پس از دیدن کشورهای موریتانی و سنگال به گامبیا رسیدیم. سفر به گامبیا Gambia و اتفاقاتش بیش از هر چیزی متاثر از ویزای گامبیا بود. برای همین اولین موردی که بهش اشاره میکنم ویزای گامبیاست و سپس سفرنامه گامبیا. گامبیا با مساحت ۱۰ هزار کیلومتر مربع و جمعیت ۲ میلیون نفری کوچکترین کشور غیر جزیره ای قاره آفریقاست. ۹۰ درصد مردم مسلمان سنی و صوفی با شاخه های مالکی، تیجانیه، قدیریه و احمدیه هستند. گامبیا مستعمره بریتانیا بوده و زبان رسمی کشور انگلیسی هست. سال ۱۹۶۵ از انگلستان مستقل شد و در یک دوره کوتاه ۷ ساله در دهه ۸۰ میلادی با سنگال یکپارچه شد و فدراسیون سنه گامبیا Senegambia رو شکل دادند. تنها همسایه گامبیا کشور سنگال هست. نقشه رو که میبینی گامبیا مثل یک زبان داخل دهن سنگال پیش رفته و یجورایی بریتانیا این زبون رو از حلقوم فرانسه بیرون کشیده. همین شکل خاص گامبیا قصه سفر ما رو شکل داد. گامبیا به موازات رودخانه بزرگ گامبیا شکل گرفته و اقتصاد کشور بر پایه کشاورزی، ماهیگیری و توریسم هست.
ویزای گامبیا
گامبیا توی ایران سفارت نداره و ما هم برای گرفتن ویزای گامبیا به سفارت گامبیا در داکار پایتخت سنگال مراجعه کردیم. اولین نفراتی بودیم که به سفارت رفته بودیم و جایی خونده بودم ویزای گامبیا ۱ روزه در داکار آماده میشه. فرمی که بهمون دادند رو پر کردیم و به همراه مدارکی که باید ارائه میدادیم و ۳۵۰۰۰ فرانک غرب آفریقا (۶۰ دلار)، همه رو آماده کردیم و تحویل دادیم. نیم ساعت بعد گفتند ایرانی ها بیاند. رفتیم توی اتاقی که خانم مسوول ویزا نشسته بود. بهمون گفت شما ایرانی هستید و جزو کشورهایی هستید که باید برای دریافت ویزای گامبیا کلیرنس Clearance داشته باشید. تعداد این کشورها به انگشتان دو دست هم نمیرسه ولی از شانس بد ایران جزو لیست بود.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
چانه زدن با خانم هم فایده نداشت و گفت علی رغم اینکه خیلی دوست دارم کمکتون کنم ولی کاری از دستم بر نمیاد. برگشتیم به اتاق انتظار و سعی کردیم کسی رو در گامبیا پیدا کنیم که بتونه این کلیرنس که اول فکر می کردیم یک دعوتنامه عادی هست رو برامون بفرسته. بعد از کلی تلفن زدن و صحبت با افرادی که توی سفارت بودند متوجه شدیم این کلیرنس داستان ها داره. یک نفر باید توی گامبیا به اداره پلیس مراجعه کنه، تعهد بده که مسوولیت تمام کارهای شخصی که به گامبیا میاد رو میپذیره، ۶۰ دلار برای هر نفر پرداخت کنه و بعد از گرفتن کلیرنس اصلش رو برای ما ارسال کنه تا ببریم سفارت و ویزا بگیریم. این روند به قدری سخت و هزینه بر و زمانبر بود که معلوم بود شدنی نیست. دوباره رفتیم توی اتاق خانم مسوول و مشغول چانه زنی برای گرفتن ویزای ترانزیت شدیم. باز هم پس از صحبت با رئیسش یک نه محکم شنیدیم. شهرزاد که قبل از ما داخل اتاق رفته بود از بین صحبت های تلفنی خانم مسوول و رئیسش نکته بدردبخوری گیرش اومده بود. گامبیا و سنگال در مرز شمالی دوتا گذرگاه اصلی دارند. یکی گذرگاه کارانگ Karang در غرب که برنامه ما هم بود و برای رفتن به پایتخت گامبیا یعنی شهر بانجول Banjul استفاده میشه. احتمال اینکه اجازه ترانزیت از این مرز به ما داده بشه صفر هست. گذرگاه کئور آیوپ Keur Ayip در مرکز و جایی واقع شده که گامبیا لاغر شده و از این مرز ترانزیت اصلی بین شمال و جنوب سنگال انجام میشه. شانس کمی وجود داشت اجازه ترانزیت از این مرز رو بدهند و ما تصمیم گرفتیم شانسمون رو امتحان کنیم.
