نوشته شده توسط نویسنده مهمان فرانک حسن زاده
کشور آفریقای جنوبی در جنوب قاره آفریقا و بین اقیانوس هند و اطلس قرار دارد. کشوری شگفت انگیز که با طبیعت منحصر به فرد خود سالانه میزبان گردشگران زیادی است. آفریقای جنوبی به دلیل تنوع آب و هوایی حیات وحش متنوعی دارد، دماغه غربی آفریقای جنوبی کنار اقیانوس اطلس بوده و نسبت به دماغه شرقی که در مجاورت اقیانوس هند می باشد بسیار سردتر است، بنابراین در دماغه غربی و جزایر حوالی کیپ تاون میتوان شیر دریایی (فوک) و پنگوئن های زیادی را هم دید.
ویزای آفریقای جنوبی
دارندگان پاسپورت ایرانی برای سفر به آفریقای جنوبی نیاز به ویزا دارند و باید قبل از سفر ویزای آفریقای جنوبی را دریافت کنند. مدارک مورد نیاز جهت ویزای توریستی آفریقای جنوبی شامل موارد زیر می شود:
- اصل گذرنامه با حداقل اعتبار ۶ ماه به همراه گذرنامه قبلی
- اصل و کپی شناسنامه و کارت ملی
- ترجمه شناسنامه
- عکس ۳*۴ با زمینه سفید، از روبرو و بدون روتوش
- بلیط رفت و برگشت
- رزو هتل
- کارت واکسن تب زرد
- گواهی تمکن مالی به زبان انگلیسی ( حداقل موجودی سی میلیون تومان)
- تکمیل کامل و دقیق و خوانا فرم درخواست اخذ ویزا
- پرداخت هزینه های مربوطه به اخذ ویزا (۶۵ یورو)
آدرس سفارت آفریقای جنوبی در ایران، تهران، خیابان ولیعصر، خیابان یکتا، پلاک ۵ و تلفن سفارت ۰۲۱۲۲۷۰۲۸۶۶ می باشد. سفارت آفریقای جنوبی کارهای ویزای توریستی را انجام نمی دهد و باید به وی اف اس گلوبال آفریقای جنوبی به آدرس تهران، آرژانتین، خیابان الوند، خیابان راشل کوری (بیست و هفتم)، پلاک ۱۱ طبقه دوم مراجعه کنید. قبل از مراجعه حتما آخرین تغییرات و اطلاعات مربوط به ویزا را در وبسایت وی اف اس گلوبال آفریقای جنوبی مطالعه کنید.
مراجعه به وی اف اس برای مصاحبه و انگشت نگاری برای همه متقاضیان ویزا الزامی است. تلفن وی اف اس ۰۲۱۹۱۳۱۴۲۱۱ می باشد.
بهترین زمان سفر به آفریقای جنوبی
بهترین زمان برای سفربه کشور آفریقای جنوبی فصل زمستان است، البته آفریقای جنوبی ماننده ایران بسیار پهناور و از آب و هوای متنوعی برخوردار می باشد. آفریقای جنوبی در نیمکره ی جنوبی قرار دارد و ایران در نیمکره ی شمالی، پس زمستان ایران برابر تابستان این کشور است، بنابراین بهترین فصل برای دیدن این کشور و حیات وحش آن بین ماه های اردیبهشت تا شهریور می باشد.
پرواز به آفریقای جنوبی
پرواز های متعددی با ایرلاین های عربی و ترکیش به فرودگاه های بین المللی ژوهانسبورگ و کیپ تاون، دو شهر بزرگ آفریقای جنوبی وجود دارد. من از طریق مرز زمینی وارد آفریقای جنوبی شدم اما مسیر برگشتم از کیپ تاون به دبی و از دبی به تهران بود. هزینه پرواز یک طرفه برگشت حدود ۹۰۰ دلار آمریکا شد. برای محاسبه و پیدا کردن بلیط مناسب در زمان سفر خودتان راهنمای خرید بلیط ارزان را مطالعه نمایید.
ژوهانسبورگ
پس از عبور از مرز زمینی زیمباوه و آفریقای جنوبی با اتوبوس به شهر ژوهانسبورگ وارد شدم. چون شنیده بودم آفریقای جنوبی کشور نا امنی است، خیلی سریع با اوبر (معادل تپسی و اسنپ در ایران) به منزل میزبانم، آقای راج که از کوچ سرفینگ باهاش آشنا شده بودم، رفتم. راج اصالتا هندی بود و در شهر ژوهانسبورگ کار میکرد. راج پیشنهاد داد که با اتوبوس های گردشگری هوپ آن هوپ آف شهر زیبای ژوهانسبورگ را بگردیم. اتوبوس های گردشگری هوپ آن هوپ آف که در اکثر شهرهای دنیا حضور دارند با داشتن ایستگاه های متعدد در جاهای توریستی هر شهر این امکان را برای گردشگران فراهم می کنند که از تمام جاهای دیدنی شهر دیدن کنند. در صورتی که بلیط این اتوبوس ها را داشته باشید برای مقصد بعدی به شما ده درصد تخفیف میدهند.
ژوهانسبورگ زیبا را نمی شود یک روزه دید بنابراین ما دو روز تور رزرو کردیم و تصمیم گرفتیم که بعضی از جاهای توریستی را ببینیم. در طول مسیر با گوشی های که در اتوبوس هوپ آن-هوپ آف در اختیار توریست ها بود در مورد شهر ژوهانسبورگ و جاهای دیدنی شهر اطلاعات خوبی به دست آوردیم.
ژوهانسبورگ، یوهانسبورگ یا جوبرگ که به سبب داشتن معادن طلا به شهر طلایی معروف می باشد پایتخت اقتصادی و صنعتی آفریقای جنوبی است.
اولین ایستگاهی که پیاده شدیم مرکز خرید کارلتون بود که می توان از طبقه ی پنجاهم همه شهر را دید، پس از تهیه بلیط از بالای این برج چشم انداز کاملی از شهر داشتیم.
مقصد بعدی تپه قانون اساسی بود و از چهار قسمت قلعه قدیمی، زندان مخوف شماره ۴، زندان زنان و ساختمان انتظار محاکمه تشکیل شده است.
معروف ترین زندانیان در این زندان ها، ماهاتما گاندی، رهبر سیاسی و معنوی هند و نلسون ماندلا، رهبر جنبش های آزادی بخش مردم آفریقای جنوبی بودند. از قسمت های مختلف تپه قانون اساسی که به موزه تبدیل شده اند بازدید کردیم.
اما معروفترین موزه ژوهانسبورگ، موزه آپارتاید است که با ارائه عکسها، فیلمها و مستندات یاد آور حوادث تلخ و غم انگیز تاریخ آفریقای جنوبی بود و داستانی تاملبرانگیز از نژادپرستی که دل هر بازدید کننده ای را به درد می آورد.
با دیدن تابلوهایی که حتی در پیاده رو سفید پوستان را از رنگین پوستان (سیاه پوستان) جدا میکرد واقعا متاثر شدم. عدم برخورداری سیاهپوستان از حقوق اولیه همچون خرید ملک و حق رای نیز برایم ناراحت کننده بود.
