نوبت به کوچکترین کشور آمریکای مرکزی یعنی السالوادور رسیده بود. بخاطر کوچکی و در مسیر نبودن خیلی از توریست ها و کوله گردها در سفرشون به آمریکای مرکزی السالوادور رو حذف می کنند که این باعث شده طرفدارای السالوادور با راه اندازی هشتگ #dontskipelsalvador سعی کنند زیبایی های این کشور رو به گردشگران نشون بدند و جذبشون کنند. من هم السالوادور رو حدف نکردم و توی سفرنامه السالوادور بخشی از زیبایی های این کشور رو به شما نشون میدم.
سفر السالوادور در ادامه سفر آمریکای مرکزی و کارائیب و پس از دیدن کشورهای هائیتی، جمهوری دومینیکن، کاستاریکا، پاناما، نیکاراگوئه و هندوراس بود.
ویزای السالوادور
ما ایرانی ها باید ویزای السالوادور رو قبل از سفر به این کشور بگیریم. متاسفانه السالوادور توی ایران سفارت نداره و باید برای دریافت ویزاش به همراه مدارک لازم به کشوری که السالوادور اونجا سفارت داره سفر کنیم. توی کشورهای اطراف ما فقط دوحه قطر هست که السالوادور اونجا سفارت داره.
گرفتن ویزای السالوادور دردسرهای خودش رو داره. دارندگان پاسپورت ایرانی توی تقسیم بندی وزارت امور خارجه السالوادور گروه سی C هستند که تصمیم گیری در مورد ویزای این گروه در سان سالوادور San Salvador پایتخت السالوادور گرفته میشه و بسیار زمانبره. من چون ویزای شینگن و کانادا توی پاسپورتم داشتم به گروه B منتقل شدم که پروسش خیلی کوتاه هست ولی نوع ویزا همچنان کونسولار یا مشورتی هست و کنسول باید با پایتخت مشورت کنه.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
چهار کشور نیکاراگوئه، السالوادور، هندوراس و گواتمالا بین خودشون قراردادی دارند که با ویزای 4CA که مخفف 4Central America هست و توسط هر کدوم از این کشورها صادر بشه، میشه به بقیه اون کشورها هم سفر کرد. ویزای 4CA شبیه ویزای شنگن در مقیاس بسیار کوچکتر هست. من خیلی سعی کردم این ویزا رو بگیرم ولی نتونستم.
ماجراهای من و ویزای السالوادور رو توی سفرنامه کشورهای جمهوری دومینیکن، کاستاریکا، پاناما و نیکاراگوئه (که نهایتا ویزا رو از اونجا گرفتم) میتونید بخونید.
مختصری در مورد السالوادور
کشور جمهوری السالوادور با مساحت ۲۱ هزار کیلومتر مربع به عنوان کوچکترین کشور امریکای مرکزی، کمی از استان همدان ما بزرگتره. دو تا همسایه السالوادور هم هندوراس و گواتمالا هستند. خط ساحلی السالوادور ۳۰۷ کیلومتر در اقیانوس آرام هست. توی همین کشور کوچک ۱۴ تا دریاچه و ۲۵ تا قله آتشفشانی داره. توی سواحل اقیانوس آرام آب و هوا معتدل و گرمسیری هست ولی در ارتفاعات مرکزی میشه چهارفصل رو دید.
السالوادور با اینکه خیلی کوچکه ولی ۶.۵ میلیون جمعیت داره و از این نظر پر تراکم ترین کشور آمریکای مرکزی هم هست. بیشتر مردمش دو رگه هایی هستند که از پیوند اروپایی ها با سرخپوست ها ایجاد شدند و به لطف (زور) کریستف کلمب همشون مسیحی هستند. زبان رسمی السالوادور اسپانیایی هست و اگر با این زبان آشنایی نداشته باشید سفر مستقل کمی سخته.
