به کارتون نمیاد. زبان فارسی بدلیل داشتن کلمات مشترک زیاد با زبان کردی قدری کار ما رو راحت میکنه.

اکثر مردم این مناطق مسلمان سنی هستند. ترکمن های شیعه، آشوری های مسیحی و ایزدی ها با مذهب و فرهنگ منحصر به فردشون از اقلیت های مذهبی اقلیم هستند. همچنین در گذشته جمعیتی از یهودی ها در این مناطق زندگی می کردند که امروزه تقریبا همه به کشورهای دیگه مهاجرت کردند. سختگیری مذهبی تقریبا دیده نمی شه و آزادی تقریبی برای همه ی ادیان وجود داره.

مردم این ناحیه رسم الخط خاصی دارند که بسیار به فارسی و عربی شبیهه و با کمی تمرین، این نوشتار برای فارسی زبان ها قابل خوندنه. در مناطق کرمانجی نشین همچنین به تقلید از کردهای ترکیه از رسم الخط لاتین هم استفاده میشه.

همه ی مناطق کردنشین جزیی از ایران بودند اما درجنگ چالدران که بین شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم اول عثمانی در سال ۱۵۱۴ میلادی انجام گرفت بر اثر شکست ایران، نیمی از غرب ایران (از جمله قسمت اعظم عراق کنونی و مناطق کردنشینی که امروزه جزو خاک ترکیه و سوریه هستند) از ایران جدا و نصیب عثمانی شد. در دوران شاه طهماسب و حملات سلطان سلیمان عثمانی، این جدایی دائمی و قطعی شد.

با پایان جنگ جهانی اول و نابودی امپراتوری عثمانی متصرفاتش کم‌کم مستقل شدند. اما کردستان عثمانی، در نقشه ی جغرافیای امروزی با توافق فرانسه و انگلستان بین سه کشور ترکیه، عراق و سوریه تقسیم شد. مبارزه برای تشکیل یک دولت مستقل کردی در شمال عراق از دوران حکومت بریتانیا در عراق آغاز، و در سال ۱۹۶۱ توسط حزب دموکرات کردستان مصطفی بارزانی از سر گرفته شد. این روند به جنگ کردها با حکومت عراق انجامید و در سال ۱۹۷۰ با یک توافقنامه صلح که به کردها خودمختاری اعطا کرد، به پایان رسید.

اما این توافق ناکام ماند و یک درگیری جدید در سال ۱۹۷۴ آغاز شد که به شکست سریع کردها انجامید. سال بعد، با ایجاد اتحادیه میهنی کردستان در صفوف حزب دموکرات کردستان شکاف پدید آمد. در سال‌های ۱۹۸۷–۱۹۸۸، زمانی که جنگ ایران و عراق به پایان خودش نزدیک می‌شد، رژیم صدام حسین عملیات خشونت‌باری علیه کردها شروع کرد. طی عملیات موسوم به “انفال” نزدیک به ۱۸۲ هزار نفر کشته و بیش از چهار هزار روستا ویران شد.

در سال های حاکمیت حزب بعث، سیاست عربی سازی (تعریب) صدام حسین هزاران نفر را در کردستان عراق مجبور به ترک خانه‌های خود و جایگزینی آن‌ها با اعراب کرد. بغداد علیه شهر حلبچه از سلاح های شیمیایی استفاده کرد و پنج هزار تن را کشت و ده هزار نفر مجروح شیمیایی به جا گذاشت.

پس از این اتفاقات قدرت‌های غربی به منظور حفاظت از کردها در برابر حملات نیروهای صدام که باعث آواره شدن صدها هزار نفر به کشورهای همسایه از جمله ایران شد، مداخله کردند. کردستان عراق بعد از جنگ اول خلیج فارس در سال ۱۹۹۱ و ایجاد منطقه ی پرواز ممنوع بر شمال (و جنوب عراق) عملاً خودگردان شد.

کردها در سال ۱۹۹۲ اولین پارلمان خود را انتخاب و یک دولت محلی تأسیس کردند. بعد از حمله ی نظامی امریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، نیروهای اقلیم کردستان به همکاری با ائتلاف علیه صدام پرداختند و در نهایت پس از سرنگونی صدام، پارلمان عراق در سال ۲۰۰۵ خودمختاری اقلیم کردستان را در قانون اساسی عراق گنجاند.

در دوره منتهی به سال ۲۰۱۴، روابط کردهای عراق و دولت مرکزی در حال بد شدن بود که جنگ علیه داعش شروع شد. زمانی که نیروهای عراقی از مرز سوریه و عراق عقب نشینی کردند و از مناطق مورد مناقشه با کردها فاصله گرفتند در نتیجه اقلیم کردستان یک جبهه به طول هزار کیلومتر با داعش پیدا کرد. به دلیل عقب نشینی دولت مرکزی عراق، پیشمرگه های کرد، کنترل اکثر مناطق مورد اختلاف از جمله کرکوک و خانقین و سد موصل را به دست گرفتند. با این حال، نیروهای عراقی در اکتبر ۲۰۱۷، بعد از درگیری های متعاقب همه پرسی استقلال اقلیم کردستان مجددا بیشتر مناطق مورد اختلاف رو دوباره تصرف کردند. از سال ۲۰۱۹، اقلیم کردستان و دولت فدرال در بغداد در حال مذاکره برای کنترل مشترک بر مناطق مورد مناقشه هستند.

در حال حاضر اقلیم کردستان هنوز یک منطقه ی خودمختار در کشور عراق محسوب می شه که دارای صادرات، واردات و روابط خارجی مستقل از کشور عراقه. درآمد تازه این منطقه از منابع نفتی باعث سرازیر شدن پول به اون شده و با وجود زیرساخت های ضعیف، امیدوار هستند در آینده به قطب اقتصادی منطقه تبدیل بشن.

ویزا عراق، پرواز و مسیر زمینی، واحد پول عراق

خوشبختانه ما ایرانی ها برای ورود به اقلیم کردستان نیازمند ویزا نیستیم و برای هربار ورود و پرداخت ۵۰۰۰ دینار عراقی شما مجاز هستید سی روز در این منطقه اقامت داشته باشید. این اقامت سی روزه با هربار ورود و خروج از مرزهای اقلیم قابل تجدید هست. برای خودرو هم ۴۰۰۰۰ دینار پرداخت کردیم.

تا همین یک سال پیش برای ورود به بقیه قسمت های عراق باید ویزا می گرفتیم ولی الان برای هیچ قسمتی از عراق نیاز به ویزا نداریم.

به ما گفته شد وقتی از منطقه خودمختار کردستان وارد عراق میشید مجاز به ورود به بقیه قسمت های عراق نیستید. حتی اگر از ایست های بازرسی هم عبور کنید احتمال اینکه دچار مشکل بشید زیاده. پس حواستون باشه اگه از مرز اقلیم کردستان وارد شدید از یکی از مرزهای اقلیم هم باید خارج بشید.

در طول هفته پروازهایی از تهران به مقصد دو شهر اربیل و سلیمانیه توسط هواپیمایی ماهان صورت می گیره. پروازهای غیر مستقیم اکثر ایرلاین های خارجی با یک توقف هم قابل انتخابه.

برای سفر زمینی همه روزه اتوبوس هایی از مبدا تهران و خیلی از شهرهای دیگه ایران به اقلیم کردستان موجوده. همچنین در استان های کرمانشاه، کردستان و آذربایجان غربی تاکسی های سواری می تونند شما رو تا مرز برسونند و در اونطرف هم تاکسی هایی به مقصد شهرهای بزرگ موجود هستند. ورود زمینی به اقلیم کردستان از سه مرز تمرچین (نزدیک پیرانشهر)، باشماق (نزدیک مریوان) و پرویزخان (نزدیک قصرشیرین) مقدوره. سایر مرزهای کشور عراق برای ورود به خاک اصلی عراق هست و نیازمند ویزای عراق خواهد بود. من و همسرم تصمیم گرفتیم این سفر رو به صورت زمینی و با خودروی شخصی با عبور از مرز باشماق (مریوان) انجام بدیم.

واحد پول اقلیم کردستان مثل خاک اصلی عراق، دینار عراقی هست. واحد خیلی درشتی نیست و هر دینار عراقی موقع سفر ما حدود ۳۲۰ ریال ایران قیمت داشت. می تونید دینار عراق رو از صرافی های شهرهای بزرگ یا مثل ما از دستفروش های آخرین شهر مرزی خریداری کنید. در صرافی های سلیمانیه و اربیل هم ریال ایران رو به صورت نقدی یا حتی با دستگاه پوز ایرانی با دینار تعویض می کنند (عراق از معدود کشورهاییه که ریال رو قبول می کنند) اما باید به ساعات کار و روزهای تعطیل توجه داشته باشید.

اسکناس های دینار عراق

اسکناس های دینار عراق

کاپوتاژ گواهینامه بین المللی و آماده شدن برای سفر

به مدرک بین المللی مالکیت خودرو، کاپوتاژ یا کاپیتاژ گفته می شه. مراحل گرفتن کاپیتاژ و گواهینامه ی بین المللی سخت نیست و باید ابتدا مالک خودرو به سازمان گمرک مراجعه کنه که برای شهر کرج در فرودگاه پیام قرار داره. هزینه ی کاپوتاژ در اسفند ۱۴۰۱ در حدود یک میلیون و دویست هزار تومان شد. مدارک مورد نیاز هم عبارتند از: برگ سبز اتومبیل، سند ماشین، کارت خودرو، گواهینامه ایرانی، بیمه ‌نامه اتومبیل، عکس ۳ * ۴، پاسپورت، به همراه خود اتومبیل.

برای گواهینامه بین المللی هم باید به دفاتر کانون اتومبیلرانی و جهانگردی مراجعه کنید که معمولا در هر شهر این کار رو به چند آژانس مسافرتی سپردند. با اینکه معمولا در حالت عادی پلیس گواهینامه ی بین المللی رو چک نمی کنه، اما در صورتی که پلیس راهنمایی درخواست کنه، شما باید این مدرک رو ارائه بدین لذا حتما اون رو بگیرید. بهتره برای بیش از یک نفر این گواهینامه رو بگیرید تا با خیال راحت بتونید رانندگی رو تقسیم کنید. هزینه گواهینامه بین المللی یک ساله حدود ۳۰۰ هزار تومان و گواهینامه بین المللی با سه سال اعتبار حدود یک میلیون تومان هست.