گامبیا زمانی روابط بسیار خوبی با ایران داشت و احمدی نژاد دوبار به این کشور سفر کرد. پاییز سال ۱۳۸۹ چندین کانتینر که از ایران راهی گامبیا بود، توی مسیر و در کشور نیجریه توقیف شد. گفته شد این کانتینر ها حاوی اسلحه بوده و قرار بوده به دست مخالفان دولت گامبیا برسه. بعد از این قضیه که هیچگاه اثبات نشد، دولت گامبیا کلیه روابطش رو با ایران قطع کرد و دیگه روابط دو کشور عادی نشد. احتمالا سختگیری فراوان گامبیا برای دادن ویزا به ایرانی ها، ریشه در همین ماجرای قدیمی داشته باشه.
روز اول: عبور از سوما و انتظار
فاصله مرزبانی سنگال و گامبیا خیلی کم بود و بعد از ۳ دقیقه رسیدیم. سعی کرده بودیم لباسی بپوشیم که زیادی توریست به نظر برسیم. ماموران مرزبانی گامبیا مودب و خوش برخورد بودند و خوشبختانه به خوبی هم انگلیسی صحبت می کردند. گفتیم میخواهیم از کشور شما عبورکنیم و بریم جنوب سنگال. گفتند ویزای ترانزیت نیاز دارید، ۵۰۰۰ فرانک غرب آفریقا (کمتر از ۸ یورو). خیلی بهتر و راحت تر و ارزانتر از اون چیزی بود که انتظارش رو داشتیم. توی سفارت گامبیا در داکار ویزای ترانزیت ۳۰۰۰۰ سفا بود که تازه به ما ندادند. جسارتمون بیشتر شد و گفتیم حالا که تا اینجا اومدیم بدمون نمیاد یکی دو روزه کشور زیبای شما رو هم ببینیم، ویزای عادی بدید. سرشون رو کردند روی برگه که به دیوار زده شده بود، اسم همه کشورها بود. لعنتی اسم ایران رو بولد نوشته بود. گفتند نمیشه، کلیرنس میخواهید. گفتیم اکی همون ویزای ترانزیت رو بدید قربون دستتون. توی مدتی که داشتند مهر ورود میزدند با افسر ارشدشون گپی زدم. ایران رو دوست داشت و از ارتش قوی ایران گفت. آخر سر هم تاکید کرد سریع از مرز جنوبی گامبیا خارج بشید.
یک تاکسی گرفتیم به سمت شهر فارافنی Farafenni و اونجا کمی پول تبدیل کردیم. واحد پول گامبیا دالاسی Dalasi هست و هر ۵۰ دالاسی معادل ۱ دلار هست. البته در قسمت های مرکزی گامبیا که محل ترانزیت سنگالی هاست به راحتی فرانک غرب آفریقا را هم قبول می کنند.
از فارافنی یک تاکسی گرفتیم به سمت جنوب تا ساحل رودخانه گامبیا و اسکله. توی اسکله خیلی شلوغ بود و بین هیاهوی ماشین ها، اتوبوس ها و مردمی که سوار فری (اتوبوس دریایی) میشدند، ما هم بدون بلیط سوار شدیم. ۱۵ دقیقه روی رودخانه بودیم تا به سمت دیگه برسیم. یک پل هم برای این مسیر ساخته شده بود که قرار بود به زودی توسط رئیس جمهور افتتاح بشه.
سمت دیگر رودخانه سوار ون هایی شدیم که به شهر سوما Soma می رفتند. به سوما که رسیدیم چند کیلومتری بیشتر با مرز جنوبی فاصله نداشتیم. باید تصمیم میگرفتیم به سمت غرب بریم و بانجول رو ببینیم یا از همون سمت خارج بشیم. با توجه به تاکیدی که موقع ورود کرده بودند که سریع خارج بشید و ترانزیتی نبودن جاده ۲ ساعته به غرب و چک پوینت های احتمالی توی مسیر تصمیم گرفتیم از همین مرز خروجی خارج بشیم و سمت غرب نریم. دو ساعتی توی شهر سوما گشت زدیم، بازار روزش رو دیدیم و توی یک رستوران املت خوردیم.
با چندتا گاری چی که گاری هاشون با خر کشیده میشد صحبت کردیم تا باهاشون فاصله ۶ کیلومتری تا مرز رو بریم اما هیچکس قبول نمیکرد. بعدا فهمیدیم جاده شیب زیاده داره و این خرهای بیچاره زورشون نمیرسه. ما هم با تاکسی تا مرز رفتیم.
