از نظر پیشرفت و رو به جلو بودن غنا شباهت زیادی به ساحل عاج داره و حتی از اون هم جلوتره. در زمینه گردشگری هم بسیار کار کرده و با توجه به امنیت نسبتا خوبش، روز به روز توریست های بیشتری رو جذب خودش میکنه. در ایران غنا بیشتر به تیم فوتبالش شناخته شده و واقعا حیفه زیبایی های این کشور برامون ناشناخته مونده. در سفرنامه غنا ماجراها و تصاویر سفرم به غنا که بیشتر در امتداد خط ساحلی اقیانوس اطلس بود رو میبینید.
سفر به غنا در ادامه سفر غرب آفریقا و پس از دیدن کشورهای موریتانی، سنگال، گامبیا، گینه بیسائو، گینه کوناکری، سیرالئون، لیبریا، مالی، بورکینافاسو و ساحل عاج بود.
ویزای غنا
کشور غنا با ایران روابط دیپلماتیک داره، سفارتش در ایران فعال هست و نیاز نیست برای گرفتن ویزای غنا به کشور دیگری مراجعه کنیم.
آدرس سفارت غنا در ایران تهران، زعفرانیه، خیابان مقدس اردبیلی، خیابان ب، کوچه نهم، پلاک ۴ و تلفن سفارت ۰۲۱۲۶۲۳۰۶۹۶ هست.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
مدارک لازم برای ویزای غنا شامل موارد زیر میشه:
- اصل پاسپورت با شش ماه اعتبار به همراه دو کپی از صفحه اول پاسپورت.
- دو قطعه عکس رنگی جدید.
- فرم ویزای غنا رو بصورت آنلاین در این صفحه پر کنید. بعد از پر کردن فرم یک فایل پی دی اف برای شما ایمیل میشه. حتما قسمت اسپم و جانک ایمیلتون رو چک کنید. فایل پی دی اف رو دو نسخه پرینت بگیرید.
- رزرو هتل در غنا به همراه دو کپی.
- رزرو پرواز رفت و برگشت به غنا.
- اصل کارت واکسن تب زرد به همراه دو کپی.
- ۷۰ یورو پول نقد برای ویزای یکبار ورود
مدت زمان بررسی مدارک و صدور ویزا غنا دو روز کاری هست.
روزهای کاری سفارت غنا یکشنبه تا پنجشنبه و ساعت های کاری سفارت هم از ۹ صبح تا ۱۵:۳۰ هست.
ویزایی که من گرفتم یکبار ورود بود و اجازه میداد۹۰ روز در غنا اقامت داشته باشم. از زمان صدور ویزا هم سه ماه اعتبار داشت.
برای اطلاعات بیشتر در مورد ویزای غنا به وبسایت سفارت غنا در تهران مراجعه کنید.
مختصری در مورد غنا
کشور جمهوری غنا (Ghana) یا با اسم مستعمراتیش ساحل طلایی، در جنوب آفریقای غربی واقع شده. غنا ۲۳۸،۵۳۵ کیلومتر مربع مساحت داره و با کشورهای ساحل عاج، بورکینافاسو و توگو مرز مشترک داره. غنا ۵۳۹ کیلومتر خط ساحلی در اقیانوس اطلس (خلیج گینه) داره که به تجارت کشور کمک بزرگی کرده.
آخرین استعمارگر غنا بریتانیا بوده و در حال حاضر هم زبان رسمی کشور انگلیسی هست و تقریبا همه بلدند انگلیسی صحبت کنند. البته زبان مخصوص هر قوم و قبیله هم بین مردمش رواج داره. غنا بر خلاف همسایه هاش که مستعمره فرانسه بودند و نان خوب پختن رو یاد گرفتند، این یک کار رو بلد نیست و برای پیدا کردن نانی که خمیر نباشه و بشه خورد مشکل داشتیم.
غنا حدود ۳۰ میلیون نفر جمعیت داره که اکثرشون مسیحی هستند. البته دین هایی که از امپراطوی آشانتی بهشون رسیده و همینطور اسلام هم در غنا هست. مراسم سوگواری مردم غنا برای مردگان و همینطور تابوت های رنگارنگشون خیلی معروفه که متاسفانه (یا خوشبختانه؟) قسمت نشد در طول سفر ببینم.
غنا کشور چهار فصل نیست و بیشتر به دو فصل بارانی و خشک تقسیم میشه. اگر بطور کلی بخواهم بگم مناسبترین زمان سفر به غنا از آذرماه تا اوایل فرودین هست. توی این بازه زمانی بارندگی خیلی کمه، دمای هوا بدلیل هارماتان متعادل هست و از باد و طوفان شدید هم خبری نیست.
اگر بخواهید از ایران مستقیم به غنا سفر کنید باید پروازهایی با یک توقف رو انتخاب کنید چون پرواز مستقیم بین دو کشور نیست. بهترین گزینه ها هواپیمایی ترکیش، امارات و قطری هستند. بلیط پرواز تهران-آکرا بصورت رفت و برگشت از ۷۰۰ دلار شروع میشه. برای محاسبه قیمت بلیط در تاریخ مشخص سفرتون، راهنمای خرید بلیط رو مطالعه کنید.
مراقبت بهداشتی الزامی برای غنا واکسن تب زرد هست. خیلی از مناطق غنا ریسک گزش پشه مالاریا رو داره که بهتره قبل از سفر شروع به خوردن قرص مالاریا کنید.
روز اول، روستای روی آب زوله زو
از مرزبانی ساحل عاج خارج شدیم و کوله به دوش به همراه همسفرانم شهرزاد و فهیمه به سمت ساختمان مرزبانی غنا رفتیم. ساعت ۱۴:۳۰ و در اوج گرما بود که وارد ساختمان مرزبانی شدیم. کارت ورود به غنا پر کردیم و به همراه پاسپورت و کارت واکسن تب زرد تحویل پلیس مرزبانی غنا دادیم. بدون مشکل مهر ورود به غنا توی پاسپورت ها زده شد.
پیاده به گاراژ شهر مرزی اِلوبو رفتیم تا برای شهر مقصدمون یعنی بئین ماشین پیدا کنیم. شهرزاد رفت داخل گاراژ ماشین پیدا کنه من هم درب ورودی گاراژ یک صراف پیدا کردم و مشغول تبدیل پول شدم. واحد پول غنا سِدی هست و در زمان سفر یک دلار حدود ۵ سدی میشد. سدی در زبان محلی به یک صدف دریایی نسبتا ارزشمند گفته میشه که در قدیم (قبل از مستعمره شدن) توی این قسمت از آفریقا نقش پول رو داشته و به عنوان ابزاری برای تجارت استفاده میشده.
برای مقصدی که ما میرفتیم هیچ حمل و نقل عمومی وجود نداشت، باید ماشین دربست می گرفتیم. با یک تاکسی قیمت ۵۰ سدی توافق کردیم ما رو تا شهر (روستای) بئین در فاصله ۷۵ کیلومتری ببره. ماشین تمیز بود، راننده مودب، جاده عالی و منظره های اطراف جاده بسیار زیبا، غنا همون اول کار روی خوش بهمون نشان داده بود. به نظر میامد زیرساخت ها در غنا از کشور همسایش یعنی ساحل عاج هم بهتره. راننده مثل اکثر مردم غنا انگلیسی رو به خوبی صحبت می کرد و هر سوالی داشتیم با حوصله پاسخ می داد.
توی مسیر علاوه بر نخلستان های نارگیل و دانه های روغنی پالم، روستاها و دیدن مردمی که در پایان روز مشغول برگشتن به خونه هاشون بودند سرگرممون کرد و نفهمیدیم یک ساعت و نیم چطور گذشت.