قیمت ها در السالوادور بالا نیستند و اگر از شهرهای بزرگ فاصله گرفته بشه همه چی خیلی ارزون میشه. سال هاست که السالوادور پول ملیش یعنی کولون رو کنار گذاشته و از دلار امریکا استفاده می کنه. اسکناس های ۲۰ دلاری هم به سختی توی فروشگاه های کوچک پذیرفته میشه چه برسه به ۵۰ و ۱۰۰ دلاری، بنابراین حواستون باشه اسکناس های کوچک همراه داشته باشید. اقتصاد کشور وابستگی زیادی با السالوادوری های ساکن امریکا داره که برای خانواده هاشون پول ارسال می کنند.
روزاول؛ سان سالوادور پایتخت السالوادور
ساعت ۸:۳۰ صبح به مرز زمینی هندوراس و السالوادور El Salvador رسیدیم. خروج از هندوراس ساده ولی کمی زمان بر بود. سوار اتوبوس شدیم و از روی رودخانه مرزی عبور کردیم. برای السالوادور مامور مرزی سوار اتوبوس شد و پاسپورت همه رو مهر زد. نوبت من که شد ازم خواست که پیاده بشم. ۲۰ دقیقه سوال هایی که کجا میری و چیکار میکنی و تعداد زیادی تلفن که زدند و نهایتا مهر ورود توی پاسپورتم خورد.
ساعت ۲ ظهر بود که به ترمینال شرکت تیکاباس در سان سالوادور رسیدم. خوشبختانه نیاز نبود به هتل یا هاستل برم. ماریتزا یک خانم السالوادوری که توی هاستل پالمیرا در هندوراس باهاش آشنا شده بودم شب قبل دعوتم کرده بود که توی خونه اون بمونم. ماریتزا هم اون روز با یک اتوبوس دیگه راهی سان سالوادور بود و یک ساعت بعد از من به یک ترمینال دیگه رسید. ساعت ۳:۳۰ بعد از ظهر ماریتزا به همراه همسرش روبرتو من رو سوار کردند و با هم رفتیم یک رستوران دریایی برای ناهار خوردن. رستوران غذای خیلی خوبی داشت و میزبانانم به سبک مهمان نوازی شرقی ها اجازه ندادند من غذای خودم رو حساب کنم.
بعد از ناهار رفتیم سوپرمارکت خرید کردیم و نهایتا به خونه میزبانانم که توی یکی از محله های خوب حاشیه شهر بود رسیدیم. ماریتزا و روبرتو که ایتالیایی بود سفرهای زیادی دور دنیا رفته بودند که آثارش رو میشد همه جای خونه دید.
کل شب رو مشغول صحبت و گپ زدن بودیم و روبرتو که موبایل نداشت هر از گاهی به من و ماریتزا غر میزد که چرا سرتون توی گوشی میره. روبرتو داشت از خاطراتش در رم می گفت و بین حرف هاش وقتی فهمید دوتا از گروه های موسیقی محبوبش رو نمیشناسم به سختی میتونست عصبانیتش رو پنهان کنه.
روز دوم؛ سوچی توتو
روز یکشنبه بود و ماریتزا میخواست خواهرش رو بعد از مدت ها دعوت کنه خونه. بعد از خوردن صبحانه که خدمتکار خونه تهیه کرده بود من به همراه ماریتزا رفتیم یک بازار میوه و سبزی. بعد از بازار به محله خواهر ماریتزا رفتیم و ماریا و دو تا فرزندش رو سوار کردیم و نهایتا من رو توی ترمینالی که من رو به مقصدم می برد پیاده کردند.
با یک چیکن باس یا اتوبوس مرغی (متدوال ترین وسیله حمل و نقل بین شهری در آمریکای مرکزی) رفتم به شهر کولونیال یا مستعمراتی Suchitoto که در فاصله ۹۰ کیلومتری پایتخت قرار داشت. کرایه ۹۰ سنت شد و بدلیل توقف های زیاد اتوبوس حدود ۱۰۰ دقیقه طول کشید تا برسم.