موقع دریافت کاپوتاژ، به شما پلاک بین المللی داده می شه که در مرز و قبل از خروج باید با بست های پلاستیکی یا پرچ فلزی اونو روی پلاک اصلی بزنید. البته این رویه ی معمول هست اما تجربه ی کسانی که به خاک اصلی عراق رفتند اینطور بوده که بهتره پلاک جدید رو نصب نکنند و فقط داخل مدارک همراه داشته باشند چون معمولا پلیس عراق به دیدن پلاک ایرانی عادت داره و برعکس در صورت نصب پلاک بین المللی باعث میشه احتمال توقف شما توسط پلیس و سوال و جواب های تکراری بالا بره.

سعی کنید اتومبیلی رو برای سفر انتخاب کنید که در صورت خرابی، در کشور مقصد قابل تعمیر باشه، مثلا خودروهای چینی هر قدر هم که مدل بالا باشند برای تعمیرکار کشورعراق یا ترکیه به شدت ناآشنا هستند. پراید و سمند در کشور عراق، فراوان وجود داره و از این لحاظ برای تعمیرکارِ عراقی از خودروهای ناآشنای چینی راحت ترهستند. البته سعی کنید تمام سرویس های دوره ای ماشینتون رو حتی جلوتر از موعد انجام بدین که با خیال راحت بتونید یک سفر مطمئن رو انجام بدین. به علت واردات گسترده ی ماشین های خارجی (امریکایی، اروپایی، ژاپنی) در اقلیم کردستان، اگر بدون خودرو شخصی به این سفر میایید با داشتن گواهینامه ی بین المللی می تونید با یک مبلغ قابل قبول ماشین خوبی رو کرایه (رنت) کنید.

روز اول: عبور از مرز باشماق، یادمان حلبچه و ورود به سلیمانیه

شب تحویل سال رو در مریوان گذروندیم که با شلیک توپ سال تحویل و آتش بازی نوروزی در آسمان این شهر همراه بود. صبح به سمت مرزحرکت کردیم. از شهر تا مرز حدود نیم ساعت راه هست و شما باید حتما در شهر بنزین بزنید و باک رو کاملا پر کنید. هیچ پمپ بنزین دیگه ای تا مرز وجود نداره. این مساله برای این مهمه که موقع عبور از مرز با توجه به ظرفیت باک ماشین شما، هزینه ی یک باک پر بنزین رو به قیمت عراق (هر لیتر حدود هزار دینار- ۳۲ هزار تومان) از شما دریافت خواهند کرد و فرقی نداره که واقعاً چقدر بنزین داخل باک باشه. این کار برای جلوگیری از قاچاق سوخت ارزان ایران (یکی از ارزان ترین سوخت های جهان) انجام می شه. در تمام مرزهای زمینی دیگه ی ایران هم این رویه با توجه به قیمت بنزین در کشور مقصد انجام می شه.

در عراق سه نوع بنزین هست، نرمال با قیمت حدود ۹۰۰ دینار، مُحَسِن با قیمت حدود ۱۱۰۰ دینار و سوپر به قیمت ۱۳۰۰ تا ۱۶۰۰ دینار. گفته می شه تمام بنزین هاشون کیفیت افتضاحی دارند، در این حد که بنزین قاچاق از ایران به قیمت بنزین سوپر فروخته می شه! توصیه می شه بعد از این سفر حتما پمپ بنزین و تجهزات مربوطه رو سرویس و نظافت کنید.

از شانس خوبمون مرز باشماق در زمان ورود ما به علت اولین روز تعطیلات نوروز خلوت بود و در سمت ایران به سرعت عبور کردیم. ثبت پرداخت عوارض خروج در سیستم پلیس مرزبانی نیاز به گذشت بیست دقیقه زمان داره. پس بهتره که عوارض رو از قبل به صورت آنلاین پرداخت کنید تا معطل نشید. روند معمول به این شکله که در سمت ایران به جز راننده که باید مالک خودرو باشه سایر مسافرین باید از خودرو پیاده بشن و از گیت مسافری عبور کنند و وارد کشور عراق بشن. وسایل همه می تونه داخل ماشین باقی بمونه. مالک خودرو با ماشین از گیت خودرویی عبور می کنه و مهر خروج از ایران رو همونجا توی پاسپورتش می زنند. در عمل، موقع خروج از ایران بازرسی خاصی از وسایل داخل ماشین نکردند و به یک نگاه سرسری اکتفا کردند، برخلاف مرز عراق به ترکیه (گذرگاه ابراهیم خلیل) که به شدیدترین وجه ممکن بازرسی کردند. همونطور که قبلا گفته شد قوانین ورود و خروج به اقلیم کردستان مستقل از کشور عراقه و پروسه های مرزی توسط مرزبانی اقلیم انجام می شه. مهر ورودی هم مشخصا این نکته رو تایید می کنه که شما به خاک اصلی عراق وارد نشدین. این نکته برای اون هایی که نگران سابقه ی سفرشون برای اخذ ویزاهای سختگیرانه مثل کانادا و امریکا هستند مهمه.

مهر ورود و خروج و ویزای ۳۰ روزه بدو ورود به زبان های کُردی، عربی و انگلیسی

مهر ورود و خروج و ویزای ۳۰ روزه بدو ورود به زبان های کُردی، عربی و انگلیسی

مراحل اون طرف مرز شامل بیمه کردن ماشین و سرنشینان، رسید تاییدیه ورود ماشین، پرداخت مبلغ ورودیه و مهر ورود هست که محل هر کدوم دور از هم، در ساختمان هایی جداگانه و کمی گیج کننده ست. هیچکدوم از ماموران و مسئولان مرزی انگلیسی بلد نیستند اما شما با فارسی به راحتی می تونید باهاشون ارتباط برقرار کنید. به نیروهای نظامی اقلیم کردستان “پیشمرگه” به معنی فدایی گفته می شه. این اصطلاح از دوران مبارزه کرد ها با رژیم بعث به جا مونده.

وقتی کارها تموم شد از مجموعه ی مرزبانی اقلیم کردستان خارج شدیم و در راه هم از چند ایست بازرسی عبور کردیم و اکثرا فقط مدارک رو نگاه کردند، با ترکیبی از کردی و فارسی رد شدیم و فقط یکیشون خیلی محترمانه از من خواست تا صندوق رو باز کنم. یک بار هم نزدیک به سلیمانیه به دستور ایستگاه پلیس کلا پیاده شدیم و در یک صف بی نظم کل مدارک رو چک کردند و تاییدیه ورود اتومبیل که در مرز صادر شده بود، از ما تحویل گرفتند.

از برگه های خودم عکسی ندارم این برگه ی یکی از دوستانم با ورود از مرز پرویزخان بود.

از برگه های خودم عکسی ندارم این برگه ی یکی از دوستانم با ورود از مرز پرویزخان بود.

در مراحل بازرسی مرزی سمت عراق علاوه بر ماموران با لباس نظامی اقلیم کردستان یکی از گیت های بازرسی متعلق به ماموران با لباس فرم دولت عراق بود که البته اون ها هم کُرد بودند. مشخص بود کاملا فرمالیته هستند و فقط دست تکون دادند و عبور کردیم.

در سفر به عراق ( چه اقلیم و چه دولت مرکزی) باید به ایست بازرسی های متعدد عادت کنید. این کشور اگرچه الان کاملا امنه اما سال ها درگیر جنگ های خارجی و داخلی بوده و هنوز هم شدیداً تلاش می شه اوضاع تحت کنترل باشه. ما که هرجا می رسیدیم با لبخند و خوش و بش و مخلوط فارسی و کردی خیلی سریع به حرکت ادامه می دادیم. مسیر بعد از مرز بسیار کوهستانی و سرسبز و جاده عالی و خلوت بود. طبیعت اونقدر شبیه غرب ایران بود که به هیچ وجه حس خروج از ایران رو نداشتیم. البته خلوتی جاده و تمیزی محیط با این موضوع در تضاد بود! اولین شهرهایی که بعد از مرز رسیدیم پنجوین و سید صادق بودند که ترجیح دادیم توقف نکنیم و به سمت حلبچه بریم.

طبیعت منطقه در راه پنجوین به حلبچه

طبیعت منطقه در راه پنجوین به حلبچه

در حلبچه ابتدا به بازار رفتیم. به علت عید نوروز بازار نیمه تعطیل بود و به سختی تونستیم سیم کارت بخریم. دو شرکت بزرگ سیم کارت در اقلیم، فعال هستند. یکی سیم کارت های آسیاسل و دیگری کورِک (korek) که همه گفتند اولی بهتره اما چون همه جا تعطیل بود فقط تونستیم کورک پیدا کنیم و همونو خریدیم و شارژ کردیم. خیلی سیم کارت خوبی بود و در تمام طول سفر و حتی تا چند کیلومتری داخل ترکیه هم همچنان کار کرد، اما نتونستم رومینگ رو براش فعال کنم و در ترکیه به کارم نیومد. یک نکته ی مهم اینکه سرویس صوتی نقشه ی گوگل در کشور عراق فعال نیست اما خود نقشه بدون هیچ نقصی کار می کنه. در بازار یک پلیس پیر منو صدا زد و شروع به سوال و جواب در مورد علت اومدنم به حلبچه کرد. منم عجله داشتم اما محترمانه مدارکم رو بهش نشون دادم و هدف اومدنم رو گفتم. قانع شد و رفت.

هدفم از اومدن به حلبچه بازدید از یادبود کشته های بمباران شیمیایی رژیم بعث علیه مردم بی دفاع این شهر و گورستان معروف این بمباران بود.