هدف از اومدن به روستای بئین، دیدن دریاچه آمانسوری و روستای زوله زو روی این دریاچه بود. برای رفتن به روستا باید ورودی نسبتا گرونی پرداخت می کردیم، نفری ۵۰ سِدی! این ورودی شامل قایق رفت و برگشت به جزیره هم میشد. در فاصله ای که ورودی خریداری بشه و قایق برسه، سوار وسیله موتوری شبیه توک توک شدم و رفتم سیم کارت بخرم، میدونستم توی روستا خبری از اینترنت نیست و باید قبل از رفتن به دوستان و آشنایان که نگران ما بودند خبر میدادیم اوضاع مرتبه. از یک دکه سیم کارت به قیمت ۲.۵ سدی خریدم و ۱۰ سدی هم شارژ کردم. به لطف زبان انگلیسی، به راحتی از توی منوها تونستم یک بسته ۴۰۰ مگابایتی بخرم.
وقتی برگشتم سه تا مسافر جوان اروپایی هم به مسافرها اضافه شده بودند. این سه نفر چون کار داوطلبانه توی غنا انجام می دادند، از این امتیاز برخوردار بودند که برای ورود به روستای روی آب زوله زو فقط ۱۰ سدی پرداخت کنند. سر و کله دانیل صاحب تنها مسافرخانه روستا هم پیدا شده بود و خیالمون راحت شد شب جایی برای خوابیدن داریم.
نهری که به دریاچه آمانسوری میرسه تا روستای بئین امتداد داره اما بدلیل خشکسالی آب پایین رفته بود و باید نیم ساعتی پیاده می رفتیم تا به قسمتی از نهر برسیم که قایق ها میتونستند بیاند.
سوار قایق شدیم و شخصی که خودش رو راهنما معرفی کرد در طول مسیر در مورد روستا و دریاچه برامون توضیح داد. نیمی از مسیر نیم ساعته رو در آبراهه های باریک و از میان جنگل بارانی عبور کردیم و نیم دیگرش رو روی دریاچه بودیم تا به روستای روی آب زوله-زو برسیم. غروب آفتاب رو توی قایق دیدیم و زمانی که رسیدیم هوا تقریبا تاریک شده بود.
یک اتاق از دانیل گرفتیم ولی به قدری کوچک بود ازش خواستیم اتاق دوم رو هم بهمون بده بدون اینکه پول بیشتری بهش بدیم. هزینه اجاره یک اتاق ۴۰ سدی بود. بجز تخت، پشه بند، یک لامپ بسیار کم نور و یک پریز برق چیز دیگری در اتاق نبود. اگر چیزی کف اتاق میافتاد به احتمال زیاد می رفت ته دریاچه!
اکثر اهالی روستا حمام و دستشویی رو توی دریاچه انجام می دادند. فقط آخر روستا دو سه تا دستشویی ساخته بودند که فکر نکنم کسی ازش استفاده می کرد. یک حمام هم دانیل بهمون نشون داد که استفاده ازش خیلی راحت نبود چون دیواره هاش چوبی بود و از درزهای بزرگش داخل پیدا بود 😁
جمعیت زوله زو حدود ۶۰۰ نفر هست ولی به نظر اینقدر بزرگ نبود. در عرض ۶ دقیقه میشد تا آخر روستا رفت. کل برق روستا از سلول های خورشیدی تامین میشد. هوا خیلی گرم بود و همه اومده بودن جلوی خونه هاشون و توی کوچه اصلی روستا ولو شده بودند. دو تا مغازه کوچک توی روستا بود و یک بار-کلاب ساده. از رستوران خبری نبود ولی دانیل گفت ما خودمون برای مسافرها غذا درست می کنیم. پلو گوجه با ماهی که از دریاچه صید شده بود بسیار خوشمزه بود و بعد از یک روز طولانی بسیار چسبید.
موقع خواب اذیت شدم چون تا ساعت یک هیچ نسیمی نیامد و شر شر عرق میریختم. از ساعت یک بامداد کمی اوضاع بهتر شد و تونستم بخوابم.
روز دوم، خداحافظی با زوله زو، روستای ماهی دودی
صبح روستا خیلی زود شروع شد، حدود شش صبح و قبل از طلوع آفتاب. همه جا مه گرفته بود و تا کمی بعد از طلوع خورشید چیزی پیدا نبود. هوا که باز شد قایق های ماهیگیری دیده میشد که یکی یکی داشتند به روستا برمی¬گشتند. نکته جالبی که توی روستا دیدم این بود که همه اهالی از خردسال تا جوان و میانسال و مسن، اول صبح داشتند مسواک می زدند. راهنما دیروز توی مسیر می گفت با اینکه همه ضایعات روستا داخل آب دریاچه میره، ولی طبق آزمایشاتی که پارسال انجام شد، آب دریاچه سالم هست. باورش کمی سخت بود. به هر حال روستاییان از همون آب می خورند و مشکلی هم پیدا نمی کنند. بزرگترین مشکل بهداشتی روستا پشه و بیماری مالاریا هست.
پس از گشت کوتاهی در روستا به مسافرخانه برگشتیم و صبحانه ای که خواهر دانیل برامون آماده کرده بود خوردیم. چایی رو با اینکه میدونستم آبش حداقل مدتی جوشانده شده، ترجیح دادم نخورم 😶
بعد از صبحانه دوباره گشتی در روستا زدیم. روز یکشنبه بود و مدرسه تعطیل بود. همه دست به کار پختن ناهار شده بودند چون ناهار زود باید آماده میشد و همه برای دعا کردن به کلیسای روستا می رفتند.
چیزی که خیلی برای من جالب بود نحوه حمام کردنشون بود. کف های سفید روی پوست سیاهشون، تضاد زیبایی درست می کرد. بعد از اینکه خوب خودشون رو کف مالی می کردند، شیرجه میزدند توی دریاچه و حمام کامل میشد.
اطلاع دقیقی از اینکه چه زمانی و به چه دلیل انسان ها تصمیم گرفتند خانه هاشون رو اینجا روی آب بسازند، در دسترس نیست. ولی اینقدر قدمت داره که این روستا کاندید قرار گرفتن در فهرست میراث جهانی یونسکو شده.
موقع رفتن دانیل روی یک کاغذ لیست هزینه ها شامل اقامت و غذا رو برامون آورد، حدود ۱۷۰ سدی شده بود. شام و صبحانه رو نسبتا گرون حساب کرده بود. فهیمه بهش گفت ما اینقدر پول نداریم بدیم. دانیل هم پرسید چقدر دوست دارید بدید. فهیمه پرسید ۱۰۰ سدی راضی هست. دانیل پاسخ داد بله. فیهمه بهش می گفت پول نمیدیم هم میگفت چشم 😅
ساعت ۹:۴۰ با روستای زوله زو و مردم دوست داشتنیش خداحافظی کردیم و سوار قایق شدیم به سمت روستای بئین. در روستا دنبال سیم کارت برای فهیمه و شهرزاد گشتیم اما روز یکشنبه همه رفته بودند کلیسا و جایی باز نبود.
قصد داشتیم به سمت شرق و شهرهای بزرگ اِلمینا و کیپ کوست بریم اما هیچ تاکسی به اون سمت نمیرفت. اول یک تاکسی برای تقاطع آلاموکا پیدا کردیم که نفری ۶ سدی گرفت. با تاکسی گذری بعدی تا شهر تاکورالی رفتیم و نفری ۱۰ سدی پرداخت کردیم. توی غنا اوضاع تاکسی ها خوب بود، یک نفر جلو و سه نفر عقب سوار می کردند.