جلوی ساختمان مرزبانی دو تا خانم بداخلاق زیر سایه بون نشسته بودند. پاسپورت ها رو بهشون دادیم و پرسیدیم تا کی باز هستید؟ براشون عجیب بود سوالمون. توضیح دادیم ما میخواهیم بریم تا بانجول و برگردیم. گفتند برید داخل با رئیس صحبت کنید. مرد جوانی به اسم لامن اونجا نشسته بود و براش توضیح دادیم ما میخواهیم بانجول رو ببینیم و برگردیم همین مرز یا از همون مرز غربی خارج بشیم. گفت نمیشه توی راه کنترل پلیس هست و به شما اجازه عبور نمیده. گفتیم خوب یک نامه بنویس تا ما به پلیس نشون بدیم و عبور کنیم. گفت نمیتونم به همه چک پوینت ها زنگ بزنم و توضیح بدیم. بیست دقیقه ای ما راه حل پیشنهاد میدادیم و اون میگفت نمیشه. نهایتا گفتیم خوب تو یک راه پیشنهاد بده ما تا اینجا اومدیم بتونیم گامبیا رو ببینیم. لامن گفت یک راه داره، فردا یک نفر با شما بیاد و هرکجا رو میخواهید ببینید.
پرسیدیم خوب تا شب چکار کنیم و کجا بخوابیم؟ گفت همینجا پیش ما. قسمت سخت این بود بپرسیم هزینه این کار چقدره. طوری که ناراحت نشه این رو پرسیدیم. نفری ۱۰۰۰۰ فرانک غرب آفریقا برای هر نفرمون میگرفتند. اینکه این پول تو جیب یک نفر میرفت یا همشون یا اصلا رسمی بود یا غیر رسمی رو نمیدونم ولی قیمت خوبی داده بود. قبول کردیم.
پاسپورت هامون دست لامن موند و ما هم جلوی مرزبانی ولو شده بودیم. بعد از نیم ساعت گفتند اینجا نمیشه بمونید، یک حصیر پشت مرزبانی برامون انداختند و اونجا مشغول استراحت شدیم. ۱ ساعت بعد هم دعوتمون کردند بریم باهاشون ناهار بخوریم. غذایی شبیه چبوجن سنگالی ها داشتند. خوشمزه بود و تجربه جالبی بود با مرزبان ها غذا خوردن. خانم های مرزبان هم از وقتی فهیمه بهشون رژ لب داده بود اخمشون وا شده بود و میخندیدند.
تا عصر اون اطراف مرز گشت زدیم، با بچه ها بازی کردیم و خودمون رو مشغول کردیم. خوشبختانه سیم کارت سنگال سیگنال داشت. عصر به لامن گفتیم باید بریم شهر تا کمی خوراکی بخریم. یکی از پلیس ها را با ما فرستاد تا به سوما بریم. کمی خرید کردیم، توی یک کافه چایی خوردیم، پول تبدیل کردیم و برای مرزبان ها شام خریدیم.
موقع خواب دو تا گزینه بهمون دادند، یک اتاق داخل یا تخت جلوی مرزبانی و یا هر دو. با اینکه تخت جلوی مرزبانی کوچک بود ولی تصمیم گرفتیم برای امنیت بیشتر همه جلوی مرزبانی بخوابیم.
روز دوم: بریکاما و تنجی
با اینکه تخت بسیار قدیمی بود و فنرهاش بدنم رو سوراخ کرد ولی چون هوا خوب بود و نسیم ملایمی میومد شب رو تونستم بخوابم. صدا و نور ماشین ها که در تمام طول شب تردد داشتند کمی اذیت کننده بود. صبح کمی قبل از ۷ بیدار شدم و ساعت ۸ صبح در حالیکه ۴ تا پاسپورتمون توی جیب لامن بود، کوله ها رو برداشتیم و به همراهش سوار تاکسی شدیم تا به شهر سوما بریم. توی سوما سوار ون هایی شدیم که به سمت غرب و شهر بریکاما Brikama می رفت.
دو ساعت بعد به شهر بریکاما رسیدیم و سر یک کوچه پیاده شدیم. ده دقیقه ای پیاده رفتیم تا به خونه لامن رسیدیم. خانه بزرگی داشت که به همراه مادرش زندگی میکرد. مادرش معلم مدرسه بود و اون موقع خونه نبود. قدری استراحت کردیم و از پرتقال های خوشمزه حیاطشون خوردیم. پیاده راه افتادیم تا به خیابان اصلی برسیم و از اونجا به سمت مرکز شهر تاکسی گرفتیم.