سوچیتوتو به اون زیبایی که انتظار داشتم نبود ولی بدلیل مراسم ازدواج گروهی که در کلیسای جامع شهر در جریان بود خیلی شلوغ و زنده بود. دیدن مردمی که آخر هفته از روستاهای اطراف اونجا اومده بودند جالب بود. با ۲ دلار ناهارم که برنج و مرغ نپخته بود رو خوردم و زودتر از اونچیزی که انتظار داشتم سوچی توتو و آفتاب گرمش رو به سمت پایتخت ترک کردم.
وقتی رسیدم به شهر با کمک دوستی که توی مسیر پیدا کرده بودم خودم رو رسوندم به متروسنترو که از معدود مکان های باز در آخر هفته بود. با خرید یک سیم کارت از مویستار و پلان اینترنت ۳ دلاری خیالم راحت شد که میتونم برگردم خونه.
تصمیم گرفتم قبل از اینکه برم خونه کلیسای مرکزی شهر رو هم ببینم. سوار یک مینی بوس که کرایه ش ۲۵ سنت بود شدم و از روی نقشه نزدیکی کلیسا پیاده شدم. توی مسیر از وسط بازار رد شدم که انتظارش رو نداشتم این بازار محلی روز یکشنبه باز باشه. از اونجایی که دمپایی هام پاره شده بود (توی کاستاریکا ۱ دلار خریده بودم) یک جفت جدید و بهتر اینبار با قیمت ۲ دلار خریدم. موز، نارنگی و پشن فروت خریدهای مفید دیگرم توی این بازار بود.
کلیسای جامع متروپولیتن سان سالوادور Cathedral Metropolitana De San Salvador دوست داشتنی بود ولی متاسفانه امکان بازدید از داخلش نبود. گشتی توی میدون سیویکا Plaza Civica که جلوی کلیسا و کاخ ریاست جمهوری Palacio Nacional بود زدم. با ماریتزا تماس گرفتم که اگر خونه هست برگردم. ماریتزا گفت که خونه نیست و با خواهرش دارند میرند قبرستان بزرگ سان سالوادور. قرار شد منتظر باشم تا بیان دنبالم و با هم بریم.
ظاهرا هفته قبل جشن بزرگ مردگان بوده و چون ماریتزا سفر بوده امروز با خواهرش قرار بود سر خاک مادرشون برند. در این روز همه به قبرستان ها میرند و به مردگان ادای احترام می کنند. ماریتزا می گفت قبلا جشن خیلی با شکوه تر برگزار میشده.
ساعت ۶ عصر و درست قبل از بسته شدن درب وارد اونجا شدیم. مقداری گل مصنوعی خریدیم و مشغول تزئین قبر مادر شدیم. تا همین چند سال قبل این مراسم با گل های طبیعی انجام میشده ولی بدلیل جمع شدن پشه ها، شهرداری تصمیم گرفته از گل های مصنوعی استفاده بشه. یکی از کارهای جالبی که در روز مردگان انجام میشه آوردن گروه موسیقی بالای قبر و سرودن و نواختن آهنگ های مورد علاقه شخصی که از دنیا رفته هست.
دیدن فیلم کارتنی و بسیار دوست داشتنی کوکو که در رابطه با همین دنیای مردگان هست رو توصیه می کنم.
توی مسیر برگشت به خونه، ماریتزا گفت شهردار شهرشون پسر یک مهاجر فلسطینیه و با اینکه مسلمان هست اما مردم شهر خیلی دوسش دارند و بدلیل عملکرد مطلوبش احتمالا انتخابات آینده هم رای بیاره.
شام در کنار روبرتو و ماریتزا غذای ظهر که یک خوراک گوشت بسیار خوشمزه بود رو خوردیم.
روز سوم؛ سانتا آنا
صبحانه امروز خیلی خوب و مفصل بود. بعد از خوردن صبحانه از روبرتو خداحافظی کردم و ماریتزا من رو تا ترمینال اتوبوسرانی رسوند. اونجا یک بلیط به قیمت ۱.۳۵ دلار برای شهر سانتاآنا Santa Ana خریدم.