توی ترمینال شهر تاکورالی بلیط ون برای اِلمینا خریدیم. اینجا کمی درگیری داشتیم چون میگفتند باید پول اضافه برای کوله پشتی ها بدید. نهایتا قبول کردند همون ۱۵ سدی که پول بلیط یک مسافر بود رو بدیم. نیم ساعتی طول کشید تا ون پر بشه و توی این فاصله گشتی توی شهر زدیم.
حدود دو ساعتی طول کشید تا به مقصد برسیم. اما ما قصد نداشتیم به خود المینا بریم، کمی قبل از شهر از ون پیاده شدیم و یک تاکسی برای روستای بانتوما گرفتیم. اطراف روستا چندتا اقامتگاه ساحلی بود که قیمت هاشون بیشتر از بودجه ما بود و با اینکه خالی بودند، خیلی تخفیف ندادند. نهایتا در مسافرخانه آکوماپا یک اتاق سه تخته با پنکه و دوش آب سرد رو ۶۰ سدی گرفتیم.
دوش گرفتیم، استراحت کردیم و عصر رفتیم تا روستا و ساحل رو ببینیم. تقریبا توی همه خونه های روستا مشغول دود اندود کردن ماهی بودند. بعضی ها وقتی رفتم توی خونشون داد زدند، بعضی ها درخواست پول کردند و بعضی ها هم با روی خوش ازمون استقبال کردند. ظاهرا دودی کردن ماهی تجارت پر سودی هست. ماهی های دودی شده با تریلی به کشورهای توگو و بنین میره و از اونجا به خارج از قاره آفریقا صادر میشه.
غروب آفتاب رو روی موج شکن هایی که برای محافظت از روستا ساخته شده بود تماشا کردیم و با بچه ها بازی کردیم.
موقع برگشت به مسافرخانه از یک غذا فروشی کمی برنج و ماهی خریدم و ناهار و شام رو همزمان خوردم. غذای این دکه ها که خود مردم محلی ازشون خرید می کنند خیلی ارزونه و برنج و ماهی تن چهار سدی شد، یعنی کمتر از یک دلار.
روز سوم، قلعه اِلمینا
دیشب یک دونه پنکه ای که توی اتاق بود کاری از دستش برنمیومد و هوای داخل اتاق خیلی گرم بود. فاجعه از زمانی آغاز شد که برق رفت و همون پنکه هم نبود. یکی یکی بساطمون رو جمع کردیم و رفتیم روی تراس با کف چوبی خوابیدیم. نسیم کمی که از روی دریا میومد کمی از گرمای هوا کم می کرد. پشه ها هم راحتمون نذاشتن و از دستشون، خودمون رو کامل توی بیواک (کیسه خواب پارچه ای) پیچیده بودیم. مشکل بعدی خوابیدن توی تراس، کف چوبی اون بود. هر ۱۵ دقیقه بخاطر درد بدن مجبور بودم دنده به دنده بشم. صبح فهمیدم شهرزاد هم همین مشکل رو داشته ولی ظاهرا فهیمه خواب راحتی رفته بود.
قبل از اینکه خورشید بالا بیاد و جهنم شروع بشه رفتیم تا از آبتنی صبح گاهی در اقیانوس لذت ببریم. جلوی یک ریزورت لاکچری به اسم کوکونات، موج شکن نبود و ساحل ماسه ای خوبی برای شنا داشت. یکی از کارکنان ریزورت اومد و گفت اینجا ساحل اختصاصی مهمانان ریزورت هست. ۵۰ متر جلوتر رفتیم و مشغول شنا شدیم. یکی دیگه از کارکنان ریزورت اومد و دلسوزانه گفت این قسمت جریان های آب خطرناکی داره، لطفا جلو نرید.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
من و شهرزاد به همون آبتنی کنار ساحل اکتفا کردیم ولی فهیمه رفت جلو و نیم ساعت طول کشید تا برگرده. کارکنان ریزورت نگران شده بودند و اومدند بهمون گفتند اونجایی که دوستتون داره شنا میکنه خیلی خطرناکه و پر از صخره های زیر آب هست. بعد از کلی علامت و فریادهای ما فهیمه برگشت ساحل. خودش اعتراف کرد برای برگشت دچار مشکل شده. بچه ها بالاخره عصبانی شدن من رو دیدند 😑
برگشتیم مسافرخانه، وسایل رو جمع کردیم و رفتیم همون غذاخوری دیشبی تا صبحانه بخوریم. خانم آشپز به فرمولی که ما بهش دادیم برامون املت درست کرد.
اونجا تاکسی پیدا نمیشد، ما هم فاصله طولانی تا خیابان اصلی رو پیاده رفتیم و سپس تاکسی گرفتیم. توی مسیر داخل یک مدرسه رفتیم و بچه با دیدن سه تا سفید چنان شلوغ بازی در آوردند که کنترل مدرسه بطور کامل از دست مدیر و ناظم خارج شد.
توی المینا صرافی پیدا نمیشد. چند تا بانک هم رفتم که هیچکدام پول تبدیل نمی کردند. نهایتا یک مغازه خیلی ساده رو پیدا کردیم که صاحبش علاوه بر تجارت اصلیش، پول هم تبدیل می کرد و ظاهرا تنها صرافی شهر بود. توی غنا دلار رو با نرخ بهتری نسبت به یورو میشه تبدیل کرد. ظاهرا تبدیل دلار و یورو خارج از بانک غیر قانونی هست ولی همه انجام میدند، چون اگر بانکی پیدا کنی که پول تبدیل کنه، نرخش پایین تر از بازار آزاد هست.
سیم کارت هم برای بچه ها خریدیم، کوله پشتی ها رو توی مغازه صراف گذاشتیم و رفتیم قلعه معروف المینا رو ببینیم.
قلعه المینا ویژگی های منحصر به فردی داره. اولین بنایی که اروپایی ها در آفریقای ساب ساهارا (کل آفریقایی که پایین صحرای آفریقا واقع شده) ساختند، همین قلعه المینا هست که در اواخر قرن ۱۵ توسط پرتغالی ها ساخته شد. اسم اولیه قلعه سنت جورج یا قلعه مینا بود. خیلی زود این قلعه تبدیل شد به مرکزی برای تجارت فرا آتلانتیک (آنسوی اقیانوس اطلس) برده ها. پرتغالی ها از قلعه برای نگهداری برده هایی که توسط شکارچی های برده از سایر قسمت های آفریقا مثل بنین و جزیره سائو تامه به اینجا میاوردند استفاده می کردند. بعد از نگهداری در شرایط سخت قلعه که گاه به سه ماه میرسید، برده ها از اینجا سوار بر قایق راهی سفر بی بازگشت به سرزمین جدید (قاره امریکا) می شدند. سفری که اگر جان سالم بدر می بردند، زندگی سخت دیگری در انتظارشون بود. معمولا تا ۱۵۰۰ برده در این قلعه نگهداری می شدند که با توجه به فضای بسیار کمی که براشون درنظر گرفته بودند، روزهای بسیار سختی رو اینجا گذروندند.
یکی دیگه از کاربردهای قلعه برای پرتغالی ها تجارت طلا بود. اسم قدیم غنا یعنی گولد کوست (ساحل طلایی) بدلیل استخراج طلا در این سرزمین و ارسال اون به اروپا بود. در حال حاضر هم کشور غنا یا همون ساحل طلایی، بزرگترین تولید کننده طلا در قاره آفریقاست.
وقتی هلندی ها کنترل قلعه رو از پرتغالی ها گرفتند، به تجارت برده ادامه دادند و خدا میدونه چند هزار برده از اینجا راهی سفر بی بازگشت شدند.