اول رفتیم بازار شهر و گشتی اونجا زدیم. بازار سوما جالب تر از بازار بریکاما بود. ظهر شده بود و همه گرسنه بودیم، گرمای هوا هم آزار دهنده بود. ناهار خوردیم، پول تبدیل کردیم و رفتیم به سمت بازار صنایع دستی بریکاما. بازار بزرگی بود و دو ساعتی مشغول بازدید، خرید و لذت بردن بودیم.
تا غروب زمان زیادی نمانده بود و فقط یک شهر دیگه رو باید میدیدم. بین پایتخت یعنی شهر بانجول و شهر تنجی Tanji یکی از بزرگترین شهرهای ماهیگیری غرب آفریقا باید یکی رو انتخاب میکردیم. تنجی رو انتخاب کردیم و با یک تاکسی توافق کردیم ما رو ببره، منتظر بمونه و نهایتا دوباره به بریکاما برگردیم. شهر تنجی بزرگتر از بندر ماهیگیری کایار در سنگال بود ولی اصلا اون شور و هیجان کایار رو نداشت.
یک ساعتی در ساحل تنجی و بین ماهیگیرها و قایق هاشون قدم زدیم و برگشتیم به سمت بریکاما و خانه لامن. مادر لامن برگشته بود خانه و با روی باز ازمون استقبال کرد. دوباره کلی پرتقال خوردیم و به همراه لامن و تاکسی که خودش رانندش بود به سمت مرز جیبورو Jiboro که خیلی از بریکاما دور نبود حرکت کردیم.
حدود ۸ شب به مرز رسیدیم. لامن گفت این مرز رو من خیلی کنترلی روش ندارم و برای مهر خروج باید پولی در حد ۵ یورو واسه هر نفر بهشون بدید چون بهرحال کار غیرقانونی کرده بودیم. لامن به همراه پول و پاسپورت های ما پیاده شد و ده دقیقه بعد با پاسپورت مهر خروج خورده برگشت. گفت الان شبه و خطرناکه، تا سمت سنگال باهاتون میام. ماشین رو روشن کرد و حرکت کردیم به سمت مرزبانی سنگال.
از اینجا به بعد داستان رو در قسمت دوم سفرنامه سنگال بخونید.
هزینه های سفر گامبیا
سفرمون به گامبیا یک سفر عادی نبود. هزینه اسکان نداشتیم و همه هزینه شامل حمل و نقل، غذا و پول ویزا شد. کل پولی که توی سه تا مرز گامبیا دادیم برای هر نفر ۳۱ یورو شد. هزینه تاکسی، ون و خورد و خوراک هم برای هر نفر ۱۸ یورو شد.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
مسیر پرواز از ایران به گامبیا
ترکیش ایرلاین پروازهایی با یک توقف از ایران به بانجول پایتخت گامبیا داره که قیمت هاش از ۱۰۰۰ دلار شروع میشه. بدلیل امنیت نسبتا خوب گامبیا توریست های زیادی از اروپا به گامبیا میرند و به همین دلیل پروازهای خوبی میشه از اروپا پیدا کرد. من پرواز ۲۰۰ یورویی رفت و برگشت پاریس-بانجول رو دیدم.
تاریخ سفر: زمستان ۹۷
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۲۶دیدگاه
به دنبال موفقیت های بسیار زیاد تیم ملی فوتبال گامبیا در جام ملت های آفریقا (بهمن ماه 1400) ، در مورد گامبیا سرچ می کردم که به وب سایت شما رسیدم. کشور بسیار جذاب و فوق العاده ای است.
سلام پیشنهاد می کنم حتما بوتان برید
ممنونم ازتون بابت سفرنامه زیبا و دلچسبتون با خوندن سفرنامه شما دو تا حس متفاوت بهم دست داد؛ یکی اینکه حس و حال سفر و آشنایی با یک فرهنگ غریب که به خوبی بهم منتقل شد و دیگری حس افسوس و ناراحتی بابت مقایسه ویزای جمهوری اسلامی ایران در مقابل ویزای دوران پهلوی و یا ویزای سایر کشورها
سلام و سپاس دوست عزیز
با سلام بسیار قلم شیوا و روونی دارین و سفرنامتون جزو شیرین ترین سفرنامه هاییه که تا بحال خوندم.