رژیم بعث عراق به رهبری صدام حسین در اواخر جنگ ایران و عراق علیه نیروهای کرد عراقی عملیاتی هفت ماهه به اسم انفال رو شروع کرد که طی اون با تمام قوا به شهرها و روستاهای کردنشین حمله کرد. طی این حملات مجموعاً ۱۸۲۰۰۰ نفر کشته و مفقود شدند و ۲۰۰۰ روستا تخریب شد. هنوز هم گاهی گورهای دست جمعی مربوط به انفال با کشته هایی دست بسته که مشخصه اعدام شدند در این مناطق پیدا می شه. مرحله ی نهایی این عملیات، بمباران شیمیایی شهر حلبچه بود که در ۲۵ اسفند ۱۳۶۶ و طی روزهای پایانی جنگ ایران و عراق و به انتقامِ استقبال مردم منطقه از نیروهای ایرانی اتفاق افتاد.

گفته می شه برای اینکه تمام شیشه ها و پناهگاه های حلبچه تخریب بشه و بمب های شیمیایی موثرتر باشند قبل از این بمباران، به مدت چندین روز شهر با انواع بمب های غیر شیمیایی زیر حمله بود. موقع حمله تقریباً هیچ نیروی نظامی در شهر حضور نداشت و همه در کوهستان ها بودند و اکثر کشته ها زن و کودک بودند. مهاجمان هم کاملا از این موضوع خبر داشتند. در این عملیات ۵۰۰۰ نفر کشته و ۱۰۰۰۰ نفر هم مجروح شیمیایی شدند.

معماری مجموعه به شکل دود ناشی از بمب شیمیایی

معماری مجموعه به شکل دود ناشی از بمب شیمیایی

مجسمه ی مردی که با نوزادش کشته شده

مجسمه ی مردی که با نوزادش کشته شده

در حیاط مجموعه، مجسمه ی مردی که با بچه ای در آغوش در کنار کوچه افتاده ساخته شده. این مجسمه از روی یک عکس معروف ساخته شده و به نوعی نماد این جنایت محسوب می شه. در جای دیگه از فضای باز، یکی از هواپیماهای سوخوی عراقی که در این بمباران شرکت داشته و در جریان پدافند احتمالی نیروهای ایرانی ساقط شده و سایر تجهیزات که در عملیات جنایت بارِ انفال استفاده شدند به نمایش در آمده. از لاشه ی بمب های این فاجعه گلدان هایی در محل یادمان ساخته شده که پیام غم انگیزی داره.

بازسازی صحنه کودکان کشته شده در حلبچه

بازسازی صحنه کودکان کشته شده در حلبچه

لاشه ی بمب های شیمیایی تبدیل به گلدان شده

لاشه ی بمب های شیمیایی تبدیل به گلدان شده

در یکی از سالن ها، صحنه های این حادثه به صورت سه بعدی سازی و ترکیب نقاشی با مجسمه سازی و صدا بازنمایی شده بود. تمام صحنه ها از روی عکس هایی ساخته شده که بعد از بمباران از فضای شهر تهیه شده بودند. در مرکز یادمان اسم پنج هزار کشته ی این بمباران روی ستون های مرمر سیاه نوشته شده. اونقدر فضا غم انگیز هست که بازدید کنندگانی که به این مکان میان با بغض یا گریه اونجا رو ترک می کنند.

بمباران شیمیایی حلبچه عراق

بمباران شیمیایی حلبچه عراق

بمباران شیمیایی حلبچه عراق

بمباران شیمیایی حلبچه عراق

بعد از بازدید از یادبود بمباران شیمیایی تونستیم با تلاش زیاد و چند بار آدرس پرسیدن، گورستان این بمباران رو در نقطه دیگه ای از شهر پیدا کنیم. در این گورستان به علت تعداد بالای اجساد و عدم وجود امکانات دفن جداگانه، سعی شده در هر قبر یک خانواده باهم دفن بشن. روی برخی سنگ قبرها شش اسم به چشم می خوره و بعضی از خانواده ها اونقدر کشته دارند که سه قبر گروهی بهشون اختصاص داده شده.

گورستان بمباران شیمیایی، در هر قبر اعضای یک خانواده دفن شدند

گورستان بمباران شیمیایی، در هر قبر اعضای یک خانواده دفن شدند

گورستان بمباران شیمیایی حلبچه در کردستان عراق

گورستان بمباران شیمیایی حلبچه در کردستان عراق

نزدیک غروب شده بود که داستان غم انگیزرحلبچه رو به ذهن و دوربین سپردیم و به سمت سلیمانیه حرکت کردیم. دو بازرسی رو رد کردیم که یکیشون از ما خواست پیاده بشیم، توی یک صف بی نظم بریم و مدرک ماشین رو که لب مرز گرفته بودیم تحویل بدیم.

تبلیغات کالاهای ایرانی خصوصا لبنیاتش در کشور عراق و اقلیم بسیار پررنگه و گویا در این مورد در رقابت با شرکت های ترک، اروپایی و امریکایی جلو هستند. گویا شرکت کاله در کربلا یک کارخونه ی بزرگ داره و در کل صنایع غذایی این منطقه بسیار وابسته به وارداته و تولیدات داخلی بسیار ناچیز هستند.

تبلیغ محصولات غذایی ایرانی فراوان دیده می شه

تبلیغ محصولات غذایی ایرانی فراوان دیده می شه

تبلیغ محصولات غذایی ایران در کردستان عراق

تبلیغ محصولات غذایی ایران در کردستان عراق

سلیمانیه یک شهر در حال توسعه با برج های بلند و ساختمان های مدرن در کنار بخش های سنتی و قدیمی هست. در کل مشخصه که مسیر توسعه رو داره به صورت انفجاری و بدون دادن فرصت برای ایجاد زیرساخت های لازم طی می کنه. هتل های خیلی خوبی در برج های مدرن شهر موجوده. ما البته طبق عادت سفرهامون، هتلی در نزدیکی بازار تاریخی و خیابان معروف مولوی گرفتیم که در اون منطقه ساختمان ها معمولا قدیمی هستند.

وسایل رو در هتل گذاشتیم و شب رو با دوستانی از ایران و اقلیم به خیابون گردی رفتیم. خیابان «سالم» یکی از پاتوق های شبانه در سلیمانیه هست و شب ها معمولا بساط رستوران ها و غذای خیابانی و از اون مهمتر چای و قهوه ی خیابونی برقراره. فضای خیابون بسیار دوست داشتنی و پر جنب و جوش بود، به طوریکه شبِ بعد هم تصمیم گرفتیم به این خیابون سری بکشیم. شام و چای خوردیم و برای استراحت به هتل برگشتیم.

روز دوم: گشت و گذار در سلیمانیه، بازار، پارک آزادی، شیرکو

صبح به سمت بازار رفتیم. فضای بازار تره بار و بازار پارچه (قماش) دقیقا شبیه ایران بود، جدایی سیصد ساله نتونسته بود این شباهت رو از بین ببره. بساط مغازه ها عملا در بیرون از مغازه برقرار بود و همون بازار گرمی های ایرانی جریان داشت. کنگر و تره های کوهی زودتر از ایران به اینجا رسیده بود که به علت گرم تر بودن این منطقه هست. موزه ی فرهنگ کردی در این بازار قرار داره که به علت نوروز تعطیل بود. موزه ی مهم بعدی به اسم موزه امنیت سرخ یا “امنه سورکه” بود که محل شکنجه مبارزان کرد در دوران بعث بوده و خیلی دوست داشتم ببینمش. متاسفانه اون هم تعطیل بود.

بازار سلیمانیه عراق

بازار سلیمانیه عراق

بازار سلیمانیه

بازار سلیمانیه

بازار سلیمانیه

بازار سلیمانیه

حنا (خه نه)ی عربی اینجا خیلی طرفدار داره.

حنا (خه نه)ی عربی اینجا خیلی طرفدار داره.

در بازار گشتی زدیم و سوغاتی خریدیم. دوست سنندجی مون رو دوباره دیدیم و با هم برای ناهار به رستوران رفتیم. سفارش دادن غذا در اینجا کمی متفاوت با ایران هست. کباب بدون برنج و با نان سرو می شه، معمولا باید تعداد سیخ و نوع کباب رو مشخص کنید. غذای “ساده” هم به معنی یک بشقاب برنج و حداقل دو تا سه نوع خورشت یا سوپ هست. همیشه یکی از این سوپ ها لوبیا یا باقالی هست که اگر به باقالی حساسیت دارید باید از قبل بگید براتون سر میز نیارند. سالاد هم جزو ثابت سفارشه و لازم نیست جداگانه سفارش بدین. گوشت قرمز به وفور توی منوی غذاها هست و گویا ارزان تر از ایران تهیه می شه. حجم غذا در کل از ایران بالاتره و قیمت غذا تقریبا مشابه یا کمی بالاتر از ایرانه.

بعد از صرف ناهار به سمت پارک آزادی رفتیم. این پارک در زمان رئیس جمهور سابق عراق جلال طالبانی که خودش اهل سلیمانیه بود، ساخته شده و گفته می شه که هدف از تاسیس این پارک ارتباط آزادانه دختران و پسران جوان باهم بوده. مردم معتقدند مام جلال (به معنی عمو جلال- لقبی که از دوران مبارزه با رژیم بعث روی اون مونده بود) دستورداده بود که هیچ نیروی پلیسی مزاحم مردم داخل پارک نشه. در پارک به دنبال مزار شاعر نامدار کرد، شیرکو بیکَس بودیم. شیرکو معروف ترین شاعر کرد هست و شعرهاش در مورد عشق، آزادی و کردستان به زبان های زیادی از جمله فارسی ترجمه شده. شیرکو وصیت کرده بود که در این پارک و در جوار معیادگاه عاشقان دفنش کنند. به یاد این شاعر یک مجسمه ی چوبی به نام بوسه در پارک نصب شده بود که چند روز بعد از نصب متعصبین مذهبی که با شعرهای شیرکو و نماد بوسه مشکل داشتند آتشش زدند! مدتی بعد با مداخله ی پلیس مجددا همون مجسمه این بار به صورت فلزی در این پارک نصب شد.