خوشبختانه به مرور زمان رنگین پوستان با مقاومت و ایستادگی زیاد و به رهبری نلسون ماندلا توانستند بر سفیدپوستانی که به آنها ظلم میکردند، غلبه کنند و به مشهورترین چهره علیه آپاراتاید، آقای نلسون ماندلا عنوان افتخاری پدر آفریقایی ها را دادند. اگرچه هشتاد درصد جمعیت آفریقای جنوبی رنگین پوستند اما ژوهانسبورگ شهر چند ملیتی و محل اقامت اروپایی ها (هلندی ها و انگلیسی های که از قدیم به آفریقای جنوبی مهاجرت کردند)، هندی ها و چینی ها می باشد. نکته جالب اینکه شهر مدرن ژوهانسبورگ اصلا شبیه شهرهای آفریقایی نبود، طوری که احساس میکردم به یک شهر اروپایی مدرن وارد شدم.
تور دو روزه ی ما با اتوبوس های هوپ آن و هوپ آف همچنان ادامه داشت و روز دوم علاوه بر راج یک خانم روسی که در گوانجو چین زندگی می کرد من را همراهی کرد. به دلیل علاقه همراهانم به اتومبیل های مختلف ابتدا از موزه ی ترانسفر دیدن کردیم. این موزه با داشتن اتوموبیل ها و کالسکه های عجیب و غریب کلکسیونی زیبا از وسایل حمل و نقل عمومی قدیمی را ارائه میدهد.
مقصد بعدی کارخانه ی آبجوسازی بود. راهنمای کارخانه که در مورد قسمت های مختلف و نحوه تولید آبجو توضیح می داد حین توضیحاتش گفت: کاشف الکل یک دانشمند عراقی به اسم زکریای رازی بود! از آنجایی که شکل نوشتاری ایران و عراق (ایران و ایراک) در زبان انگلیسی خیلی بهم شبیه است، بعضی از خارجی ها به اشتباه ایران را عراق تلفظ میکنند. من هم مثل شیر از زکریای رازی که ایرانی بود دفاع کردم و به آقای راهنما گفتم که الکل در ایران کشف شده و زکریای رازی یک دانشمند ایرانی است. خواهش کردم که از این پس اطلاعات درست در اختیار گردشگران قرار بدهد.
پس از دیدار قسمت های مختلف کارخانه آبجو و صرف یک لیوان آب جو رایگان به همراه دوستانم به خانه برگشتیم.
برای شام دوستانم غذای هندی به اسم چنه دال که ترکیبی از لپه و سبزیجات بود درست کردند. علی رغم تاکیدم بر تند نبودن غذای هندی، چنه دال به حدی تند بود که به دشواری توانستم چیزی برای شام بخورم. اگر چه که میزبانم معتقد بود تمام تلاشش را کرده که غذای تند درست نکند!
پرتوریا
با مترو از ژوهانسبورگ به شهر پرتوریا، پایتخت آفریقای جنوبی در همسایگی ژوهانسبورگ (۵۰ کیلومتری) رفتم. پرتوریا پایتخت سیاسی و در حقیقت محل قرار گیری مراکز دیپلماتیک در آفریقای جنوبی است. حین رفتن به مرکز شهر و داخل اتوبوس با شخصی که در دانشگاه ملی پرتوریا علوم سیاسی میخواند، آشنا شدم. در حالی که در مورد ایران و کشورهای خاورمیانه صحبت میکردیم با کمک و راهنماییش به دیدن میدان کلیسا، مجسمه پل کروگر و خانه پل کروگر که موزه شده بود رفتیم.
پل کروگر سوئیسی در گذشته های دور که فقط سفید پوستان حق ریاست جمهوری در آفریقای جنوبی را داشتند، رئیس جمهور (حدود صد سال پیش) آفریقای جنوبی بود.
سپس از ساختمان اتحادیه (یونسن بیلدینگ) که نماد دموکراسی و از سایت های مهم میراث ملی پرتوریاست، دیدن کردیم. این بنا سال ها پیش به منظور اتحاد جنوب قاره آفریقا ساخته شده است و دفتر رئیس جمهور فعلی آفریقای جنوبی در این ساختمان قرار دارد.
جاهای دیدنی زیادی در شهر پرتوریا وجود داشت ولی من ترجیح دادم برای دیدن دانشگاه پرتوریا آقای راهنما را همراهی کنم. نگهبان دانشگاه با دیدن من متعجب شد اما موافقت کرد که وارد دانشگاه شوم. دانشگاه ملی پرتوریا بسیار گسترده بود و دانشجو های زیادی در رشته های متعدد داشت. پس از صرف ناهار در سالن غذا خوری دانشگاه مجددا به گشت و گذار در محوطه دانشگاه پرداختیم.
متاسفانه در محیط دانشگاه همچنان تبعیض نژادی بین دانشجوهای سفید پوست و رنگین پوست احساس میشد!
هنگام برگشت به خانه میزبانم به کافه کازینو در ژوهانسبورگ رفتم. کافه کازینو در یک فضای سربسته اما با معماری خاص یکی از جاهای دیدنی ژوهانسبورگ است. (شبیه ایران مال در تهران)
برای شام سالاد الویه با خیار شیرین درست کردم! چند روز قبل در یکی از فروشگاه ها به خیال خودم کنسرو خیارشور خریدم، اما وقتی خیار کنسروی رو مزه کردم متوجه شدم در آفریقا به جای کنسرو خیار شور کنسرو خیار شیرین و تند درست میکنند!
پارک ملی کروگر
روز آخر با مینی باس هایی که ایستگاه شان کنار فرودگاه ژوهانسبورگ بود، عازم نولسپریت ( ۳۵۰ کیلومتری ژوهانسبورگ ) شدم. شهر نولسپریت دروازه ورود به پارک ملی کروگر است.
پارک ملی کروگر با مساحتی حدود ۲ میلیون هکتار یکی از بهترین پارک های حیات وحش قاره آفریقاست. این پارک به دلیل داشتن آب و هوای متنوع، زیستگاه حیوانات و پرندگان متعددی می باشد. کروگر در غرب موزامبیک، جنوب زیمباوه و شرق آفریقای جنوبی قرار دارد. شما به عنوان بازدید کننده و با رعایت مقرارت می توانید از ماشین شخصی برای دیدن حیات وحش استفاده کنید.
ساعت پنج و سی دقیقه به نولسپریت رسیدم و میزبانم خانم آماندا به استقبالم آمد. منزل او خارج از شهر، داخل یک مزرعه بزرگ با درختان تنومند بود. هنگام غروب همزمان با رسیدنمان از شنیدن آواز پرندگان بهره بردم.
فردا صبح زود با توری که آماندا رزرو کرده بود و به همراه دو نفر از همسفران فرانسوی به پارک ملی کروگر رفتیم و پس از ثبت نام به بخش جنوبی پارک (دروازه فابنی) ورد شدیم. هزینه تور برای هر نفر حدود ۶۰ دلار بود.