در اواخر قرن ۱۹ انگلیسی ها قلعه رو تصرف کردند و آخرین مالک اروپایی اینجا تا زمان استقلال غنا شدند.
دیدن قلعه که با توضیحات راهنما جالب و البته دردناک بود حدود دو ساعتی طول کشید. قلعه بازسازی اساسی شده و از بالای اون منظره زیبایی از اقیانوس آبی رو میشه دید. بلیط ورودی قلعه که جزو میراث جهانی یونسکو ثبت شده، ۴۰ سدی بود.
بخشی از فیلم کبرا وِرده یا کبرای سبز در قلعه المینا بازی شده.
بعد از دیدن قلعه المینا، گشت کوتاهی در شهر زدیم، نارگیل به عنوان ناهار –عصرانه خوردیم، کوله ها رو از آقای صراف گرفتیم و با تاکسی خطی (یک سدی) به گاراژ شهر رفتیم.
شهر کیپ کوست در فاصله نزدیکی از المینا قرار داره و اونجا هم یکی از همین قلعه هایی که برای تجارت برده استفاده میشده هست. برای دیدن کیپ کوست و قلعه اون باید یک روز دیگه این منطقه می موندیم. از دیدنش صرف نظر کردیم و بلیط ون مستقیم به مقصد شهر آکرا پایتخت غنا خریدیم. قیمت بلیط برای مسیر سه ساعتی ۲۴ سدی شد. ماشین ون بسیار تمیز بود و فکر کنم بهترین وسیله حمل و نقلی بود که در کل غرب آفریقا دیدیم. ون هنوز پر نشده بود و ما هم با بطری آب و کتاب محل نشستنمون رو در ون مشخص کردیم و رفتیم اطراف گاراژ گشتی بزنیم. همونجا بود که با میوه آلوستا آشنا شدم. طعم ترش مزه جالبی داشت. تعداد مسجدهای شهر خبر از جمعیت زیاد مسلمان ها در این شهر میداد. مردم غنا بیشتر مسیحی هستند و کمتر از ۲۰ درصد جمعیتش شامل مسلمان ها میشه.
وقتی به گاراژ برگشتیم یکی از جاهای ما اشغال شده بود. اعتراض به پسری که روی یکی از صندلی های ما نشسته بود فایده نداشت. صاحب گاراژ هم اومد باهاش صحبت کرد گفت جلو خارجی ها آبروداری کن، اما گوشش بدهکار نبود. می گفت با بطری آب که جا نمیگیرند، باید یک چیزی مثل کوله پشتی میذاشتند. مورد شبیه این پسر رو توی آفریقا چندین بار دیدم. با دیدن یک سفید پوست سعی می کنند از چیزی که حتی درصد کمی احتمال میدند حقشون باشه هم دفاع کنند. اون پسر می خواست انتقام سال ها برده داری و استعمار کشورش توسط سفید ها رو از منی که پوستم همرنگ خودش نبود بگیره.
توی مسیر توقفی نداشتیم و ساعت ۸:۳۰ شب رسیدیم به آکرا. یک تاکسی گرفتیم به محله ای که میدونستیم حداقل دو تا هاستل داره. قیمت هاشون بالا بود و هیچکدام حاضر به تخفیف دادن نشدند. آکرا هاستل های ارزان هم داشت ولی همشون پر بودند. با پرس و جو توی محله تونستیم یک خانه که اتاق هاش رو اجاره میداد پیدا کنیم. یک اتاق با کولر و حمام آب داغ بعلاوه اینترنت وای فای به قیمت شبی ۱۵۰ سدی ازش گرفتیم. آشپزخانه هم داشت که میتونستیم غذا بپزیم.
اون شب بعد از مدت ها پیتزا خوردیم. دو تا پیتزا بعلاوه سه تا نوشابه ۸۶ سدی شد.
بالاخره اولین خواب راحت توی اتاق خنک رو توی این کشور تجربه کردیم.
روز چهارم، آکرا پایتخت غنا
بعد از یک خواب دلچسب توی اتاق خنک با خوراکی هایی که از سر کوچه گرفتیم صبحانه درست کردیم و با سایر مسافرهای خانه ای که توش بودیم گپ زدیم. تقریبا همه مسافرها برای اقامت نسبتا طولانی به آکرا اومده بودند، کار عادی یا کار داوطلبانه.
صبحانه که خوردیم شال و کلاه کردیم تا بریم به همون جایی که باید بریم. اگر سفرنامه های غرب آفریقا رو تا اینجا دنبال کرده باشید، حدس زدن اینکه کجا قرار بود بریم نباید کار سختی باشه. بله، سفارت نیجریه 😅
بلیط برگشت ما به ایران از نیجریه بود و ما ویزای نیجریه رو در ایران گرفتیم، ولی بدلیل ویزای اشتباهی که بهمون دادند و حاضر به تغییرش هم نشدند، قبل از رسیدن به نیجریه ویزای ما منقضی میشد و ما هم به هر سفارت نیجریه ای که در غرب آفریقا دم دستمون بود می رفتیم.
سفارت نیجریه در آکرا نسبت به بقیه سفارت هاش کمی خلوت تر بود. نیم ساعتی توی اتاق منتظر موندیم تا یکی بیاد باهامون حرف بزنه. همون استدلال قبلی، شما باید به سفارت نیجریه در کشور خودتون مراجعه کنید، اینجا فقط به مردم غنا و کسانی که اقامت غنا رو دارند خدمات کنسولی ارائه میدیم.
بعد از سفارت نیجریه، رفتیم سفارت نیجر، کشوری که من و فهیمه قصد داشتیم ببینیم ولی شهرزاد بدلیل زمان محدودش قیدش رو زده بود. سفارت نیجر با روی باز باهامون برخورد کرد. منشی سفارت که به خوبی انگلیسی صحبت می کرد ما رو برد پیش سلیمان که یکی از کارمندان بلند پایه سفارت بود و بسیار کم انگلیسی بلد بود. نیجر مستعمره فرانسه بوده و مردمش فرانسوی بلدند. سلیمان گفت بررسی مدارک ویزا حدود ۱۰ روز طول میکشه و هزینه اون ۲۲۰ سدی (۴۴ دلار) هست. گفتم آقای سلیمان، ای برادر ما اینقدر وقت نداریم، از طرفی دوست داریم کشور نیجر و مردم مهربونش رو هم ببینیم، یک کاری برامون بکن. گفت خوب ۴۴۰ سدی بدید ویزای فوری بگیرید، سه روز طول میکشه. گفتم خوب برادر پول هم نداریم. خندش گرفت. بعد از ده دقیقه صحبت و بگو بخند، سلیمان گفت یک چیزی به ذهنم رسید. رفت با سفیر صحبت کرد و برگشت گفت شما یک نفرتون پول ویزای فوری بده، اون یک نفر پول ویزای عادی و ما مدارک رو به بهانه همون ویزای فوری با هم می فرستیم نیامی پایتخت نیجر و درخواست می کنیم فوری پاسخ بدند. اینطوری برای هر نفر هزینه ویزا ۶۶ دلار میشد. فرم ویزا رو پر کردیم، پاسپورت ها رو به همراه عکس، کارت واکسن تب زرد و رزرو هتل تحویل دادیم و قرار شد سه روز بعد برگردیم. سلیمان تاکید کرد باید قبل از ظهر بیایید چون جمعه هست و ما زود تعطیل می کنیم بریم نماز جمعه. پول ویزا رو هم نگرفت، گفت وقتی اومدید و ویزا تایید شده بود پول رو هم پرداخت کنید. رفتار سفارت نیجر ۱۸۰ درجه با سفارت نیجریه تفاوت داشت.