مزار شیرکو بیکس

مزار شیرکو بیکس

مجسمه ی فلزی بوسه

مجسمه ی فلزی بوسه

بعد از دیدن پارک آزادی برای خرید سوغاتی و بازدید از بخش های دیگه ی بازار از جمله مسجد جامع به اون سمت برگشتیم. بعدش مجددا به خیابان سالم یا به اسم قدیمش سهول (به معنی یخ) رفتیم. گویا قبلا اینجا کارخانه یخ سازی بوده و این پاتوق ها همه دکان های یخ فروشی بوده. در اونجا شام و چای خیابانی خوردیم و برای استراحت به هتل برگشتیم.

ناهار دو شیش (سیخ) کباب در کنار یک ناهار 'ساده' که برنجش در عکس نیست

ناهار دو شیش (سیخ) کباب در کنار یک ناهار 'ساده' که برنجش در عکس نیست

ناهار خیابانی شبیه کباب ترکی

ناهار خیابانی شبیه کباب ترکی

روز سوم: اربیل

صبح وسایل رو جمع کردیم، هتل رو تحویل دادیم و به سمت اربیل حرکت کردیم. در اقلیم کردستان باید به انتخاب راه دقت کرد، چون خیلی از مسیرها از خاک دولت مرکزی عراق می گذره و بدون داشتن ویزای عراق، ایست های بازرسی سر راه به شما اجازه عبور نخواهند داد. مسیر نزدیک تر بین دو شهر اقلیم هم از شهر کرکوک می گذره که الان در کنترل دولت مرکزی هست. این عبور برای شهروندان عراقی ( چه ساکنان اقلیم و چه دولت مرکزی) مجازه اما برای بقیه مشمول قوانینی می شه که گفتم. بنابراین ما از راه دورتر و در مسیر رود زاب کوچک به سمت اربیل رفتیم. این مسیر کوهستانی و زیبا از کنار سد و دریاچه ی دوکان و شهر توریستی شقلاوه عبور می کنه. رود زاب کوچک از سردشت سرچشمه می گیره و بعد از ورود به عراق نهایتاً به دجله می ریزه. در این مسیر دقت کنید که حتما از جاده ی جدید و کنار رودخانه برید. ما اشتباها از جاده ی قدیم رفتیم که از مسیر رودخانه جدا می شه و بسیار کوهستانی و باریک و مسیر عبور کامیون هاست. اگرچه مسیر کوتاه تری محسوب می شه اما قطعا جاده ی جدیدش بی خطرتر، خلوت تر و عریض تر هست.

رود زاب کوچک یکی از شاخه های دجله، در پایین دست سد دوکان

رود زاب کوچک یکی از شاخه های دجله، در پایین دست سد دوکان

بعد از ظهر به شهر رسیدیم، هتلی که از قبل انتخاب کرده بودیم پیدا کردیم و بعد با دوست اهل اربیل مون بیرون رفتیم.

دوست من دکتر سمیر یک جراح حنجره معروف در اربیله و در دو روزی که در این شهر بودیم شهر و اطرافش رو به ما نشون داد. دکتر سمیر با عشق خاصی در مورد شهرش برای ما صحبت می کرد و هر سوالی داشتیم با حوصله جواب می داد. یک فایل مفصل برای معرفی اربیل در تبلتش درست کرده بود که مشخص بود براش کلی زحمت کشیده.

اما تاریخچه ی مختصری از اربیل: اربیل یا هَولیر (هه ولیر) قدیمی ترین سکونتگاهِ هنوز مسکون در جهان محسوب می شه. سکونت در اربیل از ۶۰۰۰ سال قبل در جریان بوده. در مرکز شهر یک قلعه هست که تمام ساخت و ساز ها به صورت دایره وار با محوریت این قلعه صورت گرفته. تمام خیابان ها یا قطری از این دایره هستند یا کمربندی به دور این دایره. خود مردم شهر بهش میگن شهر عنکبوتی. اگر عکس هوایی شهر رو در شب ببینید متوجه منظورشون می شید!

دکتر سمیر در حال توضیح اربیل باستانی و اربیل امروزی از روی فایلی که خودش ساخته

دکتر سمیر در حال توضیح اربیل باستانی و اربیل امروزی از روی فایلی که خودش ساخته

دسر خوشمزه ی کافه

دسر خوشمزه ی کافه

این شهر در دوران آرامی ها که مردمی سامی نژاد در قلمرو سومری ها بودند ساخته شده. سپس آشوری ها اونو فتح کردند. مادها و هخامنشی ها حاکمان بعدی شهر بودند. و سپس مقدونی ها، سلوکی ها، ارمنی ها، پارت ها و ساسانی ها در اینجا حاکم شدند. در تاریخ بعد از اسلام هم همیشه جزیی از دولت های حاکم بر منطقه بوده و نهایتا مرکز مقاومت علیه رژیم بعث و پایتخت اقلیم کردستان شده.

با دکتر سمیر به کافه ای زیبا و مدرن رفتیم و عصرانه و شام خوردیم. و بعد به شهرگردی در اربیل مدرن رفتیم چیزی که دیدیم از تصورات ما فاصله داشت. با شهری مدرن و خانه هایی شبیه کاخ و ماشین هایی همه شاسی بلند و لوکس مواجه بودیم. اربیل امروزی شهری مدرنه که با درآمدهای نفتی به صورت انفجاری در حال توسعه ست. میلیونرها و ماشین ها و خونه های خیلی لوکس چند سالیه که در اربیل پیدا شدند. نیروی کار از سایر مناطق عراق و همچنین ایران و سوریه و حتی شرق آسیا جذب این شهر شدند و راهی که میره کم و بیش شبیه کشورهای حاشیه خلیج فارس در دهه های گذشته ست. اما با توجه به تمایل جهانی به انرژی های جایگزین، اگر فکری برای ایجاد صنایع پایه یا درآمدهای جانبی و ایجاد زیرساخت های اساسی نکنه بعیده به اون اوج و شکوفایی برسه. چون شب بود نشد عکس خوبی بگیرم.

در سال ۲۰۱۷ بعد از تصرف مناطق نفت خیز شمال عراق توسط پیشمرگه ها و فروش مستقل نفت توسط دولت اقلیم، دولت مرکزی عراق بودجه ی این ناحیه رو قطع کرد. با اینکه درآمد فعلی اقلیم از اون بودجه ی قبلی بالاتره اما اقلیم همچنان اصرار داره که چون جزیی از عراقه باید بودجه دریافت کنه. ادعایی که به نظر نمی رسه منطقی باشه.

بعد از صرف شام، بستنی و دسر و شهرگردی شبانه، دکتر سمیر ما رو به هتل برگردوند تا برای فردا آماده بشیم.

تبلیغ رمضان در اربیل عراق

تبلیغ رمضان در اربیل عراق

تبلیغ نوروز در اربیل عراق

تبلیغ نوروز در اربیل عراق

روز چهارم: اربیل، قلعه و بازار منطقه شقلاوه

صبح به سمت قلعه رفتیم. به دنبال جای پارک می گشتیم که یک گروه فروشنده ایرانی دیدیم که در کنار قلعه بساط کرده بودند. جالب اینکه کُرد نبودند و اهل تهران بودند. با خیال راحت ماشین رو نزدیک بساطشون پارک کردیم و به بازار سنتی و قلعه اربیل رفتیم.

بازار اربیل، مگنت هایی کم تنوع با تم مذهبی، عراقی و اقلیم کردستان

بازار اربیل، مگنت هایی کم تنوع با تم مذهبی، عراقی و اقلیم کردستان

بازار اربیل

بازار اربیل

گلیم، جاجیم و فرش فروشی با نقش هایی از رهبران و مشاهیر کُرد

گلیم، جاجیم و فرش فروشی با نقش هایی از رهبران و مشاهیر کُرد

بازار اربیل، کافه دار سوری در فکر پناهندگی به اروپا بود

بازار اربیل، کافه دار سوری در فکر پناهندگی به اروپا بود

برج ساعت اربیل در کنار مسجد جامع خانقاه

برج ساعت اربیل در کنار مسجد جامع خانقاه

توپ ورودی قلعه

توپ ورودی قلعه

در ورودی قلعه دکتر سمیر به ما ملحق شد. جلوی قلعه یک دروازه و توپ جنگی رو به میدون قلعه هست. قلعه ی اربیل مثل تمام قلعه های دیگه ای که دیدم از بیرون زیبا تر از داخل بود. نکته ی مهم اینه که در هزاران سال قبل اینجا مسطح بوده و طی قرن ها که ساخت و ساز روی ویرانه های قبلی صورت گرفته به مرور حالت تپه ای گرفته. تا چند سال قبل عده زیادی از مردم در قلعه زندگی می کردند اما با تلاش حکومت اقلیم، همه به خارج از اون رفته و اهمیت قلعه به عنوان یک اثر باستانی برجسته شد. البته به چند خانوار اجازه ی ادامه ی سکونت دادند تا عنوان «قدیمی ترین سکونتگاه هنوز مسکونِ بشر» از اون برداشته نشه! بسیاری از بناهای داخل قلعه، بارها بازسازی شدند. معماری خونه ها تقریبا شبیه خونه های قاجاری کردستان و کرمانشاه هست.

در قلعه با دکتر سمیر از سیستم درمانی و شغلی اقلیم کردستان صحبت کردیم، مراجعه به مراکز درمانی دولتی کاملا رایگانه حتی برای خارجی ها. درآمد پزشکان ( مثل اکثر شغل های دیگه) از ایران بالاتره، مالیات نسبت به کشورهای همسایه نزدیک به صفره. این ها میتونه بخشی از دلایل علاقه جوانان جویای کار به این منطقه باشه.