دو سال قبل در پارک ملی ماسائی مارا کنیا تقریبا همه گونه های جانوری به جز لئوپارد (پلنگ) را دیده بودم، این بار برای دیدن حیات وحش آفریقا مخصوصا لئوپارد به پارک ملی کروگر رفتم. آقای لیدر در طول مسیر چندین بار تاکید کرده بود لئوپارد حیوان خجالتی هست و فقط شب ها روی درخت قابل دیدن است اما به شکل عجیبی اولین حیوانی که دیده شد لئوپارد بود! بسیار شگفت زده شدم چون با توجه به اطلاعات آقای لیدر فکر میکردم در تور یک روزه امکان دیدار لئوپارد نیست.
حدود نیم ساعت از پلنگی که در چند قدمی ما بود عکاسی کردیم پس از ترک لئوپارد به جاهای دیگر پارک رفتیم.
امکان بازدید از مرداب کوچکی که زیستگاه لاکپشت، کرکودیل و مرغان ماهی خوار است در پارک ملی کروگر برای بازدید کننده ها فراهم است.
گونه های جانوری که در پارک ملی کنیا دیده بودم کمی با گونه های جانوری پارک ملی کروگر متفاوت بود مثلا گورخرهای پارک ملی کروگر به جای خط های سفید، خط های خاکستری کم رنگ داشتند. حیواناتی مثل گوزن های آفریقایی و کرگدن سیاه هم در پارک ملی کروگر وجود داشت. بنابراین پیشنهاد می کنم حتما از پارک ملی کروگر دیدن کنید.
با توجه به حضور پرنده های گوناگون در پارک ملی کروگر، این پارک را میتوان به عنوان یک سایت پرنده نگری هم در نظر گرفت.
از کمپ های مختلف پارک دیدن کردیم و برای ناهار به یکی از اقامتگاه های داخل پارک رفتیم. بعد از صرف ناهار کمی دورتر به دیدن چندین رودخانه و قسمت های دیگر پارک که نسبتا کوهستانی بود رفتیم و از دروازه پل کروگر خارج شدیم.
دره بلاید ریور
پس از برگشت به نولسپریت برای دیدن دره بلاید ریور تور رزرو کردم. چون تنها بودم هزینه تور حدود ۱۵۰ دلار شد. تور یک روزه شامل صبحانه، ناهار، شام و دیدار دره بلاید ریور و چند آبشار بود.
دره بلاید ریور بزرگترین دره سرسبز و پس از گرند کانیون آمریکا و فیش ریور کنیون نامیبیا (دره های خشک) سومین دره بزرگ دنیا می باشد.
تور با دیدن آبشار لون گریک که در میان جنگل بود شروع شد، این آبشار صخره ای ۶۸ متر ارتفاع دارد و با چند دقیقه پیاده روی به پای آبشار رسیدم.
سپس به دیدن زیباترین دره سرسبز دنیا بلاید ریور در پومالانگا رفتیم، وسعت این دره حدود ۲۵ کیلومتر و عمق آن حدود ۸۰۰ متر می باشد.با داشتن پوشش گیاهی خاص مخصوصا درختانی با گل های خوشرنگ، زیبایی منحصر به فردی را به وجود آورده بود.
آبشار برلین هم ماننده دره بلاید ریور در منطقه پومالانگا قرار دارد این آبشار با ارتفاع ۸۰ متر بلندترین آبشار آفریقای جنوبی است. همزمان با آبشار میتوانید از تماشای رود سابین و حوضه آبریز آبشار لذت ببرید. مقصد آخر منطقه گاد ویندو (پنجره خدا) بود، جایی که چشم انداز زیبایی از بالا و دره بلاید ریور داشتیم.
پیمایش پنج روزه دماغه شرقی
برای پیمایش پنج روزه دماغه شرقی باید به شهر متاتا محل تولد نلسون ماندلا و سپس به شهر کافه بی میرفتم. چون از نولسپریت به متاتا وسیله حمل و نقل عمومی نبود مجبور شدم به ژوهانسبورگ برگردم و از آنجا به متاتو بروم.
ساعت ۱۱ شب به ایستگاه اتوبوس پارک استیشن در جوبرگ رسیدم و ماشینی برای متاتا نبود. چاره ای نداشتم و تا ساعت نه صبح در ایستگاه اتوبوس منتظر نشستم. اگر چه که مسیر ژوهانسبورگ به متاتا بسیار زیبا بود و از تماشای مزارع ذرت لذت بردم اما دوازده ساعت با مینی باس واقعا خسته کننده بود.
در متاتا شخصی که از وی تور رزرو کرده بودم به دنبالم آمد و پس از پرداخت هزینه ۲۵۰ دلاری تور به شهر کافه بی که شروع مسیر پیمایش پنچ روزه بود رفتیم. شب را هم در هاستل بک پکرزها گذراندم. هزینه اقامت در هاستل های آفریقای جنوبی بین ۱۰ تا ۱۵ دلار است.
در پارک ملی متوبو زیمباوه با دو گردشگری که از آفریقای جنوبی به زیمباوه آمده بودند همسفر شدم، مسیر سفرشان از کیپ تاون آفریقای جنوبی شروع و به حراره ختم می شد دقیقا بر خلاف مسیر سفر من. بنابراین فرصت خوبی برای تبادل اطلاعات داشتیم. پیمایش پنج روزه دماغه شرقی آفریقای جنوبی از کافه بی به بندر سنت جونز هدف اصلی این گردشگران در سفر به آفریقای جنوبی بود.
همسفرانم شان و لوسی، زوج مهربان کانادایی برای گذران ماه عسل شان این مسیری خاص را انتخاب کرده بودند. حدود ساعت ده صبح هاستل را ترک کردیم تا ۶۰ کیلومتر از ساحل اقیانوس هند در دماغه شرقی آفریقای جنوبی را پیمایش و شگفتی هایش را از نزدیک لمس کنیم. در ابتدای مسیر با صخره بزرگ سیاه رنگی که با صدف، حلزون و جلبک های مختلفی به چسبیده بود مواجه شدیم.
کمی بعد با افزایش ارتفاع درختچه های کاکتوس روی تپه ماهورها نظرمان را به خود جلب کرد، به همراه راهنمای تور، فیکیل، که از سیاه پوستان آفریقای جنوبی بود تصمیم گرفتیم به بالای تپه برویم.
به محض رسیدنمان به بالای تپه محو تماشای دسته ای دلفین شدیم. این جانوران باهوش، رقص کنان در اقیانوس هند جست و خیز میکردند.
در دماغه شرقی به دلیل پدیده جزو مد رودخانه های زیادی کنار ساحل تشکیل شده و مانند سدی مانع عبورمان به سمت دیگر می شود. عبور از این رودخانه های عمیق با پای پیاده و حتی با شنا کردن به دلیل سرعت زیاد آب مقدور نیست و حتما باید از قایق استفاده کرد.
از رودخانه یومتاتا که قبیله بوموانا را از قبیله پوندو جدا میکرد عبور کرده و از این به بعد در قلمرو پوندوها که ساحلی با ماسه های نرم و سفید داشت قرار داشتیم.
با دیدن این ساحل اغوا کننده من، لوسی و شان تصمیم گرفتیم با برهنه کردن پاهایمان و لمس این ماسه ها انرژی بیشتری از ساحل دریافت کنیم.