با ترو ترو (ون های مسافرکش) رفتیم به سمت مقصد بعدیمون. احتمالا این رو هم با توجه به سفرنامه های قبلی غرب آفریقا بتونید حدس بزنید کجا رفتیم. شهرهای بزرگ در آفریقا معمولا زیبا و دوست داشتنی نیستند اما بازارچه های صنایع دستی حال و هوایی متفاوت از شهر داره. البته این رو هم بگم که شهر آکرا نسبتاً تمیز، خیابان های آسفالت، رانندگی منظم و با ساختمان های زیبا و مدرن بود. به نظر از شهر آبیجان هم بهتر میومد. نکته جالبی که دیدم این بود که یک ماشین از پنجره آشغال پرت کرد بیرون، پلیس اومد بهش تذکر جدی داد.
توی مسیر از جلوی کاخ ریاست جمهوری غنا عبور کردیم و تونستم یک عکس ازش بگیرم. جمهوری غنا در حال حاضر یکی از دمکرات ترین دولت ها رو در آفریقا داره که همین مساله باعث شده جزو چهار کشور امن قاره سیاه هم باشه. اما همیشه اوضاع غنا این نبوده. ساحل طلایی در سال ۱۹۵۷ به رهبری قوام نکرومه از بریتانیا مستقل شد و لقب اولین کشور آفریقایی ساب ساهارا که مستقل شده رو برای خودش کرد. اما پس از استقلال ساحل طلایی که حالا غنا شده بود، برای دهه ها دچار کودتاهای نظامی، اختلافات قومی، جنگ داخلی و عقب ماندگی اقتصادی شد. الان به نظر میرسه غنا اون روزهای سخت رو پشت سر گذاشته.
قبل از اینکه به دهکده صنایع دستی (بازار صنایع دستی) بریم، سری به مرکز خرید آکرا مال زدیم تا پول تبدیل کنیم، ناهار بخوریم و کمی هم خنک بشیم. آکرا مال اونقدرها بزرگ نبود ولی تمیزی اون و برندهای گرون قیمتش نشون از وجود طبقه ای در این شهر میداد که لوکس زندگی میکنه.
از آکرا مال تا دهکده صنایع دستی ۱۵ دقیقه پیاده راه بود. قسمتی از مسیر باید از اتوبان عریضی عبور می کردیم که هیچ مسیری برای عابر پیاده نداشت! دهکده صنایع دستی با اون مجسمه، ماسک ها و لباس های رنگارنگش دو ساعتی مشغولمون کرد. دیدن لباس های محلی غنا که با پارچه های رنگی به اسم کنته دوخته شده بسیار چشم نواز بود. این کنته های بخشی از پوشش خانواده اشرافی امپراطوری آشانتی و قبایل آکان بوده که امروزه به عنوان نماد مد غنایی در اومده. اگر می خواستیم همه مغازه های بازار رو ببینیم نصف روز یا حتی یک روز باید براش وقت صرف می کردیم.
بعد از دیدن دهکده قصد داشتیم با تروترو به قسمتی از شهر که ساحل داره بریم. بعد از بیست دقیقه و پیدا نکردن ترو ترو که به سمت ساحل لابوما بره و جای خالی هم داشته باشه، نهایتا یک تاکسی با قیمت ۱۵ سدی گرفتیم. قیمت تاکسی ها در آکرا منطقی بود، به شرطی که با راننده خوب چانه بزنید. با ترافیک نیم ساعتی طول کشید تا به ساحل لابوما برسیم. ورودی ساحل نفری ۱۰ سدی بود و با توجه به اینکه کمی تا غروب آفتاب مونده بود و نگهبان هم می خواست پول یک روز رو کامل بگیره. منصرف شدیم.
به هتل لابادی در همون نزدیکی رفتیم ولی اون هم برای رفتن به کنار آب درخواست کارت اقامت در هتل یا پول می کرد. نهایتا به هتل بعدی یعنی لا پالم رویال بیچ رفتیم که ساحل تمیزی نداشت ولی محوطه کافه رستوران با صفایی داشت.
روز پنجم، روستای لی
اتاقمون رو تحویل دادیم و با تاکسی به سمت یکی از گاراژ های آکرا که در مرکز شهر واقع شده رفتیم. مقصدمون شهر هوهو در شمال شرق آکرا بود. ون های هوهو همون بیرون گاراژ و توی خیابان بودند. کرایه هر نفر ۳۴ سدی بود و راننده قصد داشت برای هر کوله پشتی ۱۰ سدی اضافه بگیره. نهایتا ۱۰ سدی برای سه تا کوله دادیم. توی نیم ساعتی که طول کشید ون پر بشه، گشتی در محله زدیم و برای ناهار میوه خریدیم.
ساعت ۱۱ ون پر شد و حرکت کرد. با اینکه ون ظاهر جالبی نداشت ولی داخلش مسافر زیادی سوار نکرد، هر ردیف فقط سه مسافر. استانداردهای زندگی در غنا بالاست. فاصله تا شهر هوهو ۲۶۰ کیلومتر بود اما بدلیل ترافیک و باریک بودن جاده مسیر طولانی و خسته کننده شد. قسمتی از مسیر از کنار دریاچه ولتا که دومین دریاچه مصنوعی بزرگ دنیاست عبور کردیم. دریاچه ولتا پشت سد آکوسومبو که در سال ۱۹۶۵ و بروی رودخانه ولتا ساخته شد ایجاد شده. نتونستم عکس خوب از دریاچه بگیرم.
حدود ساعت چهار عصر به ترمینال شهر هوهو رسیدیم. بلیط تاکسی های خطی به مقصد بعدی یعنی روستای لی در مرز غنا و توگو رو به قیمت ۷ سدی خریدیم. خیلی زود مسافر چهارم پیدا شد و حرکت کردیم. یک ساعت طول کشید تا با طی کردن جاده ای که بیشترش خاکی بود به روستا برسیم.
بعد از چک کردن هر سه مسافرخانه روستا، یک اتاق در اقامتگاه ویکتوریا به قیمت ۶۰ سدی گرفتیم. اتاق بزرگ و تمیز بود، پنکه سقفی داشت و دوش آب سرد. مسافرخانه حیاط با صفا و زیبایی هم داشت.
علت اصلی اومدن به روستای لی دیدن پارک ملی و آبشار لی بود. برادر صاحب هتل ویکتوریا که آشپز روستا هم بود روی شن ها نقشه آبشارها، مسیرها و زمان دسترسی هر کدام رو کشید و کمک کرد برای برنامه فردا تصمیم گیری کنیم.
شب رو به گشت زدن توی روستا، شام خوردن در یک رستوران ساده و شرکت در یک مراسم موعظه مذهبی که با رقص و آواز همراه بود گذروندیم.
روز ششم، آبشار لی
صبح زود بیدار شدیم و ساعت ۶:۳۰ جلوی دفتر توریستی روستا بودیم. این دفتر ساعت ۸ باز میکنه و تهیه بلیط نسبتا گرون ۶۰ سدی برای ورود هر گردشگر خارجی به پارک ملی الزامی هست. این ۶۰ سدی شامل راهنما هم میشه. ما چون قصد داشتیم زودتر و قبل از گرم شدن هوا کوهپیمایی رو شروع کنیم، شب قبل با آشپز هماهنگ کرده بودیم صبح زود برامون راهنما بفرسته و در برگشت پول ورودی رو بدیم. راهنما که بعدا فهمیدیم اون هم نسبتی با همون هتل ویکتوریا داره، اسم ناجوری داشت. راهنما با لهجه غلیظش خودش رو kosi معرفی کرد. ما هم خندمون گرفته بود هم رومون نمیشد به هم نگاه کنیم 😂 قرار گذاشتیم دوست (فریند) صداش کنیم.