بعد از قلعه به هتل رفتیم و بعد از استراحتی کوتاه با دکتر به خارج از شهر به منطقه ی توریستی شقلاوه رفتیم. این منطقه ناحیه ای خوش آب و هوا و کوهستانی با جاده ای نوساز و مجهزه که مردم اربیل خیلی بهش علاقه مندند. اما به نظر من در کشور خودمون مناطق خیلی زیباتری داریم که کاش قدرشون رو بیشتر بدونیم! دهکده ی توریسی دارای رستوران ها و مغازه های سوغاتی فروشی هست و چند مسیر کوهنوردی هم وجود داره که تا قله ی کوه می ره. تقریبا شبیه درکه و دربند خودمونه.

بعد از گشت و گذار در دهکده و یک کوهنوردی سبک به سمت اربیل برگشتیم، از سمیر خداحافظی و تشکر کردیم و بعد از صرف ناهار در یک رستوران سنتی برای یکی از دوستانمون به دنبال یک دارو رفتیم. این دارو در ایران پیدا نمی شد و دوستمون شنیده بود در اربیل پیدا میشه. چند داروخونه یا به قول خودشون درمان خانه رو گشتیم و قیمت گرفتیم. در نهایت از پسر جوانی که به راحتی فارسی حرف می زد خریدیم. به نظرتون از کجا فارسی یاد گرفته بود؟ درست حدس زدید، از سریال های ایرانی! بعد از خرید دارو به هتل برگشتیم. فردا برای من از مدت ها قبل مهیج ترین، ناشناخته ترین و مهم ترین روز سفرمون بود! پس باید براش حسابی آماده می شدیم.

طبیعت شقلاوه

طبیعت شقلاوه

تبریک نوروز روی قلعه اربیل

تبریک نوروز روی قلعه اربیل

رستوران سنتی در اربیل عراق

رستوران سنتی در اربیل عراق

غذای مفصلی که در اربیل خوردیم

غذای مفصلی که در اربیل خوردیم

روز پنجم: لالش، القوش، دهوک

از چند ماه قبل برای دیدن اماکن مذهبیِ اقلیت های قومی ساکن اقلیم برنامه داشتم. سه اقلیت قومی مهم در قلمرو اقلیم ساکن هستند. مسیحیان آشوری، ترکمن های شیعه و کردهای ایزدی. با آشوری های ساکن ایران و استانبول از قبل آشنا بودم و در تحقیقاتم یک مرکز تاریخی-مذهبی آشوری در نزدیکی دهوک پیدا کردم و حتی با چند نفرشون تونستم صحبت کنم و هماهنگ بشم.

ترکمن های عراق در مناطق مختلفی پراکنده هستند و تنها کانونی که توش در کنار ایزدی ها و شیعیان تمرکز داشتند شهری به نام تلعفر بود. یکی از شهرهایی که مورد تهاجم و اشغال داعش قرار گرفت. در تلعفر اقلیت شَبَک هم زندگی می کنند که به شاخه ای از تصوف شیعی معتقدند و زبانشان کردی گورانی و آداب مذهبیشون به زبان ترکی و مشابه قزلباش های صفوی هست. متاسفانه متوجه شدم که شهر تلعفر در محدوده ی اقلیم قرار نداره و مجبور شدم از برنامه حذفش کنم.

اما کمی در مورد ایزدی ها توضیح بدم. هیچ اطلاعی از ایزدی ها به جز اطلاعاتی که در اینترنت پیدا میشه نداشتم. تلاش هام برای صحبت با ایزدی ها در اپلیکیشن های مختلف هم بی‌جواب مونده بود. غیرِ ایزدی ها هم به جز اخبار حوادث سال های اخیر و حملات داعش اطلاعات خاصی از ایزدی ها نداشتند. بعد از تلاش زیاد متوجه شدم شهر ایزدی نشین سنجار (شنگال) که مورد تصرف و غارت داعش قرار گرفت هم مثل تلعفر در خارج از محدوده ی فعلی اقلیم کردستان قرار داره و بازدیدش برای ما بدون ویزای عراق مقدور نیست. همچنین فهمیدم که مهم ترین مکان مذهبیشون زیارتگاه لالش در روستای شیخان و در محدوده ی اقلیم هست. پس امیدوار شدم که بشه اونو بازدید کرد. دغدغه ی دیگه ی من عدم اطلاع از محل پست های بازرسی پلیس و نگرانی از انتخاب اشتباه مسیرها به علت نزدیکی مناطق مورد نظرم به مرز اقلیم و دولت مرکزی بود. مسیری که روی نقشه ی گوگل انتخاب کردم ظاهراً مسیر مناسبی بود و اول به روستای شیخان ( در نزدیکی معبد لالش و بعد به شهرک آشوری نشین القوش می‌رفت و ازونجا به دهوک می‌رسید. با چند نفر دوست بومی که در اینترنت پیدا کرده بودم چندین بار مسیر و مقصدها رو چک کردم و منطقی ترین انتخابی که می شد داشت انجام دادم. همه ی این پروسه چند روز قبل از شروع سفر تکمیل شد. اما هنوز هم مسیر و مقاصد ناشناخته و مبهم بودند.

صبح، بعد از تحویل هتل، از اربیل به سمت لالش حرکت کردیم. کیفیت جاده خوب و در حد بزرگراه های ایران بود. جاده ی اصلی تر به شهر موصل می رفت. شهری عمیقا تاریخی بر ساحل رود پر آب دجله که در جنگ داعش با نیروهای ائتلاف کاملا ویرانه شده بود اما دیدن همون هم برای من یک آرزو بود که حداقل قرار نبود در این سفر بهش برسم. جاده ی دیگه ای رو انتخاب کردیم که بعد از عبور از رود زاب بزرگ به مرور کوهستانی شد و نهایتا در یک منطقه ی نفت خیز به روستای شیخان رسیدیم. جاده دو ایست بازرسی داشت که سوال خاصی نپرسیدند. در نهایت یک ایست بازرسی بعد از شیخان بود که ما رو نگه داشت، صندوق ماشین رو نگاهی سرسری انداخت و پشت بیسیم به کردی کرمانجی گفت دوتا ایرانی میخوان بیان بالا، اونور هم گفتند مشکلی نداره و بعد از طی حدود دو کیلومتر در کوهستان به ورودی معبد لالش رسیدیم.

مسیر از اربیل به لالش، القوش و دهوک.

مسیر از اربیل به لالش، القوش و دهوک.

در جنوب نقشه موصل، در جنوب غرب تلعفر و سنجار هستند که همه در قلمرو دولت مرکزی عراق هستند. در شمال کشور ترکیه و در غرب کشور سوریه هست.

ایزدی ها اقلیتی مذهبی هستند که به زبان کردی کرمانجی مخلوط با عربی صحبت می کنند و اکثرا در شمال عراق زندگی می کنند. شهرهای اصلی ایزدی ها شنگال (سنجار)، تلعفر و موصل و ده ها روستا در اطراف این شهرهاست. تعداد کمی از ایزدی ها در ترکیه، سوریه و ارمنستان ساکن هستند. مذهب ایزدی ترکیبی از عقاید بسیار باستانی آیین میترا، زرتشتی و مانوی با بعضی از آموزه های اسلامی هست. به عناصر چهارگانه خصوصا آب و آتش احترام می گذارند و معتقدند بعد از مرگ به جامه ای دیگه میرن. مقدس ترین مکان مذهبی ایزدی ها مزار شیخ عَدی (به کردی: شیخ ئادی Şêx Edî ) در لالش هست. شیخ عدی موسس این دین و مهم ترین شخصیت مذهبی ایزدی هاست. مناسک خاص و زیارت مزار شیخ عدی برای ایزدی هایی که توانایی این سفر رو داشته باشند واجبه.

بازار

بازار

مقبره ی شیخ عدی

مقبره ی شیخ عدی

زندگی زاهدانه در این مذهب، محترم شمرده می شه و بعضی از وسایل این سبک زندگی مثل دوک نخ ریسی و چراغ های روغن سوز و کوزه ی روغن زیتون جزو نمادهای این مذهب هستند. همچنین اعتقاد پیروان این مذهب به فرشته ای با نام"مَلِک طاووس" خیلی برجسته ست که اونو واسطه بین خودشون و خدا می دونند.

راهنمای ما لقمان در کنار درب اصلی مقبره شیخ عدی

راهنمای ما لقمان در کنار درب اصلی مقبره شیخ عدی

شمعدان های روغن سوز که هرشب توسط خادمان روشن و هر صبح خاموش میشن

شمعدان های روغن سوز که هرشب توسط خادمان روشن و هر صبح خاموش میشن

کوزه های باستانی روغن زیتون، که هر سال پُر و برای چراغ های معبد استفاده می شن

کوزه های باستانی روغن زیتون، که هر سال پُر و برای چراغ های معبد استفاده می شن

یک چراغ با مخزن روغن

یک چراغ با مخزن روغن

از محل پارک ماشین مثل تمام ایزدی هایی که برای زیارت اومده بودند باید کفش ها رو در می آوردیم. نگهبانی ورودی معبد که گویا منتظر ما بود گفت صبر کنید راهنما بیاد. گفتیم نیازی نیست اما گفتند ورود شما بدون راهنما مجاز نیست.

راهنمای ما با لباس کردی زیباش اومد و به انگلیسی سلیس خودش رو معرفی کرد. لقمان ساکن روستای شیخان و معلم بود. صبح ها در مدرسه درس می داد و بعد ظهر ها در کارهای معبد کمک می کرد و راهنمای انگلیسی زبان بازدید کنندگان می شد. با علاقه ی خاصی بخش های مختلف معبد رو به ما نشون داد. در بین حرف هاش متوجه شدم از رفتار مسلمان ها با ایزدی ها بسیار دلگیره. گویا بعضی متعصبین مذهبی مسلمان، ایزدی ها رو کافر می دونند و از ارتباط با اون ها امتناع می کنند. همچنین داعش به همین بهانه در حملاتی که به مناطق ایزدی نشین از جمله سنجار، تلعفر و موصل داشت، مردانی که حاضر به پذیرش اسلام نشدند قتل عام کرد، زنان رو به بردگی جنسی برد و اموالشون رو غارت کرد. خیلی از ایزدی ها بعد از این حملات به کشورهای دیگه پناهنده شدند. بسیاری از اونا هنوز در اردوگاه های اقلیم کردستان زندگی می کنند و حاضر نیستند به خونه شون که الان ویرانه شده برگردند. می گن همسایه های مسلمانشون که اونا رو به داعش لو می دادند یا حداقل حاضر نشدند از همسایه خودشون حمایت کنند هنوز همونجا ساکن هستند. بسیاری از زنان اسیر آزاد شدند و پیش خانواده هاشون برگشتند اما بعضی از این زن ها رو هنوز در جامعه ی سختگیر ایزدی نپذیرفتند. از سرنوشت خیلی از زنان اسیر هنوز اطلاعی در دست نیست.

