تا پیش از این حتی اسم سرزمین قرمز و جایی به نام دونگ چوان (Dongchuan) رو نشنیده بودم. توی اتوبوس شانگری لا به لیجیانگ خانمی اهل پکن به اسم جوجو بهم گفت داره میره اونجا و با نشون دادن عکس هایی تشویقم کرد حتما این منطقه زیبا در شمال استان یونان رو ببینم. چندین بار توی وی چت با هم پیام رد و بدل کرده بودیم و بهش گفته بودم دیدن مزارع برنج پلکانی برای من مهمتره. جوجو برنامه حرکت اتوبوس ها از کونمینگ مرکز استان یونان به دونگ چوان در شمال و مزارع برنج در جنوب استان یونان رو در آورده بود و چون حرکت اتوبوس ها ۲ و ۳ بار در روز بود هر جور حساب می کردم عملا با سه روز باقیمانده من توی استان یونان جور در نمیومد. نهایتا جوجو گفت حالا که من فکرش رو انداختم توی سرت خودمم یک جوری برات برنامه ریزی می کنم، نگران نباش!
با یک قطار شبانه از دالی راهی کونمینگ شدم. تختم طبقه سوم هارد اسلیپر بود و اصلا راضی نبودم. بوی آزار دهنده سیگار هم تا صبح اذیتم کرد. با توجه به فستیوال دالی کلاس بالاتر گیرم نیومده بود و اگر دوستانم در شانگهای بلیط رو آنلاین برام نخریده بودند همین رو هم نداشتم! ساعت ۵ صبح رسیدم ایستگاه راه آهن کونمینگ و ساعت ۶ که اولین اتوبوس داخل شهری اومد رفتم به سمت ترمینال اتوبوسرانی شمال شهر. ساعت ۷ با جوجو قرار داشتم که با ۵ دقیقه تاخیر اومد. نمیدونم چطوری تلفن راننده رو پیدا کرده بود و ما بدون خرید بلیط و دادن نفری ۴۵ یوان به راننده سوار اتوبوس شدیم. اتوبوس ساعت ۸ حرکت کرد و حدود ۱۲ ظهر ما رو جلوی یک هتل توی یکی از روستاهای منطقه دونگ چوان پیاده کرد. هتلش نه ستاره داشت نه اسم ولی اتاق هاش تمیز بود، منظره بسیار خوبی داشت و قیمت ۸۰ یوان برای هر اتاق هم خیلی مناسب بود.
جوجو سه تا توریست چینی دیگه رو از توی اتوبوس پیدا کرده بود و ۵ تایی یک تاکسی برای دیدن سرزمین قرمز کرایه کردیم. کرایه تاکسی برای بعد از ظهر و صبح فردا ۲۰۰ یوان بود که اینجوری میشد نفری ۴۰ یوان. تاکسی یک ون بود که رانندش همون صاحب هتل بود. گردش ما ساعت ۳ بعد از ظهر شروع شد. راننده ما رو به جاهایی می برد که بتونیم دید خوبی به مزرعه ها داشته باشیم. تا غروب آفتاب حدود ۶ منطقه و روستا رو دیدیم که یکی از یکی دیگه زیباتر بودند. گندم زارهایی که باد به رقص وادارشون کرده بود تضاد زیبایی با مزرعه های خالی که خاک قرمزش خودنمایی می کرد ایجاد کرده بود. زیباترین منطقه، روستایی بود که به یک کوه بزرگ مشرف بود و توی دامنه کوه زمین های کشاورزی سبز و قرمز دیده میشد. اهالی روستا در حال ساختن سکوی بزرگی با چوب و بتن بودند و طبق گفته راننده از ماه آینده یک بلیط ۱۰۰ یوانی براش در نظر گرفته خواهد شد! توی چین حتی برای دیدن یک منظره طبیعی هم باید پول پرداخت کنی! لذت قدم زدن و دویدن میون اون گندم زارها به قدری بود که آرزو می کردم آفتاب هیچ وقت غروب نکنه.
هتل یک رستوران هم داشت که صاحب هتل (همون راننده مون) و همسرش آشپز و گارسونش بودند. رفتم توی آشپزخانه و با نشون دادن یک نصف مرغ، گل کلم و هویج خواستم یک سوپ با این مواد برام درست کنند. من منظورم یک سوپ یک نفره بود ولی وقتی غذا حاضر شد دیدم هرچی رو بهش اشاره کردم بطور کامل ریخته توی سوپ! به قدری زیاد بود که من و جوجو نصفش رو هم نتونستیم بخوریم.
ساعت ۶ صبح جوجو در اتاق من و سایر مسافرها رو زد و بیدارمون کرد. قرار بود طلوع آفتاب رو ببینیم. راننده ما رو برد به کوهی که برای دیدن طلوع آفتاب در دونگ چوان مناسب بود. حدود ۳۰ تا توریست دیگه هم برای دیدن طلوع آفتاب اومده بودند. وجود تعداد زیادی توربین بادی روی کوه مقابل، طلوع آفتاب رو زیباتر کرده بود و من با موبایلم فقط می تونستم نظاره گر باشم. بعد از طلوع به همسفرهام پیشنهاد دادم الان که آفتاب بالا اومده بهتره بریم جایی که ضد نور نباشه اما اونها میخواستند با دوربین های چند کیلویی شون زل بزنند به خورشید! پیاده راه افتادم وسط مزرعه ها و گندم زارها و آخرین عکس هام رو از این سرزمین رویایی گرفتم. از خوش شانسیم چند تا چوپان باحال و خنده رو هم دیدم که درسته انگلیسی بلد نبودند ولی زبون هم رو خیلی بهتر از اون همسفرهای عکاسم می فهمیدیم.
ساعت ۹ صبح همون اتوبوسی که باهاش اومده بودم از جلوی هتل سوارم کرد و با سرزمین مزرعه های قرمز خداحافظی کردم.
تاریخ سفر: بهار ۱۳۹۵
احمد خانی عاشق سفر و دیدن سرزمین های متفاوت
۱دیدگاه
اینکه توی سفر چین برای هر دیدنی بلیط باید می گرفتید یه کم توی ذوق میزنه! آخه چقدر درآمدزایی؟!!!