راهنما خیلی دوست داشتنی بود و به کارش هم وارد. اول کار برامون چوب دستی پیدا کرد و به هر درخت یا گیاه جالبی که می رسیدیم با حوصله توضیح میداد.
همون اول کار به یک مزرعه دار برخوردیم که داشت از درخت پالم شراب می گرفت. درخت پالم رو از ریشه در میارند، روی تنش یک حفره ایجاد می کنند و زیرش ظرفی قرار میدند. از این حفره قطره قطره مایع شیری رنگی خارج میشه که بهش شراب پالم گفته میشه. توی غرب آفریقا شراب پالم نوشیدنی الکلی فقراست و زیاد اسمش رو شنیدم، اینجا از نزدیک فرایند تولیدش که کاملا طبیعی هست رو دیدم. نمیدونم بجز غرب آفریقا جای دیگری هم اینطوری شراب پالم تولید میشه یا نه.
بعد از ۲۰ دقیقه مسیر هموار، قسمت سخت شروع شد و حدود یک ساعتی از شیب تند بالا رفتیم. این قسمت قبل از این بود که خورشید بالا بیاد و دمای هوا قابل تحمل بود. حدود ۸:۳۰ بود که به بالاترین قسمت مسیر کوهپیمایی مون رسیدیم. از اونجا میشد آبشار رو دید. مسیر بسیار زیبا بود و مرتب پوشش گیاهی عوض میشد.
بدلیل پدیده ای به اسم هارماتان آسمان شفاف نبود. در منطقه غرب آفریقا و در زمستان بادهای خنکی از صحرای آفریقا به سمت جنوب میاد که به همراه خودش شن های صحرا رو میاره و علاوه بر ملایم شدن دمای هوا، آسمان رو شبیه حالت مه گرفته میکنه.
همسفران علاقه عجیبی به نشستن لبه پرتگاه و عکس گرفتن داشتند که باعث حرص خوردن راهنما و من شد، اونقدر که میخواستم از توی همین کوه ها فرار کنم برم توگو 😣
ساعت ۹:۲۵ دقیقه به آبشار لی رسیدیم. آبشار لی دو طبقه هست و با ۸۵ ارتفاع بلندترین آبشار در غرب آفریقاست. این آبشار در مرز غنا و توگو واقع شده ولی غنا تونسته مالکیت خودش رو بر این آبشار به کرسی بشونه. ما مسیری رو انتخاب کرده بودیم که ابتدا آبشار رو از دور ببینیم، بعد پای قسمت بالایی آبشار بریم و در نهایت قسمت پایینی آبشار رو ببینیم.
قسمت بالایی آبشار لی فقط ما سه نفر و راهنما بودیم. از زیبایی آبشار لذت بردیم، زیر پوره های آبشار خیس شدیم و صبحانه رو همونجا خوردیم.
اگر میشد پرید در یک ثانیه به حوضچه آبشار پایینی می رسیدیم. اما باید بیش از یک ساعت توی جنگلی که حالا حسابی گرم شده بود پیاده روی می کردیم تا به آبشار پایینی برسیم.
آبشار پایینی چند تا گرشگر خارجی دیگه با راهنماهاشون بودند. در کل مسیر دسترسی این قسمت آبشار از روستا خیلی راحته و در کمتر از یک ساعت میشه تا حوضچه آبشار اول اومد.
آبتنی زیر آبشار، بعد از کلی پیاده روی و عرق کردن، حسابی چسبید.
ساعت یک به روستا رسیدیم و پول ورودی رو هنگام خروج پرداخت کردیم. یک مغازه و کارگاه صنایع دستی هم اونجا بود که بازدید کوتاهی ازش کردیم. ساخته اصلی شون آلت تناسلی مردانه بود که به عنوان نماد باروری می ساختند. کلا این روستا زیر ۱۸ سال و خانوادگی نمیشه اومد 😀
برگشتیم هتل، دوش گرفتیم وسایل رو جمع کردیم و با صاحب هتل که برای اولین بار دیدیمش، پول هتل رو تصفیه کردیم. اعتراض می کرد که چرا موقع اتاق گرفتن از نفرش تخفیف گرفتیم و می گفت ایران کلی نفت داره چرا خساست به خرج میدید. من هم یک ۵۰۰ تومانی صاف و تا نخورده بهش دادم که فکر نکنه ایرانی ها خسیس هستند 😉
راهنمای مهربون که منتظر بود تا ما رو راهی کنه، یک میوه کاکائو که توی مسیر چیده بود رو برامون بازش کرد و دانه اون رو داد امتحان کنیم. غنا بعد از ساحل عاج دومین تولید کننده میوه کاکائو هست. درسته که ریشه درخت کاکائو به امریکای لاتین برمی گرده، ولی در حاضر قاره آفریقا با اختلاف رتبه اول کشت و تولید کاکائو رو داره و دو کشور ساحل عاج و غنا به تنهایی بیش از ۵۰ درصد دانه کاکائو دنیا رو تولید می کنند. این دانه ها بیشتر به اروپا و امریکا صادر میشه و اونجا تبدیل به شکلات میشه.
بعد از خوردن میوه کاکائو به همراه راهنما به میدان مرکزی روستا که ایستگاه تاکسی ها بود رفتیم. راهنما از قبل با یک تاکسی هماهنگ کرده بود و با کمی تاخیر سر و کلش پیدا شد.
ساعت ۱۵:۳۰ به ترمینال شهر هوهو رسیدیم. شهرزاد اینجا ازمون جدا شد و با یک ون به سمت مرز رفت تا وارد توگو بشه و بدلیل کمبود وقت، سفرش رو زودتر تمام کنه. واسه ما هم بهتر بود از همینجا وارد توگو بشیم اما پاسپورت هامون توی سفارت نیجر در آکرا بود.
من و فهیمه هم سوار ون های آکرا شدیم. نفر بغل دستیم استاد دانشگاه و از مسوولین پارک ملی آبشار لی بود. خیلی خوشحال شد مسافری از ایران اینجا اومده و در مورد آینده درخشان غنا و امیدش به پیشرفت قاره آفریقا کلی صحبت کرد. در آخر هم گفت شمارش رو بنویسم تا اگر کاری توی آکرا داشتم بهش زنگ بزنم. وقتی اسمش رو پرسیدم و گفت kosmos به زور جلوی خودم رو گرفتم نخندم. آخه این چه وضع اسم گذاشتن توی این منطقه بود 😆
نزدیک آکرا یک موتوری اومد سبقت بگیره، تعادلش به هم خورد و از جاده پرت شد بیرون. صحنه وحشتناکی بود، خصوصا توی اون جاده تاریک که هیچ ماشینی هم برای کمک بهش توقف نکرد. به عنوان یک قانون کلی از سفر و رانندگی در شب باید توی آفریقا پرهیز کرد، حتی اگر اون کشور غنا باشه!
حدود ۹ شب به آکرا رسیدیم. قبل از اینکه به گاراژ وسط شهر برسیم از ون پیاده شدیم و فاصله دو کیلومتر تا همون خونه ای که قبلا ازش اتاق گرفته بودیم رو پیاده رفتیم. با اینکه آکرا شهر نسبتا امنی هست ولی باز هم وقتی خیابان خلوت میشد ترسناک بود.