بعد از نیم ساعت ساحل نوردی به صخره های کوچکی برخوردیم و در نهایت با صعود از یک منطقه نیم جنگلی به تپه ای که روستای چانی در آن قرار داشت رسیدیم. محل اقامتمان در یکی از خانه های روستا بود. خانه میزبانمان که به سبک خانه ها روستایی آن منطقه از اتاق های مجزا با سازه های گنبدی تشکیل شده یک اقامتگاه بومگردی بود.
علاوه بر ما دو گردشگر آمریکایی مسن هم در آنجا حضور داشتند. شبمان با صرف غذای محلی روستا (نان محلی، برنج با خوراک گوشت و سبزیجات) در کنار مهمانان آمریکایی که به ایران و جاهای دیدنی آن ابراز علاقه می کردند سپری شد. روز دوم وقتی از خواب بیدار شدم یکی از اعضای خانواده میزبانم را دیدم که در حال پر کردن منبع آب حمام بود. با روشن کردن آتش زیر منبع آب به شکل کاملا سنتی حمام میکردند! مادر خانواده شبیه یکی از شخصیت های کارتون دوران کودکیم (هانا در سریال زنان کوچک) بود و حس خوبی به من میداد.
از بافت روستا خارج شدیم به مسیر اصلیمان برگشتیم و بعد از نیم ساعت پیاده روی در ساحل به رودخانه دومبی رسیدم. سعی کردیم از محلی های اطراف برای عبور از رودخانه کمک بخواهیم اما روز یکشنبه بود و همه روستایی ها در کلیسا حضور داشتند. بعد از یک ساعت انتظار در حالی که در جستجوی راهکاری برای عبور از رودخانه بودیم، خانمی در روستای روبه رو صدایمان را شنید و با کایاک اعضای گروه را به سمت دیگر رودخانه برد.
کم کم به سواحل صخره ای نزدیک می شدیم، صخره هایی با اشکال عجیب و غریب که پناهگاه هزاران جاندار زنده بود. هر بار با کنار رفتن آب دریا گونه های گیاهی و جانوری متنوعی ظاهر می شدند. این صحنه رویایی غیر قابل وصف ما را به وجد می آورد. کنجکاو بودیم تا این موجودات زنده دریایی را کشف کنیم. بعضی از این حوضچه ها هنگام جزر اقیانوسی ماننده باغچه ای بود که جلبک های رنگارنگ در آن قرار داشت.
صدف هایی با طرح و رنگ های عجیب در ساحل بود. با وجود این که معتقدم برای احترام به طبیعت نباید این صدف ها را از زیستگاهشان جدا کرد اما نتوانستم از آنها بگذرم و چندتایی را به عنوان یادگاری این مسیر برداشتم. بار دگر به تپه ماهورهایی به پوشش گیاهی به نسبت فشرده برخوردیم که حضور بوته های زیاد گیاه آلوئه ورا و گاوهایی که در حال چرا کردن بودن چشم انداز خاصی به این تپه ها می بخشید.
با پایین آمدن از آخرین تپه و قدم زدن در ساحل شنی مجددا به رودخانه دیگری به نام متاکاتیه رسیدیم. باز هم ذهنم درگیر چالش عبور از رودخانه شد. این بار واقعا تصمیم گرفتیم شنا کنان به سمت دیگر رودخانه برویم که یکی از ساکنین کنار رودخانه با قرض دادن کایاکش به ما کمک کرد. به لطف تبحر شان در کایاک سواری، نوبتی به سمت دیگر رودخانه رفتیم.
با پشت سر گذاشتن تپه های جنگلی به روستای محل اقامت مان، روستای لوت اینگوینی و کمی بعد از تاریک شدن هوا رسیدیم. از آنجایی که اواسط مرداد را در آفریقای جنوبی که زمستان بود میگذراندیم، روزها بسیار کوتاه بود و بعضی وقت ها با تاریک شدن هوا به محل اقامتمان می رسیدیم. مردم روستای لوت اینگوینی برق نداشتند و شبمان با نور شمع روشن و به یاد ماندنی شد.
با وجود پیشرفته بودن آفریقای جنوبی نسبت به دیگر کشورهای آفریقایی مردمی که در بعضی از روستاهای دماغه شرقی زندگی میکنند از امکانات برق و لوله کشی آب محرومند و در اکثر روستاها برای حمام کردن باید جداگانه آب گرم کرد و دوش گرفت.
صبح با میزبان بلند قامتمان که سه تا بچه قد و نیم قد داشت و با پدر و مار همسرش زندگی میکرد خداحافظی کرده و با عبور از کنار مدرسه بچه های روستا که دست در دست هم دایره وار در حال شعر خواندن بودند به مسیر پیمایش مان برگشتیم.
بر خلاف دو روز گذشته، هوا آفتابی بود و آسمان و دریا هر دو آبی! به مدد آفتابی بودن هوا شانس بیشتری برای عکاسی داشتیم. در ابتدای مسیر با دیدن چند گورخر در پارک ملی لولکا شگفت زده شدیم!
در زمین های شخصی این پارک زندگی طبیعی مردم محلی جریان دارد و لوژ های چوبی و لوکسی که روی تپه ای با چشم انداز زیبایی از دریا و ساحلی با ماسه های سفید را پیش رو داشت، اجاره میداند.
بعد از پیمایش کوتاه ساحلی وارد جنگل شدیم و بعد به ساحل خارق العاده ای بر خوردیم و با افزایش ارتفاع به روستایی که روی تپه قرار داشت رسیدیم. بچه های روستا با دیدمان ذوق زده بودند و ما را همراهی کردند. عکس تیشرت خانم سیاهپوستی که گیاه دارویی در دست داشت و از خاک خاصی به عنوان ضد آفتاب بر روی پوست صورت استفاده کرده بود، توجه من را با خود جلب کرد. با کمک فیکیل که زبان محلی میدانست با او هم صحبت شدم. متوجه شدم که عکس رئیس جمهور روی تیشرت او هست و مردم روستا علاقه خاصی به رئیس جمهور دارند.
عبور از این تپه ها و دیدن چشم انداز شگفت انگیزی که به قلم نمیتوان وصف کرد غبار خستگی را از وجودمان می زدود و جانی دوباره به روحمان هدیه میداد.
پس از عبور از ساحل ماسه ای با دیدن سواحل صخره ای گویی به جهان ماورالطبیعه قدم نهادیم.
به روستای سوئلنی، محل اقامتمان که روی تپه ای قرار داشت رسیدیم. بعد از کمی استراحت به مزرعه لابستر که در روستا بود رفتیم. البته بیشتر شبیه مکانی بود برای جمع آوری لابسترهایی که از اقیانوس هند صید میشدند.
معماری خانه های این روستا هم مانند روستاهای دیگر از اتاق های مجزا تشکیل شده بود. برای صرف شام که از غذاهای رنگارنگ محلی تدارک دیده بودند به آشپزخانه که بافت نسبتا قدیمی تری داشت رفتیم. شبی متفاوتی را در یکی از اتاق هایی که روی تپه ساحلی قرار داشت با صدای پرطنین شکسته شدن امواج سپری کردیم.