اتوبوس بر خلاف انتظارم مرغی نبود و حتی تهویه هم داشت. جاده از میان دشت ها و کوه های سرسبز عبور می کرد و حدود ۲ ساعت طول کشید. از جایی که اتوبوس پیاده م کرد تا هاستل ۲۰ دقیقه پیاده راه بود. هاستل خانه سبز Hostel Casa Verde وسط شهر قدیم بود و قیمت هر تخت توی اتاق ۶ تخته ۱۲ دلار بود. خانه سبز از نظر تمیزی و راحتی تخت عالی بود و یک استخر کوچک هم داشت. دو تا آشپزخانه داشت و بهترین قسمتش پشت بام بود که منظره عالی از همه شهر و کوه های اطراف داشت. مدال های هاستل در ورودی اون آویزون شده بود.
سانتا آنا دومین شهر بزرگ السالوادور هست و بخاطر مرکز شهر تاریخی، کوچه های باریک و کلیساهای قشنگش مورد علاقه توریست هاست. علاوه بر اون دو تا آتشفشان و یک دریاچه هم در فاصله نسبتا کمی از سانتا آنا قرار داره. یکی دیگه از جاذبه های اطراف سانتاآنا مسیر تاریخی لاس فلورس Ruta de las Flores هست که شامل چندین روستای قدیمی میشه. قصد داشتم بلافاصله برم این روستاها رو ببینم ولی هم اتاقی برزیلیم منصرفم کرد. برونو گفت دیدن این روستا فقط آخر هفته ها که بازارچه های محلی به راهه جذابه و ضمنا یک روز کامل باید داشته باشی تا بتونی با حمل و نقل عمومی بری و برگردی ولی الان وسط روزه! منطقی می گفت و تصمیم گرفتم خود سانتا آنا رو ببینم. بعد از خوردن ناهار روزم رو با قدم زدن در خیابان های شهر، خرید میوه و سبزی و نهایتا رفتن به آرایشگاه سپری کردم. قیمت آرایشگاه های شهر ۱ یا ۱.۲۵ دلار بود.
شب هم توی هاستل و آشپزی و صحبت با یک بک پکر دانمارکی درباره سفر هامون گذشت.
روز چهارم؛ تازومال باقیمانده از دوران مایاها
پسر دانمارکی که شب قبل هم صحبتم بود برنامه داشت امروز بره به آتشفشان سانتا آنا که یک برنامه یکروزه کامل و نسبتا سنگین بود. برونو برزیلی برنامه داشت بره تازومال Tazumal رو ببینه. برونو رو انتخاب کردم و ساعت ۷ از هاستل زدیم بیرون. برونو اسپانیایی مسیر رو خیلی خوب بلد بود و پیدا کردن اتوبوس و رسیدن به تازومال کار ساده ای بود. ساعت ۹ صبح درب مجموعه باز میشد و ما هم سر ساعت ۹ اونجا بودیم. چون مسوول بلیط فروشی هنوز نیومده بود نگهبان به ما اجازه داد بدون خریدن بلیط ۳ دلاری وارد بشیم. تازومال یک زیگورات نه چندان بزرگ بود که از دوره مایاها باقیمانده بود. حدود ۱۰۰ سال پیش این مجموعه که زیر خاک پنهان شده بود رو پیدا کردند و عملیات باستان شناسی شروع شد تا نهایتا پس از درآوردن از زیر خاک و ترمیم به شکل امروزی در بیاد. برونو اطلاعات زیادی در مورد مایاها و آزتک ها Aztec داشت و دیدن این هرم با اون خیلی شیرین تر شد. برونو بعد از ۴۰ دقیقه گفت میخواد برگرده ولی من که اولین آثار مایاها رو میدیدم حدود ۱ ساعت و نیمی موندم.