لقمان برامون در مورد بخش های مختلف معبد توضیح داد. ابتدا چشمه ی مقدس ایزدی ها رو از بیرونش دیدیم. متاسفانه ورود غیر ایزدی ها به اتاقی که روی چشمه ساخته شده ممنوع هست و من فقط تونستم از روی عکس و فیلم های اینترنت اونو ببینم.

بعد از اون یک سطح سنگفرشی در محوطه ی باز معبد هست که اسمش بازاره. ایزدی ها معتقدند که بعد از مرگ روحشون به این محوطه میاد و بعد از سنجش اعمالشون به جسم بعدی منتقل می شه.

مهم ترین بخش معبد، مقبره ی شیخ عدی هست که روی ستون سردرش نقش یک مار، یکی از نمادهای ایزدی حک شده. داخل محوطه ی مقبره روی مزار پارچه های مختلفی انداختند که هر زائری که حاجتی داره به اون پارچه ها گرهی می زنه و هر زائری که حاجتش روا شده گرهی ازش باز می کنه.

روشنایی فضاهای داخلی معبد مثل صد ها سال قبل با چراغ های روغن سوز تامین می شه. روغن زیتون این چراغ ها هر ساله طی مراسمی توسط خادمان معبد از محصول درختان همین منطقه تهیه می شه. این روغن قرن هاست که بعد از تولید در کوزه های خاصی ذخیره و در طول سال استفاده می شه. ترشح روغن روی کف این انبارهای ذخیره باعث شده سنگفرش کلفت و سفتی از روغن مثل کفپوش روی سطح تشکیل بشه و راه رفتن روی اون بسیار حس جالبی داره. بعد از اون به اتاقی پر از نان تازه و خشک شده رفتیم. رسم ایزدی ها بوده که به معبد نان و ماست هدیه می کردند و زائران می تونستند از این خوراکی استفاده کنند.

زائران دست های روغنی رو برای تبرک به دیوار های انبار روغن می زنند.

زائران دست های روغنی رو برای تبرک به دیوار های انبار روغن می زنند.

بعد از اتمام بازدید و صرف ناهار با ایزدی ها، به دیدار رییس معبد “بابا چاویش” رفتیم. همزمان با ما یک گروه از کماندوهای آلمانی هم که ماموریتشون در عراق به پایان رسیده بود برای ملاقات با بابا چاویش اونجا بودند. بعد از اون سیما در حیاط معبد با دختران ایزدی شروع به خوش و بش و عکاسی کرد. بر خلاف تصور قبلیم، ایزدی ها بسیار گرم، صمیمی و اهل ارتباط گرفتن بودند و از حضور ما خیلی استقبال کردند. دختران و پسران ایزدی بسیار خوش پوش و خوش چهره هستند و از عکس انداختن استقبال می کنند.

بابا چاویش رئیس معبد با سادگی و لبخند

بابا چاویش رئیس معبد با سادگی و لبخند

دختران ایزدی خوش پوش

دختران ایزدی خوش پوش

دختران ایزدی در لالش

دختران ایزدی در لالش

دختر ایزدی

دختر ایزدی

دختران ایزدی سیما رو برای رقص کردی دعوت کردند

دختران ایزدی سیما رو برای رقص کردی دعوت کردند

دختران ایزدی

دختران ایزدی

با اتمام بازدید و خداحافظی از خادمان و زائران معبد سوار بر ماشین شدیم که به سمت مقصد بعدی بریم. دخترهایی که در معبد با سیما دوست شده بودند داشتند کنار جاده با موزیک کرمانجی می رقصدند. ما رو که دیدند صدامون کردند تا بهشون ملحق بشیم و با این پایان بندی زیبا، دیدار ما از لالش به پایان رسید.

اگر می خواید در مورد آنچه با حملات داعش بر سر ایزدی ها اومده بیشتر مطلع بشید می تونید پادکست دو قسمتی نادیا از مجموعه ی راوکست رو گوش بدین. این پادکست در مورد دختری ایزدی اهل یکی از روستاهای سنجاره که در حملات داعش بسیاری از مردان خانوادش رو اعدام می کنند و نادیا رو به همراه سایر زنان روستا به اسیری می برند.

امیدوارم رنج های مردم ایزدی زودتر تموم بشه. آواره ها به شهر هاشون برگردند و دختران گم شده پیدا بشن، و هر انسانی با هر اعتقادی بتونه با صلح و آرامش در کنار دیگران زندگی کنه.

لالش رو با کلی خاطره و اتفاق های خوب ترک کردیم و به سمت مقصد بعدی رفتیم. روستای القوش که در واقع یک شهرک مسیحی نشینه در نزدیکی دهوک واقع شده و مسیحیان آشوری یا آسوری توش زندگی می کنند. آشوری ها از قدیمی ترین اقوام مسیحی تاریخ هستند و معتقدند اولین قومی که به صورت یکپارچه مسیحی شدند آسوری ها بودند. این مردم در حال حاضر در مناطق پراکنده ای در ایران، عراق ترکیه و سوریه پراکنده هستند. این اقوام به زبان سریانی صحبت می کنند و به خط آرامی می نویسند. زبان و خطشون جزو میراث جهانی یونسکو ثبت شده و حتی معتقدند عیسی مسیح به این زبان صحبت می کرده. اما یکی از نوجوان هاش می گفت: چه فایده، زبان ما بیرون از این روستاها به دردمون نمی خوره! جالبه که سطح زبان انگلیسی جوانان آسوری بسیار خوب و به طور قطع بالاترین سطح در بین تمام مردمی بود که در این سفر دیدیم. شاید دلیلش مسیحی بودن این مردم و نگاهشون به غرب بوده. در راه القوش فقط یک پست نگهبانی در ورودی شهرک بود که هیچ سوالی نپرسید. فقط پاسپورت ها رو نگاه کرد و گفت ایران؟ گفتیم بله و با دست اشاره کرد که بریم.

دوستی که از اینترنت در القوش پیدا کردم روز قبل پیام داده بود که به علت فوت مادربزرگش داره به دهوک میره. قرار بود کلی از مکان های به قول خودش secret place القوش رو به ما نشون بده که با این اتفاق ازشون محروم شدیم. اول به صومعه ی رهبان هُرمُزد در کوه رفتیم.

رهبان هرمزد همونجور که از اسمش مشخصه یک مرد پارسیِ مسیحی بوده که سال ها سفر کرده و در چند صومعه به مراقبه پرداخته و در سال های پایانی عمرش در این مکان و در اتاق هایی که خودش در کوه کنده زندگی زاهدانه می کرده. چیزی که به اندازه ی خود صومعه برای ما جذاب بود راه پر پیچ و خمی بود که به صومعه می رسید.

مسیر پر پیچ و خم صومعه

مسیر پر پیچ و خم صومعه

صومعه ی رهبان هُرمُزد

صومعه ی رهبان هُرمُزد

صومعه از دو کلیسا، چند محوطه ی باز و چند غار دست کند تشکیل شده. در غارها وسایلی برای ریاضت کشیدن هست از جمله حلقه های فلزی که به دست و گردن بسته می شدند. یک نوجوان داوطلب آشوری جاهای مختلف صومعه رو به ما نشون داد.

در صومعه یک خانواده ی ایزدی رو دیدیم که اهل سنجار بودند و از معدود خانواده هایی بودند که بعد از رفتن داعش حاضر شده بودند به شهر برگردند. خوشبختانه کسی از خانوادشون کشته یا اسیر داعش نشده بود اما موقع اشغال سنجار مثل اکثر نجات یافته های اون تهاجم به کوه مقدس شون در شمال شهر فرار کرده بودند. “سحران” پسر بزرگتر خانواده هشت ساله بود و به خوبی انگلیسی حرف می زد و مترجم بین من و پدرش شده بود. پدرش می گفت موقع فرار، پسر کوچیکشون “سزار” شیرخوار و مریض بود و اگر هلی کوپترهای ائتلاف ضد داعش براشون شیرخشک و آذوقه ننداخته بودند قطعا تلف می شده. می گفت شهر هنوز مخروبه و خالیه و کسی علاقه ای به برگشتن نداره. ایزدی های سنجار الان اکثرا یا در اردوگاه های اربیل هستند یا به عنوان پناهنده راهی اروپا و سایر کشورها شدند.

بعد از دیدن صومعه به داخل شهرک سری کشیدیم. از روی نقشه دو کلیسا پیدا کردیم و به اونی که حدس زدیم بزرگتره رفتیم. کوچه های القوش پلکانی، سنگی و دوست داشتنی بودند. نگهبانی کلیسا از ما استقبال گرم کرد. اول ما رو به یک کلیسای کوچیک تاریخی برد و بعد هم به کلیسای بزرگتری رفتیم که مراسم دعا توش برقرار بود. بعد از اتمام مراسم ازشون خواستیم بخش سوغاتی فروشی رو باز کنند و یادگاری خریدیم. توی حیاط کلیسا با چند نفر از جوانان آشوری احوالپرسی کردیم و ما رو با کمال میل به گردش در اطراف بردند. انگلیسیشون خوب بود و همه به فکر مهاجرت بودند. بعد از دیدن موزه ی مردم شناسیِ کوچیکشون ما رو به مراسم سرودخوانی که در کلیسا برقرار بود دعوت کردند. کلاس در طبقه دوم کلیسا برقرار بود و یک گروه حدود بیست نفره با یک معلم پر انرژی در حال تمرین بودند. معلم خیلی برای اجرای درست شاگردها تلاش می کرد و مدام هر بخش سرود رو متوقف و تکرار می کرد. ما به علت کمبود وقت وسط اجراشون باهاشون خداحافظی کردیم و به سمت دهوک راه افتادیم.