به شخصی که مسوول اجازه اتاق های خانه بود گفته بودم همون اتاق قبلی رو برامون نگه داره ولی متاسفانه یادش رفته بود. یک اتاق بدون کولر به قیمت ۱۰۰ سدی بهمون داد. هوای آکرا توی شب هم داغ بود و از پنکه کاری ساخته نبود.
روز هفتم، خداحافظی با غنا
شب آخر غنا هم قسمت بود بیشتر بپزیم تا بخوابیم 💥. چایی خوردیم، سر کوچه دو تا نارگیل تازه و آبدار به عنوان صبحانه زدیم و رفتیم به سمت سفارت نیجر. سلیمان بهمون گفت با درخواست ویزا موافقت شده. هزینه ویزا رو دادیم و رفتیم طبقه دوم سفارت تا برچسب ویزاها داخل پاسپورت زده بشه. در آخر هم سلیمان مجدداً در مورد دیدنی های نیجر و مراقب بودن در مسیر بهمون توصیه های برادرانه کرد.
در خیابان استقلال یعنی همون خیابانی که سفارت نیجر واقع شده، کلیسایی بود به اسم کلیسای عیسی مسیح. کلیسای عجیبی بود و فقط به پیروانش اجازه میداد داخلش برند. با نگهبانش که صحبت کردم گفت اگر عضو کلیسا بشید میتونید داخل کلیسا رو هم ببینید. گفتم آخه عضویت من نه واسه شما آب میشه نه واسه من نون. نهایتا با یکی از مدیران کلیسا صحبت کرد و اجازه دادند وارد باغ کلیسا بشیم. باغ خیلی زیبایی بود با درختان بسیار بزرگ تراولر پالم یا همون نخل مسافر. قبلا در مورد این نخل مسافر گفتم که بدلیل آب زیادی که توی ساقه هاش ذخیره میشه، جان مسافران در راه مانده رو نجات میداده و به نخل مسافر معروف شده.
پیاده برگشتیم به سمت خونه اقامتمون. کوله ها رو بستیم، پول اتاق رو پرداخت کردیم، اومدیم توی خیابان اصلی و توی یکی از غذاخوری های خیابانی ناهار خوردیم. قبلا هم جولوف خورده بودم اما این یکی رو خیلی وقت بود دنبالش بودم چون از صبح یک ظرف بزرگ بار میذاشت و قبل ۱۲ ظهر غذاش تمام میشد. دو بار قبلی که پرسیده بود تمام کرده بود. جولوف برنجی هست که با رب گوجه یا خود گوجه و ادویه فراوان پخته میشه (گاهی رشته هم اضافه میشه) و علاوه بر غنا، چند تا کشور دیگه هم روش تعصب دارند. یک پرس جولوف با مرغ ۷ سدی شد. پسری که اونجا نشسته بود از غذای خودش که یک غذای معروف دیگه غنایی به اسم فوفو بود بهمون تعارف کرد. به نظرم جولوف خوشمزه تر از فوفو هست.
بعد از ناهار یک تاکسی برای گاراژ مرکز شهر گرفتیم. اونجا بلیط برای شهر مرزی آفلائو به قیمت ۲۸ سدی خریدیم. یک ون بسیار راحت و تمیز قرار بود ما رو به مرز ببره.
ساعت ۱۳:۴۵ حرکت کردیم. راننده پسری جوان و یک مسیحی بسیار معتقد بود. دو دقیقه اول سفر دعا می خوند. بخشی از دعا این بود: ما همه سرنشینان این خودرو یکی هستیم، خدایا حافظ ما باش.
راننده معاشرتی هم بود و سعی داشت به بهانه های مختلف سر صحبت رو با ما باز کنه. جرات نکردم اسمش رو بپرسم 😜
توی مسیر فقط یکبار برای دستشویی و غذا خوردن توقف کردیم.
ساعت ۱۷:۵۰ دقیقه پس از طی ۱۹۰ کیلومتر در امتداد ساحل اقیانوس اطلس، به گاراژ شهر مرزی آفلائو رسیدیم. تا مرز راه زیادی نبود. نیاز مبرم به دستشویی داشتم. تونستم یک توالت که ورودیش ۱ سدی بود پیدا کنم. راحت که شدم به سمت مرز حرکت کردیم. کمی قبل از مرز چند آواکادو و پرتقال خریدیم و بقیه سدی ها رو به سفا، واحد پول رایج در غرب آفریقا تبدیل کردیم.
ساختمان مرزبانی غنا شلوغ و پر سر و صدا بود. مامورانی که اسلحه بزرگ داشتند هم زیاد بودند. بعد از کمی معطلی، مدارکمون رو کنترل کردند و به داخل یک اتاق هدایت شدیم. سه تا میز توی اتاق بود که پشت هرکدومشون یک پلیس مرزبانی نشسته بود. چند نفر دیگه هم روی صندلی نشسته بودند و کلا اون همه ادم برای اون اتاق زیاد بود. پنج دقیقه طول کشید تا اون مردک پاسپورت ها رو ورق بزنه و بالاخره تصمیم بگیره مهر خروج رو بزنه. پنج دقیقه ای که خیلی طولانی گذشت. پلیس ها اصلا دوست داشتنی نبودند و خصوصا نگاه هاشون به همسفر خیلی آزار دهنده بود.
از مرزبانی خارج شدیم و پیاده به سمت کشور توگو حرکت کردیم.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
هزینه های سفر من به غنا ۷۵۵ سدی معادل ۱۵۱ دلار بعلاوه ۷۰ یورو هزینه ویزای غنا شد.
تاریخ سفر:زمستان ۱۳۹۷
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۵۰دیدگاه
سفرنامه تون عالی بود ارامش شهر ها و روستا ها منو یاد یه فیلم با همین موضوع انداخت
فیلم جانوارن بی مرز و بوم رو که در باره سال های جنگ داخلی این کشور هست نگاه کنید .... خیلی متاثر کننده است محصول مشترک غنا و امریکا ست
سلام و سپاس دوست عزیز
سلام
برام خیلی جالب بود لذت بردم
دمت گرم
یک سال به دلیل سفر کاری ساکن غنا بودم .با وجود شرایط سختش مردم و طبیعت و میوه هاش رو دوست دارم .دوست دارم یه بار دیگه هم برم اگه زنده باشم
سلام من غنا رو خیلی دوست دارم میشه بیشتر توضیح بدی؟؟ چطور میشه تو غنا کار کرد
سلام البته ما ماموریت دولتی داشتیم ولی ظاهرا غنا برای رشته هایی مانند مهندسی کشاورزی و معدن و همچنین تجارت کاکایو .و...مناسب بود
آفریقا چه کشور کثیف و بی امکاناتی هستش چقدر سخت زندگی در آفریقا چرا تب زرد و مالاریا اونجا هنوز هست ؟ باید جای تمیز سفر کرد ولذت برد آدم اینجا همش تو ترس که مریض نشه برای کسانی که حساس هستند خوب نیست
سلام دوست عزیز
آفریقا یک کشور نیست و یک قاره هست. متاسفانه بیشتر کشورهای این قاره فقیر هستند، با امکانات کم.
درسته، سفر به آفریقا برای همه مناسب نیست.
من سال پیش به غنا برای یک قرارداد تجاری رفتم . در دوهفته که انجا بودم خوب بود ولی بخاطر شرایط کارم اصلا نتوانستم زیاد بگردم و امیدوارم دوباره به غنا برم . من ویزا فرودگاهی گرفتم .
سلام و عرض ادب
بسیار جالب و کامل
با تشکر فراوان
سلام و سپاس دوست عزیز
عجب پرتقال های بزرگی داشتند
به نظرم این همه سفرنامه رو تبدیل به یک کتاب کنید و چاپش کنید واقعا عالی میشه
خیلی دوست دارم این اتفاق بیفته
مرسی، شاید روزی انجام دادم، وقتی همه کشورها رو دیدم
سلام
امروز اتفاقی مطالب شما را درباره مردم غنا و توگو خوندم.