بعد از دیدن تازومال حدود ۱ ساعتی هم در شهر تازومال که کنار زیگورات هست به قدم زدن و غذا خوردن و دیدن بازار محلی مشغول بودم. غذای سنتی السالوادور به اسم پوپوسا Pupusa که با آرد ذرت یا برنج درست میشه و وسطش لوبیا سبز یا پنیر میذارند رو هم برای اولین بار امتحان کردم.
ظهر رسیدم به هاستل و بعد از کمی استراحت مشغول پرسه زدن و لذت بردن از آخرین روز السالوادوریم شدم. دیدن کلیساها، خرید شکلات دست ساز، بستنی محلی و دیدن تاتر شهر یک عصر خوب برام ساخت.
دیدن غروب خورشید از روی پشت بام هاستل خانه سبز هم پایان یک روز عالی بود.
صبح روز بعد ساعت ۶:۱۵ یک تاکسی من و یک زوج انگلیسی رو سوار کرد تا به محلی که اتوبوس تیکاباس ما رو به مقصد گواتمالا سوار می کرد ببره. هزینه تاکسی ۵ دلار و بلیط اتوبوس ۳۲ دلار شد. اتوبوس با تاخیر ساعت ۷ ما رو سوار کرد و ۱ ساعت بعد به مرز زمینی السالوادور و گواتمالا رسیدیم. برای اولین و آخرین بار توی این سفر مامورای مرزی السالوادور با یک حرارت سنج دمای بدن همه رو اندازه گرفتند، احتمالا برای چک کردن تب زرد.
فکر نمیکنم کسی از ایران مستقیم بخواد بره به السالوادور ولی اگر قصد این کار رو داشتید برای یک بلیط رفت و برگشت حداقل ۱۶۰۰ دلار باید هزینه کنید و به ویزای ترانزیت شینگن هم نیاز دارید. اگر ویزای امریکا رو داشته باشید با پروازهایی به قیمت ۱۲۰۰ دلار هم میتونید به السالوادور سفر کنید.
با اینستاگرام در سفرها همراه من باشید. @safarnevesht
هزینه ۴ روز سفر من در السالوادور بجز بلیط های اتوبوس ورودی و خروجی، حدود ۵۰ دلار شد.
تاریخ سفر: پاییز ۱۳۹۶
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۶۱دیدگاه
سفر نامه السالوادور شما رو خواندم ،قصد سفر و ا مستقیم از ایران به السالوادور واقامت اونجا دارم وچند سوال ساده،میشه شماره تماس و اتس اپ دار یا ...رو برام بفرستید در ایمیل. هیچ فردی ندارم یاری کنه .
با خواندن سفرنامه هاتون احساس میکنم خودم هم آنجا هستم
خوشحالم اینطور بوده همسفر
خیلی عالی بود من دوتا دوست اونجا دارم.وعاشق السالوادور هستم
ممنون فرزاد عزیز
با سلام
ضمن قدر دانی از ، زحماتی که برای اشتراک گذاری اطلاعات گردشگری تان ، درباره ی این کشور ، کشیده اید ،
السالواودور ، یکی از علاقمندی های زندگی من ، در سنین نوجوانی - جوانی بود !
آیا امکان گفتگوی زنده ( : موبایلی - پیام رسان صوتی ) ، با شما ، است ؟
اگر بله ، به من ، اطلاع دهید . ( : شماره موبایل تان و یا شماره پیام رسان تان ) .
اگر شماره ام را ، می خواهید ، به ایمیل ام ، فقط ، بنویسید : "موبایل ات ؟" ، تا ، به ایمیل تان ، ارسال کنم .
از : گیلان
۰۲/۳/۱۴
شعر گریبانم نگیر ای محتسب من هم زمانی می خوری قهار بودم را شما نوشتی رو دیوار هاستل
سلام، نه قبل از من نوشته بودند.