سحران و سزار و پدر و مادرشون اهل سنجار

سحران و سزار و پدر و مادرشون اهل سنجار

غرفه ی سوغاتی فروشی موزه با خط سریانی

غرفه ی سوغاتی فروشی موزه با خط سریانی

داخل کلیسا بعد از مراسم دعا

داخل کلیسا بعد از مراسم دعا

کلاس سرود در طبقه دوم کلیسا با معلم پر انرژی

کلاس سرود در طبقه دوم کلیسا با معلم پر انرژی

شب شده بود و ما خسته بودیم و می خواستیم زودتر به دهوک برسیم. به یک سه راهی رسیدیم و به سمتی که فکر می کردیم به سمت دهوکه پیچیدیم. هزار متر جلوتر یک ایست بازرسی بود. سرباز پرسید کجا؟ گفتیم دهوک. گفت ولی شما دارید به سمت موصل میرید! خدا رو شکر کردیم که در بازرسیِ اول متوجه شدند و بدون دردسر دور زدیم و به سمت دهوک برگشتیم. یهو سیما گفت: صلیبی که خریدی کو؟ گفتم مگه توی کیف تو نیست؟ گفت نه! یادم اومد اونو توی کلاس آواز جا گذاشتم! هرچی گفتم ولش کن خسته ایم و دیره و مسیر توی شب خیلی امن نیست گفت نه، باید برگردیم پیداش کنیم! خلاصه که دور زدیم وهمه ی اون بازرسی ها رو در جهت مخالف قبل رد کردیم و به القوش برگشتیم. به کلیسا رفتیم. چند تا دخترایی که در کلاس بودند داشتند به خونه می رفتند که با دیدن ما برگشتند و باهم به کلاس برگشتیم. گفتند صلیب رو نگه داشتیم که خودتون برگردید ببریدش. واقعا دمشون گرم. دیر شده بود، می خواستند ما رو به شام و قهوه دعوت کنند که عذر خواستیم و کلی تشکر کردیم و باز به سمت دهوک حرکت کردیم. پست های نگهبانی سر راه، دیگه پژو۲۰۶ سفید پلاک خارجی رو می شناختند، دست تکون می دادند و ما رد می شدیم!

حدود ساعت ۹ شب به دهوک رسیدیم. در دهوک دوست کاناداییمون منتطرمون بود. کاتلین یک خانم ۶۰ ساله بود که در چند گروه بشردوستانه برای آواره های جنگ داعش فعالیت می کرد. چند باری هم برای همین کار به شهر کوبانی رفته بود. می گفت وقتی کوبانی بین داعش و ترکیه محاصره شده بود از همسر و پسرش در کانادا خداحافظی کرده و به عراق اومده. چندین بار درخواست کرده بود که برای هر نوع کمکی به کوبانی (در مرز سوریه با ترکیه) بره. گفته بودند ازت کاری بر نمیاد. وقتی با بمباران های ائتلافِ ضد داعش و مقاومت گروه های مسلح کُرد، محاصره ی کوبانی شکسته شد به کاتلین اجازه دادند به اونجا بره و در کمک های بشردوستانه فعال باشه. کاتلین همچنین تاکید خاصی روی کمک های ایران در توقف پیشروی داعش به سمت اربیل داشت. می گفت وقتی غرب می ترسید به کرد ها و دولت مرکزی عراق کمک کنه ایرانی ها با کلی سلاح سنگین و سبک به اربیل رفتند و گفتند: «می خوایم دخالت کنیم، اگر هم نمی شه این سلاح ها رو از ما قبول کنید.» در چند نقطه هم نیرو مستقر کردند. بعد داعش پیشروی رو متوقف کرد.

پدر کاتلین دیپلمات دولت کانادا بوده و کودکیش در کشورهای مختلف گذشته بود. اما بهترین خاطراتش رو از ایران داشت. از خونه ای که حدود پنجاه و پنج سال قبل در جایی حوالی تجریش داشتند و باغبونشون رجبعلی و خانم آشپزی که در خونه شون کار می کردند. از نوروز، چهارشنبه سوری، بازار تجریش، مردم و غذاهای ایرانی. هیچوقت دیگه به ایران برنگشته بود می گفت مطمئنم الان دیگه تهران اون شکلی نیست. دوست ندارم تصورات شیرین کودکیم با دیدن تهرانِ مدرن خراب بشه.

کاتلین حتی توی خونش سفره ی هفت سین هم گذاشته بود و اسم تمام سین ها رو می دونست. یک رادیو هم مدام موسیقی پخش می کرد که حتی اون هم نمادی از رادیوی دائما روشن رجبعلی و موسیقی مداومش بود. کاتلین می گفت: من دهوک رو دوست دارم چون شبیه خاطرات کودکیمه. می خواستم چند سال آخر عمرم رو در جایی شبیه تهرانِ دوران کودکیم باشم. اون شب یک ایرانی دیگه هم مهمون کاتلین و ۹ تا گربه ش بود.

سیما، یکی از گربه ها، من، هفت سین جمع و جور، فاطمه و کاتلین

سیما، یکی از گربه ها، من، هفت سین جمع و جور، فاطمه و کاتلین

با فاطمه دختر جسور بک پکر ایرانی در خونه ی کاتلین آشنا شدیم. فاطمه برای مراسم آتش نوروز (ئاگر نه ورۆز) روستای آگره به اقلیم اومده بود. بعد هم به گشتن در شهرها ادامه داده بود. از قبل می دونستم مراسم آتش نوروز دقیقا شب نوروز در کوه های آگره برگزار می شه. شبی که ما تازه به مریوان رسیده بودیم و نمی تونستیم به مراسم برسیم.

حرف های کاتلین از تهران قدیم خیلی دلنشین بود و مدام برامون خاطره می گفت، دلمون نمی خواست این تعریف های ناب رو از دست بدیم اما خسته بودیم و فردا مسیری سخت در پیش داشتیم. به همین خاطر بعد از صرف شام خوابیدیم.

روز ششم: دهوک، زاخو، مرز ابراهیم خلیل

صبح با کاتلین و فاطمه صبحانه خوردیم بعد ازخداحافظی با کاتلین و گربه ها به همراه فاطمه سوار ماشین شدیم. بین دیدن دریاچه ی سد دهوک و موزه ی این شهر، موزه رو انتخاب کردیم. بازار دهوک رو هم از قبل به علت کمبود وقت و شباهتش به بازار شهرهای قبلی از لیست حذف کرده بودیم.

بازدید از موزه ی دهوک رایگانه. ساختمانش بزرگ نیست و خیلی تلاش شده که یک مجموعه ی تمیز و مرتب رو ارائه بده. آثاری که از دوران پیش از تاریخ تا پیش از اسلام در منطقه پیدا شده به نمایش درومده. برخلاف انتظارم نگهداری خوبی از آثار می شه، حتی شیرهای بالدار بیرون ساختمان هم در محلی مسقف نگهداری میشن.

شیرهای سنگی در ورودی موزه دهوک

شیرهای سنگی در ورودی موزه دهوک

نقشه ی تمدن میتانی، همزمان با تمدن مصر باستان و هیتی آناتولی

نقشه ی تمدن میتانی، همزمان با تمدن مصر باستان و هیتی آناتولی

تمدن های میتانی، آشوری، هخامنشی، پارتی، ساسانی و رومی در این منطقه حضور داشتند. بعضی از آثاری که در شهر باستانی هترا پیدا شده در موزه ی دهوک نگهداری می شه. بخش دیگه ی این آثار در موزه بغداد هستند. شهر هترا در جنوب موصل قرار داره. این شهر یک شهر پارتی (اشکانی) هم عصر با روم باستان بوده. بقایای این شهر چیزی شبیه تخت جمشید و حتی سالمتر از اون بود. اما با تصرف این مناطق به دست داعش تخریب وسیعی در این شهر باستانی صورت گرفت. همچنین آثار باستانی این شهر و سایر دوره ها در موزه ی موصل هم تخریب شد. خود شهر هترا هم در قلمرو اقلیم کردستان نبود و از دیدنش محروم شدیم.

در حین بازدید ما برق شهر قطع شد و نتونستیم عکس های خوبی از آثار موزه بگیریم. اما باز هم بعضی از این آثار اونقدر خاص بودند که دیدن عکس هاش باید جالب باشه.

بعد دیدن موزه، فاطمه که مقصدش شهر آمری در شرق دهوک بود از ما که مقصدمون شهر زاخو در غرب دهوک بود، زیر بارون شدید خداحافظی کرد.

به سمت زاخو به راه افتادیم و بعد از نیم ساعت به این شهر رسیدیم. چون نگران معطلی در مرز ترکیه بودیم فقط در یک رستوران داخل شهر ناهار خوردیم و از دیدن شهر صرف نظر کردیم. بیست دقیقه بعد از خروج از شهر به مرز ابراهیم خلیل رسیدیم. و این شروع ۱۳ساعت معطلی ما در این مرز بود. در یک صف خیلی کند و طولانی قرار گرفتیم. اگرچه تعداد اتومبیل ها در صف زیاد بود اما پروسه های مرزی هم بیش از حد کند صورت می گرفت. بعدا متوجه شدم این مرز محل اصلی ورود کالای قاچاق خصوصا سیگار و گوشی های تلفن همراه به ترکیه ست. در این صف طولانی کلی از کردهای ایرانی ساکن در اقلیم هم بودند که با یک بار خروج از عراق و ورود مجدد اقامتشون رو تمدید می کردند. در این بین به میزان مجاز یا غیرمجاز اقلام ارزشمند رو هم به اونور مرز می بردند و می فروختند. تجارت خوبی بود!