مسیر کافه بی به پورت سنت جونز معمولا پنج روزه هست اما به دلیل محدود بودن وقت همسفرانم درچهار روز (دو روز آخر کمی فشرده تر) برگزار شد.
روز چهارم بعد از کمی پیمایش به روستای کوچکی که مزرعه موز و آناناس داشت برخوردیم. حرفه اصلی مردمانی که در این منطقه زندگی میکنند کشاورزی و دامداری است و در مزرعه های با ابعاد کوچک ذرت، آفتابگردان، گندم، نیشکر و کلم کشت کرده و گاو، گوسفند و خوک پرورش میدهند.
پس از عبور از منطقه جنگلی با قایق از رودخانه پهناور مگازانا عبور کردیم و خود را در ساحل ماسه ای رها کردیم! ساحلی با ماسه های نرم و سرشار از صدف های ریز و زنده که با حرکت موج بین ساحل و دریا در تکاپو بودند. توجه مان به رد حرکت صدف ها و اشکال ناپایداری که روی ماسه ها می آفریدند، جلب می شد.
در این چند روز نظاره گر تمامی جاذبه های طبیعی کنار ساحل از فاصله دور و نزدیک بودیم اما امروز پس از سواحل صخره ای با دیدن رمل های شنی سفید در کنار ساحل یا به عبارتی کویری در ساحل اقیانوس هند واقعا جاذبه طبیعی نبود که از قلم افتاده باشد. با پشت سر گذاشتن این کویر غیر قابل وصف به رودخانه مگازی رسیدیم. در مقابلمان لژ های گردشگری مجللی قرار داشت. با دیدنمان با قایق به دنبالمان آمدند و به سمت دیگر رودخانه رفتیم.
به راهمان ادامه دادیم و به روستایی که دست فروشان محصولات باغی مانند موز و نیشکر میفروختند رسیدیم. در حالی که خاطرات دوران بچگی ام را با لوسی به اشتراک می گذاشتم به او نحوه خوردن نیشکر را آموزش دادم. در آن زمان کنار باغ پدربزرگم باغ دائی اسماعیل (همسایه پدر بزرگ) بود که به طرز هنرمندانه ای گیاه بلند نیشکر را به عنوان دیواری برای جدا کردن مرز باغ کاشته بود و ما هر بار به بهانه گرفتن نیشکر کنار باغش توقف میکردیم. حالا طعم شیرین نیشکر با تداعی خاطرات شیرین گذشته دو چندان شد.
کم کم هوا تاریک تر و ما به مقصد نهایی یعنی بندر سنت جونز نزدیک تر می شدیم. شب آخر مصادف شده بود با تولد تورلیدرمان و به همین مناسبت مهمانی و شام بسیار خوشمزه ای تدارک دیده بودند.
یک روز هم به گشت و گذار در بندر سنت جونز سپری شد. طبق قولی که فیکیل داده بود به یک جای عجیب (بلو هول) حوالی هاستل رفتیم. قسمتی از سواحل صخره ای دارای شکاف عمیقی بود و وقتی که آب (موج) اقیانوس داخل شکاف این سواحل صخره ای می رفت، حجم زیادی از آب ماننده گدازه ای که از دهانه آتشفشان خارج می شود به بیرون فوران می کرد و صحنه عجیب و هیجانی را به وجود می آورد!
یکی دیگر از جاهای دیدنی این شهر غاری بود که آب گوگردی داشت و از دیدگاه مردم منطقه، خاک یا گل این غار برای درمان بیماری ها، حتی بیماری های روحی و روانی موثر بود. به عبارتی دیگر اگر کسی دچار جن زدگی شود، با قرار دادن پای خودش در آب گوگردی غار تمام اتفاقات شوم از ذهنش پاک می شود!
قسمتی از ساحل بندر سنت جونز دارای تپه مرتفعی بوده که فانوس دریایی بر روی آن قرار داشت، بنابراین پورت سنت جونز مکان مناسبی برای لنگر انداختن کشتی ها در دماغه شرقی آفریقای جنوبی بود است. اما امروزه بندر اصلی کشتی ها پورت الیزابت است.
کیپ تاون
من باید از دماغه شرقی آفریقای جنوبی به دماغه غربی و شهر کیپ تاون می رفتم، بنابراین ابتدا از بندر سنت جونز به شهر متاتا برگشتم سپس با اتوبوس به شهر پورت الیزابت و درنهایت از طریق گاردن روت راهی کیپ تاون شدم.
گاردن روت از جاده های زیبای آفریقای جنوبی است که دماغه شرقی و غربی آفریقای جنوبی را به هم وصل میکند. این جاده زیبا و مزرعه های رنگارنگش یادآور خاطرات سفرم به برزیل و مزرعه های زیبایش بود، همان زمانی که از آبشار ایگواسو به سمت مرز بولیوی می رفتم.
زیبایی های مزرعه های دو طرف جاده با گل های زرد کلزا دو چندان شده بود.
حدود ساعت ۸ صبح از پورت الیزابت حرکت کردم و بالاخره ساعت ۵ عصر به کیپ تاون رسیدم اما این مسیر طولانی با تماشای جاده و هم صحبت شدن با همسفرانم کوتاه شده بود.
کیپ تاون یکی از قشنگترین شهرهای قاره آفریقا است و بعد از ژوهانسبورگ دومین شهر بزرگ آفریقای جنوبی به شمار می رود. این شهر جاذبه های گردشگری بسیاری دارد. به محض رسیدنم به کیپ تاون میزبانم “مونیکا” به دنبالم آمد و با هم برای دیدن غروب خورشید به ساحلی زیبا در دماغه غربی آفریقای جنوبی (اقیانوس اطلس) رفتیم. پس از خرید از فروشگاه و خوردن شام زود خوابیدیم.
روز بعد برای صعود به قله تیبل مانتین که یکی از عجایب هفتگانه طبیعی دنیاست ساعت پنج صبح از خواب بیدار شدیم. کوه تیبل در جنوب غربی شهر قرار دارد و به کیپتاون و خلیج تیبل مشرف است. ارتفاع این کوه به ۱۰۸۷ متر می رسد و قله مسطح آن ۳ کیلومتر طول دارد.
زمانی که در دامنه این کوه قرار داشتیم امکان دیدار نمای کلی کوه فراهم نبود. پیمایش شروع شد و من غرق در گل های زیبا و گستردگی پوشش گیاهی منطقه بودم.
حین بالا رفتن قله لاین هد (سر شیر) در سمت راستمان قابل مشاهده بود. در میانه راه به صخره های قشنگی که به شکل حرف V انگلیسی بود برخوردیم و با بالا رفتن از میان آنها در نهایت به به بالای کوه تیبل رسیدیم. در حقیقت از پشت قله بیرون آمدیم جایی که خط ساحلی دیده میشد. خلیج تیبل از بالا تماشایی بود.
قله کوه تیبل بر خلاف بقیه ی کوه ها صاف و هموار بود، به گونه ای که انگار روی زمین صاف قدم میزدم نه در ارتفاعات.
برای بالا رفتن از کوه تیبل میتوان از تله کابین هم استفاده کرد. در آغاز فصل بهار مسیر را پیمایش می کردیم بنابراین زمین دوباره جان گرفته بود و همه گیاهان به گل نشسته بودند. در کوه پایه ی این کوه عجیب ۲۵۰ گونه گیاهی مختلف می روید.