سلام جناب خانی عالی بود. سوالی داشتم اینکه اخیرا السادور در ازای سرمایه گذاری ۳ بیتکوین اقامت دائم میدهد. لطفا در این مورد بررسی و شروع فرایند رو بفرمائید از کجا شروع کنیم.ممنون
سلام دوست عزیز
اقامت دائم السالوادور به چه درد شما میخوره؟
برای زندگی السادور خوب نیست؟ آیا حداقل از آنجا بشه جاهای دیگر مهاجرت کرد؟
من نمیپسندم
خیلی خوب بود واقعا کلی چیز در مورد این کشور فهمیدم دمت گرم که همه رو با توضیحات گفتی
سلام
خوشحالم اینطور بوده
چند مطلب در مورد این کشور فهمیدم که جالب بود . فقر زیاد . اضافه وزن اکثر جمعیت که نشون میده فشار زیادی روی بخش بهداشت و درمان دارن . برنج و غلات و آرد و مرغ در اکثر غذاها دیده میشه . سیستم نظافت شهری و شهرداری در پاک نگهداشتن شهر ضعیف عمل میکنه . امروز هم خبر رسید که بیت کوین هم پول رسمی السالوادر شد و شما با داشتن سه واحد رمز ارز بیت کوین میتونید شهروند السالوادور بشید. با نرخ امروز حدود ۳۴ هزار دلار حدود ۲/۵ میلیارد تومن.البته از بیت کوین ها مال خودتونه فقط باید داشته باشید تا شهروند بشید.
سلام ،عالی بود داداش،یکی یکی سفرنامه هاتو میخونم، من هم سفرکردن و آشنا شدن با فرهنگ های دیگر رو خیلی دوس دارم.با آرزوی سربلندی
سلام و سپاس محمد عزیز
احمد جان تو همه چی به ما یاد دادی ... از مسافرت و اطلاعات کشورها تا قناعت و سختکوشی و محبت و کمک به دیگران... ممنون ازت ... راستی چقدر پرچم السالوادور با نیکاراگوئه شبیه به همه!!!
سلام و سپاس محسن جان
پرچم خیلی از کشورها به هم شبیه هست که اگر در موردش تحقیق بشه ریشه تاریخی اون پیدا میشه
شعر روی دیوار هاستل :
از آن مهتاب جان افروز کانشب بود مهمانم
جهان تیره ست بر من چون شب مهتاب می آید
من اینجا زار میسوزم به تاریکی و تنهایی
وای همسایهٔ غافل ترا چون خواب می آید ؟
گریبانم مگیر ای محتسب چون می پرستم من
کزین دامان تو بوی شراب ناب می آید
شاعر : امیر خسرو دهلوی
مرسی رضاجان
درودممنون لذت بردم یه سوال داشتم آیادرآمریکای لاتین به ایرانی های مهاجرهم برخوردکردیداگه جوابتون مثبت هست در کجابیشتردیدید؟
سلام ببخشید شما کلی از کشورای امریکای جنوبی رو رفتی همه جارم گفتی امنه پس این همه سایت ها و خبرگزاری ها که میگن کشورای امریکای لاتین خشن ترین مناطق جهانن ینی دارن دروغ میگن بعدشم جالبه خارجیا هم میان ایران میگن ایران خیلی امنه ما اخرش نفهمیدیم کجا ناامنه یا شایدم شما فقط مناطق توریستی این کشور هارو رفتی بخاطر اینکه همین کشور السالوادور طبق امار جهانی امار قتل و جنایتش خیلی بالاس . یه توضیحی اگه میشه بدین لطفا
سلام دوست عزیز
امنیت نسبی هست و مطلق نیست. در کل آمریکای مرکزی جزو مناطق با امنیت پایین هست ولی اوضاع اونطوری هم که توی رسانه ها گفته میشه نیست. سال ها پیش اونجا جنگ داخلی بوده
سلام، واقعا عالیه ،دمت گرم. منم عاشق سفر کردنم اگه یه روزی بتونم چند تا کشور رو ببینم عالیه. البته تا الان هفت هشت تا کشور رفتم و الانم ساکن آلمان هستم.