الهه آشوری

الهه آشوری

مرد پارتی

مرد پارتی

مرد پارتی بی سر

مرد پارتی بی سر

الهه میتانی

الهه میتانی

در صف کند و طولانی ماشین ها یک عرب عراقی بود که سال ها قبل به علت مخالفت با رژیم صدام در دوران بعث به ایران پناهنده شده بود. بعد از رفتن صدام به عراق برگشته بود و بعد هم به انگلستان مهاجرت کرده بود و الان سوار بر یک شاسی بلندِ راست فرمان خیلی لوکس از عراق راهی ترکیه بود. فارسی را سخت حرف می زد و از خاطراتش در ایران می گفت.

بعد از ساعت های طولانی و آزار دهنده به گیت خروج رسیدیم، مثل مرز قبلی، باید فقط راننده سوار ماشین می بود سایر مسافرها از گیت مسافری عبور می کردند. پلیس های مرزی ماشین رو خیلی سرسری و بدون وسایل پیشرفته چک کردند. در سمت عراقی تقریبا جز کندی روند بررسی، مشکل دیگه ای پیش نیومد. علتش هم کندی پذیرش ماشین ها در سمت ترکیه بود. برعکس، در سمت ترکیه موضوع بازرسی خیلی جدی و مو به مو انجام می شد. نهایتا از روی پل رودخانه ی هِزیل چای (از شاخه های دجله) عبور کردیم و وارد پروسه مرزی پلیس ترکیه شدیم. به این ترتیب سفر پر ماجرای ما به اقلیم کردستان کشور عراق به پایان رسید.

مرز اقلیم کردستان عراق با ترکیه

مرز اقلیم کردستان عراق با ترکیه

ساعت چهار عصر به مرزبانی اقلیم رسیدیم و ساعت پنج صبح از خروجی مرزبانی ترکیه بیرون اومدیم!

ساعت چهار عصر به مرزبانی اقلیم رسیدیم و ساعت پنج صبح از خروجی مرزبانی ترکیه بیرون اومدیم!

هزینه های سفر به کردستان عراق

هزینه های سفر برای دو نفر شامل موارد زیر میشه: • کاپوتاژ و گواهینامه بین¬المللی: یک میلیون و دویست هزار تومان • عوارض خروج بار اول هر نفر: ۴۰۰ هزار تومان • اختلاف یک باک بنزین خودرو ۲۰۶ بین ایران و عراق: ۹۵۰ هزرا تومان • مخارج سفر در اقلیم کردستان: ۷۰۰ هزار دینار (معادل بیست و دو میلیون و چهارصد هزار تومان)

تاریخ سفر: نوروز ۱۴۰۲

حمید سهرابی

حمید سهرابی نویسنده مهمان

برای اطلاع از سفرنامه و ویزای کشور جدید، به روز رسانی مطالب قبلی و اطلاع از برنامه‌ سفرهای گروهی و تور عضو خبرنامه سفرنوشت بشوید

۵۷دیدگاه

دیدگاه را وارد کنید
نام خود را وارد کنید
  • - گزینه های دیدگاه، نام و ایمیل حتما باید وارد شوند.
  • - ایمیل شما هیچگاه منتشر نخواهد شد. فقط برای اطلاع شما از پاسخ به دیدگاهتان استفاده می شود.
ع
علی
حدود ۱ ماه قبل

سلام. سپاس ازشما بابت نوشته های زیباتون. سوالی ازتون دارم و اون اینکه داستان پلاک بین المللی چیه؟ شنیدم که طرف عراق پلاک خودشونو میدن و نیازی به گرفتن پلاک بین المللی از ایران نیست خصوصن شماهم گفتید که نیازی نیست نصبش کنید و بهتره که بخاطر حساسیت نصبش هم نکنیم. اگه کاملن لازمه که از سمت ایران دریافت کنیم از کجا اینکار انجام میشه گمرک مرزی یا جای دیگه؟ هنوز نتونستم برای این سوال جواب درستی پیداکنم. ازتون ممنون میشم اگه اطلاعات کاملی به من بدید.

پاسخ
پاسخ
پ
پرویز
۲ ماه قبل

باسلام ودرود. عالی بود عالی. بهترازین بصورت روان. ساده و پرهیز از اضافه کاری.... 23شهریور 1403ساعت 4صبح

پاسخ
پاسخ
ج
جواد
۳ ماه قبل

خیلی عالی و ممنون از زحمتتون

پاسخ
پاسخ
م
ماری
۳ ماه قبل

عالی. ممنون

پاسخ
پاسخ
ا
امیر
۴ ماه قبل

سلام ببخشید میشه با پاسپورت زیارتی به اقلیم کردستان عراق رفت؟

پاسخ
پاسخ
حمید
حمید نویسنده مطلب
۲ ماه قبل

سلام
بله نیازی به ویزا یا مدارک دیگه نیست

پاسخ
پاسخ
حمید
حمید نویسنده مطلب
۲ ماه قبل

با سلام من نمیدونم پاسپورت زیارتی هست اما تنها مدرک لازم برای سفر به اقلیم پاسپورت معمولی هست.

پاسخ
پاسخ
م
مهدی
۴ ماه قبل

با سلام من قصدم دیدن کردستان عراق در ماه اینده است لطفا به من راهنمایی کنید

پاسخ
پاسخ
حمید
حمید نویسنده مطلب
۲ ماه قبل

با سلام
سفرنامه‌ها رو کامل بخونید امبدوارم پاسخ سوالاتتون داخلش باشه.

پاسخ
پاسخ
ع
عباس
۶ ماه قبل

بسیار عالی و دلنشین نوشتین،یه سوال دارم زمانی که شما رفتین قیمت دلار در ایران چند بود؟؟

پاسخ
پاسخ
ب
بختیار سامه
۷ ماه قبل

ممنونم بابت سفرنامه عالی بود

پاسخ
پاسخ
د
داود
۹ ماه قبل

بسیار جامع و مفید بود ، کاش قسمت دوم سفرنامه تان در ترکیه را هم مینوشتید

پاسخ
پاسخ
حمید
حمید نویسنده مطلب
۲ ماه قبل

با سلام متن و عکس هاش حاضره فقط نیاز به ویرایش و انگیزه کافی داره

پاسخ
پاسخ
ا
اریا
۲۴ روز قبل

ایشلا ادامه سفرنامه به ترکیه رو کی مینویسید؟؟

پاسخ
پاسخ
پ
پوریا
۱۰ ماه قبل

بسیار کامل و روان ، خیلی ممنون از وقتی که گذاشتید

پاسخ
پاسخ
م
محمد
۱۱ ماه قبل

با سلام جناب آقای سهرابی.خیلی سفرنامه کامل و جذابی بود متشکرم

پاسخ
پاسخ
ح
حسین سیوفی
۱۱ ماه قبل

ممنون آقای سهرابی سفرنامه بسیار خوبی رو تهیه کردید ممنون بابت مطالب زیبا و ارزشمند جنابعالی من سال گذشته تا مریوان اومدم و مسافرت به اربیل رو گذاشتم برای عید نوروز ۴۰۳ باتوجه به اینکه به ماه رمضان میخوریم خواستم ببینم از نظر مذهبی اونجا سفت و سخت میگیرند اگر اینجوریه که تاریخ رو عوض کنم چون من از شیراز می‌خوام بیام و اینکه وضعیت جاده از باشماق تا سلیمانیه خوبه وامنیت چطوره ممنون از پاسخ شما اگر ایمیلتون رو برام ارسال کنید ممنون میشم.

پاسخ
پاسخ
M
M.Khodadad
۱۱ ماه قبل

🌐سلام ، میخوام ژه سفر چهارپنج روزه ب م کردستان عراق، تو بازار اربیل و سلیمانیه چی بیشتر میخرن از ایران ببرم؟ زعفرون میخرن ؟

پاسخ
پاسخ
ب
باقی
۱۲ ماه قبل

واقعا عالی بود .کردها همیشه مردمانی دلسوز .مهربان.هستن.واقعا اشکم رودرآورد.کلا نظرم رودرمورد کردها عوض کرد.دستتون درد نکنه

پاسخ
پاسخ
ح
حمید
حدود ۱ سال قبل

خیلی خوب بود ، اشکمو در آوردی واسه اون پیر مرده و بچش

پاسخ
پاسخ
م
محمود
حدود ۱ سال قبل

خیای. کامل و مفید بود استفاده کردم. مرسی از سفرنامه. زیباتون👍👍👍💓💓💓

پاسخ
پاسخ
م
مصطفی شیرمحمدی
حدود ۱ سال قبل

سلام و ممنون از قلم شیوا و رسای شما
سوالی که برام میش اومده اینه که یه جایی خوندم که شیشه دودی ماشین رو گیر میدن، آیا صحت داره و اینکه به ون شخصی هم بابت این موضوع گیر میدن یا نه ما مجردی میخوایم بریم

پاسخ
پاسخ
حمید
حمید نویسنده مطلب
حدود ۱ سال قبل

سلام. لطف دارید. بیخیرم ولی خیلی از ماشین های همونجا شیشه دودی داشتند!

پاسخ
پاسخ
س
سهراب
حدود ۱ سال قبل

سلام بابت این که مهر ورود به اربیل مشکل ساز برای کانادا و امریکا نیست چقدر اطمینان دارید؟

پاسخ
پاسخ
حمید
حمید نویسنده مطلب
حدود ۱ سال قبل

با سلام. بعضی از ایرانی ها که با مهر اقلیم در پاسپورتشون ویزای شینگن رو به راحتی گرفتند میشناسم. در مورد کانادا و امریکا خیلی اطلاعات موثق ندارم اما مهر ورود شما با مهر دولت مرکزی عراق کاملا جداگانه و تفاوت مشخصه.

پاسخ
پاسخ
ر
رضا عوامل صریح
حدود ۱ سال قبل

سلام واقعا لذت بردم از فن بیان و تشریح مسیررررر

پاسخ
پاسخ
م
محمد
حدود ۱ سال قبل

درود بر شما
حرفه‌ای نوشتید یعنی یه گردشگر حرفه‌ای هستید کاش همه مثل شما با جامعه مقصد تعامل کنند

پاسخ
پاسخ
ادامه...