هنگام برگشت از بالای کوه تیبل باید از سمت راست جایی که ایستگاه تله کابین وجود دارد به سمت پایین برویم اما من چون کنجکاو بودم بقیه قسمت های کوه تیبل را ببینم به سمت چپ رفتم و جاهای دیگری را هم کشف کردم.
برای ناهار به منطقه واتر فرانت که فروشگاه ها و رستوران های متعددی دارد رفتیم. واتر فرانت همانطور که از نامش پیداست اسکله ای کنار اقیانوس اطلس می باشد که همیشه محل تجمع توریست هاست و گروه های رقص و موسیقی در آن حضور دارند.
شام به خانه خواهر میزبانم دعوت شدیم. اگر چه که خسته کوهنوردی بودم اما شب خوبی را با هم داشتیم. صبح روز بعد برای اجرای مراسم مذهبی یکشنبه که ساعت هشت صبح و در یک آمفی تئاتر شیک برگزار شد میزبانم را همراهی کردم. مراسم مذهبی بسیار جالبی بود و کمی متفاوت اجرا شد! در این مراسم مذهبی به جای کشیش، آقای روانشناس سخنرانی میکرد و برای داشتن یک زندگی خوب راه حل هایی را در مواجه با مشکلات ارائه میداد. سپس مراسم آوازخوانی گروهی و در نهایت دعای روز، که تقریبا در همه ادیان مشترک است خوانده شد.
امروز هم به واترفرانت رفتیم و ناگهان در میان پرچم هایی که در اسکله قرار داشت پرچم ایران را پیدا کردم. واقعا خوشحال شدم، اولین باری بود که پرچم ایران را در کشور دیگری دیده بودم.
تصمیم گرفتم برای دیدن حوالی شهر کیپ تاون از اتوبوس هوپ آن هوپ آف استفاده کنم. متاسفانه دیر شده بود، چاره ای نداشتم در نتیجه برای روزهای بعد تور رزرو کردم.
پس از پرس و جو در مورد تور شهری رایگان توانستم ساعت دو عصر به گروهی در خیابان لانگ استریت بپیوندم و به تماشای خانه های رنگارنگ در محله قدمی بوکاپ که منطقه ی مسلمان نشین کیپ تاون هست بروم. خانه ها با توافق ساکنین این منطقه با رنگ های مختلف رنگ آمیزی شده است.
ساکنین محله بوکاپ نوادگان برده هایی هستند که در قرن های شانزدهم از کشورهای مسلمان مانند مالزی، اندونزی، سریلانکا، هند و چند کشور آفریقایی به این منطقه آورده شدند. در آن زمان مدیریت آفریقای جنوبی با هلندی ها بود. اما با پس گرفتن کیپ تاون از هلندی ها (بوئر ها) توسط بریتانیا، برده ها از حقوق مساوی برخوردار شدند و توانستند در جاهای دیگر کیپ تاون هم زندگی کنند. اهالی بوکاپ که در دوران برده داری مجبور بودند خانه ها را فقط به رنگ سفید نقاشی کنند تصمیم گرفتند به خاطر آزادی شان خانه های خود را به رنگ های شاد نقاشی کنند.
با دیدن یک خانواده پاکستانی در گروهمان ذوق زده شدم و با هم کلی اطلاعات درباره جاهای دیدنی ایران و پاکستان رد و بدل کردیم در آخر این خانواده پاکستانی من را به دیدن از پاکستان دعوت کردند.
صبح روز بعد تصمیم گرفتم به دیدن معروف ترین موزه کیپ تاون، موزه دیسدریک سیکس بروم هنگامی که از اتوبوس پیاده شدم یک قلعه قدیمی توجهم را به خود جلب کرد. قلعه امید که در مرکز شهر قرار دارد در قرن هفدهم و توسط هلندی ها ساخته شده است. ساخت قدیمیترین بنای معماری آفریقای جنوبی ۱۳ سال طول کشید. امروزه از این قلعه بزرگ برای تشریفات نظامی استفاده میشود. خوشبختانه پس از ورود من مراسم کلید که مربوط به تشریفات نظامی دوران گذشته بود برگزار شد.
سپس به موزه دیسدریک سیکس (منطقه شش) رفتم. منطقه شش در اواسط قرن نوزدهم به عنوان یک جامعه مخلوط که شامل بردگان آزاد، کارگران و مهاجران بود به کیپ تاون متصل شد اما صد سال بعد این منطقه به عنوان منطقه سفید و به منظور یکدست کردن قومیت های موجود از سیاه پوستان پاکسازی و خانه های سیاه پوستان تخریب شد! این موزه هم ماننده موزه آپارتاید خاطرات تلخ تبعیض نژادی را برایم زنده کرد.
کیپ تاون موزه های زیادی ماننده موزه یهودیان آفریقای جنوبی هم داشت اما من به دلیل کمبود وقت نتوانستم به دیدن همه موزه ها بروم.
برای دیدن فوک ها صبح به هوت بی، خلیجی حوالی مرکز شهر کیپ تاون رفتم. پس از تهیه بلیط از جزیره فوک ها گفتند دریا ناآرام است و نمی شود به جزیره ی فوک ها برویم. به حدی امواج دریا متلاطم بود که در قایق به سختی نشسته بودیم، هر لحظه فکر میکردم که قایق ممکن است واژگون شود!
اما خوشبختانه و به پیشنهاد تور توانستیم جایی حوالی جزیره فوک ها، از این موجودات بازیگوشی که از سرو کول هم بالا میرفتند عکس و فیلم بگیریم.
پس از صرف ناهار در رستوران های واتر فرانت با تور رایگان شهری به گشت و گذار در اطراف واتر فرانت پرداختیم.
تور رایگان شهری (فری سیتی تور) عمدتا هر روز و با یک لیدر در یک زمان و مکان خاص برگزار میشود و در آخر هر کدام از اعضای شرکت کننده مبلغی را به عنوان انعام به راهنما پرداخت می کنند.
اسکله ویکتوریا و آلفرد، حوالی واتر فرانت از پرطرفدارترین اسکله های دنیاست. دلیل نامگذاری این منطقه، ویکتوریا ملکه انگلستان و پسرش آلفرد است که اولین سنگ اسکله را در سال ۱۸۶۰ در این ساحل قرار دادند. این اسکله علاوه بر اینکه لنگرگاه کشتی های متعددی است یک مرکز مهم تجاری هم می باشد.
روز بعد هم با اتوبوس های هوپ آن هوپ آف به دیدن دو منطقه توریستی (ساحل بولدرز و دماغه امید نیک) حوالی کیپ تاون سپری شد. هزینه این تور یک روزه حدود ۵۰ دلار شد.
اولین مکان ساحل بولدرز در مجاورت شهر سیمون بود. ساحل بولدرز تنها جاییست که می شود پنگوئنهای آفریقایی را از نزدیک تماشا کرد. پنگوئن پا سیاه یا پنگوئن های آفریقایی سالها پیش در ساحل بولدرز مستقر شدند.