راستش من برای سفر کاری برای تجارت به کشور غنا از طرف تجار انجا دعوت شدم
به نظر شما مردم غنا و کشور توگو که با هم همسایه هستند چگونه مردمی هستند .ایا اشنایی با تجار انجا دارید و میخوام بدانم امنیت در انجا چگونه است.
چون تاجر توگویی هم قرار ملاقات را در غنا گذاشته است. خوشحال میشوم اگر بتوانید در این زمینه به من کمک کنید. یک سوال دیگه از اونجایی که من زبان انگلیسی رو خوب بلد نیستم ایا اونجا میشه کسی رو پیدا کرد که زبان فارسی بلد باشه و به عنوان مترجم کمکم کنه.
با تشکر
سلام دوست عزیز
برای مسافر که امنیت قابل قبولی داشت، برای تجارت رو نمیدونم.
احتمالا ایرانی در غنا باشد. ایران در غنا سفارت دارد.
جناب احمدخانی مخلصم-خداییش خیلی خیلی قشنگ شرح سفراتو نوشتی-ساده-قابل فهم-بدون قلمبه سلمبه-فقط اونجا که نوشتی دسشویی میکردن تو دریاچه حالم بد شد--هم ماهی میگیرن-هم حمام -هم دستشویی--من اگه جای شما بودم اصلا نمیتونستم اونجا استراحت کنم واقعا
سلام دوست عزیز
اون روستا خیلی خاص و دوست داشتنی بود.
سلام
امروز اتفاقی مطالب شما را دیدم 10 سال پیش به غنا و توگو رفتم تصمیم داشتم بعد از دو هفته برگردم ولی سفرم دو ماه طول کشید مطالب شما خاطرات خوب سفرم را به یادم اورد. افریقا کشش خاصی دارد و قطعا دوباره به انجا خواهی رفت (بعد از سفر اول من سه با دیگر به افریقا رفتم )پیشنهاد می کنم در سفر اتی در غنا از اکاسمبو دیدن کنید.
سلام دوست عزیز
خوشحالم خاطرات خوبتون از غنا زنده شد و ممنون از پیشنهادتون
سلام. میخواستم ببینم آیا به جز غنا کشور دیگری توی غرب آفریقا راه آهن فعال و دارای کاربری مسافری هست یا نه؟ ممنون.
سلام
موریتانی قطار باری داره که مسافر هم سوار واگن باری میشه
سلام احمد آقا. من تقریبا یک ساله که سفرنامه های شما رو با دقت میخونم و از طریق سفرنامه لبنان با شما آشنا شدم چون خیلی به لبنان علاقه دارم و اتفاقی سفرنامه شما رو دیدم و از اون موقع تا حالا وقتی سفرنامه های شما رو میخونم واقعا حس میکنم با شما همسفر هستم،خیلی قلم روان و خواندنی دارید. توی سفر غرب آفریقا غنا برای من از همه کشورها اون منطقه جذاب تر به نظر رسید. همیشه به سفر باشید
سلام دوست عزیز
خوشحالم براتون جالب بوده و همسفر شدید.
غرب آفریقا خیلی متفاوت و خوب بود
تو این شرایط کرونایی واکسن تب زرد رو میزنن ؟؟؟راستی تو سفارت چی بگم حتما ویزا بدن بمن ؟؟؟میشه با من تو واتز صحبت کنید من نیخام بیام ایران برم سفارت غنا و ویزا بگیرم .حتما باید برم غنا. تشکر از راهنمایی شما لطفا به من کمک کنید به راهنمایی شما نیاز دارم .
سلام
میتونید تماس بگیرید و بپرسید الان واکسن میزنند یا نه.
اگر ایران نیستید برید به سفارت غنا توی همون کشوری که هستید. صادق باشید و دلیل رفتنتون به غنا رو بهشون بگید
سلام دوست عزیز مرسی از این توضیحات خوب از تجربه سفر منم میخام بزودی برم غنا نمیدونم بمن ویزا میدن یا نه؟واکسن تب زرد کجا بزنم .چطور قانع کنم بمن ویزا بدن ??
سلام دوست عزیز
بله اگر حضوری برید و بهشون بگید چرا قصد سفر به غنا دارید بهتون ویزا میدهند. برای واکسن تب زرد به انستیتو پاستو ربرید.
با سلام و خسته نباشید خدمت شما دوستان عزیز
من سال 1998 ساکن غنا و شهر آکرا بودم بعد از مدتها خاطات شمارو که خوندم احساس میکنم هنوز انجا هستم آکرا خیابان ها محله ها مردمون خوش قلبش سد آکاسومبو آبشار شهر هوهو قلعه پرتقالی ها منم این جاهارو رفته بودم مرسی از اینکه خاطره هامو زنده کردین
سلام احمد جان
چه تجربه خوبی داشتید. خوشحالم خاطراتتون زنده شد
عالی بود،ممنون
سلام خوبین اگر بخوای به کنیا با ویزا توریستی سفر کنید و از اونجا قصد رفتن به غنا رو داشته باشین امکان پذیر هستش ؟
سلام
شما از هرکجای دنیا میتونید به غنا سفر کنید، فقط باید ویزای غنا رو داشته باشید. مقررات کرونا برای ورود به هر کشور رو هم باید جستجو کنید
مثل همیشه عالی بود این سری سفرنامه غرب آفریقا..من یه سوال رو یادم رفت از اولین سفرنامه غرب آفریقات بپرسم... شما گفتی مثلا مدارک لازم برای گرفتن ویزا برای سفارت غنا (و یا جای دیگر) در کشور ایران بلیط رفت و برگشته، در حالیکه بلیط شما اصلا از غنا نبوده(تا اونجایی که یادمه شما از موریتانی سفر رو شروع کردی و از ساحل عاج وارد غنا شدی و تازه به توگو رفتی) پس میشه بگید با این شرایط چطوری سفارت به شما ویزا میده؟ یعنی صرف بلیط ورود از موریتانی و خروج از نیجریه براش کافیه؟
سلام محسن جان
باید بتونی سفارت رو قانع کنی که برنامه شما با یک سفر معمولی رفت و برگشت به غنا تفاوت داره. اگر برنامه شما واقعی به نظر برسه معمولا موافقت می کنند. اون بلیط موریتانی و نیجریه هم خیلی کمک کرد.
بسیار عالی، مثل همیشه لذت بخش بود ممنون.
سلام و سپاس دوست عزیز
سلام احمد جان .. من تز اون صنایع دستی مثبت هجده میخوام
. هدیه بدم به دوست نروژیم 😂😂
سلام محمد جان
نخریدم. اگر آورده بودم هم احتمالا توی فرودگاه ایران توقیف میشد :))
سلام اولا شهرزاد خانم چطور برگشت ایران و بعد اینکه من با اینکه میدونم سفر بخوشی تموم شده همش نگرانم بخاطر غذا یا گرما مریض بشید در حالی که واقعا نمیدونم برای چنین چیزی برنامه ای دارید یا نه
سلام دوست عزیز
پرواز از بنین
در صورت مریضی، استراحت و مایعات و قرص و در مرحله آخر مراجعه به بیمارستان و پزشک
پس خانواده دست خدا سپرده بودنتون بخصوص این شبهای بدون کولر سخت بوده باز با توجه به علاقه شما به نارگیل نگرانی بابت غذا کمتره میشه جسارتا بگید بنین با کدوم پرواز