سلام دوست عزیز
ممنون از لطفتون
سلام.ممنون برای مطالبتون.من یه دوست اونجا دارم که ماه گذشته پدر و مادرشو از دست داده.بزرگترین بچه است که فقط 17 سالشه.با کلی خواهر وبرادر قد ونیم.واقعا دلم میخواست میتونستم براش کاری بکنم.وقتی دیدم توی چه اوضاعی زندگی میکنن قلبم درد گرفت.اگه راهی میشناسید که بشه از اون طریق به دوستم کمک کنم ممنون میشم اگه بهم بگید
سلام دوست عزیز
اگر قصد کمک مالی دارید، فکر میکنم صرافی هایی در ایران باشند که از طریق وسترن یونیون پول به گامبیا انتقال بدهند.
ويزا گرفتن گامبيا نشون ميده واقعا براتون كاري نشد نداره، و نشون ميده كه اونقدر تو زندگيت كارهاي خوبي انجام دادي كه هميشه تو سفرهات اينطوري خدا كمكت ميكنه احمدجان
سپاس محسن عزیز
واسه هر کاری آدم باید تلاشش رو بکنه، اگر نشد هم دیگه افسوس نمیخوری کاش تلاش کرده بودم
عالی بود اما کلا مرد و زن گامبیایی ها بهترین و مهربانترین انسلنها هستند البته در دوران یحی جامعه که واقعا مملکتو کنترل میکرده الان بد شده. از ایرانی هم خوششان میاد. تنها یه ایرانی بی شرف بود که از بانک یکصدو پنجاه هزار دلار کردی گرفته بود و فرار کرده بوده ابروی ایرانی را برده بود در حالی که انجا ایرانی داریم که در ساحل فقط سی چهل تا اپارتمان پنج طبقه با امکانات کامل. که معروفه و همه دوسش دارن.
سلام باور نمی شد گامبیا رفته باشی تازه فهمیدم این وبلاک خودتونه . باور کن تو دنیا جایی امن از گامبیا نیست . سال 1381 برای اولین بار رفتم اون موقع بانجول شبیه به یک روستا بود طی شبانه روز ساعتها برق نداشتیم . فضای شهر کوچک و خسته کننده بود سال 1386 برای بار دوم رفتم و سه ماه اونجا بودم وقتی سفرنامه شما را خواندم کیف کردم یادش بخیر تانجی ، بریکاما ، سرکونا و ... بارها ساعت 2 نصف شب با دوستان با اتومبیل حرکت می کردیم و زنان و دخترانی را می دیدیم که پیاده در حال رفت و آمد هستند خیلی برای ما عجیب بود که یک دختر تک و تنها ساعت 2 نصف شب بدون مزاحمت در حال حرمت است . در میان کشورهای غرب افریقا نیجریه خطرناک ترین کشور است نه تنها شب که طی روز هم بسیاری از مناطق این کشور خطرناک است . موفق باشید
سلام
چه جالب شما اونجا زندگی کردید
بله کشورامنی هست
سلام احمد جان
احمد جان
شما سنگال یا نیجریه هم رفتید؟
اگه رفتید میشه راجع بهش یه اطلاعاتی بدید؟
سلام
سفرنامه سنگال در وبسایت سفرنوشت هست
عالی بود احمد جان. کلی کیف کردم.
مرسی آرمین جان 🌸
درود
DUFF ؟
بندگان خدا اگه بفهمن بهشون گفتین داف تا خود ایران میان دنبالت. (از مجموعه کلماتی هست که به اشتباه وارد فارسی شده)
ممنون از شما که مینویسی و به تصویر میکشی.
سلام دوست عزیز
بله ولی در فارسی دیگه جا افتاده
سلام.خیلی جالب بودم و خیلی لذت بردم .ممنونم
سلام و سپاس دوست عزیز
عالی... سفرنامه هات داره از شکل نوشتاری به انظمام عکس به سمت عکس نوشته میره که البته عکسها کاملا زیبا و با کپشنهاشون لذتبخشند
سلام احسان جان
سفرنامه های تصویری بسیار وقتگیره اما اون سفرنامه مفصل نوشتاری و با جزییاتی که شما میخواهی وحشتناک زمان نیاز داره و میشه سالی یک دو تا سفرنامه.
عکس ها هم داستان خودشون رو دارند و خیلی وقت ها بهتر از نوشته میتونه حا لو هوای اون کشور رو نشون بده
سلام، مثل همیشه عالی احمد جان. چرا زمانی که کشورهای آمریکای مرکزی و حوزه کارائیب رفتی، جامائیکا نرفتی؟ باید کشور خیلی خوبی باشه برای گردش و توریستها
سلام حسین جان
محدودیت زمان
دمت گرم باز هم از داف های آفریقا عکس بزار 😁