مسیر پیادهروی از روی پل های چوبی در کنار ساحل بولدرز به منظور محافظت از جوجه پنگوئن ها و لانه هایشان طراحی شده است. البته این مسیرها به گردشگران این امکان را می دهد تا از نزدیک از این پرنده های شیرین و بامزه که مدام بین ساحل و دریا در حال تاتی تاتی کردن هستند، عکاسی کنند. حین تماشای پنگوئن ها حس خوبی داشتم و یاد پنگوئن های آمریکای جنوبی افتادم. جثه ی پنگوئن های آفریقایی نسبتا کوچکتر و هاله صورتی کم رنگی کنار چشمشان بود.
ساحل بولدرز با داشتن صخره های بزرگ از پنگوئن ها در مقابل طوفان و موجهای خروشان محافظت میکند. با وجودی که زیستگاه پنگوئن آفریقایی در منطقه حفاظت شده پارک ملی کوه تیبل قرار دارد متأسفانه به دلیل آلودگی های زیست محیطی گونهی پنگوئن پاسیاه در شمار گونههای در حال انقراض است! حین بازدید تعدادی جوجه پنگوئن هم از مرکز تحقیقات به ساحل برگردانده شدند.
ساحل بولدرز به خاطر حضور این موجودات منحصر به فرد سالانه گردشگران بسیاری را از سراسر دنیا به سمت خود میکشاند و یکی از پرطرفدارترین ساحل های کیپ تاون میباشد.
سپس ساحل بولدرز را به مقصد کیپ پوینت (دماغه امید نیک) ترک کردیم. دماغه امید نیک شبه جزیره صخره ای در جنوب غربی ترین نقطه قاره آفریقا و در ۶۰ کیلومتری کیپ تاون قرار دارد. حین بالا رفتن از پله ها برای رسیدن به فانوس دریایی چندین بار از دور موفق به دیدار وال هایی که در حال اسپری کردن بودند شدم.
طبیعت منحصر به فرد این شبه جزیره، کیپ پوینت را به منطقه ملی آفریقای جنوبی تبدیل کرده است. این شبه جزیره به طول ۶۰ کیلومتر به داخل اقیانوس فرو رفته است و به سبب بادهای سردی که از سمت قطب جنوب می وزند، باد خیزترین بخش آفریقای جنوبی می باشد.
در گذشته که دریانوردان اروپایی برای رفتن به هندوستان از این منطقه عبور میکردند و با دیدن دماغه کیپ پوینت شانس رسیدن به هندوستان افزایش می یافت، به همین دلیل پادشاه پرتغال این منطقه را به نام دماغه امید نیک نامگذاری کرد.
متاسفانه هوا بارانی بود و خیلی زود به اتوبوس برگشتیم. کیپ پوینت زیستگاه گونه های مختلف گیاهی و جانوری است. زمانی که داخل اتوبوس بودیم از تماشای حیات وحش کیپ پوینت (شترمرغ، آهو و گوزن) محظوظ شدیم. در ابتدا تصور میشد دماغه امید نیک جنوبی ترین منطقه آفریقاست جایی که آب های سرد اقیانوس اطلس و آب های گرم اقیانوس هند به هم می پیوندند. اما در واقع جنوبی ترین نقطه آفریقا Cape Agulhas است که در ۱۵۰ کیلومتری دماغه امید نیک واقع شده است.
پس از دو بار کنسلی تور جزیره روبن به دلیل شرایط بد جوی خوشبختانه در روز آخر موفق شدم از این جزیره دیدن کنم. با قایق های مسافربری کیپ تاون را ترک کردیم. هر چقدر که از کیپ تاون دورتر می شدیم، چشم انداز زیباتری از دو کوهی که سمبل کیپ تاون هستند (کوه تیبل و کوه سرشیر) داشتیم.
با وجودی که هوا آفتابی بود، اقیانوس اطلس نا آرام و قایق به شدت تکان می خورد. برای دیدن قسمت های مختلف جزیره سوار اتوبوس شدیم. با وجود روبن آیلند بکر که زیستگاه پنگوئن و بز کوهی و … بود اما انگار حسی خوبی به جزیره نداشتم. جزیره روبن محلی برای سرکوب سیاسی طی دوران آپارتاید بوده و در گذشته های دور کاربرد های مختلفی داشته، حتی در جنگ جهانی دوم پایگاه نظامی بوده است.
نلسون ماندلا ۱۸ سال از دوران ۲۷ ساله زندان خود را در سلول انفرادی زندانی در جزیره روبن سپری کرد و از طریق ارسال کتاب های ممنوع به بیرون زندان فعالیت های سیاسی را آغاز نمود. او با همبندانش جنبش های انقلابی را بر ضد آپارتاید در جهان بر پا کردند.
نکته جالب اینکه جزیره روبن در خلیج تیبل و فقط در ده کیلومتری کیپ تاون قرار دارد. اما با وجود امواج سهمگین اقیانوس اطلس امکان نداشت زندانی های جزیره بتوانند فرار کنند.
راهنمای تور از همبندان آقای ماندلا بود و تجربیات تلخ دوران گذشته را با ما به اشتراک می گذاشت اما خوشحال بود که فعالیت هایشان به نتیجه رسید و امروزه این جزیره به سمبل پیروزی روح انسانی بر سختی ها تبدیل شده است.
هزینه این تور ۴ ساعته که شامل قایق سواری روی آب، یک سفر با اتوبوس و یک تور بازدید از زندان همراه با راهنما حدود ۳۰ دلار بود. بعد از دیدار جزیره و خرید سوغاتی از فروشگاه با اتوبوس به سیدیک سنتر رفته و از آنجا راهی فرودگاه شدم. با کیپ تاون، با مردمش و با میزبانم و همه آفریقایی های مهربان خو گرفته بودم اما باید به تهران برمی گشتم. پس از دریافت کارت پرواز و حین انتظار با خانمی که اصالتا اهل پورت الیزابت بود هم صحبت شدم. در مورد مسائل مختلف و تبعیض نژادی حرف زدیم و به او گفتم به عنوان توریست هنوز این اختلاف تبعیض نژادی را حس می کنم. او تا حدودی با من موافق بود و گفت این مسئله در گذشته ملموس تر بود اما امروز برای جوانان هم نسل من سفید و سیاه از نظر حقوقی باهم برابرند. پس از نه ساعت پرواز ساعت شش صبح به فرودگاه دی بی ایکس دبی رسیدم. با وجودی که ایر لاین امارات از ایر لاین های خوب دنیاست اماپرواز خسته کننده ای بود. با پرواز بعدی به تهران برگشتم.