سلام هومن جان
امیدوارم به هرکجا که دوست داری سفر کنی
بسیار زیبا هستتا حالا گام به گام خواندم مطالبت را...همیشه می گفتم زندگی کردن یعنی چی،حالا فهمیدم یعنی چی
موفق باشی امیرجان
سفرنامه السالوادور خیلی جالب و جذاب بود.مخصوصا عکسهایی که گذاشتی خیلی با متنت همخونی داره و هر خواننده ای رو جذب خودش میکنه.من قبلا یه وبلاگ داشتم به اسم "سفر یعنی زندگی" که تووش از سفرهام به قاره های مختلف می نوشتم.البته بعدها پاکش کردم چون بعد از چندسال خیلی فرمت و محتواش به نظرم آماتور بنظر رسید.الان که سایت حرفه ای شما رو میخونم،بیشتر مطمئن شدم که همون خوب شد پاکش کردم :)
سلام دوست عزیز
مرسی از لطفت. به نظر من محتوی مهمتره. اگر هنوز نوشته هات رو داری دوباره بزارشون. اگر قالب وبلاگ رو دوست نداری با کمی وقت گذاشت و یادگیری ورد پرس میتونی وبسیات خیلی خوبی داشته باشی. آرزوی موفقیت
راستش چون یه سایت جدید راه اندازی کردم در مورد نروژ،خیلی وقت نمی کنم سراغ چیزهای دیگه برم ولی از پیشنهاد خوبت ممنونم احمد جان :)
موفق باشی علی جان
سلام و نمی تونم بابت لذت و اطلاعاتی ک از سفرنامه هاتون می برم تشکری نکنم.برام قابل تصور نبود یک ایرانی به السالوادور بره.به قول یکی از دوستان من اسم این کشورهارو قبلا فقط توی پاستورهای دوران کودکی و اخبار شنیده بودم.ممنونم به اطر زحمت نوشتن و به اشتراک گذاشتن خاطره هاتون
سلام امیرجان
خوشحالم سفرنامه ها برات جذاب بوده 🌞🌹
اميد كه شرايط آنقدر براتون فراهم بشه كه سالهاي سال سفر كنيد و ما از دست نوشته هاتون لذت ببريم
سپاس دوست عزیز
سلام
جناب خانی بسیار خوشحال میشم وقتی متن های شما رو میخونم . در عین سادگی پرداختن به برخی جزئیات بسیار جالب است که شما پس از این سفرها به این بلوغ رسیدید .
قطعا در سفرها سختی و سستی ها باهم است لطفا نکاتی که از نظر خودتون باید در سفرها رعایت بشه و ممکن است برای تجربه گرانهایی برای دیگران باشه رو هم تاکید کنید حداقل در موارد خاص هر سفر برای خودش خصوصا موارد مخاطره آمیز تاکید گردد .
واقعا از از خوندن خاطرات سفرهای شما همیشه خوشحال ودر گفتار خودم برای دیگران استفاده میکنم
سلام محمود عزیز
ممنون از پیشنهادت
سعی میکنم مطالبی که مهم و کمک کننده هست رو توی راهنماهای سفر بنویسم.
درود بر احمد عزیز که ما رو با خودش تا کشورهایی می بره که زمان کودکیمون فقط نامش رو تو کارت های بازی یا حداکثر بازی اسم و فامیل شنیده بودیم!
مثل همیشه جذاب و خوندنی. فقط بر خلاف همیشه از امنیتش سخن نگفتی! البته میشد از لابلای متن فهمید که باید کشور امنی باشه.
شادباشی
سلام شیما و علی عزیز
واسه خودمم تا یک سال پیش ناشناخته بود :)
کشورهای امریکای مرکزی امنیت خوبی ندارند، حتی کمتر از آمریکای جنوبی. کلا از پاناما هر چه به سمت شمال میریم امنیت کمتر و کمتر میشه. البته من توی السالوادور احساس ناامنی نکردم