مزارع برنج پلکانی یوان یانگ (Yuanyang rice terraces) در جنوب استان یونان چین و فاصله نه چندان زیاد از مرز چین و ویتنام قرار داره. اقوام هان و یی بیش از هزار سال پیش با درایت و برای استفاده از زمین های شیب دار این شالیزارهای پلكانی رو توی كوهستان های منطقه یوان یانگ ایجاد كردند كه هنوز هم منبع اصلی تغذیه مردم اینجاست. از خطوطی كه این مزارع ایجاد كردند به عنوان زیباترین خطوط منحنی روی زمین نام برده میشه. این مزارع كه مساحتی حدود ١١٣ كیلومتر مربع رو پوشش میده و تنها شگفتی خلق شده توسط انسانه كه فقط با تغییر فرم زمین ایجاد شده ٣ سال پیش در لیست آثار جهانی یونسكو ثبت شد. بهترین زمان دیدن این مزارع وقتیه كه مزرعه ها در حال استراحت هستند و پر از آب، یعنی اسفند و فروردین.
ساعت ۲ بعد از ظهر اتوبوس دونگ چوان به ترمینال شمال شهر کونمینگ رسید. دیدن جنگلی از سنگ و صخره (stone forest) در فاصله دو ساعتی کونمینگ از قبل جزو برنامه من بود ولی با اومدن مقصدهای جدید وقتی براش نداشتم. جوجو که اصرار داشت تا آخرین لحظه کمکم کنه تا ترمینال جنوب شهر همراهم اومد. اتوبوس ساعت ۶ عصر قرار بود از نوع اتوبوس تخت خوابی (sleeping bus) باشه و دلم رو صابون زده بودم مسافت هفت ساعته رو میخوابم. از شانس من اون اتوبوس خراب شده بود و یک اتوبوس عادی جایگزینش شده بود. نمیدونم چرا جوجو اینقدر برای این اتفاق از من عذرخواهی می کرد! بعد از خرید بلیط، جوجو که باید به پروازش به پکن می رسید خداحافظی کرد و من دوباره تنها شدم.
مسیر ۷ ساعته کونمینگ تا یوان یانگ خیلی سخت گذشت. همش بوی سیگار میومد و نمی فهمیدم این راننده چطوری سیگار میکشه که اینقدر دود داخل اتوبوس میاد. بعد از دو ساعت فهمیدم این بوی سیگار مربوط به پیرمردیه که وسط اتوبوس نشسته و هر ده دقیقه یک نخ سیگار دود میکنه، اون هم توی اتوبوسی که پنجره نداشت! من که به سختی خنده از صورتم میره بلند شدم رفتم بالای سرش و تا میتونستم داد زدم و ناسزا گفتم. نتیجه این همه داد و فریاد و عصبانیت من نگاه خونسرد پیرمرد بود و ادامه سیگار کشیدنش!
ساعت ۱ بعد از نمیه شب بالاخره رسیدم به ترمینال شین جیه (Xinjie) ، یکی از بزرگترین شهرهای منطقه یوان یانگ. راننده تاکسی که جوجو باهاش هماهنگ کرده بود اومد دنبالم و منو برد به یک مسافرخانه که قیمت اتاقش ۴۰ یوان بود. با نشون دادن ساعت هم یادآوری کرد که ساعت ۶ صبح میاد دنبالم.
راننده با ۵ دقیقه تاخیر اومد و با سرعت رانندگی می کرد تا من رو قبل از ساعت ۷ و طلوع خورشید به سکوی مورد نظر برسونه. جالبه راننده نه تنها انگلیسی بلد نبود بلکه سواد خواندن چینی هم نداشت. یعنی مترجم موبایل هم نمی تونست کمکی بکنه. تمام ارتباط ما در طول روز با زبان اشاره بود و در مواقع ضروری تماس با جوجو به عنوان مترجم. البته راننده باهوشی بود و خیلی زود فهمید من به چه سوژه هایی برای عکاسی علاقه مندم. بعضی مواقع زمان عکس گرفتن من از مردم عادی اون هم موبایلش رو در میاورد و شروع به عکاسی می کرد.
تا ظهر از شالیزارها و روستاهای زیادی دیدن کردم. منظره ها به قدری زیبا بود که از خوشحالی تو پوست خودم نمی گنجیدم. مزارع برنج پلكانی توی جاهای دیگه چین، ویتنام، نپال و اندونزی هم هستند ولی هیچ کدوم به این بزرگی و وسعت نیستند. مزارع برنج بالی توی اندونزی رو قبلا دیدم كه اگه بخوام با یوان یانگ چین مقایسش كنم مثل این میمونه كه به یك بچه ٥ ساله بگی ماكت تخت جمشید رو بسازه و بعد بخواهی با خود تخت جمشید مقایسش كنی!
راننده ساعت ۱ ظهر من رو جلوی مسافرخانه شین جیه پیاده کرد و با زبان اشاره گفت یک ساعت برای ناهار و استراحت و جمع کردن وسایلم فرصت دارم. یک کاسه برنج و قدری سبزیجات و مرغ به قیمت ۵ یوان توی رستوران بسیار کثیف کنار مسافرخانه خوردم و سریع کوله پشتیم رو بستم. کلید رو تحویل دربان دادم و کوله پشتی رو داخل تاکسی که یک ون بزرگ بود گذاشتم.
از ساعت دو تا پنج و نیم عصر از چند تا مزرعه برنج پلکانی دیگه هم دیدن کردم. خیلی از سکوهایی که میشد منظره زیبایی از شالیزارها دید توسط محلی ها بسته شده بود و برای ورود بهش پول دریافت می کردند. راننده برای همش راه انحرافی که بدون پول دادن میشد واردش شد رو نشونم میداد. ورود به یکی از این سکوها که ورودی ۵۰ یوانی داشت تقریبا غیر ممکن بود. اینجا هم راننده با یکی از خانم های دستفروش هماهنگ کرد تا با دریافت ۲۰ یوان من رو از یک کوره راه به اونجا ببره.
آخرین جایی که دیدم شهرکی بود که بالای یکی از تپه های برنج کاری شده ساخته شده بود. شهرک بسیار زیبا و نوساز ولی خالی از سکنه بود. نیم ساعتی که اونجا بودم احساس کردم توی شهر ارواح دارم قدم میزنم!
بعد از خرید میوه در بازار روز شین جیه راننده من رو رسوند به ترمینال اتوبوسرانی. ۳۰۰ یوانی که توافق کرده بودیم رو بهش دادم و بابت سرویس خوبش تشکر کردم.
جالبه که این بار هم با همون اتوبوسی که باهاش اومده بودم داشتم به کونمینگ بر می گشتم. ساعت ۱ بعد از نیمه شب رسیدم به ترمینال کونمینگ و از اونجا هم مستقیم با یک تاکسی ۸۰ یوانی رفتم تا فرودگاه. یک خواب راحت توی نمازخانه فرودگاه کونمینگ داشتم تا صبح بشه و پروازم به سمت هانگجو و ادامه سفرم در چین.
تاریخ سفر: بهار ۱۳۹۵
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۳دیدگاه
بنظرتون در ماه مهر میشه ازاینجا دیدن کرد؟
قضیه اون شهرک نوساز خالی از سکنه چی میتونه باشه واقعاً؟؟
احتمالا مسکن مهر و یا مسکن ملی هستند