اتفاق عجیبی که در این سفر افتاد این بود که حین دوش گرفتن در خانه مونیکا متوجه شدم کنه ای به کمرم چسبیده است. زمانی که کنه را از بدنم جدا کردم با توجه به اطلاعاتی که در کلاس حشره شناسی در دوران دانشجویی داشتم به مونیکا نشان دادم تا از خطرناک نبودن کنه مطمئن شوم. او در پاسخ گفت این حشرات در مزرعه های آفریقای جنوبی به وفور دیده میشود و هیچ مشکلی به وجود نخواهد آمد. اما ظاهرا نیش کنه آلوده بود و بعد چند روز دچار تب و لرز و بی حالی شدید شدم. خداروشکر پایان سفر بود و باید به تهران برمیگشتم، اما چند روز آخر در کیپ تاون حال خوبی نداشتم. پس از اینکه در تهران به بیمارستان مراجعه کردم با وجودی که در مورد کنه توضیح داده بودم باز هم به بیماری های دیگری (تب کریمه کنگو، مالاریا) مشکوک بودند و قصد د اشتند من را قرنطینه کنند! اما درس بزرگی که از این اتفاق گرفتم این بود که حتی با وجود اطمینان از سمی نبودن نیش حشرات باز هم باید محل گزش را با الکل ضدعفونی کرد تا از انتقال عفونت به جاهای دیگر بدن جلوگیری شود.
هزینه کل سفر من ۱۲۰۰ دلار بعلاوه ۹۰۰ دلار بلیط برگشت به تهران شد. واحد پول آفریقای جنوبی رند می باشد و یک دلار معادل ۱۵ رند می باشد. من برای سادگی تمام هزینه ها را به دلار نوشتم.
زمان سفر: مرداد ۱۳۹۶
فرانک حسن زاده نویسنده مهمان
۲۷دیدگاه
با سلام.خدمت زنان شجاع ایران زمین.
در متن سفر نامه اشاره شده بود رنگین پوست بودن سیاه پوستان آفریقایی.نظر شما رو جلب می کنم به نامه یک کودک سیاه پوست به سازمان ملل متحد:
وقتی به دنیا میام، سیاهم، وقتی بزرگ میشم، سیاهم
وقتی میرم زیر آفتاب، سیاهم، وقتی می ترسم، سیاهم
وقتی مریض میشم، سیاهم، وقتی می میرم، هنوزم سیاهم
و تو، آدم سفید
وقتی به دنیا میای، صورتی ای، وقتی بزرگ میشی، سفیدی
وقتی میری زیر آفتاب، قرمزی، وقتی سردت میشه، آبی ای
وقتی می ترسی، زردی، وقتی مریض میشی، سبزی
و وقتی می میری، خاکستری ای
و تو به من میگی رنگین پوست؟؟؟
درود بر شما
جالب بود🙏😊
چرا اسواتینی و لسوتو هم نرفتید؟😄 اسواتینی از سه طرف و لسوتو از هر طرف توسط آفریقایی جنوبی احاطه شده 😊
کمبود وقت😶
فرانک خانوم یه سوال--موقع برگشتن به جرم تشویش و برهم زدن نظم و از راه به در کردن جوونای افرقای جنوبی بازداشتت نکردن
سلام و خسته نباشید
سفرنامه شما عالی بود
می خواستم ببینم بهترین زمان برای سفر به آفریقای جنوبی که مناسب برای شنا و ساحل و سافاری باشه و بارندگی نداشته باشه چه موقعی هست؟
مرسی از شما
درود بر شما
ممنونم از لطفتون🙏🌺
آفریقای جنوبی در نیمکره جنوبی قرار داره، بنابراین هر وقت که در ایران زمستون باشه اونجا تابستونه و برای شنا کردن مناسبه.
سلام فرانک جان
همسرم برای واردات ضایعات رفته بود آفریقای حنوبی ولی من ترسیدم برم ، واقعا اونقدر کشور خطرناکیه ؟؟؟ من خیلی ناراحتم که نشد برم و این زیبایی ها رو ببینم ، تو ناامنی دیدی ؟
در ضمن خیلی عالی و گسترده بود سفرنامه ات عزیزم
درود بر شما
خیلی ممنونم از لطفتون🙏🌺
برای من اون چند روزی که آفریقای جنوبی بودم،مشکلی پیش نیومد اما دیدم افرادی رو که موبایل یا کیف پولشونو دزدیدن.
معمولا جاهای توریستی و شلوغ امنیتش بیشتره👌
بسیار زیبا و روان بیان شده
درود بر شما
ممنونم از لطفتون 🙏🌺
درود بر شما و سپاس بابت سفرنامه قشنگتون،تا اواسط سفرنامه فکر میکردم مال احمد آقاست😅😅😅 چقدر حیف شد که به دوربان نرفتین
درود بر شما
ممنونم از لطفتون🙏🌺
قرار بود که از پارک ملی کروگار برم دِبِن ( دوربن ) اما متاسفانه اون روزی که میخواستم از پارک برگردم ماشینی برا دبن نبود🙁
بسیار زیبا
ممنون از فرانک عزیز
همین که جاهایی دیدنی قاره آفریقا که فکر می کنم کمتر دیده شده رو معرفی کردید بسیار کار ارزشمندی است .
فقط در خصوص آفریقا یک سوال داشتم چرا کشور مصر با این تمدن کهن و اهمیت زیاد که شاید مهمترین کشور آفریقایی باشه و جالبه که خیلی هم به ما نزدیک هست و مسافت زیادی نداره ( تقریبا در منطقه خاورمیانه)
اما هیچ وقت آنچنان درباره ش سفرنامه های ایرانی نوشته نشده
درخصوص شرایط قانونی سفر به مصر اطلاعی دارید مثل دادن ویزا به ایرانی ها
یا هزینه
همچنین از کشور تونس و شهر کازابلانکا
سلام
ممنونم از لطفتون 🙏🌺
مصر و مراکش از اون کشورهایی هستن که خیلی ارتباط سیاسی خوبی با ایران ندارن و به راحتی به ایرانیها ویزا نمیدن اما با این وجود سفرنامه مصر در وب سایت سفرنوشت هست و شما میتونین از اطلاعاتش استفاده کنید 🙏
افریقا مقصد پرطرفداری بین ایرانی ها نیست و خوندن تجربه های دست اول راجبش هیجان انگیره.
البته که سفرنامه های شما همیشه جالبه ولی من به عنوان یه آملی از خوندنشون لذت دو چندان می برم 👍👍
خیلی ممنونم سارا جان🙏🌺
شما لطف دارین آملی مهربان🤗
عالی نوشتید خانم حسن زاده عزیز. منم مثه سما از خطه شمال ایران هستم. لذت بردم از سفرنامه زیباتون
به به چه عالی🤩
خیلی ممنونم از لطفتون 🙏🌺
لذت بردم چقدر توضیحات و عکس ها خوب بود.
خیلی ممنونم از لطفتون 🙏🌺
عالی بود. عالی عالی عالی. دلمان خواست :) یکی از رویاهای من سفر به افریای جنوبیه. حالا این رویا در کنار همسفرانی مثل شما چقدر زیباتر میشه :)
انشالله به زودی قسمتتون میشه 🙏😊
فرانک جان افرین به این سلیقه قشنگ و خاصی که داری. چقدر دلم میخواست باهات در این راه همسفر میشدم. عجب جاهایی رفتی. عجب حسی! مرسی که با ما به اشتراک گذاشتیش :)
خیلی ممنونم از لطفتون 🙏🌺 خوشحالم که از خوندن سفرنامه لذت بردین😍
خیلی سفرنامه خوبی بود عاشق افریقا جنوبیم کاش بشه یروزی برم اونجا
خیلی ممنونم از لطفتون 🙏🌺
انشالله به زودی قسمتتون بشه🙏